searchicon

کپی شد

امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) و اسماعیل و محمد بن اسماعیل

فرفه اسماعیلیه منسوب به اسماعيل بزرگ­ترين برادر امام موسى كاظم (ع) و محمد بن اسماعیل می­باشد، حضرت صادق (ع) بسيار اسماعیل را دوست می­داشت و مورد محبت و لطف خويش قرار می­داد گروهى از شيعه خيال مى‏كردند او امام و جانشين پدرش است بعد از حضرت صادق (ع) چون از همه برادران سنش زيادتر بود و امام هم او را خيلى دوست داشت و احترام مى‏كرد در زمان حيات پدر در محلى نزديک مدينه به نام عريض از دنيا رفت از همان جا بر روى دوش مردم جنازه را به مدينه پيش حضرت صادق(ع)  آوردند و در بقيع دفن شد.

روايت شده كه حضرت صادق (ع) در فوت او بسيار بى‏تابى كرد و خيلى محزون و اندوهناک شد بدون كفش و رداء جلوی جنازه فرزندش آمد چندين مرتبه دستور داد جنازه را به زمين بگذارند روپوش از روى صورتش بر مى‏داشت و او را می­ديد منظورش اين بود براى آنهائى كه گمان می­كردند او بعد از پدرش امام است، ثابت كند پسرش از دنيا رفته . و اين شبهه از ميان برود.

پس از فوت اسماعيل، كسانى كه از اصحاب حضرت صادق (ع) چنان گمانى را داشتند دست از اين اعتقاد كشيدند مگر گروه كمى كه معتقد به زنده بودن اسماعيل شدند و آنها از اصحاب خاص يا راويان امام صادق(ع)  محسوب نمى‏شدند اشخاصى دور از امام و با فاصله بودند پس از درگذشت امام صادق (ع) بعضى از همين اشخاص معتقد به امامت حضرت موسى بن جعفر (ع) شدند.[1]

اسماعیل فرزندی داشت به نام محمد که برخی از اسماعیلیه پس از امام جعفر صادق (ع) امامت او را پذیرفتند در این جا با استفاده از روایتی به بحث پیرامون وی می­پردازیم.

على بن جعفر بن محمّد (عموی محمد بن اسماعیل) می­گوید: محمّد بن اسماعيل بن جعفر (ع) از من خواست تا از موسى بن جعفر(ع)  برای رفتن او به عراق اجازه بگيرم و امام سفارشى نیز به او بفرمايد و از او راضى شود گفت: من كنار رفتم تا امام (ع) وارد وضوخانه شد و بيرون آمد موقع مناسبى بود كه من می توانستم در خلوت با او صحبت كنم.

وقتى خارج شد گفتم: پسر برادرت محمّد بن اسماعيل اجازه می­خواهد كه به عراق سفر كند و شما به او سفارشى بفرمائيد. امام (ع) اجازه داد. وقتى امام (ع) به مجلس خود بازگشت محمّد بن اسماعيل از جاى حركت كرده گفت: عمو جان مايلم سفارشى به من بفرمائيد.

حضرت فرمود: به تو سفارش می­كنم از خدا بترس و شركت در خون من مكن.

گفت: خدا لعنت كند كسى را كه سعى در ريختن خون شما بنمايد، باز گفت عموجان مرا وصيتى بفرما. فرمود: سفارش می­كنم كه از شركت در خون من بپرهيزى آن گاه حضرت موسى بن جعفر (ع) كيسه‏اى كه محتوى صد و پنجاه دينار بود به او داد، محمّد گرفت باز كيسه ديگرى كه محتوى صد و پنجاه دينار بود داد گرفت براى مرتبه سوم كيسه صد و پنجاه دينارى ديگرى را به او داد. سپس دستور داد هزار و پانصد درهمى كه موجود داشت به او بدهند من اين همه پول را زياد انگاشتم و به موسى بن جعفر (ع) عرض كردم فرمود اين قدر دادم تا بيشتر دليل داشته باشم كه من صله رحم كردم و او قطع نمود.

محمّد بن اسماعيل به طرف عراق رفت به در خانه هارون آمد با همان لباس هاى سفر قبل از آن كه در محلى فرود آيد، اجازه ورود خواست. گفت: بگو محمّد بن اسماعيل بن جعفر بر در خانه اجازه می­خواهد. دربان گفت: برو اوّل لباس­هاى سفرت را عوض کن بيا تا بدون اجازه ترا وارد كنم حالا امير المؤمنين خوابيده است گفت: به امير المؤمنين خواهم گفت كه من آمدم ولى تو اجازه ندادى.

دربان پيش هارون رفت و جريان را گفت اجازه ورود داد محمّد وارد شد به محض ورود گفت يا امير المؤمنين دو خليفه در روى زمين وجود دارد موسى بن جعفر در مدينه است كه برايش خراج مى‏آورند و تو در عراق خراج می­گيرى هارون گفت: ترا به خدا قسم راست می­گوئى.

گفت: به خدا راست می­گويم دستور داد صد هزار درهم به او بدهند همين كه پول ها را دريافت كرد همان شب دردى بر او مستولى گشت كه نيمه شب از دنيا رفت مال را دو مرتبه به بيت المال برگرداندند.[2]

 


[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏47، ص 242.

[2]. همان، ج ‏48، ص 239 و 240.