Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

امام سجاد (زین العابدین) (علیه السّلام) از نگاه اهل بیت (علیهم السلام)‏

مناسب است در این مقال مختصر به برخی از بیانات معصومین (علیهم السّلام) در باره امام سجاد (علیه السّلام) اشاره شود.

در حدیث لوح که نامه ای از سوی خدا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، امام سجاد (علیه السّلام) این گونه معرفی شده است: «او آقای عبادت کنندگان و زینت اولیای پیشین من است».[1]

امام علی (علیه السّلام) خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسین (علیه السّلام) فرمود: ای ابا عبد الله بهترین فرد اهل زمین از این بانو (شهربانو) برای تو به دنیا خواهد آمد.[2]

امام صادق (علیه السّلام): «روز قیامت، منادی ندا می دهد: زیور عبادت کنندگان کجاست؟ گویا علی بن حسین (علیهما السّلام) را می بینم که میان صف ها با ابهت گام برمی دارد».[3]

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: علی بن الحسین (علیهما السلام) می فرمود: «دوست ندارم در مقابل دریافت نعمت های بزرگ، نفسم ذلیل شود؛ (اگر نعمت های بزرگی به من داده شود و قرار باشد که در مقابل آن عزت خود را بفروشم، همانند پدرم حسین بن علی (علیهما السلام) هرگز چنین کاری نخواهم نمود) و هیچ نوشیدنی در نزد من محبوب تر از فرو خوردن خشم نیست!».[4]

امام صادق (علیه السلام) می فرمود:سجاد (علیه السّلام) هر گاه به نماز می ایستاد، همچون تنه درختی بود که چیزی از آن نمی جنبید، مگر آنچه باد می جنباند».[5]

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: زین العابدین (علیه السّلام) در شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد. هم چنان که امیر المؤمنین (علیه السّلام) می خواند. او (علی (علیه السّلام)) پانصد نخله خرما داشت و کنار هر نخله دو رکعت نماز می خواند. وی وقتی به نماز می ایستاد، رنگش دگرگون می شد. آن حضرت همچون بنده ای ذلیل که در پیشگاه پادشاهی بزرگوار ایستاده باشد، در نماز می ایستاد و اندامش از ترس خداوند عز و جل می لرزید. علی بن الحسین (علیهما السّلام) نمازش چنان بود که گوئی با نماز وداع می کند و دیگر هرگز نماز نخواهد خواند. روزی نماز می خواند، عبا از روی یک شانه اش افتاد. حضرت آن را درست نکرد تا از نمازش فارغ شد. یکی از اصحابش در این باره از آن حضرت پرسید، فرمود: وای بر تو آیا می دانی در پیشگاه چه کسی ایستاده بودم؟ همانا از نمازِ بنده پذیرفته نمی شود، مگر همان قدر که با دل خود متوجه خدا بوده است. آن مرد عرض کرد: بنا بر این ما هلاک شدیم. فرمود: نه این چنین نیست، خدای عز و جل این کمبود را با نافله ها پر می کند. همچنین آن حضرت در شب های تاریک بیرون می رفت و کیسه های دینار و درهم و گاهی خوراکی و یا هیزم بر پشت می گرفت و یک یک در خانه های نیازمندان را می کوفت و آنچه را که بر دوش داشت، به دست کسی که در را می گشود، می داد. او هر گاه به فقیر چیزی می داد، صورت خود را می پوشاند که او را نشناسد. آن حضرت وقتی وفات کرد، این کار (کمک های شبانه به فقرا) را از کسی ندیدند، دانستند کسی که این کار را انجام می داده، علی بن الحسین (علیهما السّلام) بوده است. هنگامی که بعد از وفات، بدن شریف آن حضرت را برای غُسل آماده نمودند، پشت آن حضرت را مشاهده کردند، دیدند از بس که به خانه های فقراء و مساکین بار به دوش کشیده، مانند زانوی شتر پینه بسته است. روزی امام سجاد (علیه السّلام) در حالی که دوش اندازی از پوست خز به دوش داشت، از خانه بیرون رفت. در این هنگام  گدائی دست برد و آن را از روی دوش امام برداشت. آن حضرت به راه خود ادامه داد و آن را برای فقیر جای گذاشت. آن حضرت روز عرفه ای جمعی را دید که از مردم گدائی می کنند. فرمود: وای بر شما آیا در چنین روزی از غیر خدا گدائی می کنید؟! در حالی که امید آن می رود که امروز پرتو سعادت به بچه های در رحم مادران نیز بتابد. او از هم غذا شدن با مادر خویش، خودداری می فرمود. خدمت ایشان عرض شد: ای پسر پیامبر! شما که از همه مردم نیکوکارتر و از همه بیشتر صله رحم می کنید؛ پس چرا با مادر خود هم خوراک نمی شوید؟ فرمود: خوش ندارم پیش دستی کنم در برداشتن (لقمه ای) غذایی که مادرم چشم بر او داشته است. مردی به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا به راستی که من تو را در راه خدا بسیار دوست دارم. عرض کرد: بار الها من به تو پناهنده می شوم از اینکه دیگری به خاطر تو مرا دوست بدارد و تو مرا دشمن داشته باشی. آن حضرت شتری داشت که بیست بار با آن به حج رفته بود، ولی هرگز به آن تازیانه نزده بود. وقتی چون آن ناقه مُرد، دستور فرمود: آن را به خاک بسپارند تا درندگان آن را نخورند، آن حضرت کنیزی داشت که احوال آن حضرت را از او پرسیدند، گفت: طولانی جواب بدهم یا کوتاه؟ گفته شد: کوتاه بگو. گفت: هرگز در روز برای او غذا نیاوردم و هرگز در شب برای او بستر نگستردم. روزی گذار امام زین العابدین (علیه السّلام) به جمعی افتاد که نسبت به آن حضرت بدگوئی می کردند. امام نزد آنان ایستاد و فرمود: اگر در گفتار خود راست می گوئید؟ خداوند مرا بیامرزد و اگر دروغگو هستید، خداوند شما را بیامرزد.[6]

[1]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 528.

[2]. همان، ج 1، ص 467.

[3]. صدوق، محمد بن على، امالی، ص 331.

[4]. کافی، ج 2، ص 109.

[5]. همان، ج ‏3، ص 300.

[6]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 517.