Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

اندیشه سیاسی شیخ بهایی

از دیدگاه شیخ بهایی، منزلت حکومت و جایگاه حاکم در جامعه بشری نسبت به رعیت؛ مانند منزلت روح برای جسد و سر به بدن است.[1] همان‎گونه که حیات جسم، بدون روح ناممکن است، حیات و نظم اجتماعی نیز بدون وجود و حضور شهریار، امکان‌ناپذیر است. در این تمثیل سیاسی، وجود زمامدار از مهم‎ترین ارکان جامعه معرفی شده و از سویی نشان دهنده شدت ارتباط دیگر اجزا و عناصر جامعه با این عنصر اساسی است.

شیخ در اثبات این اصل، به روایاتی نظیر «… لَا تُخْلِي الْأَرْضَ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه»[2] استناد کرده‌است. در شرح این حدیث، برای «حجت ظاهر و مشهود» به امامت حضرت علی (علیه السلام) در ایام خلافتشان مثال می‎زند و برای «حجت خائف و مغمور»؛ یعنی امام پنهان و غیرمتظاهر بالدعوی، به امامت آن‎حضرت در ایام خلافت خلفای سه‎گانه و نیز امامت یازده امام دیگر اشاره می‌کند.[3] وی در توضیح این معنا، به حدیث مشهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)؛ یعنی «… مَنْ ماتَ وَلَمْ یعْرِفْ اِمامَ زَمانِه ماتَ مِیتةً جاهِلیةً …»[4] تمسک می‌جوید. او بر این باور است که ظاهر این حدیث، عقیده امامیه را اثبات می‌کند که امام زمان (علیه‌السلام) در عصر غیبت، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. شیخ بهایی در پاسخ به برداشت ناصواب اهل سنت از این روایت که معتقدند مراد از امام زمان، صاحبان شوکت و پادشاهان دنیا هستند، خواه عالم باشند یا جاهل و خواه عادل باشند یا فاسق، می‌نویسد: اگر مراد از امام زمان، صاحبان شوکت و ملوک دنیا بدون رعایت شرایط امامت و رهبری باشند، چه فایده‌ای بر شناخت انسان نادان و فاسق مترتب است تا اگر کسی او را نشناخت و مُرد، به دین جاهلیت از دنیا رفته باشد؟![5]

درباره حکومت عدل، آن‌چه از آرای سیاسی شیخ بهایی می‌توان استفاده کرد، این است که حکومت امامان معصوم (علیهم السلام) در عصر غیبت؛ همانند عصر حضور، استمرار دارد، ولی به‌دلیل غایب بودن امام عصر (علیه‌السلام)، خلافت ظاهری آن‌حضرت امکان‌پذیر نیست.[6] البته درباره این‌که در عصر غیبت راه حل چیست و حکومت مطلوب کدام است، سخنی از شیخ یافت نشد. احتمالاً درباره شرایط و ویژگی‌های حاکم اسلامی نیز سکوت کرده است، البته در این زمینه به نکات بسیار کوتاهی اشاره کرده که به‌صورت مفهوم مخالف می‌تواند حکومت عدل اسلامی مورد نظر شیخ را توضیح دهد.

بهاءالدین عاملی در رد مشروعیت حکومت جائر بر این باور است که یکی از هدف‌های غایی تشکیل حکومت، جلوگیری از ستم بر مردم و به تعبیری، تأمین عدالت اجتماعی است. حاکم جور؛ همانند گرگ درنده‌ای است که به‌جای شبان، بر رمه گوسفندان چیره شده‌است؛ لذا انسان ستمگر هیچ‌گاه شایستگی پیشوایی مردم را ندارد و چگونه ممکن است ظالم را برای امامت مردم انتخاب کنند، با آن‌که انتخاب امام از آن نقطه نظر است که از ستمگری جلوگیری کند و کسی که خود ستمگر است، در صورتی که امور پیشوایی مردم را به‌عهده گیرد؛ همانند مثلی معروف است که می‌گویند: کسی که گرگ را شبان گوسفندان قرار دهد، به رمه خود ستم کرده‌است.

حرمت کمک به ستم‌کار در ستم‌ورزی از مسلّمات فقه شیعه است. این اصل سبب شده بیشتر عالمان شیعی از حکومت‌های مسلمان نامشروع و جائر کناره بگیرند. هرچند این اصل فقهی نیز؛ مانند دیگر قاعده‌های فقهی به‌وسیله عنوان‌ها و احکام ثانویه، قابل تخصیص است. شیخ بهایی در کتاب اربعین ذیل حدیثی، فتوای صریح و قاطعانه خود را درباره معاشرت و همکاری ستم‌کاران بیان کرده‌است. این حدیث درباره یکی از نویسندگان دیوان بنی امیه است که از این راه اموال فراوانی به‌دست آورده‌بود. او حکم این اموال را از امام صادق (علیه السلام) جویا شد و امام (علیه‌السلام) در پاسخ، به دو نکته مهم اشاره فرمود. ایشان ابتدا به نقش مردم در غصب خلافت ائمه اطهار (علیهم السلام) به‌دست بنی امیه؛ اشاره نموده و می‌فرماید: «… اگر بنی امیه، نویسندگانی نمی‌یافتند و اگر افرادی نبودند که مالیات و خراج برای آنان جمع‌آوری کنند و در رکاب آنان بجنگند یا در نماز جمعه و جماعت آنان شرکت جویند، آنان هرگز نمی‌توانستند حقوق ما را سلب کنند و اگر مردم آنها را به حال خود وامی‌گذاشتند و کمک نمی‌کردند، ایشان غیر از آنچه که در دستشان قرار می گرفت، مالک چیز دیگری نمی‌شدند …». سپس راه خلاصی از این ورطه عظیم را بازگرداندن آن اموال به صاحبان اصلی یا صدقه دادن از طرف آن‌ها بیان فرموده‌است.[7]

شیخ در شرح این حدیث تصریح می‌کند که کمک به ظالمان، حرام است، هرچند کمک به ایشان در امور مباح و حلال باشد. شیخ بهایی در تأیید نظر خود مبنی بر حرمت کمک به ظالم، حتی در امور مباح و حلال، به حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) استناد می‌کند. در این حدیث، یکی از اصحاب از امام (علیه‌السلام) می‌پرسد: گاهی برای برخی از ما شیعیان گرفتاری و ناراحتی پیش می‌آید و به‌کار ساختمانی یا کشاورزی یا اصلاح ابزار مربوط به آن دعوت می‌شویم، در این باره چه می‌فرمایید؟ امام (علیه‌السلام) فرمود: « … دوست ندارم یک گره به ریسمان آنان بزنم یا سر مَشکی برای آنان ببندم، در صورتی که در مقابل آن کار، تمام آن‌چه بین سنگلاخ است؛ (یعنی حدود شهر مدینه) مال من باشد و تمام شهر را به‌من ببخشند، خشنود نمی‌شوم، بلکه به کشیدن سیاهی در نوک قلم تن نمی‌دهم. آنان که اطاعت و یاری ایشان را می‌کنند، در باز می‌کنند در روز قیامت و در سراپرده آتشین اقامت خواهند گزید تا وقتی‌که خداوند بین بندگان حکم کند …».[8]

شیخ با تمسک به روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام)، حتی اعانت ظالم را در امور مستحب؛ مانند ساختن مسجد نیز حرام می‌داند. البته اگر ترک کمک به ستم‌کار در کارهای مباح، سبب عُسر و حرج در زندگی مردم شود، از باب حکم ثانوی، ضرورت و قاعده «لاحرج»؛ مانند «اکل میته» در حد نیاز مجاز است، ولی شیخ در این‌جا درصدد بیان حکم اولی موضوع است.[9]

ایشان تشخیص مفهوم اعانت و مصداق‌های آن‌را به عرف ارجاع داده و هر آن‌چه را عرف، مصداق اعانت ظالم بداند، حرام دانسته است. شیخ در کتاب اربعین، تنها حکم مسئله اعانت ظالم را بیان کرده‌است، ولی به این مسئله نپرداخته که آیا حاکمان در عصر غیبت؛ یعنی (پادشاهان) مصداق ظالم هستند یا نه. البته پاسخ این مسئله را در دیگر آثار شیخ می‌توان دید. برای نمونه، در مثنوی‌ها بارها تقرب جستن به شاهان و مناصب دنیایی را سرزنش کرده و همان‌گونه که خود از آن گریزان بود، دیگران را نیز از دنیاخواهی، ریاست‌طلبی و معاشرت با پادشاهان پرهیز داده‌است. شیخ بهایی در مثنوی نان و حلوا، درباره این مسئله بیشتر بحث می‌کند. او این مثنوی را در سفر حج و فارغ از ملاحظات سیاسی و به‌دور از قلمرو شاهان صفوی سروده‌است؛ ازاین رو، با صراحت بیشتری دیدگاه خود را درباره قرب شاهان بیان کرده که خود زمانی به آن دچار بوده‌است. او در این مثنوی آثار زیان‌بار قرب شاهان را یادآوری و فریفته شدن عالمان دین را در قالب نظم ترسیم کرده‌است.

به‌عنوان نمونه: نان و حلوا چیست دانی ای پسر  **  قرب شاهان است زین قرب الحذر  ****  می‌برد هوش از سر و از دل قرار  ****  الفرار از قرب شاهان الفرار  **  فرّخ آن کو رخش همت را بتاخت  ****  کام از این حلوا و نان شیرین نساخت  ****  حیف باشد از تو ای صاحب سلوک  **  کاین همه نازی به تعظیم ملوک  ****  قرب شاهان آفت جان تو شد  **  پای بند راه ایمان تو شد  ****  جرعه ای از نهر قرآن نوش کن  **  آیه «لاترکنوا» را گوش کن.[10]

 

[1]. لک‌زایی، نجف، سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، به قلم: ویراستار: نباتیان، محمداسماعیل، زیر نظر پژوهشگاه علوم و اندیشه سیاسی، ص 282.

[2].  صدوق، محمد بن على،‏ كمال الدين و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج ‏1، ص 294.

[3]. سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، ص 282؛ شیخ بهائی، محمد بن حسین، اربعین، ترجمه: عقیقی بخشایشی، عبد الرحیم، ص 283.

[4]. اربعین، ج ‏2، ص 409.

[5]. اربعین شیخ بهایی، ص 206 و 207.

[6]. همان.

[7]. کلینى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 5، ص 106.

[8]. همان؛ سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، ص 285.

[9]. سلطان محمدی، ابوالفضل، جایگاه سیاست در اندیشه شیخ بهایی، شماره 18، ص 189؛ سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

[10]. برگرفته از مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛ بهائى‏، محمد بن حسین، كليات اشعار و آثار فارسى، ص 18.