کپی شد
امام سجاد (زین العابدین) (عليه السّلام) در دوران عبد الملک بن مروان
عبدالملک بن مروان، دوّمين خليفه مروانى با مرگ پدرش مروان بن حکم در سال 65 هجرى قمرى به خلافت رسيد. حکومت وى در دشوارترين شرايط سياسى اجتماعى جامعه اسلامى آغاز شد؛ زيرا در اين دوران هرج و مرج و شورش، بخش هاى زيادى از قلمرو اسلام را در برگرفته بود. عبداللّه پسر زبير در مکه مدّعى خلافت شده و حجاز را پايگاه حکومت خود قرار داده و دامنه قدرت و نفوذ خود را در عراق و بخش هايى از نواحى شرق قلمرو اسلامى گسترانيده بود. خوارج در بسيارى از شهرها به شورش برخاسته، امنيت راه ها را سلب کرده بودند. مختار به خونخواهى شهداى کربلا در کوفه قيام کرده بود. از سوى ديگر، امپراتورى روم از آشفتگى اوضاع داخلى بهره جسته لشکرى به شام روانه ساخته بود. عبدالملک نخست به فکر چاره کار روميان برآمد و با امپراتورى پيمان صلح امضا کرد و با پرداخت مالياتى سنگين به حکومت روم، آن را از حمله به شام بازداشت.[1]
وى پس از فراغت از دشمن خارجى، آماده سرکوبى پسر زبير شد. در گام نخست، از رفتن مردم شام به حجّ جلوگيرى کرد تا مبادا مردم تحت تأثير تبليغات پسر زبير قرار گيرند. وقتی با اعتراض مردم مواجه شد، با نقل حديثى از پيامبر (صلّی الله علیه و آله) بيت المقدس را در حرمت و تقدس همپاى مسجد الحرام قلمداد کرد و با بيان حديث ديگرى گفت: اين صخره اى که يهوديان بر آن قربانى مى کنند، همان سنگى است که پيامبر (صلّی الله علیه و آله) در شب معراج پاى بر آن نهاد. در پى اين زمينه سازى، دستور داد قبّه اى بر گرد آن صخره بنا نهاده، بر آن پرده هايى آويختند و خادمانى تعيين کرده، مردم را وادار کردند تا همان طور که به گرد کعبه طواف مى کردند، به گرد آن طواف کنند و اين سنت در تمام دوران امويان معمول بود.[2]
عبدالملک در گام بعدى لشکرى روانه عراق کرد و مصعب بن زبير را که از سوى برادرش حکومت بصره و کوفه را داشت به قتل رسانيد و بر اوضاع عراق مسلط شد. براى تسلط بر حجاز و از ميان برداشتن عبدالله بن زبير، حجاج بن يوسف را برگزيد. حجاج مکه را محاصره و شهر مکه و کعبه را به منجنيق بست و ويران کرد. در اين حمله، عبداللّه و بسيارى از ياران او کشته شده، بقيه پراکنده گشتند.[3] و بدين ترتيب، قدرتمندترين رقيب عبدالملک که در برابر خلفاى پيشين ايستادگى کرده بود از پاى درآمد و اوضاع تحت کنترل عبدالملک قرار گرفت.
اما برخورد عبدالملک با امام سجاد (علیه السّلام) به این گونه بود که جاسوسان او حرکات، فعّاليت ها و حتى امور شخصى آن حضرت را زير نظر داشته به او گزارش مى دادند. امام (علیه السّلام) کنيزى داشت که او را در راه خدا آزاد کرد، سپس او را به زنى گرفت. جاسوسان، اين جريان را به عبدالملک رساندند. وى که آن را دستاويزى براى سرزنش امام و بدبين کردن مردم نسبت به آن حضرت مى دانست، طى نامه اى به امام نوشت: از ازدواج شما با کنيزتان آگاه شدم. اگر بدين تصور با وى ازدواج کرديد که از او فرزندى بياوريد و بدين وسيله بر مقامتان افزوده شود، کار درستى نکرديد. امام (علیه السّلام) با بيانى منطقى و مستدلّ پاسخ خليفه را داد و در جواب بر اين نکته تأکيد کرد که اجراى دستورهاى اسلام و سنت پيامبر (صلّی الله علیه و آله) موجب سرزنش نخواهد بود، بلکه آنچه در خور ملامت و سرزنش است؛ پيروى از آداب و سنن جاهلى است (که تو بدان ها پايبند هستى). عبدالملک براى نشان دادن کينه و دشمنى خود نسبت به امام سجاد (علیه السّلام) و کنترل بيشتر تلاش هاى فرهنگى امام دستور داد آن گرامى را به غلّ و زنجير بسته به شام اعزام کنند و چون ديد آن حضرت تنها به خدا توجه دارد و همواره به راز و نياز مشغول است، با مشورت (زُبيرى) او را آزاد کرد.[4]
[1]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 269.
[2]. همان، ص 261.
[3]. همان، ص 265 – 267.
[4]. سید الاهل، عبدالعزیز، زندگانى زین العابدین (علیه السّلام)، ترجمه: وجدانى، حسین، ص 144.