Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

امام سجاد (زین العابدین) (علیه السّلام) و عبدالله بن زبیر

برای شناخت موضع امام سجاد (علیه السلام) در برابر ابن زبیر و تلاش ها و داعیه های وی باید دانست که شخصیت فکری و سیاسی عبدالله بی ارتباط با شخصیت پدرش زبیر نبود. زبیر از یک سو پسر عمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و از سوی دیگر صحابی نام آشنای آن حضرت به شمار می آمد. او پس از قتل عثمان با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرد. ولی دیری نگذشت که بیعت خود را شکست و با ناکثین روانه بصره شد و در جنگ جمل علیه علی (علیه السلام) جنگید و خارج از میدان جنگ اما در رابطه با همان درگیری ها کشته شد.

مطالعه تاریخ جنگ جمل نشان می دهد که اصلی ترین محرک اصحاب جمل، قدرت طلبی و انگیزه های قومی بوده است. بویژه در مورد شرکت زبیر در این جنگ، مورخان یادآور شده اند که او نخست از شرکت در این جنگ نادم شده، و بازگشته، ولی فرزندش عبدالله او را به جنگیدن تحریک کرد.[1]

این پیش زمینه ها می تواند جدایی راه و اندیشه عبدالله بن زبیر از راه امامان (علیهم السلام) عموما و علی بن الحسین (علیهما السلام) را خصوصا نشان دهد. ولی نشانه های دیگری نیز در دست است که آن را تقویت می کند که این مقال کوتاه گنجایش آن را ندارد.

با توجه به این پیش زمینه ها، موضع امام سجاد (علیه السلام) در قبال حرکت های ابن زبیر، روشن می نماید. آن حضرت برنامه های ابن زبیر را حرکتی ثمربخش و قیامی رهایی آفرین نمی دانست، بلکه فتنه ای بحران خیز به شمار می آورد، چنان که از روایات ابوحمزه ثمالی استفاده می شود. ابوحمزه ثمالی می گوید، امام سجاد (علیه السلام) دیواری را به من نشان داد و فرمود: من روزی به این دیوار تکیه زده بودم و در نگرانی به سر می بردم، ناگهان مردی سفید پوش را در برابرم دیدم که مرا می نگرد. آن مرد به من گفت: ای علی بن الحسین چرا تو را اندوهگین می‏یابم؟ اگر برای دنیا غمگین هستی، خدا روزی نیک کردار و بدکار را می رساند و اگر برای آخرت نگرانی، آخرت وعده ای صادق است که فرمانروای آن خداوندی قاهر است؟ به او گفتم ترس و نگرانی من از فتنه ابن زبیر است. مرد خندید و گفت: ای علی بن الحسین آیا تا کنون دیده ای کسی بر خدا توکل کند، خدا کارش را سامان ندهد؟! گفتم: خير. آیا تاکنون دیده ای کسی از خدای چیزی را طلب کند و خدا پاسخش ندهد؟! گفتم: خير. ناگهان آن مرد از برابر دیدگانم پنهان شد و دیگر او را نمی دیدم. او خضر (علیه السلام) بود.[2]

[1]. دينورى، احمد بن داود، اخبار الطوال‏، تحقيق: عامر، عبد المنعم، ص 147 و 148؛ بلاذرى، أحمد بن يحيى، انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 2، ص 255.

[2]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 63.