searchicon

کپی شد

امر به معروف و نهی از منکر

فهرست

چکیده مطالب

معروف و منكر كه دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته‌ شده و ناشناخته می‌باشند؛  و در اصطلاح كارهایی كه نیكی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منكر نامیده می شوند. امر به معروف و نهی از منکر از فرایض بزرگ اسلامی هستند که اجرای آن آثار و برکات فراوانی را به دنبال دارد، این دو از فروع دین اسلام و اجرای آن باعث برپا شدن واجبات و از بین رفتن منکرات و برقراری امنیت و آسایش در جامعه می شود؛ زیرا از نظر اسلام جامعه انسانی یک واحد به هم پیوسته است که اگر جلوی میکروب های موجود در یک عضو گرفته نشود، ناراحتی و مرض از یک عضو به سایر اعضا سرایت خواهد کرد. امر به معروف و نهی از منکر به منزلۀ واکسیناسیون جامعه و جلوگیری از ابتلا به بیماری های روحی و روانی است.

برای امر به معروف و نهی از منکر حکمت های بسیار نقل شده است، که برخی از آنها بدین قرار است:

1. امر به معروف و نهی از منکر، مایه اصلاح عوام  2. موجب سلامت دنیا و آخرت  3. پابرجایی شریعت و توانمندی مؤمنان.

همان طور که در واجب بودن «امر به معروف و نهی از منکر» و ضرورت آن هیچ گونه تردیدی وجود ندارد و آیات شریفه قرآن، روایات اهل بیت (ع) و اقتضای دلیل عقلی، وجوب آن را به اثبات می رساند، در عین حال، انجام این فریضه، شرائط خاص خود را طلب می کند که فقها، برای وجوب آن، شرایط متعددی را ذکر کرده اند. مشهور فقها این فریضه را فقط مشروط به چهار شرط دانسته اند که به ترتیب عبارتند از: 1. شناخت معروف و منکر 2. احتمال تأثیر امر و نهی 3. استمرار عمل به معصیت و یا ترک واجب 4. عدم وجود مفسده.

برخی نیز این شرایط را تا چهارده مورد برشمرده اند.

مفهوم امر به معروف و نهی از منکر

معروف و منكر كه دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته شده و ناشناخته می باشند؛[1] و در اصطلاح كارهایی كه نیكی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منكر نامیده می شوند.[2]

به كارگیری لفظ معروف و منكر در امور مربوط به بایدها و نبایدهای دین، بدین لحاظ است كه فطرت پاك انسانی با كارهای معروف آشنا و مأنوس و با زشتی ها و امور ناپسند، بیگانه و نامأنوس است.

علل و فلسفه امر به معروف و نهی از منکر

برای امر به معروف و نهی از منکر حکمت های بسیار نقل شده است، اما از برخی از سخنان علی (ع)، می توان دلایل زیر را برداشت کرد:

1. امر به معروف و نهی از منکر، مایه اصلاح عوام: علی (ع) در مورد حکمت امر به معروف و نهی از منکر می فرماید: خداوند متعال فرمان دادن به کارهای پسندیده را برای اصلاح عوام و سوق دادن آن ها به راه رستگاری و سعادت واجب کرد. همینطور نهی از منکر و باز داشتن از کارهای ناپسند را واجب فرمود تا از کارهای ناشایست و ارتکاب معاصی کم خردان جلوگیری شود.[3]

2. موجب سلامت دنیا و آخرت: امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ اسلامی، برخلاف نظر اغلب مردم که گمان می کنند پایبندی به این دو تکلیف ممکن است برای مصالح دنیوی فرد ضرر داشته باشد، از جمله عوامل حفظ سلامت دنیا و حتی آخرت انسان ها است. علی (ع) در این باره می فرماید: هرکس سه خصلت و ویژگی را دارا باشد، دنیا و آخرتش سالم خواهد بود: اوّل این که امر به معروف کند و اگر کسی او را به معروف امر کرد آن را بپذیرد (خود نیز بدان گردن نهاده، به آن معروف عمل کند)؛ دوّم این که از کارهای زشت نهی کند و خود نیز از مرتکب شدن منکرات بپرهیزد و سوم آن که از حدود (احکام و قوانین) الهی مراقبت و پاسداری نماید.[4]

3. پابرجایی شریعت و توانمندی مؤمنان: از علل تشریع امر به معروف برپایی دین ذکر شده است. حضرت امیر المؤمنین (ع) می فرماید: استواری و برپایی دین، نتیجه امر به معروف و نهی از منکر است. در جای دیگر می فرماید: هر که امر به معروف کند، مؤمنان را تقویت کرده و پشت آن ها را محکم ساخته است و کسی که نهی از منکر کند بینی منافقان را به خاک مالیده است.[5]

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اسلام

در نظام اعتقادی اسلام، انسان دارای حیاتی جمعی و زندگی اجتماعی است. او علاوه بر داشتن مسئولیت نسبت به عملکرد خویش، در برخورد با دیگر اعضای جامعه انسانی هم تکالیفی بر عهده دارد. از سوی دیگر اقتضای طبیعی انسان، گرایش به شهوات و تمایلات نفسانی است او همواره در معرض تن دادن به انواع رذایل و آلودگی‎ها، تجاوز به حقوق دیگران و افتادن در ورطه هلاکت و گمراهی است. به همین دلیل بود که خداوند رسولان خویش را با شرایع و برنامه‎های آسمانی به مدد انسان فرستاد تا او را در مهار نمودن این طبیعت سرکش و تزکیه نفس طغیان‎گر یاری رسانده، هدایت و تربیت او را در تنگناهای زندگی مادی به سوی خیر و صلاح دو جهان عهده‎دار شوند. با توجه به آنچه بیان شد، چنانچه فلسفه رسالت انبیا و اولیای الهی بخواهد در عنوانی کوتاه خلاصه شود، تعبیری موجزتر و رساتر از عنوان امر به معروف و نهی از منکر، یافت نخواهد شد. به گفته محققان از جمله مهم‎ترین ابتکارات اسلام نسبت به سایر جوامع بشری آن است که این فریضه را به یک اصل و قانون اجتماعی مبدل ساخت به طوری که آن را نه فقط در محدوده وظایف انبیا و اولیا، که از تکالیف عمومی جامعه انسانی قرار دارد.[6] به سخن دیگر، بُعد اجتماعی این فریضه از نظر اسلام، در حقیقت نظارت عمومی مردم بر وضع اجتماعی جامعه و احساس مسئولیت داشتن در قبال عملکرد دیگران است. این فریضه عامل نیرومندی در حفظ دین و استمرار رسالت الهی است؛ زیرا از طریق آن، امکان برپایی فرایض دیگر الهی و همچنین ترک محرمات و نواهی به وجود می‎آید؛ از این رو فریضه مزبور در اندیشه اسلامی از جایگاه ویژه‎ای برخوردار است.

اهمیت و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر از فرایض بزرگ اسلامی است که اجرای آن آثار و برکات فراوانی را به دنبال دارد، امر به معروف و نهی از منکر از فروع دین اسلام و اجرای آن باعث برپا شدن واجبات و از بین رفتن منکرات و برقراری امنیت و آسایش در جامعه می شود؛ زیرا از نظر اسلام جامعه انسانی یک واحد به هم پیوسته است که اگر جلوی میکروب های موجود در یک عضو گرفته نشود، ناراحتی و مرض از یک عضو به سایر اعضا سرایت خواهد کرد. امر به معروف و نهی از منکر به منزلۀ واکسیناسیون جامعه و جلوگیری از ابتلا به بیماری های روحی و روانی است. بر این اساس امر به معروف و نهی از منکر برای تمام جوامع ضرورت تام دارد؛ از این رو کسانی که به اجرای این فریضه الاهی اقدام می کنند، باید خود نیز دارای ویژگی های ارزنده ای باشند تا کلام و سخن آنها در دیگران اثر بخشد، و با به کارگیری روش ها و شیوه های صحیح تربیتی که موافق روح و طبع افراد است، زمینه هدایت آنها را فراهم نمایند.

فلسفۀ بعثت و دعوت پیامبر اسلام (ص) تربیت و هدایت انسان‌ها بوده، و پیامبر گرامی اسلام در این راستا، از راه‌های بسیاری استفاده کرده که نمونه ای از آن، امر به معروف و نهی از منکر و نحوه اجرای آن است؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر دو عامل مهم تربیتی و بازدارنده از زشتی‌ها است. وظیفه‌ای است که افزون بر حاکم و دولت اسلامی، بر عهده همگان نهاده شده است، تا هر کس به قدر توان خویش بتواند، در تربیت عمومی سهم داشته باشد، ولی سیرۀ پیامبر گرامی اسلام (ص) در اجرای امر به معروف و نهی از منکر به گونه‌ای بوده است که بتواند، به عنوان حاکم دولت اسلامی و به عنوان پیامبر رحمت بر همگان رحمت باشد و هم از هرج و مرج‌ها جلوگیری نماید، این وظیفه مهم به صورت کامل آن‌گاه میسر است که امر به معروف و نهی از منکر، با زبان خوش و مدارا آغاز شود. بنابراین اگر در جامعه ای امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، گناه و فساد یک نفر یا یک گروه به سایر افراد و سایر گروه ها نیز سرایت می کند و جامعه را آلوده می کند.

به دیگر سخن نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی كه باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می كند كه او ناظر و مراقب همه اموری باشد كه پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفكر سیاسی یك مسلمان به شمار می رود؛ چنان كه از مهم ترین فرایضی است كه وجوب كفایی آن ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در این زمینه می فرماید:

یک انسان گنهكار در میان مردم، همانند فرد ناآگاهی است كه با گروهی سوار كشتی شده و آن گاه كه كشتی در وسط دریا قرار می گیرد، وسیله ای برداشته و به سوراخ نمودن جایگاه خود می پردازد، هر كسی به او اعتراض می كند او در پاسخ می گوید: من در سهم خودم تصرف می كنم؛ به یقین این یك حرف احمقانه است. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی كشد كه همگی غرق می شوند.[7]

قرآن مجید یکی از صفات برجسته مؤمنان را امر به معروف و نهی از منکر دانسته، می فرماید: ” وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ”؛[8] مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان یک دیگر هستند، به نیکی فرمان می دهند و از ناشایست باز می دارند.

علاوه بر این خداوند امر به معروف و نهی از منکر را نشانۀ بهترین امّت ذکر فرموده است: ” كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر”؛[9] شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید، به کار پسندیده فرمان می دهید، و از کارهای ناپسند باز می دارید.

گذشته از این مسئله (امر به معروف و نهی از منکر)، از باب تذکر نیز انسان وظیفه دارد، برخی از مسائل را به برادران دینی تذکر دهد؛ چراکه قرآن می فرماید: “وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ”؛[10] و پيوسته تذكّر ده، زيرا تذكّر مؤمنان را سود مى‏بخشد. و در جایی دیگر می فرماید: “فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى‏”[11]؛ پس تذكّر ده اگر تذكّر مفيد باشد!

با توجه به مطالبی که ذکر شد گفتنی است معروف و منكر قلمرو وسیعی دارد و در محدوده عبادات یا یك سری از گناهان كبیره نمی گنجند. معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، ‌نظامی (همانند مرزداری و پیكار در راه خدا) سیاسی (مثل حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن) و امور فرهنگی می شود و منكر نیز شامل منكرات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اقتصادی (مانند كم فروشی و احتكار)، سیاسی (همانند جاسوسی و كمك به ضدانقلاب)، نظامی (نظیر فرار از جبهه و جنگ، عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی) و… می شود در مجموع می توان از معروف و منكر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبیر نمود.

امر به معروف و نهی از منکر در قرآن

با تدبر در آیات الهی به موارد متعددی بر خورد می شود که شارع مقدس به تشریع و تبیین این فریضه پرداخته و آن را در موارد گوناگون مورد تأکید قرار داده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. ابتدا خداوند از خود در مقام کسی که به معروف فرمان می‎دهد و از منکر باز می‎دارد یاد کرده و می فرماید: «به راستی خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى‏دهد و از فحشا و منكر و ستم، نهى مى‏كند. خداوند به شما اندرز مى‏دهد، شايد متذكّر شده پند گیرید»![12]

2. در مرحله بعد، آن را یکی از صفات پیامبرش دانسته و از او می‎خواهد تا ضمن مدارا نمودن با خلق آنان را به معروف دعوت نماید: «همان ها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى» پيروى مى‏كنند، پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند، آنها را به معروف دستور مى‏دهد، و از منكر باز می دارد …»؛[13] «(به هر حال) با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى‏ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن)»![14]

3. مرحله سوم سرایت آن به سایر مسلمانان و افراد جامعه اسلامی است، تا آن جا که امت اسلامی را از آن جهت، به عنوان برترین امّت ها معرفی می‎کند که بر انجام امر به معروف و نهی از منکر پای‎بندند، «شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسان ها آفريده شده‏اند، (چون كه) امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد …».[15]

در آیه دیگر آن را نشان از پیوستگی مؤمنان به یک دیگر و جلوه ‎ای از همبستگی جامعه اسلامی معرفی می‎نماید، «مردان و زنان باايمان، ولىّ (و يار و ياور) يک ديگر هستند، امر به معروف، و نهى از منكر مى‏كنند …»[16] و در فرازی دیگر آن را در ردیف فریضه‎هایی چون نماز و زکات قرار می‎دهد، «همان كسانى كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مى‏دارند، و زكات مى‏دهند، و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند …»[17] و بالاخره قرآن کریم دوری جستن از انجام این فریضه و بی‎اعتنایی به رواج منکرات را نشانه بدکرداری و تباهی انسان ها می‎داند، «چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود، آنها را از سخنان گناه‏آميز و خوردن مال حرام، نهى نمى‏كنند؟! چه زشت است عملى كه انجام مى‏دادند»! و «آنها از اعمال زشتى كه انجام مى‏دادند، يک ديگر را نهى نمى‏كردند، چه بدكارى انجام مى‏دادند»![18]

بنابراین می‎توان گفت که از دیدگاه قرآن کریم، امر به معروف و نهی از منکر از ضروریات ایمان و رستگاری بوده و به عنوان مکمل فرایض دیگری همچون نماز و زکات، بُعد اجتماعی و عملی دین اسلام را نمایان می‎سازد.[19]

بررسی تعارض برخی از آیات با آیات پیرامون امر به معروف

در مواردى از قرآن کریم خداوند به پيامبرش خطاب فرموده كه تو مسئول ايمان مردم نيستى در اینجا این سؤال پدید می آید که آيا اين موارد با امر به معروف و نهى از منكر یا جهاد ابتدايى منافات ندارند؟ پاسخ گويى به چنين سؤالى در پرتو شناخت و تصور صحيح از مسألۀ ايمان، امر به معروف و نهى از منكر و جهاد ابتدايى ميسر مى‏باشد. ايمان از دو ركن تركيب يافته است. از طرفى بايد فكر و عقل آن را بپذيرد و از طرف ديگر، دل بدان گرايش پيدا كند و هيچ يك از اين دو در قلمرو زور و اجبار نمى‏باشند. نه مى‏شود با اجبار به چيزى دل بست و بدان محبت ورزيد و نه مى‏شود با اجبار فكر و عقيده‏اى را پذيرفت.[20] از اين رو است كه قرآن مى‏فرمايد: “لااكراه فى الدين…”.[21] و يا خداوند به پيامبرش اين گونه خطاب مى‏كند: “قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ “.[22] و يا اين كه آن وجود مبارك بايد مردم را در انتخاب ايمان آزاد بگذارد[23] و از ايمان نياوردن مردم، بيش از حد غصه نخورد و بر خود سخت نگيرد. قرآن در اين باره مى‏فرمايد: “اى پيغمبر گويى مى‏خواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اين كه آنها ايمان نمى‏آورند”.[24]

همۀ اين آيات به صراحت بيان مى‏دارند كه اعتقاد و دين و ايمان از امور قلبي مى‏باشند و در اين وادى اكراه و اجبار كارايى ندارد. و اگر خداوند به پيامبرش اين گونه خطاب مى‏فرمايد كه: ” فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ”[25]، دقيقاً در همين راستا مى‏باشد و آن جناب تنها مأمور بود مردم را به سوى خداوند بخواند، آن هم با حكمت و منطق و برهان و با موعظۀ نيك.[26]

به عبارت ديگر، براى تحقق ايمان مقدماتى لازم است و انسان پس از آن مقدمات است كه ايمان يا كفر را انتخاب مى‏كند و پيامبر عظيم الشأن اسلام، موظف به فراهم سازى آن مقدمات بود. او موظف بود مردم را به تعاليم اسلام دعوت كند و فضاى لازم را براى ايمان آوردن مردم فراهم سازد، به گونه‏اى كه در برابر كسانى كه ايمان نمى‏آورند هيچ كوتاهى از ناحيۀ خدا و رسول صورت نگرفته باشد.

امر به معروف و نهى از منكر و جهاد ابتدايى هم در راستاى وظيفۀ تبليغ و هدايت و اجراى تعاليم اسلام تشريع شده است نه براى اين كه مردم به اجبار ايمان بياورند. همه تجاوز را بد مى‏دانند، اما هر جنگى تجاوز نيست و آن جنگى كه به منظور دفاع از خود يا ملت و حقوق آنان صورت مى‏گيرد نه تنها بد نيست، بلكه مقدس شمرده مى‏شود.

در قرآن هم به اين نوع از جهاد اشاره شده است،[27] اما بايد توجه نمود كه حقوق، گاه شخصى و يا محدود به يك ملت است، گاه از محدودۀ يك شخص و يك ملت فراتر است و مربوط به همۀ انسان‏ها مى‏باشد؛ مثلاً حق آزادى كه اختصاص به يك ملت و يا شخص ندارد، بلكه حقّ همۀ انسان ها است كه بايد از اين نعمت بهره‏مند باشند و دفاع از چنين حقى حتى نياز ندارد كه از طرف مقابل تقاضاى كمكى بشود.

به عبارت ديگر، ممكن است كسى كه در اسارت به سر مى‏برد و در غل و زنجير است، خودش متوجه نباشد و تقاضاى كمك هم نكند، اما اگر فردى از اين امر آگاه باشد و توان نجات او را هم داشته باشد، در چنين صورتى اگر به نجات و رهايى او اقدام كند، همه از چنين عملى به عنوان “دفاع مشروع” ستايش مى‏كنند و چون جنبۀ شخصى و ملى ندارد و به جنبۀ انسانى مربوط است با تقدّس بيشترى از آن ياد مى‏كنند.[28]

امر به معروف و نهى از منكر هم مصداق دفاع از حقوق انسانى مى‏باشد. در امر به معروف و نهى از منكر از ارزش‏هاى معنوى دفاع مى‏شود كه به قوم و ملتى اختصاص ندارد. و در واقع، چنين دستورى براى اين است كه انسان‏ها به سوى خدا دعوت شوند؛ اگر چه بعضى از مراتب امر به معروف و نهى از منكر به اجبارهاى عملى منجر مى‏شود، اما اين اعمال براى آن نيست كه مردم به اجبار ايمان بياورند، بلكه بدين جهت است كه زمينه براى هدايت مردم در جامعه فراهم شود، صحنۀ جامعه پاكسازى گشته و خار راه از مسير برداشته شود تا ره پويان به مقصد واصل گردند.

ايمان و توحيد هم جزو حقوق انسانى محسوب مى‏گردد؛ زيرا دين و توحيد، صراط مستقيم است[29] و سعادت عموم انسان‏ها به آن بستگى دارد؛ از اين رو نمى‏تواند يك امر شخصى تلقّى گردد. و از اين جهت جنگيدن با ديگرى به خاطر تحميل نمودن توحيد نمى‏باشد؛ زيرا توحيد تحميل بردار نيست، بلكه براى آن است كه موانع تبليغ و دعوت برداشته شود و لذا مى‏توان گفت ما طرفدار آزادى فكر هستيم نه آزادى عقيده؛ زيرا فكر به معناى استدلال و منطق مى‏باشد و عقيده به معناى گره خوردگى و چه بسا عقايدى كه از هيچ مبناى فكرى برخوردار نمى‏باشند؛ يعنى بر مبناى تقليد صرف يا عادت مى‏باشند و چنين عقايدى انسان را به اسارت مى‏كشاند و…، در اين صورت جنگ با چنين عقايدى كه توجيه منطقى ندارد، در راستاى آزادى بشر از قيد و اسارت تقليد كوركورانه تلقى مى‏گردد و در واقع دفاع از آزادى بشر است نه جنگ عليه آزادى بشر.[30]

سرّ اين كه ايمان و توحيد، حق مسلّم فطرت بشرى است و جزو حقوق انسانى محسوب مى‏گردد، اين است كه ايمان و توحيد، مايۀ  حيات فرد و جامعه است. همان طور كه اميرمؤمنان على (ع) فرمود: “التوحيد حياة النفس”[31] و قرآن كريم نيز كافر را به خاطر محروميت وى از توحيد، مرده مى‏داند و او را در مقابل “زنده” ذكر مى‏كند: ” لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرين‏”.[32]

پس مجموع آيات و روايات نشان مى‏دهد كه:

اوّلاً توحيد مايۀ حيات معنوى فرد و جامعه انسانى است، ثانياً اين مايۀ حيات، حق مسلّم همۀ بشريت است و تمام انسان‏ها حق استفادۀ از آن را دارند. افزون بر اين، حيات چون حقّى است كه خالق بشريت آن را هبه كرده، نه تنها نمى‏توان ديگران را از آن بازداشت، بلكه خود را نيز نمى‏توان از آن محروم ساخت.

بنابراين، دفاع از حق فطرى انسان‏ها، لازم و مبارزه با عامل كفر و شرك، ضرورى است؛ يعنى همان طور كه اگر فرد يا گروهى خواستند به حيات ظاهرى فرد يا جامعه‏اى آسيب برسانند و آنها را از بين ببرند، دفاع لازم است، به همان صورت اگر فرد يا گروهى درصدد بودند تا حيات معنوى فرد يا جامعه‏اى را مصدوم نموده و آنها را كافر كنند يا جلوى اسلام (و ايمان) آنان را بگيرند، دفاع لازم خواهد بود.

از اين رو جنگ و جهاد نيز كه از مهم ترين برنامه‏هاى دينى اسلامى به شمار مى‏رود، حتماً بايد همراه با شاخصه‏هاى اصلى آن كه رحمت و احياى حقوق انسانى و دفع خارهاى راه سعادت و حيات معنوى مى‏باشد، در نظر گرفته شود. ” وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمين‏”[33] “وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً”.[34] و حفظ زمين از تباهى و صيانت مراكز مذهبى از ويرانى، رحمتى است كه بدون دفع مهاجم و طرد مزاحم ممكن نخواهد بود، لذا دفع اين گونه از موانع و برداشتن اين خارهاى راه و رجم و رمى رهزن ها جزو كارهاى خير و از مصاديق بارز رحمت الاهى به شمار خواهد آمد.[35]

خلاصه اين كه پيامبر عظيم الشأن اسلام، مسئول ايمان مردم نيست، او وظيفه داشت كه محيط و فضا را براى پذيرش اختيارى ايمان از طرف مردم، فراهم سازد و امر به معروف و نهى از منكر و جهاد ابتدايى هم در همين راستا، در اسلام تشريع شده است.[36]

امر به معروف و نهی از منکر در روایات و سیره معصومان(ع)

پیشوایان دین همگی نمونه‎های کاملی از اقامه کنندگان امر به معروف و نهی از منکر در جامعه بودند، تا آن جا که در زیارت جامعه کبیره خطاب به آنان آمده است «… به نیکی فرمان دادید و از بدی نهی کردید و آن گونه که شایسته بود در راه خدا به جهاد برخاستید، تا آن که دعوتش را آشکار، واجباتش را بیان، حدودش را برپا و احکام شریعتش را گسترش دادید …».

حضرت علی (ع) این فریضه را یکی از شعبه‎های جهاد که خود از ارکان ایمان است، معرفی می‎نماید.[37] ایشان پس از ضربت خوردن و در آستانه شهادت در وصیتی به فرزندان بزرگوارش امام حسن و امام حسین (ع) فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بَدان بر شما مسلّط می‎گردند و دعایتان نیز مستجاب نخواهد شد».[38]

در بررسی فلسفه قیام خونین امام حسین (ع) نیز با همین فریضه به عنوان اساسی‎ترین انگیزه و هدف ایشان در این قیام مواجه می‎شویم. ایشان که خود معتقد بود هیچ انسان با ایمانی نمی‎تواند در برابر صحنه‎های ارتکاب معصیت بی‎اعتنا چشم فرو بندد،[39] با هدف اقامه امر به معروف و نهی از منکر در برابر مفاسد بی‎شمار حکومت یزید قیام کرد و با خون خویش به اصلاح امت رسول خدا برخاست.

اقامه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه به حدی برای پیشوایان دینی حایز اهمیت بود که ترک آن را نشان از بی‎تحرکی و مُردگی جامعه می‎دانستند. حضرت علی (ع) کسانی را که این فریضه را ترک کنند، چنین توصیف نموده است: «در این میان گروهی دیگرند که با دست و زبان و قلب، نهی از منکر را وانهاده ‎اند. اینان مردگانی متحرک ‎اند چرا که تمامی اعمال ارزشمند حتی جهاد در راه خدا، در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر چون دمیدنی است به دریای پر موج و پهناور …».[40]

نتیجه بررسی روایات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر، دو نوع راهنمایی مختلف در این زمینه دارد:

1. نخستین بخش فریضه امر به معروف و نهی از منکر به گونه‎ای است که انجام آن به قدرت و سازمان خاصی نیاز ندارد، بلکه نهایتاً از قلب و زبان و جلوه ‎های ظاهری تجاوز نمی‎کند. در همین ارتباط روایتی از امیرمؤمنان علی (ع) است که می‎فرماید: هر کس منکری را به قلب و زبانش انکار نکند، همچون مرده‎ ای است که در میان زندگان به سر می‎برد.[41] در روایت دیگری از رسول خدا (ص) آمده است که، وظیفه ما در برخورد با گنهکاران ترشرویی و درهم کشیدن چهره است.[42] از امام صادق (ع) نیز نقل می‎شود که فرمود: برای مؤمن از لحاظ غیرت، همین کافی است که وقتی منکری را دید، با قلبش آن را انکار نماید.[43]

آنچه مسلم است، این بخش از احادیث مربوط به امر به معروف و نهی از منکر، ناظر به بخش فردی آن است، طوری که حدود آن از قلب و صورت یا زبان تجاوز نمی‎کند و انجام آن نیز در امکان همگان بوده و نیازی به وجود سلطه یا قدرت خاصی ندارد.

2. قسم دوم احادیث، فریضه امر به معروف و نهی از منکر را عامل برپایی سایر فرایض، وسیله ایمنی راه‎ ها، آبادانی زمین‎ها، مقابله با دشمنان و بالاخره تأمین حقوق مردم معرفی می‎کنند. روشن است که این اعمال از جمله اموری است که تحقق آنها بدون وجود سازمان یا تشکیلات نیرومند امکان ‎پذیر نیست. در همین ارتباط امام باقر (ع) می‎فرماید: امر به معروف و نهی از منکر، دو فریضه بزرگ الهی است که برپایی دیگر فرایض در گرو انجام آن است.[44] در حدیثی دیگر از امام علی (ع) امر به معروف و نهی از منکر چنین توصیف می‎شود: امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام، همراه استرداد حقوق ستم دیدگان، مخالفت با ظالمان، تقسیم بیت المال، گرفتن غنایم از محل خود و صرف آن در مورد خودش است.[45] کاملاً واضح است که مخالفت با ظالم، تقسیم بیت‎المال میان مسلمانان، دریافت زکات و… را نمی‎توان در قالب فردی و تنها از طریق موعظه و نصیحت قابل تحقق دانست؛ بلکه تحقق این هدف زمانی میسر است که یک سازمان اجرایی نیرومند، اداره امور جامعه را مطابق تعالیم الهی اسلام بر عهده داشته باشد.

به طور خلاصه، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی به دو بخش اساسی تقسیم می شود: نخستین بخش آن مربوط به وظیفه عمومی و همگانی است که نسبت به تخلفات و منکرات حساسیت داشته و از طریق چهره، قلب و زبان در برابر تخلفات اجتماعی واکنش نشان دهند. این قسمت وظیفه عموم مردم و فرد فرد مسلمانان است و چون جنبه فردی دارد، طبعاً شعاع آن نیز محدود به توانایی فردی خواهد بود، اما بخش دوم مربوط به گروهی است که دارای قدرت و حکومت باشند و این همان بخش از امر به معروف و نهی از منکر است که از شئون حکومت اسلامی به شمار می‎آید.

شناخت معروف و منکر

مهم ترین شرط انجام درست امر به معروف و نهی از منکر، شناخت معروف ها و منکرها و شرایط و شیوه های آن است.[46] اگر کسی معروف و منکر را نشناسد، نمی تواند دیگران را به انجام کاری دعوت و یا از آن باز دارد.

فته را خفته کی کند بیدار! کوری عصا کش کور دگر شود!.

یک پزشک معالج زمانی می تواند به درمان بیمار بپردازد که درد را بشناسد و به نوع و ریشه های آن آگاه باشد. استاد شهید مرتضی مطهری (ره) در باره لزوم شناخت معروف و منکر می گوید: آیا (من و شما می فهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند، موی سر و دوخت لباس مردم بوده است! ما گاهی معروف ها را به جای منکر می گیریم و منکرها را به جای معروف. چه منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد. آگاهی، بصیرت، دانایی، روان شناسی و جامعه شناسی می خواهد، تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند؛ یعنی راه معروف را تشخیص دهد و ببیند معروف کجاست، منکر را تشخیص بدهد و ریشه منکر را به دست بیاورد. (بداند) از کجا منکر سرچشمه می گیرد؛ از این رو ائمه (ع) فرموده اند: جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند، چرا؟ چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می کند، می خواهد کار را بهتر کند، بدتر می کند و چقدر در این زمینه مثال زیاد است.[47]

البته این که ائمه (ع) فرموده اند: جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند، برای آگاهی دادن به خسارت های ناشی از برخوردهای جاهلانه است، نه این که تکلیف امر به معروف و نهی از منکر از جاهل ساقط است. علم و شناخت در موضوع مورد نظر، مانند طهارت برای نماز است، که شرط آن به شمار می رود و باید آن شرط را به دست آورد.

نتیجه آن که، هر یک از مسلمانان وظیفه دارند در راستای تبلیغ احکام نورانی اسلام و جلوگیری از منکرات و کجروی، ابتدا، بداند چه چیزهایی معروف و چه چیزهایی منکرند و سپس، شیوه های مناسب را برای بازگرداندن خطاکاران از بی راهه ها باز شناسند تا از آفات اقدامات جاهلانه در امان بمانند.

شرایط وجوب امر به معروف و نهی ازمنكر

همان طور که در واجب بودن «امر به معروف و نهی از منکر» و ضرورت آن هیچ گونه تردیدی وجود ندارد و آیات شریفه قرآن، روایات اهل بیت (ع) و اقتضای دلیل عقلی، وجوب آن را به اثبات می رساند، در عین حال، انجام این فریضه، شرائط خاص خود را طلب می کند که فقها، برای وجوب آن، شرایط متعددی را ذکر کرده اند.

مشهور فقها این فریضه را فقط مشروط به چهار شرط دانسته اند که به ترتیب عبارتند از: 1. شناخت معروف و منکر 2. احتمال تأثیر امر و نهی 3. استمرار عمل به معصیت و یا ترک واجب 4. عدم وجود مفسده.

برخی نیز این شرایط را تا چهارده مورد برشمرده اند.[48]

شرط اول وجوب امر به معروف و نهی از منكر

اولین شرط از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منكر، شناخت معروف و منکر است. کسى که شناختى از معروف و منکر ندارد، چگونه مى‏تواند ديگرى را به آن هدايت کند و یا از آن باز دارد؟ بيش‏تر مشکلات نيز ناشى از جهل به معنا و مصداق معروف و منکر است و چه بسا بر اثر ناآشنايى با مصاديق اين‏ دو، کسانى امر به منکر و نهى از معروف کرده‏اند و خود را برحق پنداشته‏ اند. از اين‏ رو بيش‏تر فقيهان تصريح مى‏کنند که آمر به معروف بايد خود معروف را بشناسد، تا آن که امر به منکر و نهى از معروف نکند،[49] تا از اشتباه در انکار، ايمن ماند.[50] از اين ‏رو شايد نيازى به ذکر اين شرط نباشد؛ چرا که امر به معروف؛ يعنى امر به معروف نه چيز ديگر، و نهى از منکر، يعنى نهى از منکر و بس. با اين همه در فرهنگ دينى اسلام، بر اين شرط تأکيد فراوانى شده است که در این جا مختصرا به آن پرداخته می شود.

امام على (‏ع) از رسول ‏خدا (ص) نقل مى‏کند که ايشان فرمود: «تنها کسى امر به معروف و نهى از منکر مى‏کند که اين سه صفت در او باشد: «… بداند ‏چه امر مى‏کند، دانا باشد و از آن ‏چه نهى مى‏کند، آگاه باشد و از حدود (احکام و قوانین) الهی مراقبت و پاسداری نماید …»[51] ليکن از اين نکته بديهى، بسيارى غفلت کرده‏اند؛ تا آن ‏جا که امام از کسانى که منکر را معروف، و معروف را منکر مى‏پندارند، گله مى‏کند و از آنان به خدا پناه مى‏برد. اين‏گونه افراد، به سبب آن‏که در مسائل دينى خويش، سنت پيامبر (ص) را کنار گذاشته و از پيروى او شانه خالی کرده اند، در تاريکى ‏هاى شبهات گام مى‏زنند و هر چه را بشناسند، معروف، و آنچه را نشناسند، منکر مى‏پندارند و در حقيقت خود را معيار معروف و منکر قرار مى‏دهند. علی (ع) می فرماید: «جهل به معروف و منکر، نتيجه آن است که هر کس خود را پيشواى خويش دانسته است و بدين ‏ترتيب در اين زمينه به اجتهاد خود متکى است».[52]

از ديدگاه امام (ع)، شناختن معروف و منکر از ضروريات اجراى اين فريضه است. اما مشکل اصلى آن است که غالبا شناخت نادرستى از اين‏ دو مفهوم ایجاد می شود و گاه منکر، معروف و معروف، منکر ‏پنداشته می شود. اين واژگونى در نظام ارزشى معروف و منکر، زاده آن است که افراد به جاى آن‏که پيرو پيامبر (ص)،  قرآن و دنباله ‏رو جانشينان ایشان باشند، خود را مقياس معروف و منکر مى ‏پندارند و براساس دريافت ‏ها و پنداشت‏ هاى خويش عمل مى‏کنند. اين تلقى معکوس و غلط، گاه چندان پابرجا مى‏شود، که حتى ممکن است نزدشان معروف از منکرى ناشناخته ‏تر باشد.[53] اين پيامد، فراورده خودمحورى و خودمدارى افراد و جامعه است و هنگامى پديدار مى‏شود که جز آنچه را خود به رسميت مى‏شناسند و جز دانسته‏هاى خود را، دانش نمى‏دانند و به گفته امام: «آنچه را خود نپذيرد، علم به‏حساب نيارد و جز شيوه خود، شيوه ديگرى را به رسميت نشناسد».[54] حاصل اين نوع نگرش، انحطاط علمى و اخلاقى جامعه و بسته بودن آن بر روى هر نوع انديشه مبتنى بر سنت نبوى و مسلک علوى است.

از اين مسئله به نکته ديگرى مى‏رسيم که فقيهان بر آن بسيار ـ و به‏جا ـ تأکيد کرده‏اند و آن اين‏که امر به معروف و نهى از منکر، بايد در امور مسلم و قطعى دينى باشد، نه در امور اجتهادى؛ براى مثال اگر مجتهدى روزه گرفتن را در سفر مجاز دانسته باشد و مکلفى به تقليد از او در سفر خود روزه بگيرد، ديگرى نمى‏تواند اين کار را منکر دانسته، او را نهى کند. بسيارى از بدفهمى‏ها و برداشت‏هاى ناصواب نتيجه بى‏توجهى به اين نکته ظريف است. هيچ‏کس نبايد و نمى‏تواند، خود را ملاک و مقياس معروف و منکر بپندارد و جز در امور قطعى و مسلم، همواره بايد احتمال دهد که آنچه را منکر مى‏پندارد، معروف باشد؛ همان‏گونه که عکس آن نيز صادق است.

امام على‏ (عليه السلام) که خود معيار حق و حقيقت و از سرچشمه وحى سيراب شده بود، اين نکته را همواره رعايت مى‏کرد و در مواردى که مسئله قطعى به نظر نمى‏رسيد، افراد تحت حاکميت خود را مجاز مى‏دانست تا طبق نظر خود رفتار کنند. نمونه اين مسئله در جنگ صفين رخ داد: از نظر امام وجود معاويه در مسند قدرت، از مصاديق بارز منکر بود و مسلمانان موظف بودند که اين منکر را از جامعه بزدايند و در نتيجه جنگ با او و خلع يد از او بهترين نمونه نهى از منکر به‏شمار مى‏رفت، اما پاره‏اى مسلمانان در اين مورد ترديد داشتند. از آن‏جا که نصى در اين زمينه وجود نداشت، آنان درباره اجتهاد امام و تشخيص او مردد بودند و گاه اين ترديد را آشکار مى‏ساختند و از حضور در جنگ پرهيز مى‏کردند. امام نيز هر چند حقيقت را آشکار مى‏ديد و خود را برحق و معاويه را بر باطل مى‏دانست، به اين آزادى در ترديد احترام مى‏گذاشت و اجازه مى‏داد که هر کس در اين باب درنگ و ترديد کند و آنچه را صلاح مى‏داند، پيش گيرد.

نکته ديگر درباره شرط علم، آن است که آيا کسب علم براى امر به معروف واجب است يا خير . به تعبير فنى و اصولى آن، آيا علم براى امر به معروف و نهى از منکر، شرط وجوب است، يا شرط واجب. براى مثال: آيا علم همچون استطاعت نسبت به حج است که هرگاه حاصل شد، حج بر مکلف واجب مى‏شود و تحصيل استطاعت واجب نيست، يا آن‏که همچون طهارت براى نماز به‏ شمار مى‏رود، که بايد آن را کسب کرد و نمى‏توان به عذر بى‏ طهارتى نماز را فرو گذاشت. به سخن ديگر امر به معروف بر شخص جاهل واجب نيست، يا آن که جاهل نيز مکلف به کسب علم و سپس امر به معروف است؟ تفاوت قضيه آن‏جا آشکار مى‏شود که اگر علم با شرط وجوب دانسته شد، عملا اين فريضه از گردن بسيارى افراد ساقط مى‏شود و افراد زيادى از شمول حکم خارج مى‏ شوند و اين با فلسفه اصلى اين فريضه سازگار نيست. اما اگر گفته شد که اين شرط، شرط واجب است، در آن صورت بر عالمان (عالمان معروف و منکر)، بالفعل واجب است و افراد جاهل نيز مکلفند تا معروف و منکر را بشناسند و به اجراى اين فريضه بپردازند.

برخى فقيهان، همچون شهيد اول، علم را شرط وجوب دانسته و آن را از جاهلان ساقط شمرده‏اند. حال آن‏که ديگرانى چون شهيد ثانى در چند و چون اين شرط مناقشه کرده و آن را شرط واجب و لازم‏ التحصيل شمرده‏اند.[55]

از فقهاى معاصر نيز امام خمينى، اين شرط را، شرط واجب شمرده و همگان را مکلف به کسب آن کرده و فرموده است: «آموختن شرايط امر به معروف و نهى از منکر و موارد وجوب و عدم آن، واجب است».[56] با توجه به جايگاهى که امر به معروف و نهى از منکر در نظام فکرى امام على‏ (ع) دارد و آن همه تأکيدات ايشان بر اجراى اين فريضه و اهميت آن، (که به آنها اشاره شد)، به نظر مى‏رسد که ايشان هيچ شرطى را براى تعطيل آن موجه نمى‏شمارد و مى‏کوشد تا زمينه رشد و گسترش اين فريضه فراهم آيد.[57]

شرط دوم وجوب امر به معروف و نهی ازمنكر

دومین شرط از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منكر، احتمال تأثیر امر و نهی است. فریضه امر به معروف و نهی از منکر، برای توسعه و بسط احکام الهی و جامه عمل پوشاندن به دستورات دینی در جامعه اسلامی و پرهیز از عمل به زشتی ها واجب شده است؛ بنابراین، باید اقدام به آن مثمر ثمر بوده و در عمل مفید فایده باشد؛ باید فرد آمر و ناهی احتمال تأثیر بدهد؛ و گرنه اگر علم و یا اطمینان به عدم تأثیر داشته باشد، عمل به فریضه، واجب نخواهد بود. البته سقوط این فریضه، تنها به صورتی منحصر است که علم یا اطمینان به عدم تأثیر باشد و با ظن و گمان به عدم تأثیر، هر چند قوی باشد، وجوب فریضه ساقط نخواهد شد.[58] همچنین اگر برای تحت تأثیر قرار دادن شخص برای پذیرش عمل به معروف و ترک منکر، لازم باشد تا مقدمتاً از باب نصیحت، او را موعظه و ارشاد نمود، این مقدمه نیز واجب می شود. حتی اگر در موردی خود امر و نهی تأثیر گذار نباشد، اما نصیحت و موعظه بتواند طرف را متأثر کند، همین اندازه نیز واجب خواهد شد. در صورتی که فرد عامل با یک بار امر و نهی متنبّه (آگاه) نشود و نیاز به تکرار امر و نهی باشد، این گونه تکرار نیز واجب است. [59]

ممکن است که شخصی تنها در صورتی آمادگی عمل به معروف و ترک منکر را داشته باشد، که او را در جمع و در پیش دیگران امر و نهی کرد. در این صورت، امر به معروف و نهی از منکر نه تنها واجب نیست، بلکه برای پرهیز از هتک حیثیت طرف، جایز هم نخواهد بود؛ مگر مواردی که شخص به صورت آشکار و در ملأ عام معروفی را ترک و یا منکری را مرتکب شود.[60]

اگر مواردی پیش آید که امر و نهی مستقیم، شخص را به عمل به معروف و نهی از منکر وادار نکند، اما در فرد دیگری که ناظر ماجرا است، تأثیر بگذارد، طوری که اگر شخص دوم را نیز مستقیماً امر و نهی می کرد، تأثیر گذار نبود؛ در این صورت واجب است فرد نخست را امر و نهی نمود، تا شخص دوم متنبه شده و به وظیفه اش عمل نماید.

همچنین اگر انسان بداند که سخن خودش مؤثر نیست، اما اگر فردی بزرگ تر، شخص را امر و نهی کند، مؤثر خواهد افتاد، لازم است که به فرد بزرگ تری بگوید که او را امر و نهی کند،[61] یا اگر بداند که امر به معروف و نهی از منکر به صورت کامل و صد در صد مؤثر نخواهد شد؛ اما می تواند سبب کاهش منکرات شود، باز عمل به آن واجب است.[62]

همه مواردی که ذکر شد، در صورتی است که عمل به این فریضه، موجب ارتکاب حرام دیگر و یا ترک واجب دیگری نشود؛ یعنی اگر تأثیرگذاری امر به معروف و نهی از منکر منوط به این است که انسان خود به حرامی دچار شود و یا واجبی را ترک کند، این فریضه واجب نخواهد بود؛ مگر در صورتی که مورد به گونه ای باشد که شارع مقدس به هیچ عنوان به تخلف از آن رضایت ندارد، مثل کشتن نفس محترمه که باید و به هر صورتی که ممکن است، از آن جلوگیری کرد؛ حتی اگر موجب ارتکاب حرام دیگری چون ورود به خانه شخص بدون اجازه باشد.[63]

شرط سوم وجوب امر به معروف و نهی از منكر

سومین شرط از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منكر، استمرار عمل به معصیت و یا ترک واجب است. از جمله شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر، این است که فرد عمل کننده، بر تکرار عمل به منکر و یا ترک واجب اصرار داشته باشد؛ یعنی وقتی یک بار معصیت از او صادر شد، قصد انجام آن را برای بار دوم هم داشته باشد. در این صورت است که امر و نهی او واجب می شود،. اما اگر بعد از ارتکاب بار اول، تصمیم به ادامه دادن آن را نداشته باشد، وجوب امر و نهی ساقط خواهد شد. همچنین اگر شخصی هنوز گناهی مرتکب نشده است، اما علم یا اطمینان حاصل شود که می خواهد اقدام کند، لازم است او را از انجام آنچه اراده کرده است، نهی نمود.

در مقابل نیز لازم نیست که تصمیم بر عدم تکرار معصیت را اظهار و ابراز کند؛ بلکه اگر انسان به هر طریقی از تصمیم بر عدم استمرار بر گناه شخص آگاه شود، نهی از منکر واجب نخواهد بود.

البته لازم است توجه شود که امر کردن شخصی به توبه از معصیتی که از او صادر شده است، با نهی کردن او از منکری که مرتکب شده است، متفاوت است؛ یعنی ممکن است کسی از گناهی که کرده، توبه و استغفار نکرده، اما تصمیم بر ارتکاب مجدّد هم نداشته باشد، در این صورت نهی از منکر کردن او واجب نیست؛ ولی امر کردن او به توبه واجب خواهد بود.[64] بنابراین، خود توبه از گناهان، از واجبات شرعیه است و اگر شخصی گناهی را مرتکب شد و یا واجبی را ترک کرد، بر او واجب است که فوراً توبه نماید. اگر علائم توبه از او آشکار نباشد، بر دیگران واجب است که او را امر به توبه نمایند، حتی اگر انسان شک کند شخصی که مرتکب حرامی شده است، توبه کرده است یا نه، باز واجب است که او را به توبه امر نمود؛ بنابراین، در نهی از منکر، شرط اصرار بر گناه لازم است؛ به بیان دیگر، وجوب نهی منوط به این است که استمرار فاعل در معصیت محرز شود؛ اما در امر به توبه، نه تنها استمرار فاعل در معصیت لازم نیست، بلکه تا علم و اطمینان به حصول توبه محقق نشود. امر به توبه واجب است.[65]

شرط چهارم وجوب امر به معروف و نهی از منكر

چهارمین شرط از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منكر، عدم وجود مفسده است و آن این است که، عمل به فریضه، باعث تحقق مفسده دیگری نشود. اگر آمر یا ناهی علم و یا گمان داشته باشد که در صورت اقدام به امر به معروف و نهی از منکر، ضرر و زیان جانی یا حیثیتی و آبرویی و همچنین آسیب مالی قابل توجه به خود شخص یا نزدیکان و دیگر مؤمنان وارد خواهد شد، وجوب فریضه ساقط می شود. حتی اگر این پیش بینی در حد علم و ظن هم نباشد؛ ولی در حدی است که عقلا احتمال ضرر می دهند، عمل به فریضه واجب نخواهد بود.[66] البته در مواردی که گفته شد، نه تنها عمل به فریضه واجب نمی شود، بلکه چون القای نفس در تهلکه (به خطر انداختن جان و مال) محسوب می شود، از حرمت شرعی نیز برخوردار خواهد شد (حرام است)؛ یعنی مکلّف نمی تواند با وجود احتمال (عقلایی) بروز ضرر نسبت به جان، حیثیت و یا اموال قابل توجه، باز به انجام فریضه اصرار نماید. بله، اگر توجه ضرر به مال خود شخص است و این ضرر در حدی نیست که او را دچار سختی و شدّت نماید، می تواند آسیب مالی را تحمل کرده و به انجام فریضه اقدام کند.[67]

شرط پای بندى آمر و ناهى به گفته‏ هاى خود

عده ای از فقها قائل شده ‏اند که يکى‏ ديگر از شرايط امر به معروف و نهى از منکر آن است که، آمر به معروف و ناهى از منکر، خود باید به گفته ‏هايش پايبند باشد و گفتارش از کردارش فراتر نرود. شيخ بهايى با استناد به آياتى مانند: «آيا در حالى که کتاب را مى‏خوانيد، مردم را به نيکى فرمان مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏کنيد؟ آيا به عقل درنمى‏يابيد»؟[68] و «اى کسانى که ايمان آورده‏ايد، چرا سخنانى مى‏گوييد که به ‏کار نمى‏بنديد؟ خداوند سخت به خشم مى ‏آيد که چيزى بگوييد و به آن عمل نکنيد»[69] و  همچنين روايات بسيارى قريب به مضمون اين آيات، اين شرط را جزو شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منکر شمرده است، ولي صاحب جواهر نظر او را رد و دلايلش را يکايک نقد مى‏کند و استدلال مى‏کند که مقصود اين آيات و روايات، اين نيست که امر به معروف و نهى از منکر بر کسى که پايبند گفته ‏هايش نيست، واجب نمى‏باشد، بلکه اينها در مقام نکوهش کسانى است که خود از دانسته ‏هاى خويش بهره نمى‏گيرند و مانند نابینایان مشعل ‏دارند که راه را بر ديگران روشن مى‏کنند، اما خود همواره در تاريکى به ‏سر مى‏برند.[70] بدين‏ترتيب اين شرط، شرط تأثير است، نه شرط وجوب. با توجه به همين نکته است که عمده فقيهان، اين شرط را جزو شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منکر ندانسته و گفته‏اند که، چون اين فريضه، واجب توصلى است و قصد قربت در آن شرط نيست، حتى بر تارکان معروف و مرتکبان منکر نيز واجب است.[71] اما، اين داورى تنها يک جنبه قضيه را حلّ مى‏کند و نشان مى‏دهد که به لحاظ فقهى، همه مکلفان مخاطب اين فريضه ‏اند و تارکان معروف و فاسقان، همان‏ قدر موظف به اجراى اين فريضه‏ اند، که عاملان به معروف و صالحان. اما اين فريضه بار اجتماعى نيز دارد و جنبه تربيتى و اصلاحى آن فراتر از ساقط شدن تکليف است؛ بنابراين به سادگى نمى‏توان مسئله را حل ‏شده دانست. سعدى داستانى در اين باب دارد که بعد اجتماعى اين فريضه و نقش اين شرط را در آن خوب به نمايش مى‏گذارد. به روايت سعدى: فقيهى به پدرش گفت: هيچ از (اين) سخنان (رنگين و دلاويز) متکلمان (گویندگان) در من اثر نمى‏کند. سبب (ش) آن (است) که از ايشان کردار(ى‏ که) موافق گفتار (شان باشد) نمى‏بينم. نظر سعدى این است که انسان بايد بتواند گفته را از گوينده جدا کند و اگر گفته درست بود، بى‏توجه به صاحب آن، به جان بپذیرد و آن را به کار بندد. حق آن است که اگر آدمى به اين حد از رشد و کمال برسد که بتواند فارغ از دغدغه ‏هاى گوناگون، گوهر را از خلاب (گِل و لای) بيرون بکشد و سخنان حق را از اهل باطل بپذيرد و حکمت را گمشده خويش بداند که آن را هرجا يافت، مملوک خود بشناسد و این سعادت و کمال است.

اين يکى از آموزه ‏هاى بزرگ معصومان (ع) است که هر کس حقيقت را از هر کس بود، بپذيرد و آن را آويزه گوش خود سازد. امام على‏ (ع) در اين باب مى‏فرمايد: «حکمت، گمشده مؤمن است. حکمت را فراگير، هر چند از منافقان باشد».[72] همچنين ايشان مى‏فرمايد: «حکمت را هرجا باشد، فراگير که حکمت (گاه) در سينه منافق است، پس در سينه‏ اش بجنبد تا بیرون رود و با همسان ‏هاى خود در سينه مؤمن بيارمد».[73] اما دريغ که عملا اکثر افراد، ارزش و درستى هر گفته را با گوينده‏ اش مى‏سنجند و نخست تکليف خود را با گوينده روشن مى‏کنند و اگر مشروعيت و صلاحيت او را تشخيص دادند، آن ‏گاه به گفته ‏اش عمل خواهند کرد و يا آن را خواهند پذيرفت. اين مسئله در مباحث ارتباطات انسانى جايگاه ويژه‏ اى دارد و براساس تحقيقات متعدد، ثابت شده است. «هر اندازه صداقت در رفتار فرستنده پيام مشهود باشد، به همان ميزان به اعتبار او نزد ديگران افزوده مى‏شود…؛ از اين ‏رو افراد صادق، اعتبار بيش‏ترى پيدا مى‏کنند»؛[74] يعنى مردم نخست به گوينده مى‏ نگرند و او را به‏ گونه ‏اى ارزيابى مى‏کنند و سپس براساس درجه مشروعيت و صلاحيتى که برايش قائل شده‏ اند، سخنانش را مى‏پذيرند. پس نمى‏توان گويندگان را همچون ماشينى فرض کرد که شنوندگان نسبت به آنها احساس خاصى ندارند. بى‏گمان در اين‏جا حب و بعض‏ ها و دلبستگى‏ ها نقش عمده‏ اى دارد. اين مسئله در امور تربيتى بسيار حادتر و جدى‏تر است. مردمان از کسى که آنان را به صلاح دعوت مى‏کنند و از بدى بازمى‏ دارند، انتظار دارند که خود پيشاپيش مظهر صلاح و پرهيز از فساد باشند. اين همه تأکيد در باب اين که علم هر کس بايد با عمل او برابر باشد و گفته‏ اش از کردارش بالاتر نباشد، ناظر به همين گرايش روحى افراد است. ما غالبا پيش از ارزيابى صحت و سقم سخنى، مى‏نگريم که گوينده آن کيست. با توجه به اين نکته است که حساسيت اين شرط در باب امر به معروف و نهى از منکر آشکارتر مى‏گردد. گنجينه امثال و حکم فارسى و عربى، سرشار از نقد و نکوهش دوگانگى کردار و گفتار و بى‏ اثرى چنين روشى است. تعبيراتى چون «رطب خورده، منع رطب چون کند»؟ و «کور خود مباش و بيناى مردم» و «اى فقيه، اول نصيحت‏ گوى نفس خويش باش» و «توبه‏ فرمايان چرا خود توبه کمتر مى‏کنند»؟ و «که راه بجويد ز کور بى‏بصرى»؟ و «غير تقى يأمر الناس بالتقى»؛ یعنی انسان بی تقوایی که مردم را امر به داشتن تقوا می کند. «طبيب يداوى الناس وهو عليل»؛ یعنی طبیبی که مردم را مداوا می کند، در حالی که خودش مریض است، (از مداوای خود عاجز است)  و هزاران مثل از اين دست، گوياى اهميت اين شرط است.

با توجه به اهميت اين شرط است که امام على‏ (ع)، بر آن تأکيد بسيار دارد و اگر در باب شروط ديگر، چندان سخنى به تصريح نمى‏ گويد، بر اين شرط بسيار پافشارى مى‏کند و آن را اساسى ‏ترين شرط امر به معروف و نهى از منکر مى ‏شمارد. بر فرض این که مقصودشان از شرط، شرط تأثير باشد، نه وجوب، مگر نه اين که هدف اساسى و فلسفه وجوب آن، همين تأثير است؟ امام (‏ع) کسانى را که امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، اما خود به گفته ‏هايشان عمل نمى‏کنند، لعنت مى‏کنند و مى‏ فرمايند: «خداوند آمران به معروف را که خود آن را وامى ‏گذارند و ناهيان از منکر را که خود بدان عمل مى‏کنند، لعنت کند».[75] ايشان همچنين پيش ‏شرط امر و نهى را پايبندى آمر و ناهى مى‏دانند و مى‏فرمايند: «نهى از منکر کنيد و خود از آن بازايستيد؛ چرا که پس از بازايستادن، به بازداشتن فرمان يافته‏ايد».[76] ايشان خود را پيشاهنگ اين روش و شيوه مى‏ داند و مى‏ فرمايد: «اى مردم، به خدا سوگند من شما را به طاعتى ترغيب نمى‏ کنم، مگر آن که پيش از شما بدان روى مى ‏آورم و شما را از معصيتى بازنمى‏ دارم، مگر آن که پيش از شما خود از آن بازمى ‏ايستم».[77] در تفسير آيه شريفه: «رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذکرالله»؛ «مردانى که تجارت و داد و ستدى آنان را از ياد خدا غافل نمى ‏سازد»،[78] به وصف مردان خدایى مى‏پردازد که تجلى حق در زمين هستند. شاخصه کار اينان وحدت علم و عمل آنان است و هر آنچه بگويند، خود نيز بدان عمل مى‏کنند: «به عدالت فرمان مى‏دهند و خود بدان عمل مى‏کنند و از منکر بازمى‏دارند و خود از آن بازمى‏ ايستند».[79] اين نکته درباره مربيان مردم و کسانى که خود را در موضع رهبرى و راهنمايى نشانده ‏اند، مهم‏تر است. آنان بايد با عمل نه گفتار، مردم را هدايت کنند و به جاى سخن از معروف، خود مصداق معروف و نماد آن باشند. به همین جهت، دیدگاه امام على‏ (ع) این است که، می فرماید: «آن‏که خود را پيشواى مردم سازد، پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب کردن خويش بپردازد و پيش از آن‏که به گفتار تعليم فرمايد، بايد به کردار ادب نمايد و آن‏که خود را تعليم دهد و ادب اندوزد، شايسته ‏تر به تعظيم است از آن‏که ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد».[80] بارى، از نظر امام اساسا امر به معروف و نهى از منکر به معناى سخن گفتن و ديگران را به زبان راهنمايى کردن نيست، بلکه مقصود ارائه الگوى عملى از معروف و دورى از منکر است. ايشان به هنگام يادکرد از يکى از يارانشان با شيفتگى او را وصف مى‏کند و يکى از اوصاف او را چنين باز مى‏گويد: «آنچه مى‏گفت، انجام می داد و آنچه نمى‏کرد، نمى‏گفت».[81]

اين همه تأکيد، نشان از نقش پايبندى آمر و ناهى به گفته‏ هاى خود دارد؛ لذا امام اگر چندان به شروط ديگر اشاره نمى‏کند، اما بر اين يک شرط، سخت پاى مى فشارد و آن را لازمه امر به معروف و نهى از منکر مى‏شمارد؛ زيرا که بدون اين شرط، امر و نهى تنها فريادى در برهوت آن هم بدون ‏کم‏ترين اثرى خواهد بود. البته مقصود آن نيست که نبايد به امر و نهى زبانى پرداخت، بلکه اين هم نيز لازم است. اما اگر در پى تأثير باشد، از باب «دوصد گفته چون نيم کردار نيست»، بايد جلوه ‏اى از معروف‏ ها باشد. اگر به امر به معروف و نهى از منکر، از منظرى کلان و به عنوان اساس دعوت اسلام، بنگريم، آن ‏گاه اهميت و موقعیت اين شرط و لزوم آن آشکارتر مى‏گردد. به گفته مرحوم صاحب جواهر: بر کسى که به نصوص (آیات و روایات) احاطه يافته است، مخفى نماند که مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، واداشتن به آن، از طريق ايجاد معروف و دورى گزيدن از منکر است، نه سخن تنها».[82] پس اگر حقا شرطى را بايد براى امر به معروف گذاشت، همين شرط است ولی باید توجه کرد که مقصود از اين شرط، شرط تأثير است.

احتمال تأثیر در امر به معروف و نهی از منکر

گفتنی است، با تمام اهمیتی که در اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، اما اجرای آن شرایطی دارد که در صورت نبود هر یک از آنها، وجوب آن از عهده انسان ساقط می شود. در این نوشتار به یکی از آنها اشاره می کنیم، و آن احتمال تأثیر است. وجوب امر به معروف و نهی از منکر؛ تا زمانی بر عهده انسان است که احتمال تأثیر باشد، اما زمانی که دیگر احتمال اثر بخشی نباشد، تکلیف از انسان برداشته می شود. این جا است که قرآن کریم می فرماید: “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ”؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد مراقب خود باشيد، هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شده‏اند به شما زيانى نمى‏رساند، بازگشت همه شما به سوى خدا است و شما را از آنچه عمل مى‏كرديد آگاه مى‏سازد.[83]

اين آيه اشاره به زمانی دارد كه امر به معروف و نهى از منكر مؤثر واقع نمى‏شود، و يا شرایط دیگر آن وجود ندارد.

گاهى برخی از افراد در چنين زمانی ناراحت مى‏شوند كه با اين حال، تكليف ما چيست؟ قرآن در پاسخ آنها مى فرماید براى شما هيچ جاى نگرانى وجود ندارد؛ چراکه شما وظيفه خود را انجام داده‏ايد، ولی آنها نپذيرفته‏اند و يا زمينه پذيرشى در آنها وجود نداشته است، بنابراين زيانى از اين ناحيه به شما نخواهد رسيد.

اين معنا در احاديث هم نقل شده است. از پيامبر (ص) درباره اين آيه سؤال كردند، آن حضرت فرمودند: “ايتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنكر فاذا رايت دنيا مؤثرة و شحا مطاعا و هوى متبعا و اعجاب كل ذى راى برايه فعليك بخويصة نفسك و ذر عوامهم”؛[84] امر به معروف و نهى از منكر كنيد، اما هنگامى كه مشاهده کردید، مردم؛ دنيا را مقدم داشته و بخل و هوا بر آنها حكومت مى‏كند و هر كس تنها نظر خود را مى‏پسندد (و گوشش بدهكار سخن ديگرى نيست) به خويشتن بپردازيد و عوام را رها كنيد.[85] روايات ديگرى نيز به اين مضمون در منابع روایی آمده است كه همگى همين حقيقت را دنبال مى‏كنند.[86]

به هر حال تردیدی نيست كه مسئله امر به معروف و نهى از منكر از مهم ترين اركان اسلام است كه به هيچ وجه نمى‏توان شانه از زير بار مسئوليت آن خالى كرد، اين دو وظيفه در جایی ساقط مى‏شود كه اميدى به تأثير آن نباشد و دیگر شرايط لازم در آن جمع نگردد.

اصرار بر ادامه منکر و ترک معروف

هدف از امر به معروف و نهى از منکر، ميراندن منکر و احياى معروف در جامعه است. اين کار نيازمند حضور فعال مسلمانان در جامعه و وجود سازمان ‏هاى مسئول براى پيشبرد اين هدف است  با اين همه بسا شخص يا سازمانى که گاه مرتکب منکرى شوند و يا معروفى را واگذارند و آن‏گاه خود متوجه خطاى خويش شده، آن را جبران کنند. در اين صورت، جايى براى امر به معروف و نهى از منکر نمى‏ماند؛ براى مثال شخصى که بر اثر غفلت يا وسوسه شيطان، واجبى چون نماز را وامى‏گذارد و منکرى چون شرب خمر را مرتکب مى‏شود و از آن‏جا که نفس اماره او را تحريک کرده است، از راه راست بازمى‏ماند، اما آن‏گاه متوجه نادرستى رفتار خود شده، توبه مى‏کند و نماز گذشته را به‏ جاى مى‏آورد، عملا خودش را امر به معروف و نهى از منکر کرده است و ديگر نيازى به امر و نهى ديگرى ندارد؛ بنابر اين هر کس در اين شرايط دست به امر به معروف و نهى از منکر بزند، فلسفه اين فريضه را فراموش کرده و به دامن شکلى‏ گرى افتاده است. چنين کارى ديگر امر به معروف و نهى از منکر ناميده نمى‏شود، بلکه عيب ‏جويى، سرکوفت زدن و نمک بر زخم ديگران پاشيدن است که خود از مصاديق بارز منکر به ‏شمار مى‏رود؛ زيرا تعيير مسلمان و تحقير او، از منکرات مسلم است؛ از اين‏رو فقيهان، به‏ حق اين شرط را گنجانده ‏اند و گفته‏ اند: نهى از منکر در جايى است که بدانيم شخص مرتکب منکر، بر شيوه نادرست خود اصرار دارد و همچنان در بند کجروى است؛ ولى اگر اين اطمينان حاصل نشد، ديگر امر و نهى او معنا و وجوب ندارد؛ بلکه به‏تصريح بسيارى از فقيهان حرام است. صاحب جواهر در اين باب مى‏گويد: «در اين صورت اين‏ دو (امر و نهى‏) همان ‏گونه که بسيارى به آن تصريح کرده‏اند، حرام است».[87]

مراتب امر به معروف و نهى از منکر

هدف از امر به معروف و نهى از منکر، تأثير آن است. مقصود آن است که با اجراى اين فريضه، مردم از منکرات بازايستند و به معروف‏ ها روى آورند؛ از اين‏رو بايد به جنبه عملى اين فريضه توجه بسيارى نشان داد. انجام اين فريضه تابع منطق ساده‏ اى است و آن حرکت از ساده به دشوار و يا به تعبير فقها الايسر فالايسر است. در اين‏جا مقصود، نه عقده‏گشايى است و نه کينه‏کشى. هدف فقط تحقق معروف و از ميان بردن منکر است. به گفته شهيد مطهرى: امر به معروف و نهى از منکر از کارهايى است که ساختمان و کيفيت ترتيب آن و اين که در کجا مفيد است و به چه شکل مفيد و مؤثر است و بهتر ثمر مى‏دهد و به بار ‏نشسته، نتيجه مى‏دهد، همه را شارع در اختيار عقل، فکر و منطق ما گذاشته است.[88] بدين‏ترتيب، سخن از شيوه واحد و ترتيب معين، کارگشا نيست، اما در اين‏جا چند نکته بايد مورد توجه قرار گيرد: نخست آن‏که هدف از اجراى اين فريضه، اثرگذارى است. اين فريضه برخلاف فرايض عبادى که به ‏طور مطلق از مکلفین خواسته شده و نمى‏توانند تأثير آنها را معين کنند، دقيقاً مشروط و منوط به تأثير است و در شرط دوم آن هم، اثرگذارى از شروط آن است. لذا همواره اين نکته بايد مدنظر باشد. ديگر آن که، چنين نيست که هميشه امر و نهى شونده پايين ‏تر و کم ‏شخصيت ‏تر از آمر و ناهى است؛ بلکه او نيز انسانى است با حقوقى همسنگ آمر و چه‏ بسا از نظر انسانى و اخلاقى از او برتر باشد.[89] به همين دليل تحقير او و آزردنش خلاف شرع و حرام است.[90] نکته سوم آن که هدف از اجراى اين فريضه، اجراى آن به هر شکل و با هر قيمتى نيست، بلکه شيوه ‏هاى اجرايى نيز بايد درست و انسانى و اخلاقى باشد. اساساً هدف مقدس از طريق به کار گرفتن وسيله مقدس به‏ دست مى‏آيد، نه وسيله نامشروع. با توجه به اين نکات است که مسئله مراتب امر به معروف و نهى از منکر در فقه و اخلاق اسلامی مطرح شده است و از مسلمانان خواسته‏ شده است تا اين مراتب را حتى‏المقدور رعايت کنند. مقصود از رعايت کردن اين منطق آن است که بيش‏ترين نتيجه با کم‏ترين هزينه و مئونه به‏ دست آید و گرهى را که با دست گشوده مى‏شود، به دندان انداخته نشود. از اين‏رو، الگوى کلى مراتب و انگاره آن براساس سه مرتبه شکل گرفته است و فقها به این طریق رفته‏اند که مراتب انکار از انکار قلبى، زبانى و عملى تشکيل مى‏شود و آمر و ناهى بايد به ترتيب از اين سه مرحله بگذرد.[91] البته هر يک از اين مراتب، خود داراى زيرمرتبه ‏هاى ديگرى مى تواند باشد که آمر و ناهى براساس شناختى که از جامعه و مخاطبان خود دارد، مى‏تواند آنها را شناسايى کرده، به‏کار گيرد.

خاستگاه اين الگو را مى‏توان در سخنان امام على‏ (ع) يافت. ايشان طى سخنانى در باب جهاد و به قصد برانگيختن مردم به‏ سوى آن فرمود: اى مؤمنان، آن‏که بيند ستمى مى‏رانند يا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزيده و آن‏که به زبان انکار کرد، مزد يافت و از آن‏که به دل انکار کرد، برتر است و آن‏که با شمشير به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسى است که راه رستگارى را يافت و بر آن ايستاد و نور يقين در دلش روشن شد.[92]

همچنين، روزى هنگام ايراد خطبه، مردى برخاست و به حضرت عرض کرد: «اى اميرمؤمنان، ما را از مرده میان زندگان (مردگان متحرک)، باخبر ساز».[93] امام نيز پذيرفت و پس از اشاره به بعثت پيامبران و حاکميت آنان، از نسل ‏هايى که پس از آنان آمدند سخن گفت و آنان را اين ‏گونه تقسيم کرد: «از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به ‏دست و زبان و دل خود آن را ناخوش مى‏دارد، چنين شخصی خصلت ‏هاى نيک را به کمال رسانيده؛ و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد، چنين کسی دو خصلت از خصلت ‏هاى نيک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته؛ و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏ دارد و به ‏دست و زبان خود بر آن انکار نيارد، چنين کس دو خصلت را که شريف ‏تر است ضايع ساخته و به يک خصلت پرداخته؛ و از آنان کسى است که از منکر با دست و دل و زبان جلوگیری نکند، چنين کسى مرده ‏اى است ميان زندگان»![94] بدين‏ترتيب، از نظر حضرت، امر به معروف و نهى از منکر، داراى سه مرتبه است که هر يک برتر از ديگرى است.

مرتبه اول امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه قلبی

اولین مرتبه از مراتب امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه قلبی است. مقصود از مرتبه قلبى آن است که انسان حداقل در دل خويش، ميان معروف و منکر تفاوت گذاشته و خواهان معروف باشد و منکر را ناخوش بدارد. اين کم‏ترين مرتبه‏ اى است که صالح را از ناصالح و درستکار را از بدکار جدا مى‏سازد و اگر کسى قلبا نيز از منکر ناخشنود نباشد، هم دست بدکاران و شريک جرم آنان خواهد بود. امام علی (ع)، درباره اين عنصر قلبى و اهميت آن مى‏فرمايد: «مردم! … ، ماده شتر ثمود را يک تن پى نمود و خدا همه آنان را عذاب فرمود؛ چرا که کسی اعتراض (امر به معروف و نهی از منکر) نکرد و همگى آن کار را پسنديدند».[95] لذا هر مسلمانى بايد منکر را بد بشمارد و معروف را بپسندد وگرنه از مسلمانى بويى نبرده و مرده متحرکى است و به تعبير امام، مرده‏اى ميان زندگان است. از نظر امام اساسا چنين کسى مسخ شده و از طبيعت انسانى خود بيرون شده است: «آن که به دل کار نيک را ستایش نکند و کار زشت را ناخوش ندارد، طبيعتش دگرگون شود، چنان‏که پستى وى بلند و بلندى‏ اش سرنگون شود (از شخصیت والای انسانی سقوط می کند).[96] اين مسخ ‏شدگى تا آن‏جا پيش مى‏رود که چنين کسى هر چند خود مرتکب گناه نشده باشد، شريک گناهکاران به‏ شمار خواهد آمد. به گفته امام: «آن‏که به رفتار گروهى خشنود است، مانند آن است که شريک رفتارشان باشد.[97] عکس اين مطلب هم راست است: آن که شاهد رفتار نادرست کسانى است، اما به دل آن را ناخوش مى ‏دارد، گويى اساساً شاهد آن رفتار نبوده است. امام على (‏ع) از رسول ‏خدا (ص) نقل می کند که ایشان فرمودند: «هر که شاهد ماجرايى باشد و آن‏را ناخوش دارد؛ مانند کسى است که آن‏را نديده است، و آن‏که شاهد ماجرايى باشد و آن را خوش دارد، مانند کسى است که شاهد آن بوده است.[98]  صرف ناخوش داشتن نيز کافى نيست. اين ناخشنودى بايد ظهور و بروزى در چهره و رفتار انسان داشته باشد. بدين روى امام خبر مى‏دهد که «رسول ‏خدا به ما فرمان داد تا با معصيت‏ کاران با چهره ‏هايى عبوس و درهم کشیده روبرو شويم».[99]

مرتبه دوم امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه زبانی

دومين مرتبه از امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه زبانی است. از امام علی (ع) نقل شده است که مسلمان به زبان امر و نهى کند. کسى که چنين مى‏کند، دست ‏کم اعتراض خود را نسبت به رفتار نادرست، نشان مى‏دهد و موضع خود را به نمايش مى‏گذارد. تحقق بسيارى از معروف‏ها و از ميان رفتن بسيارى از منکرها در گرو ظهور اين مرتبه از امر به معروف و نهى از منکر است. با حضور اين عنصر است که افراد حس مى‏کنند هنوز جامعه زنده است و نبض اخلاقى آن مى‏زند و نسبت به نادرستى ‏ها حساسيت دارد.

امام خمینی (ره) در این زمینه می نویسد: اگر بداند که از مرتبه اول امر به معروف و نهی از منکر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده کند، در صورتی که احتمال تأثیر بدهد و اگر احتمال دهد که با موعظه و زبان نرم، نتیجه حاصل می شود، نباید به مراحل بعدی تجاوز نماید. اگر بداند که مرحله قلبی اثر ندارد و بایستی با لحن آمرانه امر و نهی کند، باید همین کار را بکند در عین حال باید درجات تندی در گفتار را رعایت نماید.[100]

مرتبه سوم امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه یدی (دست)

سومین مرتبه از مراتب امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه یدی (دست) است. در این مرحله اگر دو مرحله قبلی کارآیی نداشته باشند؛ باید از زور و قدرت استفاده گردد، بدین معنا که با اِعمال فشار، جلوی انجام گناهان گرفته شود و بین شخص و گناه مورد نظرش، فاصله ایجاد شود. در این مرحله نیز باید از مراتب سبک تر شروع کرد؛ اما در فرضی که بازداری از گناه متوقف بر کتک کاری و ایجاد جراحت و امثال آن باشد، باید با اذن فقیه جامع الشرایط انجام گیرد.[101] گفتنی است آن جا که از فرد کاری ساخته نیست، باید امر به معروف و نهی از منکر به شکل جمعی و گروهی انجام گیرد. همچنین از تدابیر عملی نباید غفلت کرد؛ یعنی باید دید چه طرح و رفتاری، مردم را نسبت به کار نیک تشویق می کند و یا از کار زشت باز می دارد و این به معنای دخالت دادن عقل و منطق، در اجرای قانون امر به معروف و نهی از منکر است؛ چرا که اسلام در شیوه های اجرایی این اصل مهم، آن را به عقل و تدبیر انسان وانهاده است تا از هر راه ممکن و مفید، ریشه منکرات را از جامعه برکند. برخلاف واجبات عبادی، همانند نماز که شکل انجام آن نیز باید با تعبد به دستور شرع صورت پذیرد.[102]

نتیجه این که، امر به معروف و نهی از منکر همچون خون در پیکره دین جریان دارد و ضامن حیات اسلام است. خیزش و قیام مصلحان در جامعه‌ اسلامی نیز، بازتابی از عمل به این فریضه می باشد.

جهاد و امر به معروف و نهى از منکر نزد على‏ (ع)

براى فهم عمیق معناى امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه امام على (‏ع)، باید از معناى رایج و محدود آن خارج شده و به این مسئله از منظر حضرت نگاه شود. تلقى رایج از امر به معروف و نهى از منکر، غالبا خُرد و محدود است و آن را منحصر به حوزه احکام عبادى و پاره ‏اى از مسائل پیش پا افتاده اجتماعى کرده‏ است. حال آن که از نظر امام، معروف به هر کردار و رفتار و اعتقاد پسندیده ‏اى گفته می شود که عقل سلیم انسان بدان حکم و قرآن و سنت آن را تأیید مى‏کند. از این منظر هر خیر و خوبى در دامنه معروف مى‏ گنجد. مانند: آشتى دادن میان زن و شوهر[103]، ارزان ‏فروشى، رعایت انصاف در معاملات و همین ‏طور بسیج عمومى براى جهاد و … .

سنت فقهى مسلمانان بر این قرار است که مباحث امر به معروف در «کتاب الجهاد» و به عنوان بخشى از آن نقل مى‏شود. در صورتى که امام همه نیکى ‏ها و حتى جهاد در راه خدا را در یک طرف مى‏گذارد و امر به معروف و نهى از منکر را از آنها برتر مى‏شمارد و مى‏فرماید: «همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا، در کنار امر به معروف و نهى از منکر، جز دمیدنى به دریاى پهناور نیست».[104] در واقع، جهاد، خود یکى از مراتب و تجلیات امر به معروف و نهى از منکر و یکى از مصادیق بارز و اساسى آن است. البته ایشان در جاى دیگرى، هنگام بیان پایه ‏هاى ایمان، آن را بر چهار پایه استوار مى‏داند که یکى از آنها جهاد است، که خود بر چهار رکن؛ یعنى امر به معروف، نهى از منکر، استوارى در آوردگاه‏ ها (میادین جنگ و جهاد) و دشمنى با فاسقان، قرار دارد.[105] بدین ‏ترتیب این چهار رکن نیز در واقع ناظر به یک حقیقت هستند. چرا که امر به معروف ملازم با دشمنى با فاسقان و ایستادگى در میادین جنگ و گاه نهى از منکر است. پس در این‏جا جهاد عبارت از امر به معروف و نهى از منکر و پایدارى در میادین جنگ و دشمنى با فاسقان است. بدین ترتیب در تحلیل نهایى، جهاد نیز به امر به معروف و نهى از منکر بازمى‏ گردد. پس امر به معروف نه فرعى از فروع جهاد که خود آن، و حتى از آن گسترده ‏تر است.

اساساً امر به معروف و نهى از منکر، به معناى داشتن حساسیت قوى نسبت به حضور منکرات و عدم حضور معروف ‏ها است. مسلمان متعهد یا آن کس که زندگى اجتماعى فعالى دارد، کسى است که همواره در پى تحقق هنجارهاى دینى و آرمان‏ هاى آن در جامعه است و می خواهد آنچه مایه تضعیف آنها مى‏شود، از میان برود؛ از این‏رو خود را موظف مى‏داند تا به‏ هوش باشد و براى تحقق معروف‏ ها بکوشد و در جهت نابودى منکرات عمل کند. این حساسیت گسترده و عمیق (بر حسب لزوم)، گاه به ‏صورت پند و اندرز است و گاه در قالب اقدام عملى و ارائه جلوه درستى از معروف. گاه نیز ضرورت اقتضا مى‏کند که براى حفظ جامعه اسلامى و یا نشر آرمان ‏هاى دینى (که خود از برترین معروف ‏ها است) سلاح برگیرد و به دفاع از آرمان خود برخیزد. پس جهاد نیز یکى از نمونه‏هاى امر به معروف و نهى از منکر است. امام نیز به این مسئله از این منظر مى‏ نگرد.

البته آن‏جا که آنها را در کنار یک دیگر نقل مى‏کند، صرفاً مقصود، بیان نمونه ‏هاى برجسته امر به معروف و نهى از منکر است؛ نه این که این دو ماهیتاً جداى از یک دیگر باشند؛ براى مثال در نامه 47 در وصیت خود به فرزندانش از آنان مى‏خواهد تا با جان و مال و زبان خود در راه خدا جهاد کنند و سپس مى‏فرماید: مبادا امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنند که شریران بر آنان چیره خواهند شد.

راهکارهای عملی برای هدایت گناه کار (نهی ازمنکر)

مهم ترین منشأ گناه و نافرمانی خداوند غفلت و جهل انسان است. اگر شيطان بتواند كسى را از مقام خود، عظمت، علم، حکمت و لطف خداوند، نعمت های بی شمار او، مضرات و عواقب گناه و… غافل كند، او را به آسانی به وادی گناه و نافرمانی می کشاند. همچنین جهل و نادانى به ارزش‏هاى وجودى انسان، جهل به آثار ارزندۀ پاكدامنى و عفت، جهل به عواقب گناه و بالاخره جهل به اوامر و نواهى الاهى باعث ارتکاب بسیاری از گناهان است.[106]

بهترین راه برای نجات از گناه از بین بردن جهل و غفلت است. اگر ما همواره به عظمت خدا و نعمت های بی شماری که به ما و دیگر بندگانش بخشیده است توجه داشته باشیم در صدد شکرگزاری و جبران نعمت های او خواهیم بود نه به دنبال عصیان و سرکشی و اگر به علم و حکمت و لطف خداوند در قانون گذاری و حرام و حلال کردن کارها و اشیاء توجه و اطمینان داشته باشیم درمی یابیم که هر آنچه را خداوند بر ما حلال کرده قطعاً خیر و صلاح و منفعت ما در آن است و هر آنچه را خداوند بر ما حرام کرده قطعاً به ضرر ما بوده است و این جا است که هیچ گاه صلاح و منفعت خویش را رها نخواهیم کرد و به دنبال شر و ضرر نخواهیم رفت.

و اگر انسان به ارزش و مقام والای خود در بین دیگر مخلوقات توجه کند و  این که گناه، این ارزش و مقام را از بین خواهد برد، حاضر نخواهد شد تا این ارزش بزرگ را برای لذت آنی و بی ارزش و زود گذر از دست بدهد.

بنابراین شما باید با بیانی شیرین تؤام با دلسوزی، او را متوجه ارزش مقام خود و وظیفه اش در برابر عظمت پروردگار متعال نمائید.

راه کار عملی برای نجات افراد مبتلا به گناه:

قبل از هر چیز این مطلب باید بررسی گردد که فرد آلودۀ به گناه در چه مرحله ای قرار دارد، تا بر آن اساس تصمیم مناسب اتخاذ شود؛ پس اگر در مراحل ابتدایی است با تذکر مطالب کلی که در بالا بیان شده با بیان شیرین و نیز جایگزین کردن لذّت های حلال به جای لذت های حرام می توان او را از مسیر گناه بر گرداند. ولی اگر در مرحله ای است که گناه با او عجین شده و فکر و دل او را تسخیر نموده است؛ در این صورت نجات او نیاز به تلاش و توانمندی بیشتری دارد؛ یعنی فرد توانمندی ابتدا با طرح دوستی بتواند با طرح اشکالات قوی پایه های افکار و اعتقادات باطل او را به چالش بکشاند، سپس با دلایل محکم و قوی عقاید و افکار درست را جایگزین کند و با آرامی او را از منجلاب گناه به گلستان طاعت الاهی بکشاند.

آداب امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهى از منكر بزرگ ترين محور دين و مسئله مهمى است كه براى آن، خداوند تمام پيامبران را برانگيخته است. چنانكه اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر برچيده و از نظر عملى و علمى مهمل گذارده شده بود، نبوت بيهوده می بود و ديانت نابود مى شد، سستى و گمراهى و جهل و فساد همه را فرا مى گرفت، كج انديشى فراگير مى شد و شهرها ويران و مردمان هلاک مى شدند. پس كسی بخواهد عهده دار این فریضه شود، آن هم با اين هدف كه اين سنت را احیا کند، باید آداب این فریضه بداند و بر مبنای این آداب، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند.

ادب پرهيز از پرده‏ درى در امر به معروف و نهی از منکر

انسان، طبيعتاً به خطاكارى گرايش دارد، وگرنه ديگر نيازى به امر و نهى نبود. از آن‏جا كه غرايز در او بالفعل و تربيت‏پذيرى بالقوه است، اگر به خود واگذاشته شود، به كجروى خواهد افتاد. در اين مرتبه نفس بسيار نيرومند و حاكم و آمر است و همان است كه حضرت يوسف از آن چنين ياد مى‏كند: «نفس خود را تبرئه نمى‏كنم كه نفس به بدى فرمان مى‏دهد، مگر آن كه پروردگارم رحم كند».[107] بدين‏ ترتيب، حتى در آرمانى ‏ترين جوامع و با بودن بهترين الگوها، نمى‏توان تضمين كرد كه هيچ خطايى رخ ندهد؛ از اين‏رو، گفته‏اند: «انسان جايزالخطا است». توجه به اين حقيقت، هشدارى در باب شناخت بيش‏تر ماهيت انسان و به ‏كار گرفتن درست اصل امر به معروف و نهى از منكر است. افزون بر اين، نه تنها ارتكاب فحشا و اعمال ناپسند، از نظر دينى منكر است، گزارش و نقل و نشر آن نيز نوعى منكر به‏ شمار مى ‏رود؛ از اين ‏رو اگر كسى مرتكب گناهى شد، موظف است آن را پنهان نگه دارد و از تجاهر به آن خوددارى كند. رسول ‏خدا (ص)، پس از آن‏ كه مسلمانى را كه زنا كرده و آن‏ گاه خود به آن اعتراف كرده بود، حد زد، فرمود: «هر كس بدين ناپاكى‏ ها آلوده شد، سزاوار است كه خود را با پوشش خداوند متعال، درپوشد و اظهار نكند».[108] امام على‏ (ع) نيز پس از آن ‏كه مسلمانى به گناهی که مستوجب حد بود، اعتراف كرد، خشمگين شد و فرمود: «چه‏قدر زشت است كه يكى از شما مرتكب اين‏ گونه فحشاها مى‏شود و سپس در برابر همگان خود را رسوا مى‏كند! چرا در خانه‏اش توبه نكرد؟ به خدا سوگند، توبه ‏اش ميان خود و خدا، برتر از اجراى حد بر او به‏ وسيله من است».[109] بنابراين نه تنها مرتكب گناه، حق ابراز آن را ندارد، بلكه ديگران نيز حق ندارند كه گناه پنهان كسى را آشكار و عيان سازند و آن را منتشر كنند. قرآن كريم نيز، در اين باب تهديد سنگينى كرده است.[110] رعايت ظواهر و پايبندى به اصول اخلاق اجتماعى، مسئله ‏اى است و اخلاقى زيستن در نهان و داشتن خشيت الهى، مسئله ديگرى است. امر به معروف و نهى از منكر در پى تأمين مسئله نخست است. بر اين اساس، هرگونه پرده‏ درى و افشاگرى درباره گناهان نهان، خود نوعى منكر و مستوجب مجازات است.

روزى خليفه دوم بر منبر خود با صحابه رسول ‏خدا (ص) مشورت كرد و پرسيد: «اگر امام به چشم خويش منكرى بيند، آیا سزاوار است كه بر عامل آن حد بزند»؟ گروهى گفتند: «روا بود».[111] معلوم می شود اينها فقط مسئله مجازات را مد نظر داشتند، گويى كه هدف اصلى مجازات و تنبيه مجرم است. حال آن ‏كه واضع قانون، كه خداوند عليم و حكيم است، اهداف ديگرى را نيز براى آن در نظر گرفته است كه مهم ‏ترين آنها، حفظ سلامت جامعه و حفظ ظاهر آن است. امام على (‏ع) كه در آن ‏جا حضور داشت، اين پاسخ را نپسنديد و اعلام داشت: «خداوند متعال خود، شرط اجراى اين‏ گونه حدود را گواهى دو شاهد عادل قرار داده است و به شهادت امام كه خود يک ‏نفر است، نمی شود   استناد کرد که بتواند با گواهى خود حدى را اجرا كند». «اين كارى است كه خداى عزوجل در دو عدل (دو نفر شاهد عادل) قرار داده است و يک تن كفايت نمی کند. همچنین خداوند تعالی روا نداشته است که امام به علم خويش در اين جا، عمل كند، بلکه بر او واجب نموده که از آن چشم فرو پوشد».[112] از نظر امام، حفظ سلامت آشكار جامعه، مهم‏تر از اجراى حدود خاص است كه مستلزم رسواسازى و افشاگرى است؛ از اين‏رو طى سخنان كوبنده‏ اى از ياران خود مى‏خواهد دست از پرده‏ درى بردارند و خود را برتر از گناه كاران ندانند و همواره در نظر داشته باشند كه بسا گناه ديگران آمرزيده شود، اما از آنان، نه. امام در اين باب چنين توصيه مى‏كند: «بر كسانى كه گناه ندارند و از سلامت دين برخوردارند، سزاوار است كه بر گناه كاران و نافرمانان رحمت آرند و شكر اين نعمت بگزارند؛ چندان ‏كه اين شكرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفتن عيب مردمان وانگذارد. چه رسد به عيب ‏جويى كه برادر را نكوهش كند و به آنچه بدان گرفتار است، سرزنش نماید. آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه بر او بخشيد و گناهانش را پوشيد (بزرگ‏تر از گناهى كه او را بدان مذمت كند)؟ چگونه او را مذمت كند كه خود چنان گناهى كرده است (ليكن پوشيده و در پرده است)؟ اگر چنان گناهى نداشته، گناهان ديگرى داشته كه از آن گناه بزرگ‏تر است. به خدا سوگند، اگر گناهى كه كرده بزرگ نيست بلکه گناهى کوچک است، اما این که او جرأت بیان کارهای زشت مردمان را دارد، آن را گناهى بزرگ‏تر بايد شمرد. اى بنده خدا در گفتن عيب كسى كه گناهى كرده است، شتاب مكن! چه این که، اميد مى‏رود كه آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه خرد خويش ايمن مباش! چه این که، ممکن است تو را برای ارتکاب آن عذاب كنند. پس اگر از شما كسى عيب ديگرى را دانست، به خاطر عيبى كه در خود مى‏داند، به زبان نیاورد و همین که خدا به او توفیق داده که گناهی را که دیگری مرتکب شده، انجام نداده است، او را از آزردن دیگری به دلیل گناهش باز دارد».[113] امام بر اين مسئله چنان تأكيد دارد كه در عهدنامه‏اش به مالک اشتر، او را از كسانى كه گناه نهان افراد را آشكار مى‏سازند، برحذر مى‏دارد و توصيه مى‏كند كه گناه مردمان را بپوشاند: «او را از رعيت خود دورتر دار و با او دشمن باش كه عيب مردم را بيش‏تر جويد، كه همه مردم را عيب‏ هایی دارند و والى از هر كس سزاوارتر به پوشيدن آنها است. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشكار گردانى! و بايد آن را كه برايت پيدا است بپوشانى و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان كه می توانى زشتى را بپوشان تا آن را كه دوست دارى بر رعيت پوشيده ماند، خدا بر تو بپوشاند.[114] بدين‏ترتيب، امام على‏ (ع)، جامعه را واقع ‏گرايانه مى‏بيند و مى‏داند كه همه مسلمانان قديس نيستند و يوسف‏ وار به‏ پاكى زندگى نمى‏كنند. اما اين دليل نمى‏شود كه هر گناه نهانى آشكار شود و كوس رسوايى هر مسلمانى را بر سر هر كوى و برزن زده شود. كسى كه در پى عيب ‏جويى اين و آن است، همچون بيكاره بیچاره‏اى است كه بر گندابى مى‏نشيند و آن را با چوبى به هم مى‏زند تا هر لحظه بوى ناخوش آن، رهگذران را بيازارد. اين منطق امر به معروف نيست، مسلمان راستين آن است كه خاكى بر آن گنداب بريزد و عفونت آن را بپوشاند، نه آن‏كه عفونتش را به هر سو بپراكند. گوهر سخن امام همين است. هيچ توجيه اخلاقى براى رسوا كردن ديگران به سبب گناهان نهانشان نيست. بدين روى نه تنها به نام امر به معروف نمى‏توان پرده‏ درى كرد، بلكه يكى از معروف ‏ها ستر عيوب و پرده‏ پوشى تا حد ممكن است؛ يعنى همان كارى كه امام على‏ (ع) با مجرمانى مى‏كرد كه خود براى اعتراف كردن مى‏آمدند. ايشان با تجاهل و دفع ‏الوقت و تعويق اجراى حد، مى‏كوشيد پرده بر گناهان آنان بيفكند و مرتكبان منكر را بيمارانى مى‏دانست كه نيازمند ترحم هستند، نه دشمنانى سزاوار لگدكوبى.

در تحليل نهايى، كسانى كه در پى عيب ‏جويى و عيب‏ يابى اين و آنند، يا خود عيبناكند و يا در سر سويداى آرزوى آن را دارند. آن‏كه در پى افشاى گناهان ديگرى است، يا خود در حسرت ارتكاب گناه مى‏سوزد و يا آن‏كه مى‏خواهد با اين كار، قبح عمل از بين برود و زمينه گناه كارى او نيز فراهم شود. امام على (‏ع)، اين نكته ظريف روانى را چنين گزارش كرده ‏است: «عيبناكان، دوستدار پخش معايب مردمند، تا عذرى براى عيبناكى خود فراهم آرند».[115]

ادب پرهيز از تجسس در امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر، ناظر به حقوق اجتماعى مسلمانان است و تنها در اين حوزه کاربرد دارد؛ از اين‏رو کشاندن آن به حريم خصوصى مردم، جز مسخ اين فريضه و مشکل‏ سازى نتيجه ‏اى ندارد. اساساً تا ترک معروف يا ارتکاب منکرى آشکار نباشد، کسى حق پى‏ جويى و تجسس براى احراز آن را ندارد. اگر کسى در نهان گناهى مرتکب مى‏شود و يا واجبى را فرو مى ‏گذارد، تنها به خودش زيان مى‏زند، نه ديگرى.

اين مسئله، از مسلمات اسلام است که هر کس حريم خصوصى خود را دارد و کسى حق تجسس در آن را ندارد. داستان خليفه دوم و بالا رفتن از خانه ديگران براى کشف منکر و عکس‏ العمل آن مسلمان، معروف است. هنگامى که عمر مچ آن شخص مرتکب منکر را گرفت، آن مرد مدعى شد که اگر من مرتکب يک منکر شده باشم، تو مرتکب  سه منکر شده ای که يکى از آنها، تجسس است که به تصريح قرآن کريم[116] حرام است. خليفه نيز خطاى خود را پذيرفت و از او درگذشت. اين ماجرا را غزالى در احياء العلوم[117] به تفصيل نقل مى‏کند. از نظر امام على ‏(ع) اساساً اگر گناهى در نهان صورت گيرد و يا واجبى ترک شود، تنها عامل و تارک، زيان مى‏بيند و از رحمت خدا محروم مى‏گردد و ديگران از اين کار زيانى نمى‏بينند. فلسفه امر و نهى نيز در درجه اول حفظ سلامت جامعه است. امام‏ (ع) از رسول‏ خدا (ص) نقل مى‏کند که ايشان فرمود: «هرگاه بنده ‏اى در نهان گناهى را مرتکب شود، جز او زيانى نمى‏بيند و هرگاه آشکارا آن را مرتکب شود و بر او خرده نگيرند، عموم مردم از آن زيان مى‏بينند».[118] از نظر امام کيفر و مجازات الهى هنگامى دامنگير جمع مى‏گردد که گناه فردى آشکارا صورت گيرد: «خداوند عامه را به گناه خاصه، هرگاه آنان در نهان مرتکب کار زشتى شوند و عامه از آن باخبر نشوند، کيفر نمى‏دهد».[119] بدين ‏ترتيب قلمرو کاربرد امر به معروف و نهى از منکر، اعمال آشکار و جايى است که ترک معروف يا ارتکاب منکر، آشکار و عيان باشد.

فقها در اين زمينه چندان دقت‏ نظر و احتياط به خرج مى ‏دهند که نه تنها گناه نهانى را مشمول امر به معروف و نهى از منکر نمى‏دانند، بلکه معتقدند اگر ترک واجب يا ارتکاب منکر نيز آشکار باشد، اما از سر جهل به موضوع صورت گرفته باشد، باز امر به معروف و نهى از منکر واجب نيست؛ براى مثال امام خمينى، در اين باب مى‏گويد: «اگر فاعل [منکر] جاهل به موضوع باشد، انکار او و رفع جهلش واجب نيست؛ مانند آن‏که نماز را از سر غفلت يا فراموشى نخواند و يا بر اثر جهل به موضوع، مسکرى نوشد.[120] البته اين مسئله ناظر به موارد عمومى يا جزئى است، اما جايى که مسئله حياتى باشد، ديگر نمى‏توان سکوت کرد؛ بنا بر اين در امر و نهى، هم بايد ترک واجب يا ارتکاب منکر، آشکار باشد و هم فاعل و تارک دچار فراموشى يا غفلت و يا جهل به موضوع نشده نباشد، وگرنه جايى براى اجراى اين فريضه نيست؛ از اين‏رو، بايد اين تلقى نادرست را که امر به معروف و نهى از منکر، گونه ‏اى فضولى در کار ديگران و تجسس و دخالت در امور شخصى افراد است، کنار گذاشت و براى رفع اين پندار ناروا کوشيد. امر به معروف و نهى از منکر، هيچ نسبتى با تجسس و فضولى در کار ديگران ندارد و اگر هم بتوان نسبتى برقرار کرد، نسبت تضاد است.

در اين ‏جا تنها يک استثنا وجود دارد و آن ‏هم بازرسى، بررسى و مراقبت از کردار و اعمال مدیران سازمان‏ها و مؤسسات است. بر اساس همين رويکرد است که امام على (‏ع) از مالک‏اشتر مى‏خواهد کارهاى زيردستان و کارگزاران خود را زير نظر داشته باشد و از طريق فرستادن منهيان و مراقبان، مانع تخلفات احتمالى آنان گردد. در اين مورد ايشان پس از آن‏که دستور مى‏دهد تا کارگزاران براساس توان و شايستگى انتخاب شوند، مى‏فرمايد: «بر کارهاى آنان مراقبت کن و جاسوسى راست گو و وفاپيشه بر ايشان بگمار که مراقبت نهانى تو در کارهايشان، و وادارکننده آنها به رعايت امانت و مهربانى بر رعيت باشد».[121]

ادب پرهيز از دشنام در امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر، فريضه و واجب است، اما براى اجراى آن نبايد پا از حدود شرع بيرون گذاشت. اين واجب از آنهايى است که نمى‏توان براى اجراى آن واجب ‏هاى ديگر را فروگذاشت و به محرماتى ديگر مرتکب شد. يکى از محرمات رايج در اجراى اين فريضه، بدزبانى و دشنام‏ گويى است، که آمر و ناهى مى‏پندارد چون حق با او است، مى‏تواند از هر زبانى و واژگانى استفاده کند. منطق قرآن و دستور خداوند متعال به موسى و هارون‏ (ع)[122] بايد در اين زمينه راهنماى هر مسلمانى باشد. قرآن کريم حتى دشنام دادن به مشرکان را درست نمى‏شمارد[123] و مؤمنان را کسانى مى‏داند که از هرگونه لغوى دورى مى‏گزينند[124] و حتى به جاهلان پاسخى در خور و مسالمت‏آميز مى‏دهند.[125] هدف از امر و نهى، نفوذ در دل‏ها و برانگيختن مردمان در جهت پديد آوردن معروف و از ميان برداشتن منکر است؛ حال آن‏که دشنام‏ گويى مانع از نفوذ و سد راه همدلى است. اگر هم کم‏ترين امکان تأثيرى در ميان باشد، دشنام دادن و بدگويى، آن‏را از ميان مى‏برد؛ از اين‏رو در منظومه فکرى امام على‏ (ع)، جايى براى دشنام دادن وجود ندارد و ايشان روا نمى‏دارد که مسلمانى دهان خود را بدان بيالايد. حضرت چون در جنگ صفين ديد که يارانش به لشکريان معاويه دشنام مى‏دهند، آنان را از اين کار برحذر داشت و فرمود: من خوش ندارم شما دشنام گو باشيد؛ ليک اگر کرده‏ هاى آنان را بازگوييد و حالشان را ياد آوری کنيد، به صواب نزديک‏تر و در عذرخواهى رساتر خواهد بود.[126]

ادب صبوری در امر به معروف و نهى از منکر

مسائل اجتماعى، برآيند عوامل بسيارى است كه همگى در طول زمان شكل مى‏گيرند. اگر كسى پندارد كه با امر و نهى او همه چيز به سرعت درست مى‏شود، خود را فريفته و ماهيت جامعه و سازوكار آن و روحيات مردم را نشناخته است؛ از اين‏رو آن كه در پى تحقق اين فريضه است، بايد صبورانه و پيگيرانه به كار خود ادامه دهد و اگر نتيجه كارش نيز ظاهر نشد، نوميد نشود؛ كه: «شكيبا، پيروزى را از كف ندهد، اگرچه روزگارانى بر او بگذرد».[127] با همين نگاه است كه امام به فرزندش فرمان مى‏دهد تا امر به معروف و نهى از منكر كند و خود را به سختى عادت دهد و در اين كار صبورى پيشه كند.[128] اساس اثربخشى اين فريضه آن است كه از حالت اتفاقى و گاه به گاهى بيرون آيد و به شكلى مستمر و خستگى‏ ناپذير صورت گيرد، تا آن‏كه به ‏تدريج معروف در جايگاه درست خود قرار گيرد و منكر از سطح جامعه ناپديد شود.

ادب رفاقت در امر به معروف و نهى از منکر

عصاره آداب امر به معروف و نهى از منکر در لسان معصومان (ع)، تحت عنوان رفق آمده است. مقصود از رفق، ملايمت، نرمى، مدارا و رفاقت با تارک معروف و مرتکب منکر است. نه اين‏که با او دوستى و رفاقت به معناى امروزين داشته باشيم، بلکه در برخوردهايمان راه نرمى و مدارا را پيش بگيريم و دوستانه و مشفقانه بکوشيم خطاکار را از راه کج بازآوريم. هنگامى امر و نهى ما مؤثر مى‏افتد که راه همدلى را برگزينيم و تارک معروف را همچون بيمارى بدانيم که نيازمند کمک ما است. خداوند متعال به پيامبرش‏ (ص) مى‏آموزد تا از منکر بيزار باشد، بى ‏آن‏که از عاملان آن بيزارى جويد و به او مى‏فرمايد: «پس اگر تو را نافرمانى کردند، بگو: من از آنچه مى‏کنيد بيزارم».[129] در نتيجه حضرت رسول (ص) از کردار نادرست آنان بيزارى مى‏ جويد، نه از خود آنان. همچنان که طبيب از بيمار متنفر نيست و بر آن است تا او را درمان کند و از چنگال بيمارى برهاند. کسانى که در صدر اسلام مى‏زيستند و از نزديک با تعاليم وحيانى و نبوى آشنا بودند، اين نکته را نيک دريافته بودند؛ لذا اگر کسى از آنان مرتکب گناهى مى‏شد و براى حد خوردن خود را معرفى مى‏کرد، به رسول‏ خدا (ص) يا امام على (‏ع) عرض مى‏کرد: طهّرنى؛ «پاکم ساز». آنان به نيکى مى‏دانستند که هدف از حد زدن، نه کيفر دادن گناه کار، که پاک ساختن او از گناه است.

آن‏که در پى امر و نهى است، نيز بايد چنين نگاهى به امر و نهى خود داشته باشد. تعبير کليدى رفق در گفتار معصومان (ع) فراوان وارد شده است؛ براى مثال امام صادق (ع)، پس از نقل ماجرايى عبرت‏آموز مى‏فرمايد: «امامت ما با رفق و دوستى و معاشرت خوب و پرهيزگارى است».[130] خطبه 140 نهج‏البلاغه، بر اين اصل پا مى‏فشارد که آنان که خود را پاک مى‏دانند، چندان غرّه نشوند و به سپاس اين نعمت به بدکاران با چشم رحمت و شفقت بنگرند. همچنين امام از مالک اشتر مى‏خواهد تا مهربانانه با بدکاران برخورد کند و آنچه را که شايسته پوشاندن است، بپوشاند. سخن کوتاه، اساس امر به معروف و نهى از منکر، نفوذ و تأثير است و اين امر بدون رفق و مدارا و نرمى حاصل نمى‏شود.

حکم امر به معروف و نهی از منکر در مورد دوستان

برخی از افراد، دوستانی دارند که از نظر اعتقادی ضعیف و به دستورات اسلامی(مانند نماز) پایبند نمی باشند و در بسیاری از موارد نیز امر به معروف و نهی از منکر در قبال آن ها تأثیری ندارد حال این سؤال پدید می آید که آیا ادامه چنین رفاقت هایی از لحاظ شرعی مشکل دارد یا خیر؟ در ادامه به استفتائات مراجع تقلید شیعه در باره داشتن چنین رفیقی اشاره می کنیم:

دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):

]این دوستی[فی نفسه]به خودی خود[ اشكال ندارد.

دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):

مشکلی ندارد اگر اطمینان داشته باشید که بر شما تأثیر نمی گذارد.

دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):

اگر احتمال بدهید از او متأثر شوید لازم است ارتباط با ایشان را قطع نمایید.

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):

با زبان خوش و لحن ملایم او را امر به معروف و نهی از منکر نمایید و آثار و برکات نماز و روزه را به او تذکر داده و بگویید که نماز رابطه انسان با خدا است و مایه صفاى روح و پاکى دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهم ترین عبادات است که طبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، کسى که نمازهاى پنجگانه را انجام مى دهد از گناهان پاک مى شود همان گونه که اگر شبانه روز پنج مرتبه در نهر آبى شست و شو کند اثرى از آلودگى در بدنش باقى نمى ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى و وصایا و سفارش هاى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و ائمّه هدى (علیهم السلام) از مهم ترین کارهایى که روى آن تأکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگ ترین گناهان کبیره محسوب مى شود. سزاوار است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و به آن اهمّیّت بسیار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مایه خرابى نماز گردد جدّاً بپرهیزد. در حدیث آمده است روزى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مردى را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را به طور کامل انجام نمى دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالى که نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت. روح نماز «حضور قلب» است و سزاوار است از آنچه مایۀ پراکندگى حواس مى شود بپرهیزد، معانى کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسى سخن مى گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند بسیار کوچک ببیند. در حالات معصومین (علیهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا مى شدند که از خود بى خبر مى گشتند، تا آن جا که پیکان تیرى در پاى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجّه نشد و در هر صورت چنانچه دوستی با او به معنای تأیید کار او نباشد اشکال ندارد.

راه های دعوت به خوبی ها و ترک از گناه (امر به معروف و نهی از منکر)

دعوت به خوبی ها و امر به آن و نهی از بدی ها و زشتی ها (امر به معروف و نهی از منکر) از وظایف مسلمانان است. آنچه در این راه مهم است و باید بدان توجه نمود راه و شیوۀ امر به معروف و نهی از منکر است. بهترین راه برای این کار، تذکر و بیان زشتی گناه و آثار و عواقب دنیوی و اخروی آن، با زبان نرم و با ملاطفت است که مورد شفارش دین مبین اسلام بوده و هست. خداوند متعال خطاب به پیامبرانش در دعوت مردم به سوی حق و عدالت به آنها متذکر می شود که با نرمش و اخلاق خوش آنان را دعوت به سوی خدا کنید. اساساً یکی از رمزهای موفقیت انبیا در دعوت به توحید همین ملاطفت و رأفت آنها بود و اگر تندخو بودند چنین توفیقی به دست نمی آوردند. خدای متعال خطاب به پیامبر اسلام می فرماید: “به (بركت) رحمت الاهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند… “.[131]

برای مطالعه بیشتر به نمایه های زیر مراجعه نمایید:

راهکارهای عملی برای هدایت گناه کار، 2078 (سایت اسلام کوئست: 2133).

گناه و آثار آن، 204 (سایت اسلام کوئست: 1073).

توبه از گناه و محبوب خدا شدن، 3704 (سایت اسلام کوئست: 3955).

راه های پاک شدن از گناه، 798 (سایت اسلام کوئست: 860).

امر به معروف و نهی از منکر شیطان پرستان

برای تبیین این مسئله آن را از دو زاویه تحلیل و بررسی می کنیم؛ یکی از جهت مسئولیت و وظیفه مسئولان و دست اندرکاران نظام، و دیگری از جهت وظیفه مردم و افراد جامعه در مقابل انحرافات فرهنگی، عقیدتی و اجتماعی؛ از این رو به صورت جداگانه این دو موضوع را پی می گیریم.

1. وظیفه مسئولان نظام در قبال منکرات و انحرافات عقیدتی:

برخورد سطحی و فیزیکی (از ناحیۀ دولت یا اشخاص) با این گونه مسائل در بسیاری از موارد نه تنها نتیجه ندارد، بلکه ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. از اموری که به نظر می رسد توجه به آن ضروری است، ریشه یابی در مورد اسباب ورود این مسائل در مراکز فرهنگی و جامعه است. پرداختن به امور فرهنگی خصوصا برای نسل جوان، با گذشته بسیار متفاوت است؛ زیرا با ابزار و امکاناتی نظیر اینترنت، شبکه های ماهواره ای، و رسانه های جمعی، که توسط دشمنان اسلام برای تبلیغ مقاصد خود ایجاد شده و به سهولت در اختیار نسل امروز است، کار را کمی دشوارتر کرده است.

امروزه برای مقابله با این ابزار، ضروری است، اولاً:  آن را شناخت و بعد با همان ابزار به مقابله با آن رفت. به عنوان مثال اگر امروز دشمن از طریق هنر و فیلم های سینمایی ضد دینی به میدان آمده است، راه مقابله؛ تنها بستن سینماها، فیلتر کردن سایت های مستهجن و خلاف اخلاق، و برخورد فیزیکی نیست؛ زیرا این کار نتیجۀ نهایی را به دنبال نخواهد داشت. بنابر این لازم است با استفاده از هنر بر اساس آموزه های اسلامی در خنثا کردن آن کوشید.

از آنچه بیان شد می توان نتیجه گرفت که تدابیر دیگری برای مقابله با این امور باید اتخاذ کرد. پیشنهاد می شود با برگزاری جلسات پرسش و پاسخ (متناسب با ظرفیت و روحیۀ جوانان) و حضور کارشناسان متعهد، اردوهای سالم تفریحی، آموزشی، و… به جوانان آگاهی بخشید تا با اختیار خود راه صحیح را انتخاب نمایند.

نکته ای که در این جا قابل ذکر است، این است که اگر چه دروس معارف دانشگاه ها، کمک خوبی برای رشد آگاهی های دانشجویان است، اما به هر حال کافی نیست؛ زیرا عده ای از سر نیاز دینی و اعتقادی در این دروس شرکت نمی کنند، بلکه فقط برای پاس کردن آن درس و اجبار، در کلاس حاضر می شوند، لذا اگر اساتید دروس تخصّصی متعهد و آشنای به مسائل اسلامی، با هماهنگی اساتید معارف و کارشناسان علوم دینی، به صورت غیر مستقیم دقایقی از وقت کلاس را در این مسائل سپری کنند، به نظر می رسد که نتیجه بهتری داشته باشد و مجالی برای کسانی که مسائل ضد دینی را القا می کنند باقی نخواهد ماند.

2. وظایف مردم در مواجهۀ با این امور:

یکی از دستورات بسیار مهم اسلامی که از فروع دین نیز محسوب می شود و اولیای الاهی مال و جان و آبروی خود را در این راه صرف کرده اند، مسئله امر به معروف و نهی از منکر است. برای آگاهی دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر، نمایه های 11328 (سایت اسلام کوئست: 11201)، 11854 (سایت اسلام کوئست: 11612)، 2078 (سایت اسلام کوئست: 2133)، 7165 (سایت اسلام کوئست: 7328)، 6689 (سایت اسلام کوئست: 6773) را مطالعه نمایید.

آنچه در پایان این گفتار ضروری به نظر می رسد، این است که برای نجات انسانی که در حال غرق شدن است آشنا بودن به فن شنا به تنهایی کافی نیست؛ زیرا بسیار اتفاق افتاده است که افرادی که شناگر خوبی بوده اند، ولی در هنگام کمک به دیگران خود نیز غرق شده اند؛ بنابراین لازم  است که فن نجات غریق را هم بدانند.

این مثال از این جهت ذکر شد که برخی افراد در جایگاه هدایت گری دیگران باید آنچه لازمۀ این مسئله، از قبیل ازدیاد دانش و داشتن تقوا و عامل بودن به آنچه می گویند … را به دست آورند تا بتوانند تأثیرگذار در دیگران باشند؛ و گرنه کارشان نتیجه بخش نخواهد بود.

اقسام امر به معروف و نهی از منكر

منظور شارع از امر به معروف و نهی از منکر و اقسام آن: امر به معروف که در نزد همه فقها به عنوان واجب تلقی شده و شبهه ای در وجوب آن نیست، فقط در احکامی است که واجب باشد و مستحب شامل امر به معروف وجوبی نمی شود، گرچه درقالب معروف اصطلاحی قرار می گیرد. هم چنانکه نهی از منکر وجوبی، فقط در احکامی تصور می شود که حرام باشد و در مکروه، آن نهی از منکر اصطلاحی فقهی منظور نظر نیست. گرچه در احكام دين به تمام واجبات و مستحبات معروف، و به تمام محرمات و مكروهات، منكر اطلاق شده است، اما دراحکام مستحبی و مکروه امر به معروف و نهی از منکر مستحب است نه واجب.[132] بنابراين وادار کردن افراد جامعه به انجام كارهاي واجب و مستحب، امر به معروف اصطلاحی است و همین طور بازداشتن آنها از كارهاي حرام و مكروه، نهي از منكر اصطلاحی است، نه فقهی و وجوبی. پس در امور واجب و حرام آن دو واجب می شود و در موارد مستحب و مکروه جامه استحباب در بر می کند. به عبارت دیگر می توان امر به معروف و نهی از منکر را به دو قسم تقسیم کرد:

1. امر به معروف و نهی از منكر واجب: به طور خلاصه، آنچه انجام آن از نظر عقل یا شرع لازم و واجب و یا ارتكابش از نظر آن دو، زشت و قبیح باشد، امر و نهی در موردشان واجب می شود.

2. امر به معروف و نهی از منكر مستحب: به طور خلاصه، هر كاری كه انجامش از نظر عقل یا شرع خوب و مستحب یا ارتكابش از دیدگاه آن دو، پسندیده نیست (مکروه)، امر و نهیش مستحب است.

گفتنی است امر به معروف و نهی از منكر از واجبات توصلی است؛ یعنی قصد قربت در آن شرط نیست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهی نیز برخوردار خواهد شد.

موانع تحقّق و اجرای امر به معروف و نهى از منکر

با همه اهميتى که امر به معروف و نهى از منکر دارد و در تعابير دينى اسلام با عنوان «برترين فريضه»[133] از آن ياد شده، واقعيت اين است که اين فريضه مهجور مانده است. اين مهجوريت اختصاص به این روزگار ندارد؛ در صدر اسلام نيز چنين بود. براى اين مهجوريت در طول تاريخ، مى‏توان علل و عوامل متعددى ذکر کرد،[134] اما بى‏گمان مهم‏ترين علل ترک اين فريضه دو چيز است: ترس و طمع.

در پس بسيارى از افعال افراد، ترس و طمع حضور دارد که آنها را به انجام کارى يا خوددارى از کارى ديگر برمى ‏انگيزاند. اين‏گونه ملاحظات و محاسبات کاسبکارانه، مانع از توجه جدى به حقوق و تکاليف مربوط مى‏شود. احساس مى‏ شود که شخص وظيفه‏اى دارد و بايد کارى کند، ولى مى‏ترسد که بر اثر اقدام به آن کار، زيانى متوجه او و اطرافيانش شود. گاه مى‏خواهد دست به کارى نزند، اما طمعش او را برآن مى ‏دارد و چشم خرد را کور مى‏سازد. به گفته حضرت علی (ع): «بيشتر هلاکت ‏هاى خرد، هنگام درخشش طمع است».[135] به همین جهت، امام به مالک اشتر توصيه مى‏کند، از مشورت با چند نفر خوددارى کند. از جمله: «آدم طمع کار و ترسو، چون ترس، او را از اقدام مى‏هراساند و طمع، او را به افراط (زیاده روی) وامى‏ دارد».[136] ترس دامنه وسيعى دارد، از ترس مال و شغل گرفته تا ترس جان. طمع نيز چنين است؛ از اين رو تا زمانی که آدمى مى‏ترسد، دست به اقدام نمى‏زند و تنها اولياى خدا از ترس رهايند. ترس، زبان آدمى را مى‏بندد، حال آن که: «هر که دست از جان بشويد، هرچه در دل دارد بگويد».[137] اين که شجاعت از فضايل اصلى به ‏شمار آمده است، به اين دليل است که با حقيقت همسايه ديوار به ديوار است. ترس باعث حق‏پوشى و خودخوارسازى است. امام على ‏(ع) که اين همه از شجاعت سخن مى‏گويد، نه صرفا به سبب توان جسمانى يا روحانى شخص شجاع است، بلکه بيش‏تر به اين دليل است که اين شجاعت آدمى را به استقبال حقيقت و بيان آن فرامى‏خواند و او را از هرگونه بزدلى حق‏پوشانه، مى ‏رهاند. کسى مى‏تواند حقيقت را با صداى بلند بگويد، که از دام ترس و طمع رهيده و به هر ميزان که مى‏تواند، پايبند حق باشد، چون که از ترس و آز رها است. امام‏ (ع) مى‏فرمايد: «فرمان خداى را برپا ندارد، جز کسى که (در حق) مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پى طمع‏ ها نتازد».[138] امام على‏ (ع) با توجه به اين حالت روانى، تأکيد مى‏کند که امر به معروف و نهى از منکر، نه از روزى کسى مى‏کاهد و نه عمر کسى را کوتاه مى‏کند: «پس امر به معروف و نهى از منکر کنيد، که نه اجلى را نزديک مى ‏سازد و نه روزى‏ اى را عقب مى‏اندازد».[139] حق همين است، چه از ديدگاه عقيدتى به مسئله نگریسته شود و چه نگاه، نگاهى جامعه‏ شناختى به اين فريضه باشد.

از نگاه عقيدتى که مسئله روشن است: خداوند ‏که خالق عالم و آدم است، رزق و اجل هر کس را خود معين ساخته و مقدار و زمان آن را نيز مقرر داشته و فرموده است: «روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ايد، در آسمان است. به پروردگار آسمان و زمين سوگند که اين سخن حق است».[140] همچنين طى آيات متعددى بر اين حقيقت که، «هر پديده‏ اى از جمله انسان، اجلى دارد و اين اجل در اختيار خداوند است و هرگاه اجل کسى فرا برسد، به تأخيرانداختنى نيست، تأکيد کرده است».[141] بنابراين اگر کسى به اين نظام اعتقادى، باور داشته باشد و روزى‏ رسان و مرگ‏ آفرين را خداوند عالم بداند و بس، هرگز نبايد بيمى از قطع روزى يا رسيدن مرگ به خود راه دهد، چون همان کسى که مرگ و روزى به دست او است، از آدمى خواسته تا امر به معروف و نهى از منکر کند و بيمى از اين بابت به خود راه ندهد. از ديدگاه جامعه‏ شناختى نيز مسئله قابل تبيين است. اگر امر به معروف و نهى از منکر به صورت موردى و اتفاقى در نظر گرفته شود، احتمال اين هست که شخص آمر به معروف و ناهى از منکر دچار مضيقه مالى و يا مخاطرات جانى شود؛ همچنان که بسيار ديده و شنيده‏ شده است که کسى را به سبب حق ‏گويى و امر به معروف، از نان و هستى ساقط کرده ‏اند. ليکن اگر به اين فريضه به عنوان تکليفى عمومى نگاه شود و وظيفه و حق يکايک افراد جامعه دانسته شود، در آن صورت اگر بر فرض این که کسى بر اثر امر به معروف و نهى از منکر، در معرض فشار و مشکلات اجتماعى قرار گرفت، نظر به اين که اين کار خود نوعى منکر است، ديگران که با وجدانى بيدار مترصد امر به معروف و نهى از منکرند، به ‏سرعت در برابر اين منکر خواهند ايستاد و اجازه نخواهند داد که جريان يا حاکميتى مانع تحقق اين فريضه شود. پس اگر همه شهروندان جامعه خود را ملزم به امر و نهى بدانند، ديگر هيچ ‏کس نمى‏تواند روزى کسى را قطع کند، يا جان او را بستاند و اگر هم در دل قصد آن را داشته باشد، جرأت ندارد آن را ابراز کند؛ چه رسد که در صدد اجراى آن برآيد.

پس بايد به اين مسئله از منظرى کلان و گسترده نگريست؛ يعنى همان‏ گونه که امام مى‏نگرد، و آن ‏گاه رابطه ميان اجراى آن و روزى و جان افراد را دريافت. از اين بالاتر، اساسا جامعه زنده و سالم، چنان حساس و هشيار است که اجازه نمى‏دهد نه‏ تنها آمران و ناهيان، بلکه حتى افراد بى‏ طرف و لاقيد در معرض خطر قرار گيرند. اين‏ گونه حساسيت را در صدر اسلام و در برابر خلفا شنيده‏ايم؛ براى مثال خليفه دوم ناچار بود توضيح دهد که چرا از غنايم مسلمانان، پارچه بيش‏ترى نصيبش شده است. پس بزرگ ‏ترين تضمين اجتماعى براى صيانت آمران به معروف و ناهيان از منکر، اجراى گسترده و فراگير اين فريضه در همه سطوح و به ‏وسيله همگان است. در اين صورت، حقيقت و حقانيت سخن امام آشکارتر مى‏شود امر به معروف و نهى از منکر نه روزى کسى را مى‏برد و نه مرگ او را نزديک مى‏کند.

با توجه به این که عدم وجود ترس از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است، لازم به ذکر است که ترس در این جا اشاره به مواردی دارد که شخص آمر یا ناهی، به محض این که کوچک ترین احساس ضرر و مفسده‌ای نسبت به آبرو و جان و مال خود کرد (و لو این که قابل اعتنا هم نباشد)، دست از امر به معروف و نهی از منکر بردارد. این در حالی است که واجبات و منهیات الهی دارای درجه و اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروف‌ها و منکر‌ها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه‌ ای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب، یا نهی از آن منکر، باید از جان گذشت و ترس در موارد پر اهمیت معنا ندارد. ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر مقدّم است و ترس در این جا موارد غیر قابل اعتنا را شامل می شود.

امر به معروف و نهی از منکر در قیام امام حسین (ع)

یکی از شرایطی که در وجوب امر به معروف و نهی از منکر قید شده، نداشتن خطر جانی یا مالی است. حال با توجه به این که یکی از دلایلی را که امام حسین (ع) یرای قیام بر علیه یزید در سخنانشان فرموده اند، احیا و عمل به امر به معروف و نهی از منکر بوده است، این شبهه و سؤال پیش می آید که چگونه امام حسین (ع) برای این فریضه، ‌جان خود را به خطر انداخت؟

برای پاسخ به این پرسش باید گفت: درست است که شرط چهارم از شرایط چهار گانه امر به معروف و نهی از منکر این است که؛ ضرر و مفسده‌ای متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهی و یا یکی از مؤمنان نشود، اما فقها در توضیح این شرط، (عدم ضرر و مفسده) می‌فرمایند: واجبات و منهیات الهی از نظر درجه اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروف‌ها و منکر‌ها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه‌ ای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب، یا نهی از آن منکر، باید بذل جان کرد، ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر مقدّم است.

این که در کدام مورد امر به معروف و نهی از منکر باید تا حد بذل جان پیش رفت و در کدام مورد باید حفظ مال، آبرو و جان را مقدم داشت، بستگی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئی و در سطح محدود، باشد، ‌حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجه بالای اهمیت است، باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، گرچه انسان در این راه کشته شود.

شهید مطهری می گوید: ارزش امر به معروف و نهی از منکر، بالاتر از این ‌ها است. البته با توجه به موردش. باید دید امر به معروف و نهی از منکر را برای چه و برای چه موضوعی است؟ گاهی موضوع کوچکی است، ‌مثلاً کسی کوچه را کثیف می ‌کند، پوست خربزه را در کوچه می‌اندازد،‌ این جا باید نهی از منکر کرد،‌ حال اگر بدانید اگر او را نهی کنید،‌ به شما ناسزایی خواهد گفت، در این صورت، این کار آن قدر ارزش ندارد که شما یک ناسزایی بشنوید، اما گاهی وقت ها هست که موضوعی در میان است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است؛ مثلا می‌بینید، قرآن یا ‌اصول قرآنی به خطر افتاده است. در این صورت نباید بگویی: امر به معروف نکن، ‌نهی از منکر نکن، چون ‌جانت یا آبرویت، در خطر است، اجتماع نمی‌پسندد و…».[142]

امام خمینی می‌گوید: «اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».[143]

امام حسین (ع) نیز در چنین موقعیتی بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پیامبر (ص) بود که در حال از بین رفتن یا تحریف بود. امام حسین (ع) دید اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده می‌شود. همچنین زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده است و جانفشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کرده بودند، در معرض بی اثر شدن است؛ از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند،‌ گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند.

یک روز پیش از حرکت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم، حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله من تو را نصیحت می‌کنم به این که با یزید بیعت کنی، چون خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون[144] و بإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ‏ مِثْلِ‏ يَزِيد»؛ «یعنی ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم، وقتی فردی مانند یزید حاکم امت اسلام باشد، فاتحه اسلام خوانده است».[145]

حضرت در جای دیگر می فرماید: « آیا نمی‌بیند قوانین الهی پایمال می‌شود؟ آیا نمی‌بیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی‌کند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد».[146]

بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بوده است.

کتاب نامه

  1. آشتيانى، ميرزا احمد، طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ناشر، كتابخانه صدوق.
  2. اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه و تحقيق: خسروى حسينى، سيد غلامرضا، انتشارات مرتضوى، چاپ: تهران، 1375.
  3. امام علی علیه السلام، مسند الامام على ‏( علیه السلام)، پديدآورنده: قپانجی، حسن، ناشر: مٶسسه الاعلمی للمطبوعات، لبنان، بیروت.
  4. امین جبل عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ناشر: دار التعارف للمطبوعات‏، چاپ: بيروت.
  5. آشتيانى، ميرزا احمد، طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ناشر، كتابخانه صدوق.
  6. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، شرح نهج البلاغه، ترجمه، محمدی مقدم قربانعلی و یحیی زاده علی و نوایی اصغر، ناشر، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد.
  7. بغوى حسين بن مسعود، معالم التنزيل في تفسير القرآن، تحقيق: عبدالرزاق المهد، ج‏1، ص 488، ناشر: داراحياء التراث العربى، بيروت، چاپ اول، 1420 ق.
  8. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ناشر: دفتر تبليغات، قم، ایران.
  9. جمعی از نویسندگان زیر نظر (شیخ اسماعیل معزّی ملایری «ره» و به دستور حضرت آیت الله العظمی بروجردى، آقا حسين طباطبايى)، جامع الاحادیث شیعه (منابع فقه شيعه)‌، ناشر: انتشارات فرهنگ سبز، تاريخ نشر: 1429 ه‍ ق، نوبت چاپ: اول‌، تهران – ايران.
  10. جوادى آملى، عبداللَّه، تسنيم (تفسیر قرآن)، نشر اسراء، چاپ قم، ایران، 1380.
  11. جوادى آملى، عبداللَّه، حماسه و عرفان، نشر اسراء، چاپ قم، ایران.
  12. حر عاملی، محمد حسین، تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسه آل البیت، قم، ایران، 1409 هـ ق.
  13. حرانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1404 هجرى قمری.
  14. حکیم طباطبایی، سيد محسن، منهاج الصالحین، دار التعارف للمطبوعات‌، چاپ اول،‌ بيروت- لبنان،‌1410 ه‍ ق‌.
  15. ديلمى، سلاّر، حمزة بن عبد العزيز، المراسم العلویه (در مجموعه سلسلة الینابیع الفقهیة).
  16. رازی، ابوالفتوح، تفسیر رازی (روض الجنان و روح الجنان).
  17. سبحانی، جعفر، مبانی حکومت اسلامی، انتشارات توحید، قم، 1370.
  18. سعدی شیرازی، ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله، گلستان سعدى. تکمیل شود
  19. شیخ صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب‏الاعمال.
  20. شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرايع.
  21. طباطبائی، سید محمد حسین، الميزان فى تفسير القرآن، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ: قم، 1417.
  22. طباطبايى‌ حكيم، سيد محسن، منهاج الصالحین، دار التعارف للمطبوعات،‌ لبنان، چاپ اول، 1410 هـ ق‌.‌
  23. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقية، شارح كلانتر، سيد محمد‌، كتاب فروشى داورى‌، چاپ اول،‌ قم- ايران، 1410 ه‍ ق‌.
  24. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، مسالک الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه معارف اسلامى‌، مؤسسة المعارف الإسلامية،‌ چاپ اول،‌ قم- ايران، 1413 ه‍ ق‌.
  25. غزالی، ابو حامد، احياء العلوم، ناشر: دار الكتاب العربى – بيروت لبنان.
  26. قاضى فراء، الاحكام السلطانية.
  27. كاشف الغطاء نجفى، جعفر بن خضر، ‌كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء، ناشر: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم،‌ چاپ اول،‌ قم- ايران، 1422 ه‍ ق‌. ‌
  28. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمس.
  29. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق.
  30. محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، اللمعة الدمشقیة، محقق/ مصحح: مرواريد، محمد تقى / مرواريد، على اصغر، دار التراث- الدار الإسلامية‌، چاپ اول،‌ بيروت- لبنان، 1410 ه‍ ق‌. ‌ ‌
  31. محمودی، شيخ محمد باقر، نهج ‏السعاده فى مستدرک نهج‏البلاغة.
  32. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، قم، ایران.
  33. مطهرى، مرتضی، جهاد و موارد مشروعيت آن در قرآن، انتشارات صدرا، قم، ایران.
  34. مطهرى، مرتضی، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، قم، ایران.
  35. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ بیست و یکم.
  36. موسوى‌ خمينى، ‌ سيد روح اللّٰه، تحرير الوسيلة‌، ناشر: مؤسسه مطبوعات دار العلم‌، چاپ اول،‌ قم- ايران.‌
  37. موسوى خمينى، سيد روح اللّٰه، تحرير الوسيله. تکمیل شود
  38. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فى شرح شرائع ‏الاسلام، محقق/ مصحح: قوچانى، عباس / آخوندى‌ على، دار إحياء التراث العربي‌، چاپ هفتم،‌ بيروت- لبنان‌.
  39. نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، چاپ اول،‌ بيروت- لبنان،‌ 1408 ه‍ ق‌.
  40. نهج البلاغه، ترجمه: اصفهانى، حاج سيد على نقى، معروف به «فيض الاسلام »، ناشر: مؤسسه تألیفات فیض الاسلام للطباعه و النشر منشورات فقیه، چاپ پنجم، تهران، 1421 هـ ق..
  41. نهج‏البلاغه، ترجمه: شهيدى، سید جعفر، ناشر: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى چاپ، 1368.
  42. نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، محمودی، محمد باقر، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، تهران، 1376.

 


[1]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: خسروى حسينى، سيد غلامرضا، ج ‏2، ص 584، ماده عرف.

[2]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحریرالوسیله، ج 1، ص 397.

[3]. آشتيانى، ميرزا احمد، طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ج ‏1، ص، 425؛ نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه‏ و شرح‏ نهج‏البلاغه، فيض‏الاسلام، علی نقی، ج 6، ص 1198.

[4]. تمیمی آمدی، عبدالواحد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 101.

[5]. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، شرح نهج البلاغه، ترجمه، محمدی مقدم ، قربانعلی و نوایی یحیی زاده علی اصغر، ج 5، ص 431؛ برگرفته از سایت حوزه نت.

[6]. ر. ک: سبحانی، جعفر، مبانی حکومت اسلامی، ص 276.

[7]. ر ک: بغوى حسين بن مسعود، معالم التنزيل في تفسير القرآن، تحقيق: عبدالرزاق المهد، ج‏1، ص 488.

[8]. توبه، 71.

[9]. آل عمران، 110.

[10]. ذاریات، 55.

[11]. اعلی، 9.

[12]. نحل 90.

[13]. اعراف 157.

[14]. اعراف 199.

[15]. آل عمران 110.

[16]. توبه 71.

[17]. حج 41.

[18]. مائده 63 و 79.

[19]. برگرفته از سایت اندیشه قم.

[20]. ر ک نمايه: اكراه در دين در سایت اسلام کوئست.

[21]. بقره، 256، “در دين اكراهى نيست”.

[22]. كهف، 29، بگو: “دين حق است از سوى پروردگارتان! هر كس مى‏خواهد ايمان بياورد و هر كس مى‏خواهد كافر گردد”.

[23]. يونس، 99، “و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند همگى (به اجبار) ايمان مى‏آوردند؛ آيا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟!”

[24]. “فلعلّك باخع نفسك الاّ يكونوا مؤمنين”، (شعراء، 3)؛ “فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا”، (كهف، 6).

[25]. غاشيه، 22، “سپس تذكر ده كه تو فقط ذكر دهنده‏اى، تو سلطه بر آنها ندارى كه آنها را بر ايمان مجبور سازى”.

[26]. “ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى احسن”، نحل، 125.

[27]. “قاتلوا فى سبيل اللَّه الذين يقاتلونكم”، (بقره، 190)؛ “اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا…” (حج، 41 – 38)؛ “و قاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة” (توبه، 36).

[28]. در قرآن هم آمده است: “و ما لكم لاتقاتلون فى سبيل اللَّه و المستضعفين…”، (نساء، 75)، چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه به دست ستمگران، تضعيف شده‏اند پيكار نمى‏كنيد. پس براى نجات مظلومان از چنگال ‏اسارت مستكبران بايد جنگيد و چنين جنگى دفاع از حق انسانى تلقى مى‏شود و در اسلام فقط جنگ دفاعى تجويز شده است، اما مفهوم جنگ دفاعى از شمول و گستردگى خاصى برخوردار است. (جنگ و جهاد ابتدايى مصطلح نيز ماهيت دفاعى دارد).

[29]. به هر حال در يک اصل و كبراى كلى همه اتفاق دارند كه جنگ بايد به عنوان دفاع باشد و نزاع در اين است كه چه جنگ‏هايى دفاعى مى‏باشند؛ يعنى نزاع در صغرى است.

[30]. ر.ك: مطهرى، مرتضی، جهاد و موارد مشروعيت آن در قرآن، ، ص 5 – 70.

[31]. تمیمی آمدی، عبدالواحد، شرح غرر الحكم، خوانسارى، جمال الدين محمد،‏ ج 1، ص 145.

[32]. يس، 70؛ هدف اين است كه افرادى را كه زنده‏اند، انذار كند و بر كافران اتمام حجت شود و فرمان عذاب بر آنها مسلم گردد. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 18، ص 438.

[33]. بقره، 251، “اگر خدا بعضى از مردم را به وسيلۀ بعضى ديگر دفع نمى‏كرد، زمين تباه مى‏شد، ولى خدا بر جهانيان فضل و كرم خويش را ارزانى مى‏دارد”.

[34]. حج، 40، “اگر خدا بعضى را به وسيلۀ بعضى ديگر دفع نكرده بود، ديرها و صومعه‏ها و معابد يهود و نصارا و مسجدهايى كه نام خدا به فراوانى در آن برده مى‏شود، ويران مى‏گرديد.

[35]. ر.ك: جوادى آملى، عبداللَّه، حماسه و عرفان، ص 23 – 27.

[36]. براى آگاهى بيشتر رجوع شود به: طباطبائی، محمد حسین، تفسير الميزان، ج 2، ص 61 – 71 ؛ ج 2، ص 342 – 343 ؛ ج 6، ص 162 – 165.

[37]. نهج‎البلاغه، حکمت 31.

[38]. همان، نامه 47.

[39]. جمعی از نویسندگان زیر نظر شیخ اسماعیل معزّی ملایری «ره» (به دستور حضرت آیت الله العظمی بروجردى، آقا حسين طباطبايى)، جامع الاحادیث شیعه (منابع فقه شيعه)‌، ج 18، ص 230.

[40]. نهج‎البلاغه، کلمات قصار، شماره 374.

[41]. حر عاملی، محمد حسن، وسائل‎الشیعه، ج 16، ص 134.

[42]. همان، ص 409 و 413.

[43]. همان.

[44]. همان، ص 395.

[45]. همان، ص 403؛ حرانى حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 237.

[46]. موسوى خمينى، سيد روح اللّٰه، تحریر الوسیله، ج 1، ص 475 و 476، همه شرایط امر به معروف و نهی از منکر آورده شده است.

[47]. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج 2، ص 82 و 83.

[48]. ر.ک: کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغرّاء ،ج 4، ص 429.

[49]. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج ‏2، ص  414 و 415.

[50]. همو، مسالک الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام، ج ‏3، ص ‏101.

[51]. نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏12، ص ‏186.

[52]. نهج‏البلاغه، خطبه 88.

[53]. همان، خطبه 17.

[54]. همان.

[55]. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، مسالک الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام، ج ‏3، ص 101 و 102.

[56]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحريرالوسيله، ج ‏1، ص ‏467، م 8.

[57]. نهج‏البلاغه، خطبه 192.

[58]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله ،ج 1، ص 444، م 1.

[59]. همان، م 3.

[60]. همان، ص 445، م 5.

[61]. همان، م 6.

[62]. همان، م 9 و 10.

[63]. همان، ص 446، م 14.

[64]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج 1، ص 446 و 447، م 6، 4 و 7.

[65]. همان، ص 447، م 5.

[66] . ر.ک: موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله ، ج 1، ص 448، م 1.

[67]. همان، ص 449، م 4؛ باید توجه داشت که احتمال عقلایی که فقها برای تجویز ترک فریضه مد نظر دارند، احتمالی است که منجر به خوف وقوع ضرر شود. مبنای امام خمینی همچون مبانی برخی فقهای دیگر، بر این اساس می باشد. در این باره رجوع شود به: حكيم طباطبايى‌، سيد محسن، منهاج الصالحین، ج 1، ص 489.

[68]. بقره 44.

[69]. صف 2 و 3.

[70]. براى آشنايى با رويکرد فقهى به اين شرط و نقض و ابرام ‏هاى ادله آن ر.ک: نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فى شرح شرائع‏الاسلام، ج ‏21، ص ‏373 و 374.

[71]. براى مثال ر.ک: موسوی خمینی، سید روح الله، تحرير الوسيله، ج ‏1، ص ‏475، م،20.

[72]. نهج‏البلاغه، حکمت 80 (ترجمه شهيدى).

[73]. همان، حکمت 79.

[74]. ارتباطات انسانى، ص 346، فصل دهم اين کتاب با عنوان اعتبار يا مشروعيت در ارتباطات ميان فردى، (ص ‏341 ـ 351)، انواع مشروعيت‏ ها و خاستگاه ‏هاى آنها را بر‏رسی می کند.

[75]. نهج‏البلاغه، خطبه 129.

[76]. همان، خطبه  105.

[77]. همان، خطبه 175.

[78]. نور، 37.

[79]. همان، خطبه 222.

[80]. همان، حکمت 73.

[81]. همان، حکمت 289.

[82]. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فى شرح شرائع ‏الاسلام، ج ‏21، ص‏ 381.

[83]. مائده، 105.

[84]. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 97، ص 84.

[85]. در این باره ر.ک: مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏5، ص 112.

[86]. رُوِيَ أَنَّ ثَعْلَبَةَ الْخُشَنِيَّ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ فَقَالَ (ع) وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ حَتَّى إِذَا رَأَيْتَ شُحّاً مُطَاعاً وَ هَوًى مُتَّبَعاً وَ إِعْجَابَ كُلِّ ذِي رَأْيٍ بِرَأْيِهِ فَعَلَيْكَ بِنَفْسِكَ وَ دَعْ أَمْرَ الْعَامَّةِ وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتَاجُ إِلَى أَنْ يَكُونَ عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا يَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنْهُ نَاصِحاً لِلْخَلْقِ رَحِيماً رَفِيقاً بِهِمْ دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ وَحُسْنِ الْبَيَانِ عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلَاقِهِمْ لِيُنَزِّلَ كُلًّا مَنْزِلَتَهُ بَصِيراً بِمَكْرِ النَّفْسِ وَ مَكَايِد”. مجلسی، بحارالأنوار، ج 97، ص 84.

[87]. نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج ‏21، ص‏ 370.

[88]. مطهرى، مرتضی، مجموعه‏ آثار، ج‏20، ص 207.

[89]. ر.ک: موسوی خمینی، سید روح الله، تحرير الوسيله، ج ‏1، ص ‏481، م 14.

[90]. ر.ک: نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج ‏21، ص‏ 378.

[91]. همان.

[92]. نهج‏البلاغه، حکمت 373 (ترجمه شهيدى).

[93]. نهج ‏السعاده فى مستدرک نهج‏البلاغه، محمودی، محمد باقر، ج ‏1، ص‏ 387.

[94]. نهج‏البلاغه، حکمت 374 (ترجمه شهيدى).

[95]. نهج‏البلاغه، خطبه 201 (ترجمه شهيدى).

[96]. همان، حکمت 375، (ترجمه شهيدى).

[97]. مسند الامام على ‏(ع)، ج ‏4، ص‏ 436.

[98]. همان.

[99]. حر عاملی، محمد حسن، تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، ج ‏16، ص‏ 143.

[100]. ر.ک: موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج 1، ص 477 و 478.

[101]. ر.ک: موسوی خمینی، سید روح الله، تحریرالوسیله، ج 1، ص 479 – 481، م 1- 8.

[102]. ر.ک: همان، م 1- 11.

[103]. ر. ک: نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ‏12، ص 337.

[104]. نهج‏البلاغه، حکمت 374.

[105]. نهج‏البلاغه، حکمت 30.

[106]. جوادى آملى، عبداللَّه، تسنيم، ج 3، ص 397.

[107]. يوسف 53.

[108]. قاضى فراء، الاحكام السلطانيه، ص‏ 295.

[109]. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع كافى، ج ‏7، ص‏ 188.

[110]. نور 19.

[111]. غزالی، محمد، كيمياى سعادت، ج 6، ص‏ 15.

[112]. همان.

[113]. نهج‏البلاغه، خطبه 140 (ترجمه شهيدى).

[114]. همان، نامه 53، ، ص 327 (ترجمه شهيدى).

[115]. درايتى،مصطفى و حسين، تصنيف غررالحكم، ص‏ 421؛ بر گرفته از سایت راسخون.

[116]. حجرات 12.

[117]. غزالی، محمد، احياء العلوم، ج ‏16، ص‏ 17 و 18.

[118]. صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب‏الاعمال، ص‏ 596.

[119]. همان، علل الشرايع، ص‏ 522.

[120]. موسوى خمينى، سيد روح اللّٰه، تحريرالوسيله، ج ‏1، ص ‏466، م 4.

[121]. نهج‏البلاغه، نامه 53 (ترجمه شهيدى، ص‏333)، البته کلمه نهانی در ترجمه دکتر شهيدى «نهايى» آمده است که غلط چاپى است.

[122]. طه 44.

[123]. انعام 108.

[124]. مؤمنون 3.

[125]. فرقان 63.

[126]. نهج‏البلاغه، خطبه 206 (ترجمه شهيدى).

[127]. نهج‏البلاغه، حكمت 153 (ترجمه شهيدى).

[128]. نهج‏البلاغه، نامه 31.

[129]. شعراء 216.

[130]. نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏12، ص‏ 186.

[131]. آل عمران، 159.

[132]. عاملى (شهيد اول)، محمد بن مكى، ‌لمعه دمشقیه، ص 84.

[133]. تعبير اسمى الفرائض در سخنان امام باقر (ع)، در باب امر به معروف و نهى از منكر آمده است: ر. ک: فروع كافى، ج ‏5، ص 55 ـ 56.

[134]. پاره‏اى از اين علل در كتاب امر به معروف و نهى از منكر نوشته، اسلامی اردكانی، حسن، امر به معروف ونهی از منكر، ص 79، تحت عنوان «علل مهجوريت امر به معروف و نهى از منكر»، به‏تفصيل آمده است.

[135]. نهج‏البلاغه، حكمت 219.

[136]. ر. ک: نهج‏البلاغه، نامه 53.

[137]. سعدی شیرازی، ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله، گلستان سعدى، باب اول، حكايت اول.

[138]. نهج‏البلاغه، حكمت 110 (ترجمه شهيدى).

[139]. محمودی، شيخ محمد باقر، نهج‏السعادة فى مستدرك نهج‏البلاغة، ج ‏3، ص 187، و با همين مضمون، با تفاوت اندكى در كلمات، نهج‏البلاغه، حكمت 374.

[140]. ذاريات، 22 و 23.

[141]. براى مثال ر. ک: روم، 8؛ لقمان، 29؛ فاطر، 45؛ نوح، 4؛ حجر، 5 و مؤمنون، 43.

[142]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17، ص 267.

[143]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 472.

[144]. بقره  156.

[145]. امین جبل عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 1، ص 588؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ‏44، ص 326.

[146]. مجلسی، بحارالانوار، ‌ج 42، ص 192.