searchicon

کپی شد

امكان و وقوع معاد

از آن جا كه انسان موجودى مركب از جسم و نفس است، چگونگى بازگشت او به عالمى ديگر، از دو جنبۀ جسمانى و نفسانى مورد بحث قرار مى‏گيرد. به طور كلى هر بحثى پيرامون معاد به دو بخش اصلى قابل تقسيم است: تحقق و ضرورت معاد، و چگونگى وقوع آن به صورت جسمانى (جسمانی نفسانی) يا نفسانى.

فلاسفه، معمولاً يا توجه چندانى به بخش اوّل نداشته و يا به نحوۀ وقوع معاد، به ويژه از بعد جسمانى اهميت بيشترى داده اند، هر چند قايل به هر دو نحوه بوده باشند؛ چرا كه معاد جسمانى بحث انگيزتر بوده است.

تا وقتى امكان يك چيز ثابت نشود، بحث از آن بى فايده است كه اثبات آن، يا از وجود مماثل ثابت مى شود يا چيزى كه پيدايش آن نياز به نيروى بيشترى داشته باشد. ايجاد عالم ديگر، يا نظير اين عالم است، يا آسان تر از آن. وجود فعلى دنيا حاكى از امكان دنيا و در نتيجه، امكان مماثل آن؛ يعنى آخرت است.[1] آن گاه مى توان به بحث در وقوع عالم آخرت و معاد پرداخت.

به گفتۀ ملاصدرا (ره)، بسيارى از حكما و مشايخ عرفا و علماى اماميّه و گروهى از متكلمان به هر دو معاد جسمانى و روحانى معتقدند، مبنى بر اين كه نفس مجرد به سوى بدن باز مى گردد.[2] خود ايشان نيز مذهب خود را “بازگشت بدن به عينه و به همراه نفس” معرفى و آن را مطابق عقل و شرع مى داند كه مخالفت با آن را كفر و انكار نصوص قرآنى اعلام مى نمايد.[3]

مُعاد در معاد، بدن انسان مشخصى است كه وفات نموده، با اجزاى بدن خودش، كه اگر كسى او را ببيند مى گويد فلانى است كه در دنيا بود.[4]

بنابر مبانى ملاصدرا انسان در عين وحدت، داراى سه عالم حسى و خيال و عقل است. ابتدا مادى و دنيايى است، با حركت خود، انسان نفسانى و برزخى و با ادامۀ آن، وجود عقلى و اخروى مى شود. هر سه بدن، مراتب يك بدن هستند كه شدت و ضعف دارند؛ مثل تغييرات عوارض مادى از كودكى تا پيرى. چون تشخص دهندۀ بدن نفس است و نفس، واحد است. به اين ترتيب، بدن اخروى هر شخصى، همان بدن دنيوى به تكامل رسيدۀ او است.[5]

اما به نظر متكلمان، بازگشت جسم با جمع اجزاى مادى و پراكندۀ هر بدن صورت مى گيرد.[6] اين اجزا به خاطر برخوردارى از نفسى خاص ويژگی هاى خاص دارند. لذا هر بدنى از اجزاى خودش بازسازى مى شود كه آنها را خدا مى شناسد. بعد از اين مرحله، بدن به روح مى پيوندد و همان انسان دنيايى ايجاد مى شود.[7]

با وجود بررسی هاى انجام شده در آثار ابن سينا، مطلبى در اثبات عقلى معاد به دست نيامد، هرچند كه ايشان تنها راه اثبات را طريق شرعى و تصديق خبر نبوت مى داند و نيازى هم به اثبات عقلى معاد نمى بيند. البته در ساير زمينه هاى مربوط به عالم آخرت اظهار نظر نموده است. در مورد نظر متكلمان و عرفا نيز به نقل قول مختصرى از آنان اكتفا گرديد.

ابن سينا با وجود اعتقاد به معاد روحانى و جسمانى، خود را از استدلال عقلى بر معاد جسمانى عاجز دانسته، عقيدۀ خود را از شرع مى گيرد و معاد روحانى را قابل اثبات با برهان معرفى مى كند.[8]

شيخ اشراق به حشر جسمانى، به معناى برانگيخته شدن بدن مادى همراه نفس را قبول ندارد، بلكه به بدن برزخى قايل است[9] و اين كه نفس به خاطر عشق به مبدأ خود و با رهايى از پراكندگى‏ها به عالم نور باز مى گردد.[10]



.[1] فلسفۀ مبدأ و معاد، ص 8 – 156.

.[2] المبدء و المعاد، ص 9 – 488.

.[3] همان، ص 490.

.[4] همان

.[5] ديوانى، امير، حيات جاودانه…، ص 251، چاپ اول، انتشارات معاونت اساتيد و دروس معارف اسلامى.

.[6] همان، ص 242.

.[7] معاد ربانى، ص 156.

.[8] ابن سينا، نجات، محمدتقى دانش پژوه، ص 682، انتشارات دانشگاه تهران، 1364.

.[9] عبدالرزاقى، زهرا، معاد از ديدگاه علامۀ رفيعى قزوينى، ص 63، چاپ اول، انتشارات طه، قزوین.

[10]. شعاع انديشه و…، ص 519.