searchicon

کپی شد

امام سجاد (زین العابدین) (علیه السّلام) و واقعه حره‏

از جمله ابتلائات و امتحانات سخت دوران زندگی و مخصوصا دوران امامت امام سجاد (علیه السلام)، حادثه دلخراش حره در مدینه در دوران خلافت یزید بن معاویه است.

واقعه حره از جنایات بزرگ امویان پس از به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام) است. این واقعه مربوط به شورش مردم مدینه در بیست و ششم یا بیست و هفتم ذیحجه سال 63 هجری قمری است. شورشیان مدینه در این شورش توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شدند.

در این میان امام سجاد (علیه السلام) در این قیام شرکت نکرد. آنچه که مسلم و یقینی است؛ این است که امام سجاد (علیه السلام) از جنگ و قیام به اندازه سر سوزنی ترس و واهمه نداشت. او کسی است که مردانه و با شجاعت وصف ناشدنی در مقابل ابن زیاد ایستاده و با شهامت تمام می فرماید: آیا مرا به کشتن تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما و افتخار ما در شهادت است.[1]

اما شرکت نکردن آن حضرت در قیام حره؛ به این دلیل بود که در آن زمان، اوضاع به شدت آشفته و نابسامان بود. یزید بر اوضاع مسلّط و در جهت حفظ موقعیت خود با تمام قوا ایستادگی می کرد و در این امر، هرگونه شورش و قیام و اعتراضی را به شدّت سرکوب می نمود. در چنین شرایط بحرانی، اگر حضرت دست به شمشیر برده و قیام می کرد، به یقین چیزی جز شکست و سرکوبی به دست نمی آمد. پس قیام و انقلاب باید با تدبیر و اندیشه و با در نظر گرفتن عواقب آن باشد، لذا؛ اگر امام سجاد (علیه السلام) هم قیام می کرد، در نهایت به شکست می انجامید. آن هم شکستی که نه تنها به سود اسلام نبود، بلکه در نهایت به نابودی اسلام می انجامید؛ زیرا امام سجاد (علیه السلام) بعد از جریان کربلا، رسالت خطیری بر عهده داشت و آن رساندن پیام کربلای خونین به جهانیان بود. امام باید با سلاح بیان و خطابه، قلب‌های خفته را بیدار و چشم های بسته را باز می نمود، تا حقیقت پنهان کربلا، بر آنها آشکار شود و همگان بدانند که هدف قیام خونین پدر بزرگوارش حسین بن علی (علیهما السلام)، حفظ اسلام و مکتب حقّه تشیّع بود، نه رسیدن به جاه و مقام و ریاست. امام سجاد (علیه السلام) باید زنده می ماند تا به جهانیان اعلام کند که امام حسین (علیه السلام)، اسلام را به شدت در معرض خطر نابودی می دید و حکومت ظالمانه و غیر دینی یزید را به هیچ وجه به صلاح اسلام و آینده آن نمی دید؛ لذا دست به شمشیر برده و در راه احیاء دین و اسلام کشته و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و با خون پاک خود جانی تازه به کالبد وجود جهان اسلام دمید. پس برای حفظ و پاسداری از اهداف بلند حسینی، باید کسی باشد که به میدان آمده و با توکل بر خداوند به وعظ و سخنرانی و بیدار سازی مردم بپردازد تا به این وسیله راه امام حسین (علیه السلام) و اهداف سالار شهیدان تداوم یابد و آن شخص، کسی جز امام سجاد (علیه السلام) نبود.

علت دیگر عدم همکاری امام سجاد (علیه السلام) با شورشیان مدینه؛ این بود که در میان آنها افرادی وجود داشتند که نیّت پاک و هدف مقدسی نداشتند، بلکه هدفشان از قیام، دست یافتن به پست و مقام و ریاست بود.[2]

در این شرایط بحرانی، اگر آن حضرت با شورشیان قیام می کرد، به یقین، ایشان را متهم به ریاست طلبی کرده و می گفتند: اگر شما جاه طلب و علاقمند به پست و مقام نیستی، پس چرا با افرادی که ریاست طلب هستند، همکاری نمودی؟! در این رهگذر، هدف مقدس امام (علیه السلام) در پس پرده این اتهام، مخفی می ماند.[3]

مطابق تصریح منابع تاریخی، در جریان واقعه حره و هجوم شامیان به مدینه، بسیارى از خانواده ها، همسر و فرزندان خود را به خانه امام سجاد (علیه السلام) فرستادند و از آن حضرت پناه خواستند و در پناه آن حضرت تا پایان اشغال مدینه به دست سپاه مسلم بن عقبه، در امنیت و سلامت به سر بردند و از تعرض شامیان در امان ماندند.

از جمله خانواده هایى که به پناه امام سجاد (علیه السلام) آمده بودند؛ خانواده مروان بن حکم بود. این نکته نشان مى دهد که تنها علویان و یا بستگان نزدیک آنان از لطف و بزرگوارى امام بهره مند نبودند، بلکه همه کسانى که به آن حضرت التجا مى جستند، حتى عناصر بدخواه و بدسابقه اى چون مروان!، از کرامت او بهره مند مى شدند.

البته باید یادآور شد که پناه‌خواهى مروان براى خانواده اش از امام سجاد (علیه السلام)، مربوط به زمان یورش شامیان نبوده؛ زیرا مروان خود از بنى امیه و مورد حمایت سپاه شام  بود. بنابراین پناهندگى خانواده وى مربوط به ماجراى اخراج بنى امیه از مدینه است. در جریان آن حدود هزار نفر از بنى امیه، از مدینه رانده شدند. در چنین شرایطى، مروان در صدد پناه دادن به خانواده اش برآمده است. او نخست به عبدالله بن عمر روآورد و از او خواست تا در آن بحران و آشوب که علیه بنى امیه صورت گرفته بود، به همسرش (عایشه دختر عثمان بن عفان) پناه دهد و او را مخفى دارد تا اهل مدینه متعرض او نشوند، ولى عبدالله بن عمر نپذیرفت.

ناگزیر، مروان روى نیاز به خانه لطف و کرم و رحمت آورد و از على بن الحسین (علیهما السلام) پناه خواست و تقاضا کرد همسرش در میان خانواده امام جاى گیرد و امام درخواست او را پذیرفت.[4]

دلیل پناه دادن امام سجاد (علیه السلام) به همسر مروان و عدم ردّ درخواست مروان، براى آنان که چشم بیناى حقیقت دارند و با مقام معنویت و کرامت ائمه (علیهم السّلام) آشنا هستند، روشن و بى نیاز از توضیح است.

همان طور که على بن ابى طالب (علیه السلام) در بستر شهادت و در آخرین لحظات عمرش به فرزندانش سفارش مى کند درباره قاتل او کوتاهى نکنند و در نوشیدن آب و خوردن غذا بر او تنگ نگیرند، هر چند دشمنى کینه توز باشد.

با این همه، برخى ناآشنایان با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و یا غرض ورزانى که همواره در صدد خاموش ساختن نور اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند، تلاش کرده اند که این لطف و بزرگوارى امام را به حساب دوستى قدیمى امام با مروان بگذارند![5] غافل از این که عناد و دشمنى مروان با علویان و اهل بیت (علیهم السلام) روشن است و نیاز به اثبات ندارد.

امان دادن امام سجاد (علیه السلام) به خانواده مروان، آن هنگام که مردم مدینه بنی امیه را از مدینه بیرون می کردند، سبب شد تا طى سه روز که مدینه دستخوش قتل و غارت بود، خانه امام مأمن خوبى براى پناهندگان باشد.  تعداد صد نفر زن با اعضاى خانواده خویش به منزل امام پناهنده شدند و امام تا آخر غائله از آنان پذیرایى کرد.[6]

این گونه امام سجاد (علیه السلام) با بزرگواری تمام این امتحان سخت را پشت سر گذاشت.

[1]. سید ‏ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: فهرى زنجانى، احمد، ص 161.

[2]. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 257.

[3]. صفری، مهدی، گروه دین و اندیشه سایت تبیان.

[4]. طبرى‏، محمد بن جریر، تاریخ طبرى ج ۵، ص ۴۸۵٫.

[5]. همان.

[6]. اجلال، زهرا، بخش تاریخ و سیره معصومین (علیهم السلام)، سایت تبیان.