searchicon

کپی شد

اندیشه و مکتب شیخ صدوق

در باره اندیشه و مکتب شیخ صدوق باید گفت: آنچه که در مورد او معروف و مشهور است، این است که وی بیشتر یک شخصیت نص گرا (اخباری) و روایی است تا عقل گرا.

در توضیح این مطلب باید گفت: آشکارسازی عقل‌گرایی مکتب قم، توسط شیخ صدوق انجام شد. از دیرباز مکتب قم را نص‌گرا و ظاهرگرا دانسته اند. این طرز تفکر و نحوه عمل؛ ریشه در همان عالمان دوره صدوق دارد. زمانی که قمی ها را اهل جبر و تشبیه می دانستند و آنها را مقلدان متون حدیث، بدون نقد و تحلیل و پیروان اخبار آحاد معرفی می کردند، در این فضا شیخ صدوق همت خود را به کار بست تا به هم‌عصران خود و عالمان و مردمان پس از خود نشان دهد که نه تنها مکتب قم و عالمان قمی، بلکه هیچ عالم شیعی نقل گرا و اهل حدیث صرف نیست. شیخ صدوق در آثار خود، به ویژه در کتاب «التوحید» و «کمال‌الدین و تمام النعمه»، عقل گرایی مکتب قم را به نمایش گذاشت. برخلاف آنچه که از برخی منتقدان آثار صدوق درباره اهل حدیث، اخبارگرایی، ظاهری بودن، یا متمایل به اشعری بودن وی نقل شده است. برخی محققان از جمله «مارتین مک درموت» برخی از اندیشه های صدوق را به معتزلیان ـ که عقل گرایان محض هستند ـ نزدیک دانسته و گاه آن را در اوج اندیشه اعتزال و برتر از شیخ مفید می داند. نکته ای که شایسته بیان است این که، تفاوت هایی در عقل گرایی مکتب قم و مکتب های مقابل؛ مانند مکتب بغداد وجود دارد که آن تفاوت در میزان عقل گرایی و چگونگی به کارگیری عقل در استفاده از متون دینی است.

البته صدوق در هیچ یک از آثار موجودش، تعریفی از عقل ارائه نداده است، اما از دو طریق می توان به تعریفی مناسب رسید که بتوان آن را به صدوق نسبت داد. نخست، از طریق روایاتی که شیخ صدوق در باره عقل و ماهیت آن نقل کرده است. باید دانست که صدوق روایات کتاب خود را در صورت رد نکردن، صحیح دانسته و بدان معتقد بوده است. دیگر، این که در نوشته ها و بیان های صدوق جملاتی در باره عقل، ماهیت، وظیفه و کارکرد آن وجود دارد که با جمع بندی و چینش صحیح آن در کنار هم، می توان به تعریفی از عقل دست یافت. بخشی از گزاره‌هایی که از تعابیر صدوق یا احادیث نقل شده توسط او در باره عقل می توان استنباط کرد، چنین است: شیخ صدوق عقل را حجت خدا بر مردم و تمییز دهنده راست از دروغ و خوبی از بدی و خیر از شر می‌داند.[1] وی عقل را برترین آفریده خدا، مطیع ترین، والاترین و شریف ترین آنها می داند. عبادت به واسطه آن انجام شده و ثواب و عقاب بر اساس آن اعطا می گردد.[2]

به نظر وی، عقل «چيزى است كه به وسيله آن، خداى بخشنده پرستش شود، و بهشت به وسیله آن کسب شود».[3] او عقل را ارزیابی کننده صحت اقوال و اعمال می داند که حکم به درستی و نادرستی آنها می دهد. به نظر او اگر عقل چیزی را روا ندانست یا به هر دلیل نپذیرفت و یا محال دانست، قابل پذیرش نیست.[4] وی بر نادرستی برخی از گزاره ها به دلیل خروج آنها از قواعد عقلی و عدم پذیرش آن توسط عقل اذعان دارد.[5] به نظر شیخ صدوق، عقل همپای نقل، می تواند معرفت‌ هایی را از اعتقادات برای انسان کشف کند.[6] وی در برخی از این موضوعات عمل عقل را منحصر به فرد می داند.[7] وی گزاره‌ های دریافتی از عقل را دارای توان تخصیص یا تقیید گزاره‌ های نقلی می داند.[8] از برآیند مجموعه این گزاره ها می توان این تعریف از عقل را به شیخ صدوق نسبت داد که: عقل قوه تمییز خیر و شر است که توانایی کسب معرفت و درک حقیقت را داشته و ارزیابی کننده صحت اقوال و افعال است.

دوم این که؛ شیخ صدوق عقل را به عنوان یکی از منابع معرفتی می داند که قابلیت کشف و فهم برخی از گزاره‌ های دینی را داشته و توان تولید معرفت برای بشر را دارا است. وی عقل را در شناخت خدا توانمند دانسته و یکی از راه‌ های شناخت خدا را، شناخت با عقل دانسته و چنین ادراکی را برای عقل معتبر می داند. او در پی حدیث دهم باب چهل و یک کتاب «التوحید» در باره شناخت خدا با خدا، توضیحاتی می دهد و می گوید: «قول صحیح در اين باب همان است كه گفته شود، ما خدا را به خدا شناختيم؛ زيرا اگر ما او را به واسطه عقول خويش بشناسيم، او (عزّ و جلّ) خودش بخشنده آن عقل ها به ما است‏ …».[9]

صدوق با بیان این عبارت اذعان می دارد که یکی از راه‌ های شناخت خدا از طریق عقل است.[10]آنچه که بیان شد؛ جنبه عقل گرایی شیخ صدوق بود. اما باید گفت: صدوق‌ را می بایست‌ از نظر فکری‌ از مکتب‌ اخباریان‌ متقدم قم‌ به‌ شمار آورد. صرف نظر از چند شخصیت‌ نه‌ چندان‌ برجسته‌، او را باید آخرین‌ متفکر این‌ مکتب‌ دانست که‌ آثارش‌ بخش‌ عمده میراث‌ اخباریان‌ را تشکیل‌ می دهد. مشخصه کلی‌ این‌ مکتب‌ که‌ به‌ روشنی‌ در آثار صدوق‌ دیده‌ می شود، تکیه‌ بر اخبار و احادیث‌ در تعریف‌ مفاهیم‌ و اثبات‌ قضایای‌ کلامی‌ است‌. در واقع‌ کلام‌ صدوق را باید متن‌ احادیث‌ دانست‌ که‌ با کم‌ترین‌ تصرف‌ ممکن‌، در قالب‌ یک‌ نظام‌ کلامی‌ ریخته‌ شده‌ و تدوین‌ گشته‌ است‌.

اگر چه‌ کلام‌ اخباری‌ صدوق‌ در کلیات‌ با کلام‌ سایر مکاتب‌ امامیه‌ هم‌خوانی‌ دارد، اما در مقایسه ای‌ بین‌ رساله «اعتقادات»‌ شیخ صدوق و رساله «تصحیح‌ الاعتقاد» شیخ‌ مفید که‌ در نقد آن‌ نوشته‌ شده‌، آشکار می‌شود که‌ اختلافات‌ قابل‌ ملاحظه ای‌ در مسائل‌ فرعی‌ وجود دارد.[11]

یکی‌ از مهم‌ترین‌ موارد اختلاف؛‌ مسئله‌ جواز سهو در نماز بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است‌. صدوق مانند‌ برخی‌ دیگر از بزرگان‌ مکتب‌ اخباری‌ قم‌، نه‌ تنها سهو در نماز را بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) جایز می شمارد، بلکه‌ مخالف‌ این‌ نظر را به‌ اهل‌ غلو نسبت‌ می دهد. [12]

صدوق‌ از جنبه کلامی‌ با مکاتب‌ و مذاهب‌ متنوعی‌ مواجه بوده‌ است‌، از طرفی‌ وی‌ با برخی‌ از مکاتب‌ امامی‌ که‌ از آنها به‌ اهل‌ غلو و اهل‌ تقصیر[13] تعبیر می کند، درگیر بوده‌ و کتابی‌ تحت‌ عنوان‌ «ابطال‌ الغلو و التقصیر»، در رد این‌ دو گروه‌ تألیف‌ کرده‌ است‌.[14]

بخش‌ دیگری‌ از برخوردهای‌ کلامی‌ وی‌ را مسئله‌ مهدویت‌ تشکیل‌ می‌ هد. صدوق در تبیین‌ مهدویت‌ از دیدگاه‌ امامیه‌، ضمن‌ تألیف‌ آثار متعدد به‌ خصوص‌ مهم‌ترین‌ آنها؛ «کمال‌الدین»‌ به‌ رد ایرادات‌ معتزله‌، زیدیه‌ و دیگر مخالفان‌ پرداخته‌ و سعی‌ بلیغی‌ در نقض‌ آراء قائلین‌ به‌ فترت‌ (انفصال‌ رشته امامت‌) و رفع‌ شک‌ امامیان‌ متحیر نموده‌ است‌.

دیگر از ابعاد کتب کلامی او‌ رد اتهاماتی‌ است‌ که‌ از جانب‌ مخالفان‌ متوجه‌ امامیه‌ می گردید.

به‌ عنوان‌ نمونه‌ وی‌ کتاب‌ «التوحید» را چنانچه‌ در مقدمه آن‌[15] متذکر شده‌ به‌ منظور رد اتهامات‌ وارده‌ به‌ امامیه‌ در مورد قول‌ به‌ تشبیه‌ و جبر تألیف‌ کرده‌ است‌.

صدوق‌ مانند اکثر مکاتب‌ دیگر امامی‌ بین‌ اهل‌ سنت‌ و ناصبی‌ فرق‌ آشکار گذاشته‌، ضمن‌ احترام‌ به‌ اهل‌ سنت‌ (چنان‌که‌ مثلاً از تمجید مشایخ‌ سنی‌ توسط او بر می آید)؛ ناصبی‌ را کافر شمرده‌[16] و برائت‌ از ظالمان‌ نسبت‌ به‌ ائمه‌ (علیهم السلام) را از واجبات‌ دانسته‌ است‌.[17]

یکی‌ از حرکت های‌ مهم‌ وی در کلام‌ امامیه‌ را باید تدوین‌ آثاری‌ دانست‌ که‌ نه‌ شکل‌ استدلالی‌ و نه‌ روایی‌، بلکه‌ شکل‌ یک‌ رساله اعتقادی‌ را داشته اند. کتاب «رسالة الاعتقادات»‌ او‌ در واقع‌ نخستین‌ نمونه شناخته‌ شده‌ از این‌ نوع‌ رسائل‌ در کلام‌ امامیه‌ است‌ که‌ خود، ادامه‌ کار او در مجلس‌ ۹۳ از کتاب «امالی» وی[18] و مقدمه کتاب «الهدایة» می باشد. این‌ حرکت‌ پس‌ از صدوق‌ نیز توسط سید مرتضی‌ در بخش‌ اول‌ «رسالة جمل‌ العلم‌ و العمل»‌ و شیخ‌ طوسی‌ در «رساله اعتقادات»‌ و بعضی‌ دیگر دنبال‌ شد، لیکن‌ دوام‌ چندانی‌ نیافت‌.

در باب مکتب فقهی شیخ صدوق باید گفت: برخى از کسانى که زندگانى فقیهان را نگاشته اند صدوق را از قلم انداخته و او را در زمره فقهاى نام‌دار شیعه نياورده اند‌! حال آن که صدوق در بسياری از کتاب هاى خود؛ از جمله کتاب معروف «من لایحضره الفقیه» (يکى از کتاب های چهارگانه اصلی شیعه)، روایات را بر اساس مبانى فقهى خود تنظيم کرده و در مقدمه آن نيز نوشته است: آنچه در اين کتاب آورده ام به آن فتوا مى دهم.[19] يعنى مطابق نظريات  وى در احکام است. همچنين کتاب معروف «المقنع» وى در شمار کتب اوليه فقهى عالم تشیع قرار دارد و کاملا جنبه فتوايى دارد و ساير فقها در قرون و اعصار پس از وى به همين کتاب به مثابه نظريه هاى فقهى وى استناد کرده اند، افزون بر این بسيارى از رجال نويسان او را در زمره فقيهان آورده اند. فقه‌ وی‌ که‌ نمونه‌ بارزی‌ از مکتب‌ اخباری‌ قم‌ می باشد، اساساً تکیه‌ بر حدیث‌ دارد.

صدوق‌ نه‌ تنها قیاس،‌ بلکه‌ استنباط و استخراج‌ را نیز غیر مجاز دانسته‌ است‌.[20] آثار فقهی‌ او‌ نیز مانند‌ آثار کلامی‌ وی‌ عمدتاً متشکل‌ از متون‌ احادیث‌ با حفظ یا حذف‌ اسناد آنها است‌ و البته‌ در برخی‌ موارد به‌ جای‌ لفظ حدیث،‌ معنای‌ آن‌ آمده‌ است‌. صدوق‌ معمولاً به‌ متن‌ حدیث‌ اکتفا کرده و از استنباط خودداری‌ می ورزد.[21]



[1]. صدوق‏، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، ج 2، ص 80.

[2]. صدوق‏، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص 312.

[3]. همان، ص 239.

[4]. صدوق‏، محمد بن علی، التوحيد، ص 156.

[5]. همان، ص 299 و 302.

[6]. همان، ص 290 .

[7]. صدوق‏، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ص 156.

[8]. معانی الاخبار، ص 75.

[9]. التوحيد، ص 290.

[11]. صدوق‏، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 3559 و 360.

[12]. صدوق‏، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 359 و 360.

[13]. کسانی که در حق‌ ائمه (علیهم السلام) کوتاهی کرده اند.

[14]. نجاشی‌، احمد بن على، رجال‌، ج ۱، ص ۳۹2.‏

[15]. صدوق‏، محمد بن علی، التوحيد، ص 17‏.‏

[16]. من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 408.

[17]. شوشتری‌، قاضی‌ نورالله‌، مجالس‌ المؤمنین‌، ج ۱، ص ۴۵۷‌.

[18]. صدوق‏، محمد بن علی، امالی، 640 – 653‏.‏

[19]. من لا يحضره الفقيه‏، ج 1، ص 3.

[20]. صدوق‏، محمد بن علی، علل‌ الشرائع‌، ج ۱، ص ۶۲.