کپی شد
امام صادق (علیه السلام) و تصوف
این مبحث را با این پرسش آغاز میکنیم.
آیا آن گونه که برخی میپندارند، امام صادق (علیه السلام)، مؤسس اصول و آموزههای تصوف است؟
در زیر به گزارشهایی برخواهیم خورد که به چنین پنداشتی دامن میزند؛ اما به آسانی میتوان به دیدگاه مخالف امام صادق (علیه السلام) با صوفیان و اشکالاتی که به اینان وارد دانسته است دست یافت. این موضوع از گفتوگوهای مشهوری به دست میآید که میان آنان با امام صورت گرفته است. معروفترین داستان، ملاقات سفیان ثوری با امام است. وی بر حضرت وارد شد و نزد او نشست و با کمال تعجب و خیره خیره به حضرت که لباس سپید و زیبایی بر تن داشت نگریست. امام به او گفت: ثوری! چه شده که این گونه به ما نگاه میکنی؟! شاید از آنچه میبینی شگفتزده شدهای؟
سفیان گفت: ای فرزند رسول خدا! این لباس، برازنده شما نیست! این لباس پدران شما نیست!
امام گفت: «آن زمان، زمان نداری بود و به همان صورت عمل میکردند، اما اینک همه چیز فراوان است.» سپس امام آستین خود را بالا زد و «ثوری» دید زیر لباس امام، پشمینهای است که دامن و آستین کوتاهتری از لباس رو دارد. امام فرمود: «ای ثوری! ما این پشمینه را برای خدا و آن لباس سپید را برای شما (مردم) پوشیدهایم. آنچه برای خداست پوشاندهایم و آنچه برای شماست آشکار ساختهایم.»[1]
این دیدگاه با دیدگاه صوفیان فرق دارد و دیدگاهی است برخاسته از کتاب و سنت که به وسعت کرانهها گسترده است. دیدگاهی که میگوید: «وقتی خداوند نعمتی به بندهای ارزانی داشت، دوست دارد اثر آن را بر او ببیند» و دیدگاهی است که میگوید: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. اختلاف دو دیدگاه زمانی کاملا آشکار میشود که مناقشهای جدّی در میگیرد: گروهی از صوفیان برای امام به کتاب خدا استدلال میجویند که زهد و انفاق همه اموال، لازم است و امام صادق (علیه السلام) از ایشان میپرسد: آیا شما به ناسخ و منسوخ قرآن، به محکم و متشابه آن که بسیاری از امّت بر اثر ناآگاهی از آن، گمراه و نابود شدهاند، آشنایی دارید؟ سپس آنچه را از قرآن و سنت و سیره برخی اصحاب بدان استدلال جسته بودند، معنا و تفسیر میکند و دعوت به ترک دنیا و زهد افراطی را ردّ میکند. در عین حال، صوفیان اولین مرشد خود را که از او کسب معرفت الهی میکنند و رأی و تفسیر خود را که با آن به عالم مجردات، نفوذ میکنند، همواره امام صادق (علیه السلام) میدانند.
وقتی حکومت، سفیان ثوری را فرا میخواند ولی وی میخواهد خود را مخفی کند، سفر خود را پس از ملاقات با امام صادق (علیه السلام) شروع میکند. وی مینشیند تا جمعیت حاضر جلسه را ترک کنند، سپس به امام میگوید: نمیروم تا به من رهنمود دهی.
امام صادق (علیه السلام) به او توصیههایی میکند که «ثوری» از آن، معارف و آموزههای جدیدی میآموزد. مالک بن انس که شاهد ماجرا بوده است میگوید که امام به او گفت: «ثوری! به تو میگویم، گرچه زیادهگویی فایدهای ندارد…».
1- ای سفیان! هرگاه خداوند به تو نعمتی ارزانی داشت و خواستی آن نعمت باقی بماند، خدا را بر آن نعمت بسیار سپاس و شکر گوی، خداوند بزرگ در کتابش میگوید: «لئن شکرتم لازیدنکم؛ اگر سپاس گویید، بر شما افزون میکنم».
2- هرگاه نتوانستی رزق و روزی به دست آوری، بسیار طلب آمرزش کن و از خدا درخواست بخشش نما. خداوند بزرگ در کتابش گفته است: «از خداوند طلب بخشش کنید که او بخشنده است. از آسمان برای شما آبی فراوان فرو میفرستد و با مال و فرزندان به شما کمک میرساند و باغها و رودها را به شما ارزانی میدهد».
3- ای سفیان! هرگاه از ناحیه حکومت یا دیگری در فشار قرار گرفتی، بسیار بگو: «لا حول ولا قوه الا بالله» که این ذکر، کلید گشایش است و از گنجهای بهشتی است».
امام فرمود: «خود به این سه چیز پایبندم و خدواند همواره با این سه چیز به من سود میرساند»[2]
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 442.
[2]. با استفاده از مقاله صائب عبدالحمید، ترجمه عبدالله امینی، بی تا، بی جا