کپی شد
امام صادق (علیه السلام) و منصور دوانیقی
بخش پایانی زندگی امام صادق (علیه السلام) با دوران حکومت منصور مصادف بود. امام صادق (علیه السلام) در میان بنی هاشم به عنوان یک شخصیت معنوی منحصر به فرد مطرح بود.[1] علاوه بر این ایشان در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدّت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمیداد. امام صادق (علیه السلام) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر این که امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کردهاند، پنهان نمیداشت و برخورد بعضی از اصحاب او در موضوع مفترض الطاعه بودن آن حضرت، نشانگر اعتقاد راسخ شیعه به این امر است.
امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرماید:
اسلام روی پنج اصل استوار است، نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره میگوید: پرسیدم: کدام یک از اینها از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ فرمود: ولایت، زیرا ولایت کلید اصول دیگر است و والی است که مردم را به این مطالب هدایت میکند.[2]
در این روایت، ولایت به عنوان اصلی مطرح شده که اجرای دیگر اصول، در گرو وجود آن است. این روش برای منصور بسیار خطرناک بود. به این جهت مترصد فرصتی بود تا به بهانهای امام را به شهادت برساند. ابن عنبه مینویسد: منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد.[3]
فعالیتهای امام به طور عمده در پنهانی انجام میگرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل بیت(علیهم السلام) دستور میداد، چنان که روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است.[4] به این جهت، چگونگی کار امام در تاریخ، به طور دقیق گزارش نشده است، اما همان گونه که پیش از این گفتیم، رهبری شیعه به طور مسلم دارای برنامهها و فعالیتهای پنهانی در جهت انسجام امامی مذهبان بوده، چیزی که در دورههای بعد آثارش هویدا گشت.
امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی، سرباز میزد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار میگرفت.[5] چنان که روزی به آن حضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمیرود؟ امام در جواب فرمود:
ما کاری نکردهایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمیدانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟[6]
بدینگونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت او ابراز میداشت، چنان که با توصیههای سیاسی به افراد مانند: «بر تو باد که از همنشینی پادشاهان دوری کنی»[7] یاران خود را نیز از همنشینی سلاطین بر حذر میداشت. و نیز میفرمود: کفاره همکاری با سلطان، نیکی به برادران است. [8]
آن حضرت عالمانی را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از این کار بیم داده و میفرمود: فقیهان امنای پیامبرانند، اگر فقیهی را ببینید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد، او را متهم کنید. [9]
روزی منصور از آن حضرت پرسید:
ای ابا عبدالله! خدا پشه را برای چه آفریده است؟ فرمود: برای این که دماغ زورگویان را به خاک بمالد.
در نقل دیگری آمده است که منصور به امام گفت: [10]
نسبت ما و شما به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برابر است. حضرت فرمود: اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دختران شما خواستگاری کند مجاز است، اما از ما نمیتواند. این دلیل آن است که ما از او هستیم و او از ما.[11]
روایاتی که تحت عنوان: «لا تحاکموا الی الطاغوت»، «طغیانگران را به داوری انتخاب نکنید» از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، نشانه طرز برخورد وی با قدرت حاکم است. آن حضرت در جواب سؤالی در این زمینه فرمود: هر کس داوری در امور خود اعم؛ از حق یا باطل را به آنان ـ حاکم یا قضات منصوب وی ـ واگذار کند، او طغیانگری را به داوری پذیرفته است. [12]
کسانی چنین تصور کردهاند که امام لزوماً باید در صدد تحریک مردم برای قیام بر ضد حاکمیت بر میآمد. باید گفت این باور و عقیده زیدیان بود که در عین داشتن قیام های سخت بر ضد حکومت عباسی، دارای پشتوانه فقهی و فرهنگی محکم و ریشه نبودند. چنین امری در تاریخ شیعه بوده که مذهب امامیه بیشتر در پی تحکیم بنیادهای فکری خود بوده و شاید همین امر موجب شده تا از همان زمان، نام مذهب شیعه از نام امام صادق (علیه السلام) که در این جهت از سایر امامان ممتاز بودند، به عنوان مذهب جعفری شناخته شود.[13]
امام (علیه السلام) هویّت جامعه شیعه را حفظ کرد و در برابر حاکمیت، امامت را بر جامعه استقرار بخشید و این خود عین سیاست و مبارزه بر ضد حکومت است. در اینجا به عنوان یک شاهد، روایتی را نقل میکنیم: حسن بن صالح بن حی و یارانش نزد امام صادق (علیه السلام) آمدند. حسن خطاب به آن حضرت گفت:
ای فرزند رسول خدا! نظر شما درباره آیه «از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید» چیست؟ حضرت فرمود: مقصود علما است. آنها مقصود از علما را پرسیدند، حضرت فرمود: مقصود امامان از ما اهل بیت است.[14]
[1]. ابن عماد حنبلی، عبد الحي بن أحمد، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 1، ص 220؛ ليثي، سميره مختار، جهاد الشيعة في العصر العباسي الاول، ص 104.
[2]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 1، ص 8ـ 7، «بْنِی الاسلام علی الخمس، علی الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم والولایة، قال زرارة: فقلت: أی شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایة أفضل لأنها مفتاحْهْنُّ والوالی هو الدلیل علیهن».
[3]. ابن عنبه، احمد بن علی، آل طالقانی، محمد حسن، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 195.
[4]. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 203ـ 291.
[5]. همان، ص 307.
[6]. إربلى، على بن عيسى، کشف الغمه، ج 2، ص 209- 208؛ مظفر، محمد حسین، الامام الصادق علیه السلام ، ص 141، «لیس لنا ما نخافک من أجله و لا عندک من أمر الآخرة مانرجوک له ولا أنت فی نعمة فنهنّیک و لا تراها نقمة فنعزّیک بها، فما نصنع عندک؟»
[7]. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 310، «ایاک و مجالسة الملوک».
[8]. الآبی، ابی منصور، نثر الدر، ج 1. ص 354.
[9]. کشف الغمه، ج 2، ص 184؛ حافظ مزی، يوسف بن عبدالرحمن، تهذيب الکمال في اسماء الرجال، ج 5، ص 88 و ج 6، ص 262.
[10]. کشف الغمه، ج 2، ص 158؛ تهذیب الکمال، ج 5. ص 92، 93.
[11]. راغب اصفهانی، حسين بن محمد، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء البلغاء ، ج 1، ص 344.
[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 7، ص 41؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 453.
[13]. رجال کشی، ص 255.
[14]. ابن حيون، نعمان بن محمد، شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار(ع)، ج 3، ص 299ـ 300، یابن رسول الله ما تقول فی قول الله تعالی: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولِی الأمًر منکم»؟ قال: العلماء، فسألوه عن العلماء فقال: الائمه منّا أهل البیت».