searchicon

کپی شد

اندیشه ابوذر غفاری

ابوذر غفاری از جمله اصحابی بود، که از اندیشه ای عمیق و استوار برخوردار بود. زمانی که برای اولین بار همراه با على (عليه السّلام) به حضور رسول اكرم (صلّى الله عليه و آله) رسيد و گفته هاى آن حضرت را شنيد و اسلام اختيار كرد؛ رسول خدا به او فرمود: اكنون به میان قوم خود برو و آنها را از جريان كار خویش و آنچه را كه مشاهده كرده ای آگاه نما و منتظر دستور من باش تا به شما برسد. ابوذر گفت: به خداوند سوگند من موضوع كار خود را آشكار خواهم كرد و نظريات خود را به طور علنى در ميان مردم خواهم گفت.

ابوذر از محضر حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله) بيرون آمد و به مسجد الحرام رفت. او در ميان مسجد با صداى بلند شهادتين را بر زبان جارى و اسلام خود را آشكار نمود. در اين هنگام گروهى بر سر او ريخته وى را به شدت مضروب نمودند، طورى كه بر زمين افتاد.[1]

امام على (عليه السّلام) در جریان تبعید ابوذر، خطاب به وی، نیت و اندیشه او را این چنین معرفی می کند: اى ابوذر تو براى خداوند غضب كردى و اكنون اميدوار باش از كسى كه براى او غضب نمودى و سخن حق را گفتى، اين جماعت از تو به خاطر دنياى خود ترسيدند، ولى تو از آنان به جهت دينت ترسيدى، اكنون واگذار به آنها آنچه را كه به خاطر آن از تو ترسيدند.

از آنان فرار كن و دورى گزين از آنچه آنان انجام می دهند، چه اندازه آنها نيازمند هستند به آنچه آنان را از آن منع كردى، و چه اندازه بى‏نياز مى باشى از آنچه آنها تو را از آن بازداشتند، به زودى معلوم مى‏گردد فردا چه كسى سود خواهد برد و خواهى دانست چه كسانى بيشتر از همه حسد بردند، اگر آسمان‏ها و زمين ها به هم پيوند بخورند، بنده پرهيزگار از ميان آنها راه نجات پيدا خواهد كرد.

اى ابوذر تو همواره با حق مأنوس بودى و جز حقيقت با چيزى انس نداشتى، تو از باطل همواره در وحشت بودى، و گرد باطل نرفتى، اگر تو دنياى آنان را قبول كرده بودى، آنها تو را دوست مى داشتند و اگر از مال و طعام آنها خورده بودى تو را در آسايش قرار مى دادند، و اين همه رنج و مصيبت و دربه درى و تبعيد برايت پيش نمى آمد.[2]

همچنین نقل شده، سه سال قبل از آن که ابوذر غفاری با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ديدار كند و ایمان بیاورد نماز می خواند. از او پرسیدند براى چه كسى نماز مي خوانى؟ گفت براى خدا، پرسیدند به كدام سمت نماز می خوانى؟ گفت هر طرف كه با‏شد. او شب ها تا دير وقت عبادت می كرد و بعد هم مانند جامه‏اى به زمين مى افتاد و آفتاب كه بر ایشان می تابید دوباره بر می خاست.[3]

[1]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 360.

[2]. همان، ص 367.

[3]. بيهقى، ابو بكر احمد بن حسين، دلائل النبوة، ترجمه: دامغانی، محمود، ج ‏1، ص 295.