کپی شد
اندیشه تجلی و آفرینش
برخی اندیشمندان معاصر دروزی، با تبیین مبانی مذهب دروز بر طبق اصول اسلامی و قرآنی، در تلاش هستند تا آن را جزو مذاهب اسلامی معرفی کنند.
دروزیان از همان ابتدا اهتمام خاصی به سرّی نگاه داشتن عقاید خود داشتند. وجوب تقیه، باعث شدهاست تا آنان بتوانند با دیگر فرقهها زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند و خود را با اوضاع گوناگون محیط زندگی سازگار کنند. به همین سبب بسیاری از بزرگان دروز در غالب نوشتههای خود از رموز و تأویلات خاصی برای بیان تعالیم بهره میجویند که برای عموم مردم قابل فهم نیست.[1]
دروزیان هرگز اجازۀ چاپ کتابهای دینی خود را نمیدادند،[2] تا این که برخی از کتابهای آنها در سال ۱۲۵۰ق در حملۀ سپاهیان ابراهیم پاشا به دست ایشان افتاد و برای نخستین بار عقاید آنان برملا شد.[3]
خداشناسی
از نظر دروزیان، خدا خالق اول و منزه از تمام صفات است، هیچ شبیه و ضدی ندارد و خارج از دایرۀ درک عقل و ورای فهم بشر است؛ از این رو، به وصف در نمیآید و با هیچ اسمی نمیتوان به او اشاره کرد.[4] با این حال خدا خود را در تجلیات گوناگون، آشکار کرده است تا انسان بتواند شناختی از او حاصل کند و به او انس بگیرد و تقرب جوید.[5]
نظریۀ تجلی
نظریۀ تجلی، که گاه از آن به کشف الهی تعبیر میشود، از بنیانیترین اعتقادات دروزیه است.[6] دروزیه معتقدند: تجلی خدا در ۷۲ دور از عمر حیات جهان … در قالب العلی الاعلی بوده که قبل از دور هفتاد و یکم رخ نموده و مدت آن در مجموع ۷۰ دور و برابر با ۳۴۳ میلیون سال بوده است. ظهور انسان و سجدۀ ملائکه در مقابل او در همین ادوار بوده است.[7] آنگاه خدا در دور هفتاد و یکم در قالب البارّ متجلی شده است.[8]
در دورۀ «البارّ» عقل در «آدم صفاالکی» یا «شَطنیل» ظاهر شد؛ شطنیل مردم را به توحید و دوری از مشرکان فرا خواند. قومی دعوت او را پذیرا شدند که شطنیل آنان را به سبب جدایی از مشرکان به «بنّ» نامبردار کرد.[9] در نهایت، در این دور مردم به سوی مشرکان متمایل شدند، و البارّ بر آنان خشم گرفت و شریعتهایی پیاپی به واسطۀ نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و محمد بن اسماعیل برای آنها فرستاد.[10]
پس از فترتی طولانی، خدا در دور هفتاد و دوم به ترتیب در ابو زکریا، علی، مُعل، القائم بامرالله، فرزند معل، منصور بالله، المُعِزّ، العزیز و سرانجام در الحاکم بامر الله متجلی شد.[11] این ادوار تجلی حجتی برای خلق، و غایب شدن معبود از انظار برای آزمایش ایمان موحدان است.[12]
در حال حاضر نیز خدا به سبب رواج کفر در بین مردم برای همیشه خود را از آنان مخفی کرده است.[13]
دروزیه معتقدند که خدای واحد برای آخرین بار آشکارا در شخص الحاکم بامر الله متجلی شده است و نباید کسی را در پرستش الحاکم شریک کرد.[14] به همین سبب دین خود را دین توحید مینامند.[15]
به نظر دروزیان، تجلی خدا در صورت بشری، که از آن به تجلی لاهوت در ناسوت تعبیر میشود، این لطف را دارد که چون متعلَّق تجلی از جنس خود بشر است انسان بهتر میتواند با او انس بگیرد و به او تقرب جوید.[16]
به نظر آنها این تجلی بشری سزاوارتر و با حکمت و عدل خدا سازگارتر است تا تجلی خدا بر درختی که به واسطۀ آن با موسی (علیه السلام) سخن گفت.[17] انسانی که خدا در او متجلی میشود دو جنبۀ لاهوتی و ناسوتی دارد. تبیین این مسئله همواره از مناقشه آمیزترین مباحث دروزیان بوده است.[18] الحاکم حقیقتی لاهوتی دارد که وصف ناپذیر است، با حواس درک نمیشود و منزه از زمان و مکان است.[19]
بنابراین، وقتی چنین وجودی در قالب انسانی متجلی میشود، نمیتوان گفت صورت مرئی خداست؛ چرا که در این حالت او را محدود کردهایم. در واقع، او از باب تأنیس و تقرب به این صورت درآمده است و نسبت این صورت او به حقیقت لاهوتیاش نسبت سراب به آب یا تصویر منقوش در آیینه به صورت حقیقی است.[20]
شناخت تجلی لاهوت در ناسوت به تنهایی ممکن نیست و به راهنمایی عقل کلی نیاز است، که در قالب حمزه ظاهر شده است.[21]
خلقت و حدود دعوت
نظام فکری دروزیان در باب خلقت اگر چه همچون دیگر جماعتهای اسماعیلیه بر نظام خلقت افلاکی و نوافلاطونی بنا شده است، اندکی با عقاید اسماعیلیان تفاوت دارد.[22]
بر طبق تعالیم دروزی، خالق با البارّ به امر خود عقل کلی را از نور خویش آفرید و عناصر همۀ موجودات را در علم او به ودیعت نهاد و او را علت همۀ مخلوقات قرار داد. عقل کلی چون به خود نظر کرد و خود را بدون شبیه و ضد یافت دچار عجب شد و در این هنگام از او ضد صادر شد. عقل کلی دریافت که آزمایش شده است، پس، از خدا آمرزش طلبید و از او خواست که وی را در مقابل ضد یاری کند. از این طلبِ آمرزش نفس کلی پدید آمد، اما هنگام خلقتش، همراه نور عقل، عناصر کوچکی از تاریکی نیز در او متجلی شد.[23] از نور نفس کلی، کلمه و از کلمه، سابق یا جناح اَیمن و از سابق، تالی یا جناح اَیسَر صادر شد. سرانجام، از نور تالی زمین و آن چه در آن است و افلاک و بروج دوازده گانه و طبایع چهارگانه و هیولی پدید آمدند.[24] و [25]
[1]. حمزة بن علی، اسماعیل تمیمی و بهاء الدین سموقی، رسائل الحکمة، ص ۶۷،۷۷- ۷۸، ۱۴۱- ۱۴۵، ۲۵۰، ۴۴۱، ۴۸۰ – ۴۸۱؛ حامد بن سیرین، مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۱۲۰- ۱۲۲.
[2]. رسائل الحکمة، ص ۷۵ – ۸۰، ۵۳۰ – ۵۳۳؛ مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۷۰ .
[3]. انور یاسین و همکاران، بین العقل و النبی، ص ۱۱۲؛ سامی نسیب مکارم، اضواء علی مسلک التوحید «الدرزیة»، ص ۱۰۵.
[4]. رسائل الحکمة، ص ۱۳۴، ۱۵۱؛ بینام، کتاب النقط و الدوایر، ص ۴۴.
[5]. رسائل الحکمة، ص ۱۱۳- ۱۱۸؛ کتاب النقط و الدوایر، ص ۴۴؛ برای آگاهی بیشتر از این دو ر،ک: انور یاسین و همکاران، بین العقل و النبی، ص ۱۴۱- ۱۴۷.
[6]. رسائل الحکمة، ص ۱۱۴.
[7]. همان، ص۱۲۰ – ۱۲۲، ۲۶۳؛ انور یاسین و همکاران، بین العقل و النبی، ص ۱۴۴- ۱۴۷.
[8]. رسائل الحکمة، ص ۲۶۶ – ۲۶۹.
[9]. همان، ص ۲۷۱.
[10]. محمد کامل حسین، طائفة الدروز: تاریخ ها و عقائدها، ص ۱۰۹.
[11]. رسائل الحکمة، ص ۷۸، ۲۶۹ – ۲۷۰.
[12]. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ: بدرهای، فریدون، ص ۲۳۰.
[13]. رسائل الحکمة، ص ۲۵۰ و ۲۵۱، ۲۵۸؛ مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۷۴.
[14]. رسائل الحکمة، ص ۱۴۲، ۵۲۹.
[15]. نبیه محمود سعدی، سفر التکوین الفلسفی فی مذهب الموحدین (الدروز)، ص ۲۳۰ و ۲۳۱.
[16]. رسائل الحکمة، ص ۷۷ و ۷۸، ۱۴۶.
[17]. همان، ص ۲۵۸ و ۲۵۹؛ مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۷۵؛ اضواء علی مسلک التوحید «الدرزیة»، ص ۱۰۹.
[18]. رسائل الحکمة ص ۵۳۱؛ نیز انور یاسین و همکاران، بین العقل و النبی، ص ۱۱۱.
[19]. مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۱۷۰ – ۲۰۳.
[20]. رسائل الحکمة، ص ۱۳۲- ۱۳۶.
[21]. همان، ص ۱۴۶؛ مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۱۶۳.
[22]. مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۱۷۰ – ۲۰۳.
[23]. رسائل الحکمة، ص ۱۳۲- ۱۳۶.
[24]. همان، ص ۱۴۶؛ مصادر العقیدة الدرزیة، ص ۱۶۳.