searchicon

کپی شد

امام سجاد (علیه السلام)

زندگی نامه امام سجاد (علیه السلام)

امام سجاد (ع) چهارمین امام شیعه است. او در سال 38 قمری متولد شد و دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبی (ع) و پدر خود حسین بن علی (ع) سپری کرد. در کربلا حاضر شد، اما به دلیل بیماری نتوانست در جنگ شرکت کند. پس از آن قریب سی و چهار سال (تا سال 94 قمری) رهبری شیعیان را بر عهده داشت. این دوره، دوره ای سخت بود و شیعیان به شدت تحت فشار امویان قرار داشتند. آن حضرت از راه های گوناگون توانست شیعیان خالص را در اطراف خویش گرد آورد و راه را برای فرزندش امام باقر (ع) باز کند. از مهم ترین یادگارهای امام سجاد (ع) دعاهای آن حضرت است که مشحون از مفاهیم عالی اخلاقی و عبادی و سیاسی است. مجموعه این دعاها به صورت کتاب بسیار نفیسی به نام «صحیفه کامله سجادیه» درآمده است. و رساله ای هم از آن حضرت به جا مانده که به نام «رساله حقوق» معروف است.[1]

امام سجاد (ع) در سال 94 ق. به تحریک ولید بن عبد الملک مسموم گردید و به شهادت رسید و در کنار امام مجتبی (ع) در بقیع مدفون شد.[2]

سیرۀ اخلاقی امام سجاد (ع)

پـيـشـواى چـهـارم، انـسانى كامل و برگزيدۀ حق و در همۀ جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج كـمـال رسـيـده و نمونۀ مجسم و عينى قرآن و رسول خدا(ص) بود. در دوران سياه حكومت اموى كه ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و مردم به جاى مشاهده زهد، ساده زيستى، تواضع، نوع دوستى، نرم خويى و رعيّت پرورى از زمامداران خود به عنوان خليفه پـيـامبر(ص)، شاهد دنيا طلبى، اشرافيّت، تجمّل گرايى، خود محورى و بزرگ بينى آنان بـودنـد، آن امـام هـُمـام، چـون خـورشـيـدى فـروزنـده درخـشـيـد و وجـودش مـجـمـع هـمـۀ فـضائل و ارزشهاى فراموش ‍ شده گشت؛ چندانكه دوست و دشمن را به تحسين واداشت. [3]

محمد بن طلحه شافعى مى نويسد: او، زينت عبادت كنندگان، پيشواى زاهدان، سرور پرهيزكاران و امام مؤمنان است، سيره اش گواه آن اسـت كـه وى فرزند صالح رسول خدا(ص) و سيمايش بيانگر مقام قرب او نزد پروردگار است… .[4]

در این مجال جلوه ها و نمونه هایی از فضائل، سیره و مكارم اخلاقى آن حضرت در طول عمر با برکتشان، که حقیقتاً بهترین و کاملترین الگو برای جوامع بشری است را به تصویر می کشیم:

1. فزونى عبادت و نيايش امام چهارم (ع) در پيشگاه خدا به حدى بود كه آن حضرت سرور و زينت بخش عبادت كنندگان (سيّد العابدين، زين العابدين) و بسيار سجده كننده (سجّاد) لقب يافت. وى در پيشگاه حقّ به قدرى پيشانى بر خاك مى ساييد كه همۀ مواضع سجده اش پينه مى بست و هـر سـال دو بـار و هـر بـار پـنـج عـدد از پـينه ها را مى بريد، از اين رو، به آن حضرت (ذُو الثَّفـَنـات) (يـعـنـى صـاحـب پـيـنـه هـا) مـى گـفـتـنـد.[5]

امـام سـجـّاد(ع) هـنـگـامـى كـه وضـو مـى گـرفـت رنـگ از چهره مباركش مى پريد. از علّت آن سؤال شد. فرمود: آيا مى دانيد مى خواهم در برابر چه كسى بايستم؟![6]

امام باقر(ع) در مورد علت ملقّب شدن پدر بزرگوارش به لقب (سجاد) مى فرمايد: او را سـجـّاد نـاميدند، چون: هيچگاه نعمتى را به ياد نمى آورد مگر آن كه سجده مى كرد؛ هيچ وقت آيـه اى از قـرآن را كـه سجده (واجب يا مستحب ) داشت نمى خواند مگر آن كه سجده مى كرد؛ خداوند هـيـچـگـاه بـدى و ناگوارى را از او دفع نكرد مگر آن كه سجده كرد، هيچ زمان از نماز واجب فارغ نـشـد مـگـر آنـ كـه سـجده كرد، هيچگاه بين دو نفر را اصلاح نكرد مگر آن كه سجده كرد، (بر اثر فـزونـى ايـن سـجـده هـا) آثـار سـجـده در تـمـامـى مـواضـع سـجـود آن حـضـرت نـمـايـان بود.[7]

2. عفو و گـذشت و پاسخ بدى را به نيكى دادن از ديگر خصلتهاى پيشواى چهارم (ع) بود. آن امام همام از اين خوى برجسته خود چنين ياد مى كند: «جـرعـه اى نـنـوشـيـدم كـه نـزد مـن مـحـبوبتر از جرعۀ خشمى باشد كه در مقام تلافى صاحب آن برنيايم.» [فرو بردن خشم براى من، گواراترين نوشيدنيها بود!] [8]

روزى مـردى هـاشمى به امام (ع) جسارت كرد. آن حضرت سخنى نگفت. پس از بازگشت آن مرد، امام (ع) به حاضران فرمود: آنـچـه ايـن مـرد گـفـت، شـنـيـديـد؛ دوست دارم همراه من بياييد تا نزد او برويم و پاسخ مرا نيز بشنويد.

امام (ع) به راه افتاد و اين آيه را تلاوت مى كرد: «پـرهـيـزكاران كسانى هستند كه … خشم خود را فرو مى برند، و از خطاى مردم در مى گذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.» [9]

امـام (ع) به در منزل آن مرد رسيد. وى ـ كه تصور مى كرد امام (ع) براى تلافى آمده است ـ در حالى كه خود را آماده پاسخ و برخورد كرده بود بيرون آمد. امام (ع) به وى فرمود: اى برادر! تو لحظاتى پيش نزد من آمدى و سخنانى گفتى؛ آنچه گفتى اگر در من هست خداوند مرا بيامرزد، و اگر نيست خدا تو را بيامرزد.

آن مرد با ديدن چنين واكنشى از امام (ع) شرمنده شد و بر پيشانى آن حضرت بوسه زد و گفت: آنچه گفتم در شما نبود و خود بدان سزاوارترم![10]

3. بـخـشـش بـه نـيازمندان و رسيدگى به مشكلات آنان، خصلت فراگير همۀ امامان معصوم عليهم السّلام بود كه در زندگى هر يك از آن بزرگواران نمونه هاى فراوانى به چشم مى خورد.

امام سجّاد(ع) زندگى تعداد زيادى از خانواده هاى مستمند را تأمين مى كرد.[11] و هر شـب بـا انـبـانـى انباشته از نان و خرما و … به طور ناشناس به خانه هاى آنان مى رفت. تا وقـتـى كـه آن حضرت زنده بود كسى نفهميد كه نيازهاى آنان را چه كسى تأمين مى كند. پس از شهادت آن حضرت دريافتند كه آن فرد ناشناس على بن حسين (ع) بوده است.[12]

پيشواى چهارم هيچ غذايى نمى خورد مگر آن كه همانند آن را صدقه مى داد و مى فرمود: هـرگـز بـه(حـقـيـقـت)نـيـكـوكـارى نمى رسيد مگر آن كه از آنچه دوست مى داريد(در راه خدا)انفاق كنيد. [13]؛[14]

روش امـام زيـن العـابـديـن (ع) در انـفـاق و صـدقـه دادن ايـن بـود كـه قـبـل از آنـكـه صـدقـه را بـه نـيـازمـنـد بـدهـد آن را مـى بـوسـيـد. وقـتـى از عـلّت آن سـؤال شد، فرمود: من دست سؤال كننده را نمى بوسم، بلكه دست پروردگارم را بوسه مى زنم. صدقه پيش از آن كه به دست نيازمند برسد به دست پروردگارم مى رسد.[15]

روش ديـگـر آن گـرامـى در صـدقـه، سـرّى انـجـام دادن آن بـود. آن بزرگوار در اين باره مى فرمود: صدقه پنهانى، (آتش) خشم پروردگار را خاموش مى كند.[16]

4. امـام چـهـارم هـمـچـون سـاير امامان عليهم السلام، شجاع، دلير و ظلم ستيز بود. موضع سخت و سـخـنـان كـوبـنـده آن حـضـرت در بـرابـر ستمگران خودكامه اى همچون عبيداللّه، يزيد و عبدالملك بهترين گواه قوّت روحى و شجاعت آن بزرگوار در جریان های بعد از واقعۀ کربلا و دوران امامت آن امام همام است.

در بـرابـر عـبـيـداللّه كـه آن حـضـرت را تـهـديـد بـه قتل كرده بود فرمود: آيا مرا به كشتن تهديد مى كنى؟ مگر نمى دانى كه كشته شدن (در راه خدا) روش ما و شهادت، كرامت ماست؟[17]

در برابر يزيد فرمود: اى پـسر معاويه و هند و صخر! تو مى دانى كه جدّم على بن ابى طالب (ع) در روز بدر، احد و احزاب پرچمدار اسلام بود؛ ولى پدر و جدّ تو پرچمدار كافران بودند.[18]

در برابر عبدالملك كه آن حضرت را احضار كرد و گفت: من كه قاتل پدر شما نيستم، پس چرا با ما رفت و آمد نمى كنيد؟:

امام فرمود: قـاتـل پـدرم هـر چند به زندگى دنيوى او خاتمه داد؛ ليكن آخرت خويش را با اين جنايت، تباه ساخت؛ اگر تو هم دوست دارى مانند او باشى باش![19]

اتـّخـاذ چـنـيـن موضع قاطع و بيان چنين سخنان عتاب آميز در برابر اين حاكمان قلدر و مستبدّ، در كاخ و محلّ حكومت آنان، شجاعتى فوق تصور مى طلبد.

به علاوه خطبۀ آتشین آن حضرت در کاخ یزید که به افشاگری جنایت ها و ظلم و فساد دستگاه بنی امیه و خصوصاً یزید انجامید نیز نشان از اوج قدرت روحی و شجاعت آن حضرت دارد.

نتیجه آن که سیرۀ اخلاقی و فضایل و کرامات اهل بیت (ع) کامل ترین و بی بدیل ترین سیره و فضایل اخلاقی است و منحصر به یک دوره یا مرحله ای از زندگی پربار ایشان نمی شود و در لحظه لحظۀ زندگی ایشان ساری و جاری است. اما این روحیات و کمالات بسته به شرایط زمانی و مکانی و در برابر افراد و جریان ها متفاوت است.

گاهی در برابر مستضعفان و محرومان و ضعفای جامعه … وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ، وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ اند و انفاق و محبت و گذشت از سرتاسر وجودشان لبریز می شود، و گاهی نیز در برابر مستکبران و ظالمان و حاکمان جور و ستم، شجاع ترین، دلیرترین و محکم ترین انسان ها برای ستاندن حق مظلوم از ظالم اند.

مناجات انجیلیه امام سجاد (ع)

مناجات انجیلیه[20] در برخی از کتب امامیه از جمله در کتاب الصحیفة الثالثة السجادیة تالیف علامه میرزا عبد الله اصفهانی نقل شده که قبل از نقل متن مناجات، توضیحات ایشان را به عنوان مقدمه ای در مورد این مناجات شریفه نقل می کنیم:

«مناجات انجیلیه مفصل ترین مناجاتی است که از امام سجاد (ع) نقل شده و من آن را در کتابی از مولفات قدماء امامیه (رضوان الله علیهم اجمعین) دیده ام. این دعا معروف به انجیلیه است و وجه تسمیه آن این است که فقرات این دعا شبیه اکثر فقرات و مواعظ انجیل است که بر حضرت عیسی (ع) نازل شده و نه انجیلی که هم اکنون بین نصاری است.

گفتنی است که مضامین عالی این مناجات و سبک و سیاق عبارات آن خود قوی ترین دلیل بر صحت صدور آن از لسان معصوم است و حتی اگر سند آن ضعیف هم باشد خود این مضامین بر صحت صدور آن از معصوم کفایت می کند. وانگهی برخی از متاخرین و متقدمین علما این مناجات را در کتابهای خود نقل کرده اند از جمله صاحب انیس العابدین، همچنین المولی الجلیل مولانا محسن الکاشانیِ معاصر (قدس سره) آن را در کتاب ذریعة الضراعة نقل کرده است….[21]».

متن مناجات[22]

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم بذکرک استفتح مقالي و بشکرک استنحج سؤالی و علیک اتوکل في کلّ احوالي و ایّاک امل فلا تخیّب امالي اللهمّ بذکرک استعیذ و اعتصم و برکنک الوذ و اتحزّم و بقوّتک استجیر و استنصر و بنورک اهتدی و استبصر و ایّاک استعین و اعبد و إلیک اقصد و اعمد و بک اخاصم و اجادل و منک اطلب ما احاول فاعنّي یا خیر المعینین و قني المکاره کلّها یا رجاء المؤمنین.

الحمد لله المذکور بکلّ لسان المشکور علی کلّ اِحسان المعبود في کلّ مکان مدبّر الامور و مقدر الدهور و العالم بما تجنّه البحور و تکنّه الصّدور و یخفیه الظّلام و یبدیه النّور الذي حار في علمه العلماء و سلّم لحکمه الحکماء و تواضع لعزّته العظماء و فاق بسعة فضله الکرماء و سار بعظیم حلمه الحلماء.

و الحمد لله الذي لا یخفر من النتصر بذمّته و لا یقهر من استتر بعظمته و لا یکدی من اذاع شکر نعمته و لا یهلک من تغمّد برحمته ذي المنن التي لا یحصیها العادّون و النعم التي لا یجازیها المجتهدون و الصّنائع التي لا یستطیع دفعها الجاحدون احمده جاهراً بحمده شاکراً لرفده حمد موفّقٍ لرشده واثقٍ بوعده له الشکر الدائم و الامر اللّازم.

اللّهم ایّاک اسئل و بک اتوسل و علیک اتوکل و بفضلک اغتنم و بحبلک اعتصم و في رحمتک ارغب و من نقمتک ارهب و بعونک استعین و لعظمتک استکین.

اللّهم أنت الولیّ المرشد و الغنيّ المرقد و العون المؤبّد الرّاحم الغفور و العاصم المجیر و القاصم المبیر و الخالق الحلیم و الرازق الکریم و السابق القدیم علمت فخبّرت و حلمت فسترت و رحمت فغفرت و عظمت فقهرت و ملکت فاستأثرت و ادرکت فاقتدرت و حکمت فعدلت و انعمت فافضلت و ابعدت فاحسنت و اصنعت فاَتقَنت وجدت فاغنیت و ایّدت فکفیت و خلقت فسوّیت و وقّفت فهدیت. بطنت الغیوب فخبرت مکنون أسرارها و حلت بین القلوب و بین تصرّفها علی اختیارها فایقنت البرایا انّک مدبّرها و خالقها و اذعنت انّک مقدّرها و رازقها لا اله الّا أنت تعالیت عمّا یقول الظالمون علوّاً کبیراً.

اللّهم إنّي اشهدک و أنت اقرب الشاهدین و اشهد من حضرني من ملائکتک المقرّبین و عبادک الصالحین من الجنّة و الناس اجمعین انّي اشهد بسریرةٍ و بصیرةٍ من الشکّ بریّة شهادة اعتقادها باخلاص و ایقان و اعدّها طمعاً في الخلاص و الأمان اسرّها تصدیقاً بربوبیِّتک لا اصدّ عن سبیلها و لا الحد في تأویلها انّک أنت الله ربّي لا اشرک بک أحداً و لا اجد من دونک ملتحداً لا اله الّا الله وحده لا شریک له الواحد الذي لا یدخل في عددٍ و الفرد الذي لا یقاس بأحدٍ علا عن المشاکلة و المناسبة و خلا من الأولاد و الصّاحبة سبحانه من خالق ما اصنعه و رازق ما اوسعه و قریب ما ارفعه و مجیبٍ ما اسمعه و عزیز ما امنعه له المثل الاعلي في السموات و الأرض و هو العزیز الحکیم و اشهد أنّ محمداً نبیّه المرسل و ولیّه المفضّل و شهیده المعدّل و المؤیّد بالنور المضي و المسدّد بالأمر المرضيّ بعثه بالاوامر الشافیه و الزّواجر النّاهیة و الدّلائل الهادیة التي اوضح برهانها و شرح بنیانها في کتاب مهیمن علی کلّ کتاب جامع لکلّّّّ رشدٍ و صواب فیه نبأ القرون و تفصیل الشئون و فرض الصلوة و الصّیام و الفرق بین الحلال و الحرام فدعا الی خیر سبیل و شفا من هیام الغلیل حتی علا الحقّ و ظهر و زهق الباطل و انحسر صليّ الله علیه و اله صلوة دائمة ممهّدة لا تنقضی لها مدّة و لا تنحصر لها عدّة.

اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمد ما جرت النجوم في الأبراج و طلاطمت البحور بالأمواج و ما ادلهمّ لیل داجٍ اشرق نهار ذو ابتلاجٍ و صلّ علیه و اله ما تعاقبت الأیام و تناوبت الأعوام و ما خطرت الأوهام و تدبّره الأفهام و ما بقي الأنام.

اللّهم صلّ علی محمد خاتم الأنبیاء و اله البررة الأتقیاء و علی عترته النجباء الخیرة الأصفیاء صلوة مقرونة بالتمام و النّماء و باقیة بلا فناء و لا انقضاء.

اللّهم ربّ العالمین و أحکم الحاکمین و أرحم الرحمین اسئلک من الشهادة اقسطها و من العبادة انشطها و من الزیادة ابسطها و من الکرامة اغبطها و من السلامة احوطها و من الأعمال اوسطها و من الامال اوفقها و من الأقوال اصدقها و من المحالّ اشرفها و من المنازل الطفها و من الحیاطة اکنفها و من الرّعایة اعطفها و من العصمة اکفاها و من الراحة اشفاها و من النعمة اوفاها و من الهمم اعلاها و من القسم اسناه و من الأرزاق اعززها و من الأخلاق اطهرها و من المذاهب اقصدها و من العواقب احمدها و من الامور ارشدها و من التّدابیر اوکداها و من الجدود اسعدها و من الشئون اعودها و من الفوائد ارجحها و من العوائد انجحها و من الزیادات اتمّها و من البرکات اعمّها و من الصالحات اعظمها.

اللّهم إنّي اسئلک قلباً خاشعاً زکیّاً ولساناً صادقاً علیّاً و رزقاً واسعاً هنیئاً و عیشاً رغدا مریئاً و اعوذ بک من ضنک المعاش و من شرّ کلّ ساعٍ و داش و غلبة الاضداد و الاوباش و کلّ قبیح باطنٍ أو فاشٍ و اعوذ بک من دعاء محجوب و رجاءٍ مکذوب و حیاءٍ مغلوب و اخاءٍ معیوب و احتجاج مغلوب و رأيٍ غیر مصیب.

اللّهم أنت المستعان و المستعاذ و علیک المعوّل و بک الملاذ فانلني لطائف مننک فإنک لطیف و لا تبتلني بمحنک فإني ضعیف و تولّني بعطف و تحنّنک یا رؤف یا من اوی المنقطعین الیه و اغنی المتوکّلین علیه جد بغناک علی فاقتي و لا تحمّلني فوق طاقتي.

اللّهم اجعلني من الذین جدّوا في قصدک فلم ینکلوا أو سلکوا الطریق الیک فلم یعدلوا و اعتمدوا علیک في الوصول حتی وصلوا فرویت قلوبهم من محبّتک و انست نفوسهم بمعرفتک فلم یقطعهم عنک قاطع و لا منعهم عن بلوغ ما امّلوه لدیک مانع فهم فیما اشتهت انفسهم خالدون و لا یحزنهم الفزع الأکبر و تتلقّهم الملائکة هذا یومکم الذي کنتم توعدون.

اللّهم لک قلبي و لساني و بک نجاتي و اماني و أنت العالم بسرّي و اعلاني فامت قلبي عن البغضاء و اصمت لساني عن الفحشاء و اخلص سریرتي عن علائق الأهواء و اکفني بامانک عن عوائق الضرّاء و اجعل سرّی معقوداً علی مراقبتک و اعلاني موافقاً لطاعتک وهب لي جسماً روحانیّاً و قلباً سماویّاً و همّةً متّصلةً بک و یقیناً صادقاً في حبّک و الهمني من محامدک امدحها وهب لي من  فوائدک اسمحها انّک وليّ الحمد و المستولي علی المجد یا من لا ینقص ملکوته عصیان المتمرّدین و لا یزید جبروته ایمان الموحّدین الیک استشفع بقدیم کرمک أن لا تسلبني ما منحتني من جسیم نعمک و اصرفني بحسن نظرک لي عن ورطة المهالک و عرّفني بجمیل اختیارک لي منجیات المسالک یا من قربت رحمته من المحسنین و اوجب عفوه للأوّابین بلّغنا برحمتک غنائم البرّ و الاحسان و جللّنا بنعمتک ملابس العفو و الغفران و اصحب رغباتنا بحیاء یقطعها عن الشهوات واحشُ قلوبنا نوراً یمنعها من الشبهات و اودع نفوسنا خوف المشفقین من سوء الحساب و رجاء الواثقین بتوفیر الثواب فلا نغترّ بالأمهال و لا نقصّر في صالح الأعمال و لا نفتر عن التسبیح بحمدک في الغدوّ و الاصال یا من انس العارفین بطول مناجاته و البس الخائفین ثوب موالاته متی فرح من قصدت سواک همّته و متی استراح من ارادت غیرک عزیمته و من ذا الذي قصدک بصدق الإرادة فلم تشفعه في مراده أو من ذا الذي اعتمد علیک في أمره فلم تجد باسعاده أو من ذا الذي استرشدک فلم تمنن بارشاده.

اللّهم عبدک الضعیف الفقیر و مسکینک اللّهیف المستجیر عالم أنّ في قبضتک اذمّة التدبیر و مصادر المقادیر عن ارادتک و أنّک قد أقمت بقدسک حیوة لکل شيء و جعلته نجاة لکل حيّ فارزقه من حلاوة مصافاتک ما یصیر به الی مرضاتک وهب لي من خشوع التذلّل و خضوع التبتّل في رهبة الاخبات و سلامة المحیاء و الممات ما تحضره به کفایة المتوکّلین و تمیّزه به رعایة المکفولین و تعزّه به ولایة المتّصلین المقبولین یا من هو ابرّ بي من الوالد الشّفیق و اقرب اليّ من الصاحب اللّزیق أنت موضع انسي في الخلوة إذا اوحشني المکان و لفظتني الأوطان و فارقتني الأُلّّاف و الجیران و انفردتُ في محلّ ضنکٍ قصیر السّمک ضیّق الضّریح مطبق الصّفیح مهولٍ منظره ثقیلٍ مدرهُ مستقلّةٍ بالوحشة عرصته مستغشاةٍ بالظّلمة ساحته علی غیر مهادٍ و لا وسادٍ و لا تقدمة زادٍ و لا اعتدادٍ لمعادٍ فتدارکني برحمتک التّي وسعت الأشیاء اکنافه و جمعت الأحیاء اطرافها و عمّت البرایا الطافها و عُد علیّ بعفوک یا کریم و لا تؤاخذني بجهلي یا رحیم.

اللّهم ارحم من اکتنفته سیّئاته و احاطت به خطیئاته و حفّت به جنایاته.  بعفوک ارحم من لیس له من عمله شافع و لا یمنعه من عذابک مانع ارحم الغافل عمّا اضلّه و الذّهل عن الأمر الذي خلف له ارحم من نقض العهد و غدر و علی معصیتک انطوی و اسرّ و جاهرک بجهله و ما استتر ارحم من القی علی وجهه قناء الحیاء و حسر علی رأسه جلبات الأتقیاء و اجترء علی سخطک بارتکاب الفحشاء فیا من لم یزل عفوّاً غفّاراً ارحم من لم یزل مسقطاً عتّاباً.

اللّهم اغفر لي ما مضی منّی و اختم لي بما ترضی به عنّي و اعقد عزائمي علی توبةٍ بک متّصلة و لدیک مستقبلةٍ تقیلني بها عثراتي و تستر بها عوراتي و ترحم بها عبراتي و تجیرني بها اجارة من معاطب انتقامک و تنیلني بها المسرّة بمواهب انعامک یوم تبرز الأخبار و تعظم الأخطار و تبلی السرائر و تهتک الأستار و تشخص القلوب و الأبصار یوم لا ینفع الظّالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار إنّک معدن الآلاء و الکرم و صارف الّلاواء و النّقم لا اله الّا أنت حسبی و کفی بک و کیلاً یا مالک خزائن الأقوات و فاطر اصناف البریّات و خالق سبع طرائق مسلوکات من فوق سبع ارضین مذللّات العالی في وقار العزّ و المنعة و الداّئم في کبریاء الهیبة و الرفعة و الجواد بنیله علی خلقه من سعةٍ لیس له حدّ و لا امد و لا یدرکه تحصیل و لا عدد و لا یحیط بوصفه احد.

الحمد لله خالق امشاج النّسم و مولج الأنوار في الظلم و مخرج الموجود من العدم و السابق الازلیة بالقدم و الجواد علی الخلق بسوابق النّعم و العوّاد علیهم بالفضل و الکرم الذي لا یعجزه کثرة الأنفاق و لا یمسک خشیة الأملاق و لا ینقصه ادرارُ الأرزاق و لا یدرک باناسیّ الحداق و لا یوصف بمضامّةٍ و لا افتراقٍ.

احمده علی جزیل احسانه و اعوذ به من حلول خذلانه و استهدیه بنور برهانه و أومن به حقّ ایمانه و اشهدُ ان لا اله الّا الله وحده لا شریک له الذي عمّ الخلایق جدواه و تمّ حکمه فیمن اضلّ منهم و هداه و احاط علماً بمن اطاعه و عصاه و استولی علی الملک بعوائد فحواه فسبّحت له السماوات و اکنافها و الأرض و اطرافها و الجبال و اعراقها و الشجر و اغصانها و البحار و حیتانها و النجوم في مطالعها و الأمطار في مواقعها و وحوش الأرض و سباعها و مدر الأنهار و أمواجها و عذب المیاه و اجاجها و حبوب الریاح و اجاجها و کل ما وقع علیه وصف و تسمیة أو یدرکه حدّّ یحویه مما یتصوّر في الفکر أو یتمثّل بجسمٍ أو قدبٍ أو ینسب الی عرَضٍ أو جوهرٍ من صغیر حقیر أو خطیرٍ کبیرٍ مقراً له بالعبودیة خاشعاً متضرعاً لمشیّته متواضعاً له الملک الذي لا نفاد لدیمومیّته و لا انقضاء لعدیّته و اشهد أنّ محمداً عبده الکریم و رسوله الطّاهر المعصوم بعثه و النّاس في غمرة الضّلالة ساهون و في غرّة الجهالة لاهون لا یقولون صدقاً و لا یستعملون حقّاً قد اکتنفتهم القسوة و حقّت علیهم الشّقوة الّا من احب الله انفاذه و رحمه و اعانه فقام محمّد صلّی الله علیه و اله فیهم مجدّاً في انذاره مرشداً لأنواره بعزٍّ ثاقب و حکم واجب حتی تَالَّقَ شهاب الإیمان و تفرّق حزب الشیطان و اعزّ الله جنده و عبد وحده ثمّ اختاره الله فرفعه الی روح جنّته و فسیح کرامته فقبضه تقیّاً زکیّاً راضیاً مرضیّاً طاهراً نقیّاً و تمَّت کلمات ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته و هو السّمیع العلیم صلّی الله علیه و اله و ذوی رحمه و موالیه صلوة جلیلةً جزیلةً موصولةً مقبولةً لا انقطاع لمزیدها و لا اتّضاع لمشیدها و لا امتناع لصعودها تنتهي الی مقرّ أرواحهم و مقرّ فلاحهم فیضاعف الله لهم تحیّاتها و تشرّفُ لدیهم صلواتها فتلقیهم مقرونة بالّروح و السّرور محفوظة بالنّضارة و النوّر دائمةً بلا فناءٍ و لا فتور.

اللّهم اجعل اکمل صلواتک و اشرفها و اکمل تحیّاتک و الطافها و اشمل برکاتک و اعطفها و اجلّ هباتک و ارافها علی محمدٍ خاتم النبیّین و اکرم الأمیّین و علی أهل بیته الأصفیاء الطّاهرین و عترته النّجباء المختارین و شیعته الأوصیاء المواذرین من أنصاره و المهاجرین و ادخلنا في شفاعته یوم الدین مع من دخل في زمرته من الموحّدین یا اکرم الأکرمین و ارحم الرّاحمین.

اللّهم أنت الملک الذي لا تُملک و الواحد الذي لا شریک لک یا سامع السرّ و النجوی و لا دافع الضرّ و البلوی و یا کاشف العُسر و البؤسی و قابل العذر و العتبی و مسبل السّتر علی الوری جلّلني من رأفتک با منٍ واقٍ و سمّعني من رعایتک برُکنٍ باقٍ و اوصلني بعنایتک الی غایة السّباق و اجعلني برحمتک من أهل الرّعایة للمیثاق و اعمر قلبي بخشیة ذوي الأشفاق یا من لم یزل فعله بي حسناً جمیلاً و لم یکن بستره عليّ نجیلاً و لا بعقوبه عليّ عجولاً اتمم عليّ ما ظاهرت من تفضّلک و لا تؤاخذني بما سترت عليّ عند نظرک سیّدي کم من نعمةٍ ظللت لانیق بهجتها لابساً و کم استدیت عني من یدٍ طفقت بهدایتها منافساً و کم قلّدتني من منّةٍ ضعفت قوای عن حملها و ذهلت فطنتي عن ذکر فضلها و عجز شکري عن جزائها و ضقت ذرعاً باحصائها قابلتک فیها بالعصیان و نسیت شکر ما اولیتني فیها من الاحسان فمن اسوء حالاً منّي إن لم تتدارکني بالغفران و توزعني شکر ما اصطنعت عندي من فوائد الإمتنان فلست مستطیعاً لقضاء حقوقک إن لم تؤیّدني بصحّة توفیقک سیّدي لو لا نورک عمیت عن الدّلیل و لو لا تبصیرک ضللتُ عن السبیل و لو لا تعریفک لم ارشد للقبول و لو لا توفیقک لم اهتد الی معرفة التأویل فیامن اکرمني بتوحیده و عصمني عن الضلالة بتسدیده و الزمني اقامة حدوده لا تسلبني ما وهبت لي من تحقیق معرفتک و احیني بیقینٍ اسلم به من الألحاد في صفتک یا خیر من رجاه الرّاجون و اراف من لجأ إلیه اللّاجون و اکرم من قصده المحتاجون ارحمني إذا انقطع معلوم عمري و دُرِس ذکری و امتحی اثري و بوّئت في الضّریح مرتهناً بعملي مسئولاً عمّا اسلفته من فارط زللي منسیّاً کمن نُسی من الأموات ممّن کان قبلي ربّ سهّل لي توبةً إلیک و اعنّي علیها و احملني علی محجة الاحباب لک و ارشدني إلیها فإنّ الحول و القوّة بمعونتک و التّبات و الانتقال بقدرتک یا من هو ارحم بي من الوالد الشفیق و ابرّ بي من الولد الرّفیق و اقرب اليّ من الجار اللّصیق قرّب الخیر من متناولي و اجعل الخیرة العامّة فیما قضیت لي و اختم لي بالبرّ و التقوی عملي و اجرني من کلّ عائقٍ یقطعني عنک و کلّ قولٍ و فعلٍ یباعدني منک و ارحمني رحمة تشفي بها قلبي من کل شبهةٍ معترضة و بدعة ممرضة سیّدي خاب رجاء من رجا سواک و ظفرت یدا من بحاجته ناجاک و ضلّ من یدعوا العباد لکشف ضُرّهم الّا ایاک أنت المؤمّل في الشّدة و الرّخاء و المفزع في کلّ کربةٍ و ضرّاءٍ و المستجار به من کلّ فادحةٍ و لا واءٍ لا یقنط من رحمتک الّا من تولّی و کفر و لا ییأس منک الّا من عصی و اصرّ أنت ولیيّ في الدنیا و الآخرة توفّني مسلماً و ألحقني بالصالحین یا من لا یحرم زوّاره عطایاه و لا یسلم من استجاره و استکفاه. املی واقف علی جدواک و وجه طلبتي منصرف عمّن سواک و أنت المليُّ بتیسیر الطّلبات و الوفيُّ بتکثیر الرّغبات فانجح لي المطلوب من فضلک برحمتک و اسمح لي بالمرغوب فیه من بذلک بنعمتک سیّدي ضعف جسمي و رق عظمي و کبر سنّي و نال الدّهر منّي و نفدت مدّتي و ذهبت شهوتي و بقیت تبعتي فجد بحلمک علی جهلي و بعفوک علی قبیح فعلی و لا تؤاخذني بما کسبت من العظام في سالف الأیام سیّدي أنا المعترف باساءتي المقرّ بخطائي الماسور باجرامي المرتهنُ بآثامي المتهوّر باسآءتي المتحیّرُ عن قصد طریقي انقطعت مقالتي و علل عمري و بطلت حجّتي في عظیم وزري فأمنن عليّ بکریم غُفرانک و اسمح لي بعظیم احسانک فإنّک ذو مغفرةٍ للطالبین شدیدُ العقاب للمجرمین سیّدي إن کان صغرَ في جنب طاعتک عملي فقد کبر في جنب رجائک املي سیّدي کیف انقلب عندک بالخیبة محروماً و ظنّي بک إنّک تقلبني بالنجاة مرحوماً سیّدي لم اُسلّط علی حسن ظنّي بک قنوط الایسین فلا تبطل لي صدق رجائي لک في الاملین سیّدي عظم جرمي اذ بارزتک باکتسابه و کبر ذنبي اذ جاهرتک بارتکابه الّا أنّ عظیم عفوک یسع المعترفین و جسیم غفرانک یعمّ التوّابین سیّدي اذ دعاني الی الناّر منجیّي عقابک فقد دعاني الی الجنة مرجو ثوابک سیّدي إن اوحشتني الخطایا من محاسن لطفک فقد انسني الیقین بمکارم عطفک و إن انامتني الغفلة عن الاستعداد للقائک فقد ایقظتني المعرفة بقدیم الائک و إن غرُب لُبّي عن تقدیم ما یصلحني فلم یغرب ایقاني بنظرک اليّ فیما ینفعني و إن انقرضت بغیر ما اوجبت من السّعي ایّامي فبالإیمان امضیت السّالفات من اعوامي سیّدي جئت ملهوفاً قد لبستُ عدم فاقتي و اقامني مقام الاذلّاء بین یدیک ضُرّ حاجتي سیّدي کرمت بکرمک فاکرمني اذ کنت من سوّالک وجدت بمعروفک فاخلطني بأهل نوالک.

اللّهم ارحم مسکیناً لا یجیره الّا عطاؤک و فقیراً لا یغنیه الّا جدواک سیدي اصبحت علی بابٍ من أبواب منحک سائلاً و عن التعرّض لسواک عادلاً و لیس من جمیل امتنانک ردّ سائل ملهوفٍ و مضطرٍّ لانتظار فضلک المألوف سیّدي إن حرمتني رؤیة محمدٍ صلیّ الله علیه و اله في دار السلام و اعدمتني طوف الوصائف و الخدّام و صرفت وجه تأمیلي بالخیبة في دار المقام فغیر ذلک منئّتني نفسي منک یا ذاالّطول و الانعام سیدّي و عزّتک لو قرنتني بالاصفاد و منعتني سیبک من بین العباد ما قطعت رجائي عنک و لا صرفت وجه انتظاري للعفو عندک سیّدي لو لم تهدني الی الإسلام لضللت و لو لم تثبتني اذاً لزللت و لو تشعر قلبي الإیمان بک ما امنت و لا صدّقت و لو لم تطلق لساني بدعائک ما دعوت و لو لم تعرّفني حقیقة معرفتک ما عرفت و لو لم تدلّني علی کریم ثوابک ما رغبت و لو تبیّن لی الیم عقابک ما رهبت فأسئلک سیّدي توفیقي لما یوجب ثوابک و تخلیصي ممّا یکسب عقابک سیّدي إن اقعدني التخلّفُ عن السّبق مع الابرار فقد اقامتني الثّقة بک علی مدارج الأخیار سیّدي کل مکروبٍ الیک یلتجي و کل محزون ایّاک یرتجي سمع العابدون بجزیل ثوابک فخشعوا و سمع المجرمون بسعة فضلک فطمعوا حتی ازدحمت عصائب العصاة من عبادک و عجّت الیک الألسن باصناف الدّعاء في بلادک فکلّ املٍ ساق صاحبه الیک محتاجاً و کلّ قلبٍ ترکه و جیب الخوف الیک مهتاجاً سیّدي و أنت المسؤل الذي لا تسودّ لدیه وجوه المطالب و لم یردد راجیه فیزیله عن الحقّ الی المعاطب سیّدي إن اخطأت طریق النظر لنفسي بما فیه کرامتها فقد اصبت طریق الفرج بما فیه سلامتها سیّدي إن کانت نفسي استبعدتني متمرّدةً عليّ بما یرجیها فقد استبعدتها الآن علی ما ینجیها سیّدي إن احجف بي زاد الطریق في المسیر الیک فقد اوصلته بذخائر ما اعددته من فضل تعویلي علیک سیّدي إذا ذکرت رحمتک ضحکت لها عیون مسائلي و إذا ذکرت عقوبتک بکت لها جفون وسائلي سیّدي ادعوک دعاء من لم یدع غیرک في دعائه و ارجوک رجاء من لم یقصد غیرک برجائه سیّدي و کیف اردُّ عارض تطلّعي الی نوالک و إنّما أنا في هذا الخلق احد عیالک سیّدي کیف اُسکت بالافحام لسان ضراعتي و قد اقلقني ما اُبهم عليّ من تقدیر عاقبتي سیّدي قد علمت حاجة جسمي الی ما قد تکفّلت لي من الرزق أیّام حیواتي و عرفت قلّة استغنائي عنه بعد وفاتي فیامن سمح لي به متفضّلاً في العاجل لا تمنعنیه یوم حاجتي الیه في الاجل فمن شواهد نعماء الکریم إتمام نعمائه و من محاسن الاء الجواد إکمال الآئه سیّدي لو لا ما جهلت من أمري لم استقلک عثراتي و لو لا ما ذکرت من شدّة التفریط لم اسکب عبراتي سیّدي فامح مثبتات العثرات بمسبلات العبرات وهب کثیر السیئات بقلیل الحسنات سیّدي إن کنت لا ترحم الا المجدّین في طاعتک فالی من یفزع المقصّرون و إن کنت لا تقبل الّا من المجتهدین فالی من یلجأ الخاطئون و إن کنت لا تکرم الّا أهل الإحسان فکیف یصنع المسیئون و إن کان لا یفوز یوم الحشر الّا المتّقون فبمن یستغیث المذنبون سیّدي إن کان لا یجوز علی الصراط الّا من اجازَته براءةِ عمله فاَنيّ بالجواز لمن لم یتب الیک قبل دنوّ اجله و إن لم تجد الّا علی من عمّر بالزهد مکنون سریرته فمن للمضطرّ الذي لم یرضه بین العالمین سعیُ نقیّته سیّدي إن حجبت عن أهل توحیدک نظر تغمّدکَ بخیئاتهم اوقعهم غضبک بین المشرکین بکُرُباتهم سیّدي إن لم تشملنا یدُ احسانک یوم الورود اختلطنا في الخزی یوم الحشر بذوي الجحود فأوجب لنا بالإسلام مذخور هباتک واصف ما کرّرته الجرائم بصفح صلاتک سیّدي لیس لي عندک عهد اتّخذته و لا کبیر عملٍ اخلصته الّا أنّي واثق بکریم افعالک راجٍ بجسیم افضالک عوّدتني من جمیل تطوّلک عادةً أنت اولی باتمامها و وهبت لي من خلوص معرفتک حقیقةً أنت المشکور علی الهامها سیّدي ما جفّت هذه العیون لفرط بُکائها و لا جادت هذه الجفون بفیض مآئها و لا اسعدها نحیب الباکیات الثاکلات لفقد عرائها الّا بما اسلفته من عمدها و خطائها و أنت القادر سیّدي علی کشف عمائها سیّدي أمرت بالمعروف و أنت اولی به من المأمورین و حضضت علی اعطاء السّائلین و أنت خیر المسؤلین و ندبت الی عتق الرّقاب و أنت خیر المعتقین و حثثت علی الصّفح عن المذنبین و أنت اکرم الصّافحین سیّدي إن تلونا من کتابک سعة رحمتک اشفقنا من مخالفتک و فرحنا ببذل رحمتک و إذا تلونا ذکر عقوبتک جددنا في طاعتک و فرقنا من الیم نقمتک فلا رحمتک تؤمننا و لا سخطک یُؤیِسنا سیّدي کیف یمتنع من فیها من طوارق الرّزایا و قد رشق في کلّ دارٍ منها سهمٌ من سهام المنایا سیّدي إن کان ذنبي منک قد اخافني فإنّ حسن ظنّي بک قد اجارني و إن کان خوفک قد اربقني فإنّ حُسن نظرک لي قد اطلقني سیّدي إن کان قد دنا منّي اجلي و لم یقرّبني منک عملي فقد جعلت الاعتراف بالذّنب اوجه وسائل عللي سیّدي من اولی بالرّحمة منک إن رحمت و من أعدل في الحکم منک إن عذّبت سیّدي لم تزل برّاً بي أیّام حیوتي فلا تقطع لطیف برّک بي بعد وفاتي سیّدي کیف ایس من حسن نظرک بي بعد مماتي و أنت لم تولني الّا جمیلاً في حیوتي سیّدي عفوک اعظم من کلّ جرمٍ و نعمتک ممحاة لکلّ إثمٍ سیّدي إن کانت ذنوبي قد اخافتني فإن محبّتي لک قد امنتني فتولّ من أمري ما أنت أهله وعد بفضلک علی من قد غمره جهله یا من السِّرُّ عنده علانیة و لا تخفی علیه من الغوامضِ خافیة فاغفر لي ما خفی علی النّاس من أمري و خَفّف برحمتک من ثِقل الأوزار ظهري سیّدي سترت علیّ ذنوبي في الدنیا و لم تظهرها فلا تفضحني بها في القیمة و استرها فمن احقّ بالسّتر منک یا ستّار و من اولی منک بالعفو عن المذنبین یا غفّار إلهي جودک بسط املي و سترُک قبل عملي فسرّني بلقائک عند اقتراب اجلي سیّدي لیس اعتذاري إلیک اعتذار من یستغني عن قبول عذره و لا تضرّعي تضرُّع من یستنکفُ عن مسئلتک لکشف ضُرِه فاقبل عذري یا خیر من اعتذر إلیه المسیئون و اکرم من استغفرهُ الخاطئون سیّدي لا تردّني في حاجةٍ قد افنیتُ عمري في طلبها منک و لا اجد غیرک معدلاً بها عنک سیّدي لو اردتُ اهانتي لم تهدني و لو اردت فضیحتي لم تسترني فادم امتاعي بما له هدیتني و لا تهتک عنّي ما به سترتني سیّدي لو لا ما اقترقت من الذّنوب ما خِفتُ عقابک و لو لا ما عرفتُ من کرمِکَ ما رجوتُ ثوابک و أنت أکرم الأکرمین بتحقیق اَمل الاملین و ارحم من استرحم في التجاوز عن المذنبین سیّدي القتني الحسنات بین جودک و احسانک و القتني السیّئات بین عفوک و غفرانک و قد رجوتُ أن لا یضیع بین ذین و ذین مسيء مرتهن بجریرته و محسن مخلص في بصیرته سیّدي إذا شهد لي الایمان بتوحیدک و نطق لساني بتمجیدک و دلّني القرآن علی فواضل جودک فکیف لا یبتهج رجائي بتحقیق موعودک و لا یفرح امنیّتي بحسن مزیدک سیّدي إن عفوتَ بفضلک و إن عذّبت فبعدلک فیامن لا یرجی الّا فضله و لا یخشی الّا عدله امنن عليّ بفضلک و لا تستقض عليّ في عدلک سیّدي ادعوک دعاء مُلحّ لا یملُّ مولاه و اتضرّعُ إلیک تضرّع من أقرََّ علی نفسه بالحجّةِ في دعواه و خضع لک خضوع من یؤمّلکَ لاخرته و دنیاهُ فلا تقطع عصمة رجائي و اسمع تضرّعي و اقبل دعائي و ثبّت حجّتي علی ما اثبتُ من دعوای سیّدي لو عرفتُ اعتذاراً من الذّنب لأتیته فأنا المقرُّ بما احصیته و جنیته و خالفتُ امرک فیه فتعدّیته فهب لي ذنبي بالإعتراف و لا تردّني في طلبتي عند الانصراف سیّدي قد اصبتُ من الذّنوب ما قد عرفت و اسرفتُ علی نفسي ما قد علمت فاجعلني عبداً إمّا طائعاً فاکرمته و إمّا عاصیاً فرحمته سیّدي کأنّي بنفسي قد اضجعت في قعر حفرتها و انصرف عنها المشیّعون من جیرتها و بکی علیها الغریب لطولِ غُربتها و جاد علیها بالدّموع المشفق من عشیرتها و نادها من شفیر القبر ذَووا مَوَدّتها و رحمها المعادي لها في الحیوة عند صرعتها و لم یخف علی النّاظرین إلیها فرطُ فاقتها و لا علی من قد راها توسّدت الثری عجز حیلتها فقلت ملائکتي فرید نایٍ عنه الأقربون و بعید جفاهُ الاهلون و وحیدٌ فارقه المال و البنون نزل بي قریناً و سَکَنَ اللّحد غریباً و کان لي في دار الدّنیا داعیاً و لنظري له في هذا الیوم راجیاً فتُحسنُ عند ذلک ضیافتي و تکونُ اشفق عليّ من اهلي و قرابتي.

إلهی و سیّدي لو اطبقت ذنوبي ما بین ثری الأرض الی اعنانِ السّماء و خرقتَ النّجوم غفرانک و لا صرفني القنوطُ عن انتظار رضوانک سیّدي قد ذکرتک بالذّکر الذّي الهمتنیه و وحّدتک بالتّوحید الذّي اکرمتنیه و دعوتک بالدّعاءٍ الذّي علّمتنیه فلا تحرمني برحمتک الجزاء الذّي وعدتنیه فمن النّعمة لک عليّ أن هدیتني بحسن دعائک و من اتمامها أن توجب لي محمود جزائک سیّدي انتظرُ عفوک کما تنتظره المذنبون و لیس ایئسُ من رحمتک التّي یتوقّعها المحسنون إلهي و سیّدي انهملت بالسّکب عبراني حین ذکرتُ خطایای و عثراتي و ما لها لا تنهمر و تفیضُ مآؤها و تذری و لستُ ادري و ما یکون مصیري و علی ما یتهجّمُ عند البلاغ مسیري یا اُنس کلّ غریبٍ مفردٍ آنِس في القبر وحشتي و یا ثاني کلِّ وحیدٍ ارحم في الثری طول وحدتي سیّدي کیف نظرک بین سکّان الثّری و کیفَ صنیعک بي في دار الوحشة و البلی فقد کنت بي لطیفاً أیّام حیوة الدّنیا یا أفضل المنعمین في الائه و انعم المفضلین في نعمائه کَثُرت ایادیک فعجزتُ عن احصائها وضقت ذرعاً في شکری لک لجزائها فلک الحمد علی ما اولیت من التّفضّلِ و لک الشّکرُ علی ما ابلیت من التّطوّل یا خیر من دعاه الدّاعون و افضل من رجاه الرّاجون بذمّة الإسلام اتوسّلُ إلیک و بحرمة القرآن اعتمدُ علیک و بمحمدٍ و أهل بیته استشفعُ و اتقرّب و اُقدّمهم أمام حاجتي إلیک في الرّغب و الرّهب.

اللّهم فصلّ علی محمدٍ و أهل بیته الطّاهرین و اجعلني بحبّهم یوم العرض علیک نبیهاً و من الأنجاس و الارجاس نزیهاً و بالتوسّل بهم إلیک مقرّباً وجیهاً یا کریم الصّفح و التجاوز و معدن المعارف و الجوائز کن عن ذنوبي صافحاً متجاوزاً و هب لي من مراقبتک ما یکونُ بیني و بین معصیتک حاجزاً سیّدي إنّ من تقرّبَ لدیک بالخیر منک لمکینٌ من موالاتک و إنّ من تحبّبَ إلیک لقَمین بمرضاتک و إنّ من تعرّف بک لغیر مجهولٍ و إنّ من استجار بک لغیر مخذولٍ سیّدي اتراک تُحرقُ بالنّار و قد طال ما خرّ ساجداً بین یدیک أم تراک تغلُّ الی الأعناق اکُفّاً طال ما تضرّعت في دُعائها إلیک أم تراک تقیّد بانکالِ الجحیم أقداماً طال ما خرجت من منازله طمعاً فیما لدیک مَنّاً منک علیها لا مَنّاً منهاعلیک سیّدي کم من نعمةٍ لک عليّ قلّ لک عندها شکري و کم من بلیّةٍ ابلیتني بها عجز عنها صبري فیامن قلّ شکري عند نعمه فلم یحرمني و عجز صبري عند بلیّته فلم یخذلني جمیل فضلک عليّ ابطرني و جمیل حلمک عنّي غرّني سیّدي قویتُ بعافیتک علی معصیتک و انفقت نعمتک في سبیل مخالفتک و افنیتُ عمري في غیر طاعتک فلم یمنعک جراتي علی ما عنه نهیتني و لا انتهاک ما منه حذّرتني إن سترتني بحلمک السّاترُ و حجبتني عن عین کلّ ناظرٍ و عدتَ بکریم ایادیک حین عدت بارتکاب معاصیک فأنت العوّاد بالاحسان و أنا العوّاد بالاعصیان سیّدي اتیتک معترفاً لک بسوء فعلي خاضعاً لک باستکانة ذلّي راجیاً منک جمیل ما عرّضتنیه من الفضل الذّي عوّدتنیه فلا تصرف رجائي من فضلک خائباً و لا تجعل ظنّي بتطوّلک کاذباً سیّدي إنّ آمالي فیک یتجاوز امال الاملین و سؤالي إیّاک لا یشبه سؤال السائلین لأنّ السائل إذا منع امتنع عن السؤال و أنا فلا غنی بي عنک في کلّ حالٍ سیّدي غِرّتي بک حلمک عنّي إذا حلمت و عفوک عن ذنبي اذ رحمت و قد علمتُ إنّک قادرٌ أن تقول للأرض خُذیه فتأخُذني و للسّماء امطریه حجارة فتمطُرني و لو امرت بعضی أن یأخذ بغضاً لما امهلني فأمنن عليّ بعفوک عن ذنبي و تُب عليّ توبةً نصوحاً تطهّرُ بها قلبي سیّدي أنت نوري في کلّ ظلمةٍ و ذخري لکلّ مُلمَّةٍ و عمادي عند کُلّ شدّةٍ و انیسي في کلّ خلوةٍ و وحدةٍ فاعذني من سوء مواقف الخائبین و استنقذني من ذلِّ مقام الکاذبین سیّدي أنت دلیلُ من انقطع دلیلهُ و امل من امتنعَ تأمیله فإن کانت ذنوبي حالت بین دُعائي و اجابتک فلم یحل کرمک بیني و بین مغفرتک و إنّک لا تُضلّ من هدیت و لا تُذلّ من والیت و لا یفتقرُ من اغنیت و لا یسعَدُ من اشقیت و عزّتک لقد اجبتُکَ محبّةً استقرّت في قلبي حلاوتُها و انست نفسي ببشارتها و محالٌ في عدلٍ اقضیتک أن تَسُدّ أبواب رحمتک عن معقدي محبّتک سیّدي لو لا توفیقُک ضلّ الحائرون و لو لا تسدیدک لو ینجُ المستغفرون أنت سهّلت لهم السّبیل حتی و صلوا و أنت أیّدتُهم بالتّقوی حتّی عملوا فالنّعةُ علیهم منک جزیلة و المنّة منک لدیهم موصولة سیّدي اسئلک مسئلة مسکینٍ ضارعٍ مستکینٍ خاضعٍ أن تجعلني من الموقنین خبراً و فهماً و المحیطین معرفَةً و علماً إنّک لم تنزل کتبک الّا بالحقّ و لم ترسل رُسلک الّا بالصّدق و لم ترسل رُسُلک الّا بالصّدق و لم تترک عبادک هملاً و لا سدیً و لم تدعهم بغیر بیانٍ و لا هدیً و لم ترض منهم بالجهالة و الإضاعة بل خلقتهم لیعبدوک و رزقتهم لیحمدوک و دلّلتهم علی وحدانیّتک لیوحّدوک و لم تکلّفهم من الأمر ما لا یطیقون و لم تخاطبهم بما یجهلون بل هم بمنهجک عاملون و بحجّتک مخصوصون أمرک فیهم نافذ و قهرک بنواصیهم اخذٌ تجتبي من تشاء فتدنیه و تهدی من اناب ألیک من معاصیک فتُنجیه تفضّلاً منک بجسیم نعمتک علی من ادخلته في سعة رحمتک یا اکرم الأکرمین و اراف الرّحمین.

سیّدي خلقتني فاکملت تقدیري و صوّرتني فاحسنت تصویري فصرتُ بعد العدم موجوداً بعد المغیب شهیداً و جعلتني بتحنّن رافتک تامّاً سویّاً و حفظتني في المهد طفلاً صبیّاً و رزقتني من الغذاء سائغاً هنیئاً ثُمّ وهبتَ لي رحمة الاباء و الامّهات و عطفت عليّ قلوب الحواضن و المربّیات کافیاً لي شرور الإنس و الجان مسلّماً لي من الزّیادة و النّقصان حتی افصحت ناطقاً بالکلام ثمّ انبتني زائداً في کلّ عامٍ و قد اسبغتَ عليّ ملابس الأنعام ثمّ رزقتني من الطاف المعاش و أصناف الرّیاش و کنفتني بالرّعایة في جمیع مذاهبي و بلّغتني ما احاولُ من سائر مطالبي إتماماً لنعمتک لديّ و ایجاباً لحجّتک عليّ و ذلک أکثر من أن یُحصیهُ القائلون او یثني بشکره العاملون فخالفت ما یقرّبني منک و اقترفت ما یباعدني عنک فظاهرت عليّ جمیل سترک و ادّبتني بحسن نظرک و برّک و لم یباعدني عن احسانک تعرّضي لعصیانک بل تابعت عليّ في نعمک و جُدت عليّ بفضلک و کرمک فإن دعوتُک اجبتني و إن سئلتک اعطیتني و إن شکرتک زدتني و إن امسکتُ عن مسئلتک ابتدأتني فلک الحمد علی بوادي ایادیک و توالیها حمداً یضاهی الائک و یکافیها سیّدي سترت عليّ في الدنیا ذنوباً ضاق عليّ منها المخرج فأنا الی سترها عليّ في القیامة احوج فیامن جلّلني بستره عن لواحظ المتوسّمین لا تزل سترک عنّي علی رؤس العاملین سیّدي اعطیتني فاسنیت حظيّ و حفظتني فاحسنت حفظي و غذّیتني فانعمت غِذائي و حَبوتني فاکرمت مثوای و تولّیتني بعوائد البرّ و الاکرام و خصصتني بنوافل الفضل و الأنعام فلک الحمد علی جزیل جودک و نوافل مزیدک حمداً جامعاً لشکرک الواجب مانعاً من عذابک الواصب مُکافئاً لما بذلتهُ من اقسام المواهب سیّدي عوّدتني اِسعافي بکلّ ما اسئلک و اجابتي الی تسهیل کُلّ ما اُحاوله و أنا اعتمدک في کلّ ما یعرض لي من الحاجات و اُنزل بک کلّ ما یخطر ببالي من الظّلمات واثقاً بقدیم تطوّلک و مدلّاً بکریم تفضّلک و اطلب الخیر من حیث تعوّدته و التمسُ النّحج من معدنه الذّي تعرّفتُه و اعلم أنک لا تکلّ الّلاجین إلیک الی غیرک و لا تُخلي الرّاجین لحُسن تطوّلکَ من نوافل برّکَ سیّدي تتابَعَ منک البرُّ و العطاء فلزمني الشکر و الثناء فما من شيء انشره و اطویه من شکرک و لا قولٍ اعیده و اُبدیه في ذکرک الّا کنت له أهلاً و محّلاً و کان في جنب معرفتک مستصغراً مستقلّاً سیّدي استزیدک من فوائد النّعم غیر مستبطئ منک فیه سنّی الکرم و استعیذَ بک من بوادر النّقم غیر مخیلٍ في عدلک خواطر التّهم سیّدي عظم قدر من اسعدته باصطفائک و عَدم النّصرَ من ابعدته من فنائک.

سیّدي ما اعظم روح قلوب المتوکّلین علیک و انحج سعی الاملین لمّا لدیک سیّدي أنت انقذت اولیائک من حیرة الشکوک و اوصلت الی قلوبهم حیرة الملوک و زیّنتهم بحلیة الوقار و الهیبة و اسبلتَ علیهم ستور العصمة و التوبةِ و سیّرت هممهم في ملکوت السّماء وحبوتهم بخصائص الزّوائد و الحباء و عقدت علی قلوبهم بحبل محبّتک و اثرت خواطرهم بتحصیل معرفتک فهم في خدمتک منصرفون و عند امرک و نهیک واقفون و بمناجاتک انسون و لک بصدق الارادة مجالسون و ذلک برأفة تحنّنک علیهم و ما اسدیت من جمیل مننک الیهم سیّدي بک وصلوا الی مرضاتک و بکرمک استشعروا ملابس موالاتک سیّدي فاجعلني ممن ناسبهم من أهل طاعتک و لا تدخلني فیمن جانبهم من أهل معصیتک و اجعل ما اعتقدته من ذکرک خالصا شبه الفتن سالماً من تمویه الأسرار و العلنِ مشوباً بخشیتک في کُلّ اوانٍ مقرّباً من طاعتک في الاظهار و الأبطان داخلاً فیما یؤیّدهُ الدّین و یعصمه خارجاً ممّا تبنیه الدنیا و تهدمه منزّهاً عن قصد احدٍ سواک وجیهاً عندک یوم اقوم لک و القاک محصّناً من لواحق الرّیاء مبرّئاً من بوائق الأهواء عارجاً الیک مع صالح الأعمال بالغدوّ و الاصال متّصلاً لا تنقطع بوادرهُ و لا یدرک اخره مثبّتاً عندک في الکتب المرفوعة في علّییّن مخزوناً في الدّیوان المکنون الّذي یشهده المقرّبون و لا یمسّه الّا المقرّبون.

اللّهم أنت وليُ الأصفیاء و الأخیار و لک الخلق و الیک الاختیار و قد البستني في الدنیا ثوب عافیتک و اودعت قلبي صواب معرفتک فلا تخلني في الاخرة عن عواطف رأفتک و اجعلني ممّن شمله عفوک و لم ینله سطوتک یا من یعلمُ علل الحرکات و حوادث السّکون و لا تخفی علیه عوارض الخطرات في محالّ الظّنون اجعلنا من الذین اوضحت لهم الدّلیل علیک و فسحت لهم السّبیل الیک فاستشعروا مدارع الحکمة و استطرقوا سبل التوبة حتّی اناخوا في ریاض الرّحمة و سلموا من الاعتراض بالعمصة إنّک وليُّ من اعتصم بنصرک و مجازی من اذعن بوجوب شکرک لا تبخل بفضلک و لا تُسئلُ عن فعلک جلّ ثناؤکَ و فضُل عطاؤک و تظاهرت نعماؤک و تقدّست اسماؤک فبتسییرک یجري سدادُ الامور و بتقدیرک یُمضی انقیاد التّدبیرُ تجیرُ و لا یُجارُ منک و لا لراغبٍ مندوحةٌ عنک سُبحانک لا اله الّا أنت علیک توکّلي و الیک یفد املي و بک ثقتي و علیک معوّلي و لا حول لي عن معصیتک الّا بتسدیدک و لا قوّة لي علی طاعتک الّا بتأییدک لا اله الّا أنت سبحانک إنّي کنت من الظّالمین یا ارحم الرّاحمین و خیر الغافرین و صلّي الله علی محمدٍ خاتم النبیّین و علی أهل بیته الطّاهرین و اصحابه المنتجبین و سلّم تسلیماً کثیراً و حسبنا اللهُ وحده و نعم المعین یا خیر مدعوٍّ و یا خیر مسئولٍ و اکرم مأمولٍ و یا اوسع من اعطی و یا خیر مرتجی ارزقني و اوسع رزقي رزقاً واسعاً مبارکاً طیّباً حلالاً لا تعذّبني علیه و سبّب لي ذلک من فضلک إنّک علی کلّ شيء قدیر یا ارحم الرّاحمین.


[1] اکبری، محمود، احکام جوانان.

[2] جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه.

[3] رفیعی، علی، تاريخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، صص 21-17، مرکز تحقیقات اسلامی، 76

[4] شافعى، محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص 77. اقتباس از تاريخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، نوشته علی رفیعی.

[5] شیخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 233. نرم افزار جامع الاحادیث.

[6] همان، ص 232. نرم افزار جامع الاحادیث.

[7] همان، ص 233. نرم افزار جامع الاحادیث.

[8] ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ لا اُكافى بِها صاحِبَها، اصول كافى، ج 2، ص 109. نرم افزار جامع الاحادیث.

[9] …وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ، وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنينَ؛ آل عمران، 134.

[10] شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 146.

[11] در روايـتـى از امـام بـاقـر(ع) تـعـداد خـانـواده هـاى تـحـت تكفّل آن حضرت صد خانوار ذكر شده است (ر . ك: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 154). نرم افزار جامع الاحادیث.

[12] شیخ مفید، ارشاد، ص 258، اقتباس از تاريخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، نوشته علی رفیعی.

[13] لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ، آل عمران، 92.

[14] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 46، ص 89. نرم افزار جامع الاحادیث.

[15] همان، ص 74. نرم افزار جامع الاحادیث.

[16] همان، ص 88. نرم افزار جامع الاحادیث.

[17] اءبـِالْقـَتْلِ تُهَدِّدُنى؟ اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ كَرامَتُنا الشَّهادَةُ (ر . ك: اعيان الشيعه، ج 1، ص 633).

[18] همان.

[19] بحار الانوار، ج 46، ص 121. نرم افزار جامع الاحادیث.

[20] علامه میرزا عبد الله اصفهانی از اعلام قرن دوازدهم در کتاب «الصحیفة الثالثة السجادیه » دو مناجات بنام انجیلیه نقل کرده بنام : المناجات الانجیلیة الطویله و المناجات الانجیلیة الوسطی که مناجات دوم نسبت به اولی خلاصه تر است و ما در اینجا مناجات انجیلیه طویله را نقل می کنیم.

[21] میرزا عبد الله الاصبهانی، الصحیفة الثالثة السجادیة، ص 100، منشورات مکتبة الثقلین، قم 1400ق.

[22] همان، ص100-154.