searchicon

کپی شد

اندیشه و مکتب شیخ طوسی

شیخ طوسی یکی از بزرگ ترین متفکران و اندیشمندان شیعه است که دارای اندیشه و مکتب مستقل در رشته های مختلف علمی؛ اعم از کلام، فقه، سیاست و …، می باشد. او ابتدا در بغداد نزد شیخ مفید و پس از آن مدت 23 سال نزد سید مرتضی علم فقه و اصول و کلام را تلمذ کرد. پس از رحلت سید مرتضی بر مسند زعامت شیعیان قرار گرفت. آوازه علم و دانش و تقوای او به خلیفه عباسی رسید طوری که القائم بامرالله خلیفه عباسی با همکاری آل بویه، تدریس کلام را در مرکز خلافت به وی واگذار کرد. در آن روزها این منصب عظمت ویژه ای داشت و آن را به بزرگ ترین دانشمند کشور واگذار می کردند. شیخ طوسی در بخش های اولیه کتاب «تهذیب الاحکام فی شرح المقنعة» که در زمان شیخ مفید در 27 سالگی تألیف کرده، علم و قدرت تألیف و اجتهاد خویش را نشان داده است. این کتاب یکی از کتاب های چهارگانه ای است که مورد اعتماد و مراجعه شیعه بوده و در نقل حدیث به آن استناد می کنند.[1] او در باب فقه یکی از معدود فقهای صاحب روش و سبک فقهی است که سالیان متمادی، فقهای متأخر را به پرورش و تکامل روش های فقهی خویش واداشت و توانست در این راه به نوآوری ها و اصلاحاتی دست زند که از زوایای مختلف قابل بررسی است. در واقع، بدون کم کردن از محتوای عمیق و مبانی فقهی مستحکم وی به صراحت می توان گفت: تکامل و جاودانگی فقه شیعه در گرو روش های پایدار و بدیع وی در فقه بوده است.[2]

شیخ طوسی، پس از نگارش آثاری مانند؛ النهایه، تهذیب و الاستبصار، حدوداً در مرحله پایانی زندگی، فقه استدلالی، تفریعی و اجتهادی را ارائه می کند، فقه اجتهادی او نه تنها مورد بی مهری قرار نمی گیرد، بلکه فقیهان، ‌حدود یک قرن پس از وی، بر پایه آرای او فتوا می دهند. نخستین کسی که به نقد و ایراد نظرات شیخ پرداخت؛ ابن ادریس حلی (متوفای 598 قمری) بود.[3]

گفتنی است شیخ طوسی علاوه بر شیوه اجتهادی، از فرع های فقهی اهل سنّت، ‌بهره برده و به آرای آنان نظر داشته است. غرض شیخ، از افزودن فرع های فقهی اهل سنّت در فقه شیعی، ‌نشان دادن برتری منابع اجتهادی شیعه و توان اجتهاد در آن است،[4] چنانکه در مقدمه کتاب مبسوط می گوید:

از گذشته، مخالفان ما از فقها، آنان که منتسب به علم فروع هستند، ‌فقه امامیه را تحقیر می کنند و آنها را به اندک بودن فروع و مسائل نسبت می دهند و می گویند: فقهای امامیه، اهل پرهیز و انکار هستند و کسی که قیاس و اجتهاد را انکار کند، ‌شیوه ای در تکثیر مسائل و تفریع اصول ندارد؛ زیرا عمده مسائل از دو طریق یاد شده به دست می آید. این امر، از عدم اطلاع ایشان از مذاهب امامیه و کمیِ تأمّل در اصول ما نشأت می گیرد. اگر ایشان به دقت به اخبار و فقه ما نظر می افکندند، در می یافتند که عمده مسائلی که از آن یاد کرده اند، در اخبار ما موجود است و درباره آنها، ‌نصی از ائمه (علیهم السّلام) به انحاء گوناگون (تلویحی، تصریحی، خصوصی و عمومی) در دست داریم. آنها بیاناتشان همچون اقوال پیامبر (صلی الله علیه و آله) حجت است. اما تفریعات فقهی بسیاری که ایشان در آثار خویش آورده اند، همگی در اصول ما قرار دارد و در مذاهب ما راه حلی دارد. البته در طریقه امامیه فروع از طریق قیاس حاصل نمی گردد، ‌بلکه بر اساس شیوه ای که افاده علم می کند و علم بدان ‌واجب است، به دست می آید، ‌که از آن جمله: «بناء بر اصل» و «برائت ذمه» است.[5]

کوشش شیخ طوسی، در راستای فرع سازی ‌و گسترش مسائل فقهی، ‌افق جدیدی در فقه گشود و پایه های پیشرفت آن را فراهم نمود؛ ‌چنانکه او در آثار فقهی خود، به ویژه کتاب مبسوط، تلاش نمود تا مباحث فقهی را از قلمرو محدود پیشین بیرون آورد تا فقیه به امر تفریع و تطبیق قواعد عام بپردازد و احکام پدیده ها و فرض های گوناگون را به برکت داده های مستقیم نصوص، بررسی نماید. البته این تحول فقهی، در دستاوردهای علمی شیخ مفید، سید مرتضی، ابن ابی عقیل و ابن جنید ریشه داشت (در واقع مکتب فقهی شیخ بر بنای مکتب فقهی ایشان استوار شده است).[6]

نتیجه اینکه شیخ طوسی نیز مانند استادانش موضعی انتقادی در مواجهه با نص گرایان عصر خود دارد. آنچنان که وی اندیشه های شیخ صدوق به عنوان یکی از نص گرایان برجسته جهان تشیع که قائل بود طریق متکلمان و احتجاجات ایشان مورد رضایت معصومان (علیهم السلام) نیست و تنها احتجاجی معتبر است که مفاد سخن معصوم باشد را مردود می داند و بیان می دارد که هر کس به حرام بودن استدلال و روش متکلمان حکم کند، با نص قرآن مخالفت کرده است. او ذیل آیه شریفه «اينها دلايل ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم! درجات هر كس را بخواهيم (و شايسته بدانيم)، بالا مى‏بريم. پروردگار تو، حكيم و دانا است»،[7] احتجاج با کفار و دشمنان را مورد تصویب و تأیید و تشویق کتاب الهی می داند.[8] وی همچنین ذیل آیه شریفه «و هنگامى كه به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد! مى‏گويند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم. آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟!»،[9] اظهار می دارد توبیخی که خداوند در این آیه در ارتباط با پیروی و تقلید از گذشتگان متوجه ایشان کرده، نشان از فساد و بطلان تقلید است و همچنین نشان از بطلان گمان اصحاب معارف در باب ضروری بودن دانش و اعتقادات، و تنها راه گریز از این دو فساد، عقل و نظر ورزی است.[10]

شیخ بر آن است که آن معارف ضروری نیست و اکتسابی است و تنها راه تحصیل آن نظر است و نهایت نظر تفکر عقلانی است. وی برای اثبات این دیدگاه خود به دعوت انبیا و احتجاج ایشان با مشرکان و کافران اشاره می کند و اظهار می دارد که اگر چنانکه اصحاب معارف معتقدند، معارف ضروری بود این کارها همگی بیهوده و بلا وجه بود و نه ارسال رسل و نه سخن گفتن ایشان با پیروانشان معنایی محصل داشت. شیخ طوسی عقل را مجموعه علوم نظری و عملی ای می داند که به شناسایی واقعیات و انجام واجبات و پرهیز از قبایج منجر می شود. هرچند تاکید وی در مواضع متعددی از آثارش بیشتر بر عقل عملی است، اما طبق آنچه از نوشته های او به دست می آید، وی از عقل نظری و علومی که از آن استفاده می شود، غافل نیست. عقل نظری به دنبال کشف حقایق نظری و شناخت واقعیات است؛ از این رو آنچه مربوط به حوزه های خداشناسی و جهان شناسی و انسان شناسی و معرفت شناسی است توسط آن مورد بررسی قرار می گیرد. در عقل عملی نیز آنچه متعلق شناختش شایست و ناشایست افعال بشری است، محل توجه است؛ از این رو برخی آن را قوه ای دانسته اند که انسان را به کاری شایسته تحریک می کند.[11]

سخن پایانی اینکه علی رغم تفکیکی که بزرگان مکتب بغداد میان حیطه عمل عقل و نقل معتقدند، باز هم ایشان بر آنند که حجت عقل در مرتبه ای برتر و مقدم بر حجت سمعی قرار دارد و تکالیف سمعی مبتنی بر تکالیف عقلی است. ایشان معتقدند فهم صدق دعوت پیامبران (علیهم السلام) جز از طریق اثبات عقلانی برخی امور مورد ادعای شرع ممکن نیست. او به تقدم علم توحید و عدل بر پذیرش صدق پیامبران (علیهم السلام) قائل است و این امور را مبتنی بر حجت عقل می داند؛ از این رو طریق عقل را بر طریق شرع مقدم می شمارد. البته تفاوت هایی در میان برخی از بزرگان این مکتب وجود دارد. برای مثال شیخ طوسی با استاد خود، شیخ مفید در می پیچد و مبنای او را در تقدم شرع بر عقل در برخی مسائل اعتقادی مردود دانسته است. شیخ مفید اولین واجب الهی را معرفت خدا می داند و معتقد است که خداوند معرفت خویش را واجب کرده و راهی به سوی معرفت او جز از طریق پیامبر و شرع وجود ندارد.[12] آنچه بیان شد، اشاره کوتاهی به اندیشه و مکتب علمی شیخ طوسی بود.

اقتباس از نشریه کتاب دین ماه شماره 184؛ از طریق سایت راسخون.


[1]. موسویان، سید محمد رضا، اندیشه سیاسی شیخ طوسی، ص 18 – 25.

[2]. طباطبایی، مهدی، پژوهشی در فقه شیخ طوسی ، ‌بخش اول، نشریه فقه اهل بیت (علیهم السّلام)، سال ششم، شماره 23، ‌ص 219.

[3]. طوسی، ‌محمد بن حسن، النهایة و نکتها، مقدمه آقابزرگ تهرانی، محمد محسن، ج 1، ‌ص 14.

[4]. روند اجتهاد در عصر شیخ طوسی، مجله حوزه، ص 42.

[5]. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، ج 1، ص 1 و 2.

[6]. روند اجتهاد در عصر شیخ طوسی، مجله حوزه، ص 44.

[7].«وَ تِلکَ حُجَّتُنا آتَیناها اِبراهیمَ عَلی قومِهِ نَرفَعُ درجاتٍ مَن نَشاءٌ اِنَّ رَبَّک حَکیمٌ علیم»؛ انعام، 83.

[8]. شيخ طوسى، محمد بن حسن، ‏ التبيان في تفسير القرآن‏،ج 4، ص 191 و 192.

[9]. «وَ اِذا قیلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما انزَلَ اللهُ قالُوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ آباءَنا وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعقِلُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدون»؛ بقره، 170.

[10]. التبيان في تفسير القرآن‏، ج 2، ص 77.

[11]. ر. ک. طوسى،‏ نصير الدين، شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات‏،‏ ج2، ص 353.

[12]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النكت في مقدمات الأصول من علم الكلام، محقق:حسینی جلالی، محمد رضا و میر شریفی، علی، ص 20 و 21.