searchicon

کپی شد

امام خمینی

زندگی نامه

آیت الله العظمی حاج سید روح الله مصطفوی، مشهور به امام خمینی (1281-1368ه. ش) فقیه، عارف، فیلسوف، مرجع تقلید، نویسنده و شاعر، سیاست مدار و مبارز و رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بود.

امام خمینی (ره) در خاندانی علمی و انقلابی در شهر خمین به دنیا آمد؛ پدرش شهید مصطفی موسوی در نجف اشرف و سپس در سامرا تحصیل علم نمود و مدارج عالیه را طی كرد و پس از بازگشت به موطن خویش زعامت امور دینی مردم آن سامان را به عهده داشت پس از گذشت چهار ماه و 22روز از ولادت آخرین فرزندش سید روح الله، به روز 12 ذیقعده سال 1320 هـ. ق در راه خمین به اراك ترور و به شهادت رسید.[1]

سید روح الله دوران كودكی و نوجوانی را در دامن مادری نمونه ‏(هاجر بیگم) و نزد عمه مكرمه‏اش سپری كرد و در مكتب برادر بزرگوارش و دیگر اساتید به تعلم پرداخت. در سن 19 سالگی برای كسب معارف الهی از محضر آیه‏الله العظمی حائری یزدی به حوزه‏ علمیه اراك هجرت كرد، امام خمینی (ره) در سال 1300 هجری شمسی همراه با هجرت استاد عالیقدرش به قم و تاسیس حوزه علمیه به این شهر آمد. او در 25 سالگی به درجه اجتهاد نائل گشت و در 28 تا 30 سالگی آثار بزرگ و عرفانی خویش (همچون مصباح الهدایه، سرالصلوه،شرح دعای سحر و …) را تألیف نمود.

آغاز فعالیت سیاسی معظم له را می توان از شهریور ماه 1320 هـ . ش دانست كه شعله های جنگ جهانی دوم به ایران نیز كشیده شد، محسوب نمود. او كتاب كشف الاسرار را در دفاع از احكام اسلامی و رد كتاب اسرار هزار ساله نوشت كه در خلال آن خط حمله به استعمار و استبداد را ترسیم و نظریه حكومت اسلامی را در مقابل رژیم سلطنتی مطرح می كرد.[2]

امام در طول حیات خویش فردی مبارز با فساد و بیداد و ظلم بود، مجاهدات پیگیر ایشان به حدی بود كه علی رغم صراحت قانون اساسی مبنی بر مصونیت مراجع تقلید مدت هیجده ماه عمر خویش را در زندان سپری كرد، اما ایشان همچنان به مبارزات خویش ادامه دادند تا این كه قانون مصونیت مطلق آمریكائیان در ایران، مورد تصویب دولت وقت قرار گرفت. در این هنگام بود كه ایشان سخنرانی تاریخی خویش را در مدرسه فیضیه علیه شاه ایراد نمود و در پی آن، شاه دستور تبعید معظم له به تركیه و سپس نجف اشرف را صادر كرد. این تبعید سر فصل جدیدی برای مبارزات پی گیر ایشان گردید. پیام های انقلابی و مقاله های وی مبنی بر روشنگری افكار، یكی پس از دیگری به ایران می آمد و به محض عبور آن از مرز، در مدت یكی دو روز در سراسر كشور منتشر می گشت این برنامه منظم و پیگیر به جنبش یكپارچه مردم و سرانجام به سقوط تاج و تخت پهلوی و بر پا گردیدن نظام جمهور ی اسلامی ایران منتهی شد.[3]

 

حاشیه امام خمینی بر اسفار ملاصدرا

اسفار اربعه اثر فیلسوف بزرگ مسلمان ملاصدرای شیرازی بنیان گذار حکمت متعالیه است. امام خمینی (ره) حدود دو دهه به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشتند. گفته شده است که ایشان حاشیه ای بر اسفار نیز داشته که مفقود گردیده است و تنها از دوران تدریس ایشان تقریرات درس ایشان توسط آیت الله عبدالغنی موسوی اردبیلی به رشته تحریر در آمده است. این تقریرات شامل آخرین دورۀ شرح منظومه و مباحث نفس اسفار می باشد که در سه جلد و در سال 1381 هجری شمسی از سوی موسسه تنظیم  و نشر آثار امام خمینی (ره) به چاپ رسیده که جلد سوم آن به مباحث اسفار اختصاص دارد.

 

امام خمینی و حضرت موسی از نگاه محمد جواد مغنیه

لازم است در این باره به مطالبی اشاره شود:

یک. نظر شیخ جواد مغنیه (ره) در باره انبیا به ویژه حضرت موسی (ع): مغنیه در باره عصمت پیامبران الاهی می گوید: مسلمانان بر این عقیده اتفاق نظر دارند که حضرت آدم (ع) از پیامبران الاهی است و پیامبران نیز از گناه و معصیت معصوم اند. معنای عصمت آن است که به حکم عقل پیامبر باید در آنچه که مربوط به دین و احکام الاهی است، از خطا و اشتباه مصون باشد.[4] پیامبر باید در مرتبه ای از قداست، پاکی، شناخت خدا و تکلیف الاهی باشد که مخالفت آن از روی عمد یا از روی سهو محال باشد.[5] این دیدگاه مغنیه در باره عموم پیامبران است، اما نسبت به حضرت موسی (ع) از مواضع و برخوردهای شجاعانه و دلیرانه اش فراوان بحث کرده که ما در این جا به ذکر یک نمونه از آن اکتفا می کنیم و آن برخورد از موضع صلابت با فرعون است. شیخ محمد جواد مغنیه در تفسیر آیه: “بعد از آنها موسى را با آياتمان بر فرعون و قومش مبعوث داشتيم. به خلافش برخاستند……”.[6] می گوید: ضمیر “بعدهم” یا به پنج پیامبر یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شعیب (ع) و یا به قوم آنها برمی گردد و آیات و نشانه هایی که موسی به وسیله آنها مبعوث شد، معجزات آن حضرت هستند و پیروان فرعون اشراف آنها بودند؛ کسانی که سرنوشت جامعه به دست آنها رقم می خورد و غیر آنها جز تسلیم و اطاعت در مقابلشان کار دیگری از آنها ساخته نبود. و معنای “ظلموا بها” در آیه شریفه انکار و کفر آنها در برابر آیات و معجزات الاهی است.”فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ”؛[7] اينك بنگر كه عاقبت مفسدان چگونه بوده است‏! مراد از مفسدان در آیه، فرعون و یارانش هستند که مردم را به بردگی و بندگی می گرفتند.

“موسى گفت: اى فرعون، من پيامبرى از جانب پروردگار عالميانم‏”.[8] حضرت موسی با این عنوان (ای فرعون) طاغوت و ستمگر زمان خویش را مورد خطاب قرار داد؛ یعنی بدون تعظیم و تکریم؛ زیرا او از زبان خدا سخن می گوید و در پی انجام رسالت الاهی است، او فرامین خدایی را ابلاغ می کند که هر بزرگی هر چند بزرگ در برابرش کوچک است. فرعونی که بنی اسرائیل را به بردگی می گرفت و آنها را در کارهای بسیار سخت و طاقت فرسا به کار می گمارد، حضرت موسی از وی خواست تا آنها را آزاد کند و آنها را در کارهای در شأن آنها به کار گیرد و یا به هر کجا که خودشان می خواهند بروند. در مقابل این خواست حضرت موسی، فرعون به او گفت شما چه کاره ای که به من چنین دستور می دهی؟ فرمود: من پیامبر خدایم. فرعون گفت دلیل و شاهدی بر ادعای خویش بیاور.[9] از این سخن استفاده می شود که فرعون گمان می کرد موسی در ادعای رسالت خود صادق نیست، در صدد بود تا او را در مقابل مردم خوار کند، اما موسی دلیل محکم و معجزه یقین آور در مقابلش ارائه کرد: “عصايش را انداخت، اژدهايى راستين شد”.[10] یعنی اژدهای واقعی شد نه این که سحر باشد. در این هنگام فرعون در مقابل موسی به فزع افتاد، اما خودش را جمع کرد؛ یعنی سعی کرد تا خود را نبازد؛ زیرا که وی ادعای “انا ربکم الاعلی” داشت. موسی معجزه دیگری آورد: “و دستش را بيرون آورد، در نظر آنان كه مى‏ديدند سفيد و درخشان بود”.[11]

این جا بود که فرعون به ذلت و خواری افتاد و هیبت ساختگیش شکست، و کسانی که در جلسه و پیرامون آن حضور داشتند، این شسکت فرعون را مشاهده کردند و دیدند که چگونه آن حضرت، فرعون را از آن جایگاهش به پایین کشید، پیروان فرعون در صدد برآمدند تا از فرعون حمایت کنند: “مهتران قوم فرعون گفتند: اين جادوگرى است دانا”.[12] این اتهامی است که به انسان های پاک دامن نسبت می دهند….. .[13] بنابراین، موسی بزرگ ترین طاغوت و ستمگر یعنی فرعون را به مذلت و خواری کشاند و غضبش در مقابل او غضب الاهی و عملش برای خدا و از جانب او است.

این موضع موسی (ع) در برابر فرعون است. اما برخورد وی در مقابل برادرش هارون زمانی اتفاق افتاد که مردم گوساله پرست شدند… لما عبدوا العجل من بعده  .

غرض از بیان سخنان مغنیه در این بخش اتهامی است که به وی در مقایسه میان امام خمینی و برتری او بر حضرت موسی زده اند و اتفاقاً از همین قسمت این داستان استفاده و آن را تحریف کرده اند. پس مروری می کنیم به سخنان مغنیه تا ببینیم وی موسی (ع) را چگونه توصیف می کند: “همانا موسی دارای عزم جدی، اراده قوی، اطمینان بنفس بالا، و هارون با همۀ فضلش در مرتبۀ پایین تر است: “چون موسى خشمگين و اندوهناك نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من چه بد جانشينانى بوديد. چرا بر فرمان پروردگار خود پيشى گرفتيد؟ و الواح را بر زمين افكند، و موى برادرش را گرفت و به سوى خود كشيد. هارون گفت: اى پسر مادرم، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديك بود كه مرا بكشند، مرا دشمنكام مكن و در شمار ستمكاران مياور”.[14]

در این هنگام موسی نرم خو شد و عطوفت و مهربانی نسبت به برادرش ابراز کرد و گفت: “اى پروردگار من، مرا و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خويش داخل كن كه تو مهربان‏ترين مهربانانى‏”.[15] استغفار کرد برای خود به خاطر قساوتی که نسبت به برادرش مرتکب شد و برای برادرش به خاطر ترس در کوتاهی هدایت و باز گرداندن آنها از شرک و ارتداد… .

بی گمان خدای تعالی دعای موسی را اجابت نمود؛ چراکه او ارحم الراحمین است و به ایمان و خلوص موسی و هارون (ع) علم دارد.[16]

با بیان این دو فراز از سخنان مغنیه می بینیم که از نگاه وی، موسی (ع) دارای دو نوع غضب بود؛ یک نوع غضب دائم و راسخ که جز با نابودی فرعون و نجات بنی اسرائیل و تحقق وعده الاهی از بین نمی رود، نوع دیگر آن غضبی است که پس از لحظاتی فروکش می کند، و آن غضب بر برادرش هارون است. بدیهی است که نباید غضب موسی بر طاغوت زمانش فرعون و هارون از یک سنخ باشد، و بدون تردید هر دو نوع آن از باب امر به معروف و نهی از منکر است

دو. نگاهی به دیدگاه مغنیه در تفاوت های بین معصوم و غیر معصوم: مغنیه در کتاب “الخمینی و الدولة الاسلامیه” میان فقیه و معصوم تفاوت قائل است و معتقد است نمی شود فقیه و معصوم را از نظر منزلت و جایگاه در یک ردیف قرار داد، هر چند آن فقیه از نظر رتبه و مقام در جایگاه رفیعی باشد. وی دراین باره چنین می گوید: تفاوت در منزلت  و جایگاه – میان معصوم و فقیه-  لاجرم تفاوت در آثار را به دنبال خواهد داشت؛ از این رو است که معصوم بر صغیر و کبیر حتی مجتهد عادل ولایت دارد، در حالی که فقیه و مجتهد بر انسان بالغ رشید ولایت ندارد. این به دلیل آن است که نسبت میان معصوم و فقیه دقیقاً؛ مانند نسبت شخص قاصر به فقیه عادل است.[17]

سه. منظور مغنیه در موضوعی که عده ای از آن برتری امام خمینی را بر حضرت موسی استنباط کرده اند:

از بیان گذشته روشن شد که شیخ مغنیه (ره) در مقام مقایسه میان مقام موسی و امام خمینی نیست، بلکه در مقام بیان دو نوع از غضب است که از اولیای الاهی در هنگام امر به معروف ونهی از منکر  صادر می شود. وی زمانی که خواست ویژگی امر به معروف را از امام خمینی بیان کند گفت: این صفت در امام (ره) از اوصافی نیست که به سرعت زایل شود.[18] بلکه از نوع اوصافی است که از بین نمی رود، مگر با از بین رفتن طاغوت زمان یعنی محمد رضا شاه؛(مانند آن که حضرت موسی در مقابل فرعون چنین بود).

پس از روشن شدن حقیقت مطلب، در پایان عین کلام مغنیه را از کتاب الخمینی و الدولة الاسلامیه نقل می کنیم تا روشن شود که چگونه گروهی برای بد جلوه دادن حقایق به هر وسیله ای متشبث می شوند وحاضر می شوند انجام می حقایق را تحریف کنند.

امر به معروف

فقها می گویند: یکی از شرایط وجوب امر به معروف عدم خوف ضرر است. در حالی که امام خمینی (ره) می گوید چرا باید خوف از ضرر مانع امر به معروف و نهی از منکر شود. امر به معروف واجب است حتی اگر زندان و تبعید و کشته شدن را به دنبال داشته باشد؛ چراکه اولیای الاهی در این راه و برای خشنودی خدا جان خود را در طبق اخلاص قرار می دهند.

این سخنان تنها غضب و عصبانیت زود گذر در راه حق نیست که با کوچک ترین برخوردی منجر به عقب نشینی شود چنان که حضرت موسی با برادرش هارون این گونه کرد، بلکه این غضب و عصبانیت از پشتوانۀ علم و منطق قوی و محکم برخوردار است. منظور امام خمینی این است که صاحبان انفاس قدسیه و اولیای الاهی و مؤمنان واقعی در بیان حق دچار تردید و دودلی نخواهند شد و به خاطر اعتقاد و ایمان راسخی که دارند در برابر شدائد و گرفتاری ها صبر پیشه می کنند. قرآن کریم در این باره می فرماید: “و شما را مى‏آزماييم تا مجاهدان و صابرانتان را معلوم داريم و حديثتان را آشكار كنيم‏”. امام می گوید: اگر عالمان در صف واحد در مقابل ظلم بایستند و پیام هایشان را به سراسر جهان اسلام برسانند و از ظلم و بی عدالتی آنها تبری بجویند هیچ ضرری متوجه آنها نخواهد شد. چنان که می دانیم تمام این طواغیت ترسو هستند، اما زمانی که ضعف و سستی ما را می بینند به ظلم خود ادامه می دهند. آنان به ترس و انفعال انسان های ترسو طمع کرده اند؛ طاغوت ها اگر می دانستند که در بین مخالفانشان انسان هایی وجود دارند که از مرگ نمی هراسند. در مقابل آنها عقب نشینی کرده و دست از ظلم و ستم برمی داشتند. آری، جامعه ای که در مقابل ظالمان و ستمگران بترسد جامعۀ زنده نخواهد بود،. و ترس و سستی در مقابل ظلم جز ذلت و خواری چیزی را به دنبال نخواهد داشت.

بدا به حال جوامعی که مردانش زندگی همراه با لذت را پذیرفته اند و آزادی و کرامت انسانی را از دست داده اند.[19]

با این سخنانانی که از شیخ محمد جواد مغنیه ذکر کردیم، آیا هیچ شخص منصفی از این سخنانان مقایسه و برتری امام خمینی بر حضرت موسی (ع) را در آن می بیند؟!

 

اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)

مفهوم اندیشه در لغت به معنای فکر، تأمل و تفکر است،[20] و اندیشۀ سیاسی مجموعه ای از آرا و عقایدی است که به شیوه ای عقلانی و منطقی و مستدل در باره چگونگی سازمان دادن به زندگی سیاسی مطرح می گردد که می تواند توصیفی یا تبیینی باشد و اندیشمند سیاسی کسی است که بتواند در باره آرا و عقاید خود به شیوه ای عقلانی و منطقی استدلال کند، تا حدی که اندیشه های او دیگر صرفاً آرا و ترجیحات شخصی به شمار نرود.[21]

اندیشۀ سیاسی امام خمینی (ره)، جزیی از اندیشۀ کلان وی و متأثر از ابعاد مختلف اندیشه های ایشان است. از آن جا که امام خمینی شخصیتی چند بعدی است که آثار متعددی در حوزۀ مباحث عرفان، فقه، فلسفه، کلام و سیاست از ایشان برجای مانده است، و به دلیل آن که وی بنیان گذار و رهبر نظامی مبتنی بر اندیشه های اسلامی بوده، بدیهی است که اندیشۀ سیاسی وی تمام مفاهیمی که در حوزه حکومت و جامعه کاربرد دارد را در بر می گیرد.

در باره اندیشۀ سیاسی امام خمینی کسانی که در حوزۀ سیاست و مسائل سیاسی می پردازن آثار فراوانی به رشتۀ تحریر در آورده اند. بدیهی است که در  این مختصر فرصت پرداختن به تمام زوایای اندیشۀ سیاسی ایشان نیست، از این رو به صورت خیلی فشرده و فهرست وار به برخی از این حوزه ها سری می زنیم و شما را به منابع مبسوط در این زمینه راهنمایی می کنیم.

برجسته ترین ویژگی های اندیشۀ سیاسی امام خمینی (ره) را می توان این گونه برشمرد:

1. رابطۀ دین و سیاست: یکی از مفاهیم محوری در اندیشۀ امام رابطۀ دین و سیاست است، به گونه ای که می توان سنگ بنای اساسی اندیشه سیاسی وی را در این موضوع جست و جو کرد. اعتقاد به ضرورت حکومت و دفاع از لزوم وجود نظم سیاسی در جامعه از مباحث پایه ای و بنیادین در اندیشه سیاسی امام خمینی است. وی از جمله عالمانی بود که به لزوم تأسیس نظام سیاسی در دوران غیبت معتقد بود. وی با ارائه دلایل عقلی و نقلی اثبات کرده که اولاً: اصل وجود حکومت برای جوامع بشری ضروری است. ثانیاً: در هر زمانی از جمله زمان غیبت امام معصوم (ع)، جامعه نیاز به حکومت مطلوب دارد که برای استقرار آن باید تلاش کرد.[22]

2. عدالت: عدالت یکی از مفاهیم کلیدی است که همواره امام (ره) بر آن تأکید دارد و محوری ترین جهت گیری سیاسی اجتماعی نظام سیاسی از دیدگاه ایشان محسوب می شود. امام در سیرۀ نظری و مواضع عملی خود، یکی از مهم ترین اهداف نظام سیاسی را تحقق قسط و عدالت در جامعه بیان می کند: “خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم… که مردم قیام به قسط کنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد”.[23] از ویژگی های اندیشۀ سیاسی امام خمینی آن است که وی حکومت را ابزاری برای تحقق عدالت و معنویت در جامعه می داند، چه این که اگر عدل در جامعه حاکم شود انسان در مسیر رشد و سعادت حرکت می کند، اما در جامعه ای که نشان از عدالت نیست، نشان از سعادت، فلاح و رستگاری نیز وجود ندارد.

3. آزادی؛ آزادی یکی از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی بود و یکی از مفاهیمی که امام به صورت بنیادین از آن دفاع می کردند. وی از آزادی نه به عنوان یک شعار و ابزار سیاسی، بلکه از حقوق ابتدایی بشر نام می بردند و معتقد بودند، این حق ابتدایی بشر است که آزاد باشد.[24] آزادی چه آن جا که به سرنوشت مشترک با دیگران ارتباط پیدا می کند؛ یعنی آزادی های مدنی و اجتماعی و چه آزادی های خصوصی و فردی که شامل حوزه هایی؛ مانند عقیده، بیان، فکر، احزاب و مطبوعات می شود. البته، طبیعی است که این آزادی ها بدون حد و مرز نخواهد بود. از نگاه امام حد این آزادی ها تا آن جا است که مصالح کشور را به خطر نیندازند. امام مرزهای آزادی را قوانین دینی و قوانین کشور که برگرفته از اسلام است می دانستند و می گفتند در تمام دنیا و تمام کشورها میان آزادی و توطئه مرز وجود دارد.[25]

4. استقلال؛ استقلال در تمام زمینه ها، عدم وابستگی، نفی دخالت اجانب، قطع نفوذ بی گانگان، تحت نظر دیگران نبودن و اداره مستقل مملکت تعاریف است که امام از استقلال ارائه می دهد.[26]

5. مردم سالاری: مردم سالاری و نقش ویژه مردم در تعیین سرنوشت و حضور فعال آنان در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی، از دیگر محورهای اندیشه سیاسی حضرت امام است. ایشان در رابطه با تعیین سرنوشت هر جامعه و ملتی به دست خودشان چنین می گوید: “ما بنای براین نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری کنیم. ما تابع آرای ملت هستیم….”.[27]

6. قانون مندی: قانون مداری و قانون گرایی از اصول اساسی اندیشۀ سیاسی حضرت امام است. امام عمل به قانون را برای تمامی افراد جامعه از پایین ترین ردۀ نظام تا بالاترین مقامات واجب می دانست. در حکومت مورد نظر امام شخص مطرح نیست، ملاک قانون الاهی است. همه تابع قانون اند و فرقی میان اشخاص نیست.[28] امام معتقد بود در اسلام قانون حکومت می کند، به گونه ای که حتی پیامبر اکرم (ص) نیز تابع قانون بود.[29]

7. فرهنگ: امام خمینی یکی از تأثیر گذارترین متفکران عصر حاضر در تاریخ معاصر ایران است، امام فرهنگ را مبنا و پایه ای برای مسائل سیاسی و اقتصادی می داند. ایشان معتقد بود اگر فرهنگ درست شود و انسان درست تربیت شود، همۀ مشکلات جامعه درست می شود: “پس فرهنگ، یک کارخانۀ آدم سازی است، چنانچه انبیا هم برای همین معنا آمدند که آدم درست کنند…”.[30] از نگاه امام، فرهنگ کامل و انسان ساز فقط در درون اسلام وجود دارد و تربیت جامعه و مردم تنها از مسیر فرهنگ اسلامی امکان پذیر است: “قضیۀ تربیت یک ملت به این است که فرهنگ آن ملت صحیح باشد. شما کوشش کنید که فرهنگ را، فرهنگ مستقل اسلامی درست کنید”.[31]

8. وحدت: اتحاد و وحدت میان اقشار مختلف مردم از دیگر مؤلفه های اندیشۀ امام در عالم سیاست است. ایشان رمز پیروزی انقلاب اسلامی را در سایۀ وحدت می دانست و معتقد بود که از برکات انقلاب اسلامی که موجب عزت ملت ایران و امت اسلامی گردید، مسئلۀ اتحاد بود.[32]

9. مصلحت: امام خمینی معتقد بود از نگاه اسلام کارگزاران حکومت نمی توانند طبق رأی و نظر خود عمل کنند و بر آن اصرار بورزند، بلکه تمام آنچه در حکومت می گذرد باید براساس قوانین الاهی باشد، البته حاکم اسلامی می تواند در موضوعات طبق صلاح مسلمانان و یا صلاح حوزۀ حکومتی خود عمل کند.[33] امام خود بارها تأکید کردند، اگر مصلحت اسلام یا مسلمانان را در عمل خاصی دیدند اقدام می کنند.[34] دلایل پذیرش قطنامۀ 598 را در راستای همین اصل می توان ارزیابی کرد.

10. دعوت جهانیان به اسلام و گسترش آن: دعوت جهانیان به اسلام و گسترش معارف اسلام در میان ملل مختلف یکی دیگر از مفاهیم کلیدی اندیشۀ سیاسی امام خمینی است. دعوت گورباچف رهبر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق از این زاویه قابل بررسی است: “باید قشرهای غیر اسلامی را … به مکتب مترقی عدالت پرور اسلام دعوت کنید.[35]

11. احیای هویت اسلامی: احیای هویت اسلامی، یکی دیگر از محورهای اندیشۀ سیاسی و مبارزاتی امام خمینی است. امام (ره) احیای هویت ملی – اسلامی را رمز استقلال و قدرت کشور و مانعی در راه گسترش سلطۀ قدرت های جهانی دانسته و همواره تأکید می کردند که: “هیچ نحو استقلالی حاصل نمی شود، مگر این که ما خودمان را بشناسیم و باور داشته باشیم.[36]

12. سیاست خارجی: سیاست خارجی، چگونگی روابط با کشورهای خارجی و نحوۀ تعامل دولت اسلامی در عرصه های بین المللی، و دفاع از مظلومان و محرومان در سراسر دنیا، یکی از مباحت مهم در اندیشۀ سیاسی امام خمینی محسوب می شود. نفی سلطۀ بی گانگان ( اصل نفی سبیل).[37] این یکی از قواعد مهم فقه اسلام است که براساس آن حق سلطۀ کافران بر مسلمان نفی شده است. امام براساس این قاعدۀ فقهی با هرنوع سلطه طلبی و مداخلۀ بی گانگان در امور مسلمانان به شدت مخالفت می کرد. مخالفت امام با استکبار، قطع سلطۀ اجانب و مخالفت با اتکای به قدرت های سلطه گر، در این راستا است.[38]

برای آگاهی بیشتر با اندیشه های سیاسی امام خمینی (ره) می توانید به کتاب های زیر مراجعه کنید:

1. اندیشۀ سیاسی امام خمینی، جمشیدی، محمد حسین.

2. اندیشۀ سیاسی امام خمینی، فوزی، یحیی.

3. درآمدی بر نظریۀ سیاسی امام خمینی، دهشیری، محمدرضا.

4. ارکان اندیشۀ سیاسی امام خمینی، رفیع زاده، عظیم.

 

امام خمینی و تصوف

مقدمه

با مطالعه ای در قرآن کریم، به سادگی می توان دریافت که خداوند، همان گونه که بندگان خویش را به گریز از دنیاپرستی و توجه به معنویات و جهان آخرت فراخوانده است،[39] اما این نکته را نیز خاطرنشان نموده است که نباید توجه به آخرت را بهانه ای برای گوشه گیری و انزوا و تعطیل نمودن تمام فعالیت های مرتبط با دنیای مادی نمود، بلکه باید از برکات و نعمت های دنیوی نیز استفاده کرده و با توجه به موازین شرعی، به فعالیت های روزمره و معمول ادامه داده و در همان حال، خدا را از یاد نبرد.[40]

براین اساس، مسلمان واقعی آن است که دنیاپرست نباشد، اما از نعمت های پروردگار در دنیا استفاده نموده و آنها را ره توشه ای برای آخرت خود قرار دهد و خیر هر دو جهان را از خداوند خواستار شود.[41]

در این میان، اشخاصی وجود داشته و دارند که راه افراط و تفریط را پیموده و تنها جنبه ای از دین را مورد توجه قرار داده و از دیگر تعالیم آن غافل می مانند.

گروهی از آنان، تنها به جنبه های دنیوی دین، از قبیل برقراری نظم عمومی، تشکیل حکومت، فعالیت های کشاورزی و تجاری، پیشرفت دانش و … اندیشیده و ناخود آگاه، گاهی از آن غافل می شوند که تمام اینها، تنها پیش زمینه ای برای زندگی جاوید و از آن برتر، جلب رضایت خداوند بوده و به خودی خود، ارزشی نخواهد داشت.

گروهی دیگر نیز توجه خود را تنها به جنبه های معنوی و دنیاگریزی دین اسلام، معطوف داشته و با رها نمودن بیشتر فعالیت هایی که لازمۀ یک زندگی اجتماعی است، خود را سربار دیگران می نمایند و جالب است بدانید که برخی از این افراد، تظاهر به دنیاگریزی را وسیله ای برای اقناع تمایلات دنیاپرستانۀ خود می نمایند!

با توجه به آنچه گفته شد، موضوع فوق یعنی تصوف از نگاه امام خمینی را در دو محور زیر مورد بررسی قرار می دهیم:

1. با توجه به این که لباس پشمینه، از کم ارزش ترین لباس های موجود در سده های اول اسلام بود، به طور معمول، افراد کم بضاعت از این نوع لباس استفاده می کردند. پوشیدن چنین لباسی، اگر برای مبارزۀ با نفس و حقیر شمردن واقعی دنیا بود، ایراد و اشکالی نداشت. در این راستا، ابوذر غفاری این بزرگ مرد زاهد چنین می فرماید: با داشتن دو قرص نان که یکی را نهار و دیگری را شام خود قرار دهم و نیز دو پارچۀ پشمی که یکی را لنگ خود قرار داده و دیگری را بر دوش خود گذارم، مرا با دنیا چه کار؟![42]

او با این سخنان، این نکتۀ مهم را به مسلمانان گوشزد می نمود که در صورت لزوم، می توان به حداقل ها کفایت نمود، اما دین خود را با دنیا مبادله نکرد و این بدان معنا نبود که او، استفادۀ از نعمت های الاهی را حرام به شمار می آورد؛ چون می دانیم که حتی در زمان زندگی در حالت تبعید ابوذر، او از سرمایه ای، هر چند اندک برخوردار بود که او و خانواده اش از آن ارتزاق می نمودند.[43]

بعدها، گروهی از مسلمانان، با نگاهی افراطی به موضوع زهد و دنیاگریزی، تا حدی پیش رفتند که پشمینه پوشی را به عنوان مظهر مسلمانی ارزیابی نموده و حتی ائمه و بزرگان دین را به دلیل رعایت ننمودن چنین الگویی، مورد انتقاد قرار دادند.[44] به عبارتی دیگر، زهد واقعی توصیه شده از سوی اسلام را به دکان زهدفروشی و مرید یابی تبدیل نموده و دانسته یا نادانسته به دام دنیایی افتادند که به ظاهر از آن گریزان بودند!

با توجه به این که “تصوف” واژه ای است که ریشۀ آن از “صوف” به معنای پشم گرفته شده، به تدریج، این گروه پشمینه پوش با نام “صوفیه” و یا “متصوفه” شناخته شده و مکتب فکری آنان “تصوف” نام گرفت. در سده های اخیر، نام هایی؛ مانند درویش، خراباتی و … نیز برای معرفی این افراد به کار گرفته شده است و اصطلاحاتی؛ چون خانقاه، می، پیر، قلندر و … نیز در مکتب آنان از جایگاه خاصی برخوردار شده است.

از طرفی باید بدانیم که در تعالیم “تصوف”، تنها به پشمینه پوشی اکتفا نشده، بلکه در طول زمان، معیارهای رفتاری دیگری نیز از طرف مشایخ این مکتب فکری، به هواداران آن اعلام شد که برخی از آنها، بدعت هایی فاقد مستند شرعی و دینی بوده، اما اعمالی نیز  وجود داشته اند که در راستای قواعد قرآنی و شرعی ارزیابی می شدند. در این راستا، گاه اعمالی که ریشه های شرعی نیز داشتند، با دخل و تصرفاتی، تبدیل به یک بدعت می شدند! مانند توصیه به اخلاص عمل در چهل روز که در روایات بیان شده[45] و نتایج درخشانی را نیز به دنبال خواهد داشت، اما صوفیان رسمی، آن را به “چله نشینی” به همراه آداب خاصی نموده اند که برخی از آنها مطابق با شرع مقدس نیست. در نتیجه “تصوف” به ترکیب و معجونی از “رفتار صحیح شرعی” و “بدعت نادرست ذوقی” تبدیل شد.[46] همین امر، به این نتیجه انجامید که آن دسته از مسلمانانی که تنها در صدد عمل به بخش اول و خودسازی از طریق دستورات توصیه شده از جانب خداوند و معصومان بودند، نیز از جانب برخی ظاهربینان و کژاندیشان با انگ هایی چون “صوفی گرایی” و “درویش مآبی” مورد حمله قرار گرفتند.

با توجه به مطالب فوق، از طرفی، هر چند برخی آموزه های تصوف؛ مانند شکل و شمایل ظاهری، مستند به منابع دینی معتبر نبوده، اما نباید تمام تعالیم “تصوف” را به صورت یک پارچه، رد و یا تأیید کرد، بلکه هر بخش از آن را باید جداگانه بررسی نموده و انطباق آن را با شرع مورد ارزیابی قرار داد و از طرف دیگر، سزاوار نیست که هر مسلمانی که به جنبه های معنوی و روش های خودسازی، توجه بیشتری دارد را به صوفیگری متهم سازیم.

2. می دانیم که امام خمینی (ره) فردی بودند که از ابتدای جوانی، در راه خودسازی معنوی گام برداشته و این شیوه را تا پایان عمر حفظ نموده اند. از این رو در سخنان و اشعار ایشان گاه می توان به مطالب و تعابیری مشابه با اعتقادات و اصطلاحات صوفیان برخورد نمود که در نگاه اول، تمایل ایشان را به مکتب “تصوف” برداشت کرد؛ مانند این شعر:

کشکول فقر شد سبب افتخار ما

ای یار دلفریب بیفزای افتخار

ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم

با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار[47]

و یا:

ای پیر مرا به خانقاهی برسان

یاران همه رفتند براهی برسان[48]

و نیز:

صوفى! ز ره عشق صفا بايد كرد

عهدى كه نموده‏اى وفا بايد كرد[49]

هر چند از این اشعار و تعابیری که در آن به کار برده شده، نوعی تمایل به “تصوف” برداشت می شود، اما نباید به سرعت و یک جانبه قضاوت نمود، بلکه باید از طرفی، توجه داشت که اصطلاحات به کار رفته در این سخنان، اشاره به واقعیاتی است که شاید نتوان آنها را صریحا مطرح نمود، و گر نه می دانیم که امام خمینی، در عمر طولانی خود، نه کشکولی بر دوش گذاشته و نه به خانقاهی سرکشی نمود و از طرف دیگر باید به دیگر سخنانشان نیز توجه کرد و نتیجۀ نهایی را به دست آورد. در این راستا اشعار دیگری وجود دارد که مخالفت ایشان را با صوفی گری اصطلاحی بیان می دارد؛ چون:

صوفی از وصل دوست بی خبر است

صوفی بی صفا نمی خواهم[50]

و یا:

عشقت از مدرسۀ و حلقۀ صوفی راندم

بندۀ حلقه بگوش در خمارم کرد[51]

و نیز:

با صوفی و با عارف و درویش بجنگیم

پرخاشگر فلسفۀ و علم کلامیم[52]

اکنون با این اشعار به ظاهر متضاد، چه باید کرد؟! و در نهایت، آیا ایشان “تصوف” را قبول داشته و یا از آن گریزان بودند؟

در پاسخ باید گفت: چنانچه در بخش اول نیز بیان شد، آن دسته از تعالیم “تصوف” که در راستای شرع مقدس بوده و یک مسلمان واقعی باید برای خودسازی معنوی از آنها استفاده نماید، مورد تأیید امام (ره) بوده و توصیه می نمودند که: “مؤمن به اين بشويم كه مناجات خدا با انسان چى هست. مناجات را مؤمن بشويم به آن، انكار نكنيم، نگوييم اينها حرف هاى درويشى است. همۀ اين مسائل در قرآن هست به نحو لطيف و در كتب ادعيۀ مباركۀ ما كه از ناحيۀ ائمۀ هدى وارد شده است، همۀ اين مسائل هست، نه به آن لطافت قرآن، لكن به نحو لطيف … و همۀ اشخاصى كه بعدها اين اصطلاحات را به كار برده‏اند فهميده و نفهميده از قرآن و حديث گرفتند، و ممكن است كه اصل مسندش (را) هم درست ندانند”.[53]

بر این اساس، در دیدگاه امام، نباید از انگ صوفی و درویش بودن هراسید و خودسازی معنوی را به کناری گذاشت، اما این بدان معنا نیست که ایشان، تمام رفتار و کردار صوفیان را مورد تأیید خود قرار دهند.

در نامه ای از امام که ده ها سال قبل از انقلاب و در عنفوان جوانی (سال 1317 ش) نگاشته اند، چنین سفارشی را می یابیم که:

“به خوش سخنى ارباب تصوف و عرفان رسمى خشنود مباش؛ و به دعاوى و طامات پر سر و صداى اهل خرقه راه مسپار”.[54] و ده ها سال بعد (سال 1363)، بعد از آن که توصیه های اکیدی به فرزندشان حجت الاسلام و المسلمین سید احمد جهت خودسازی بیان می نمایند، اما همزمان سفارش می کنند که: “آنچه گفتم بدان معنا نيست كه خود را از خدمت به جامعه كناركشى و گوشه گير و كَلّ(سربار) بر خلق اللَّه باشى كه اين از صفات جاهلان مُتنسِّك است يا درويشان دكان‏دار”.[55]

و در توصیه ای دیگر به عروس خود (همسر سید احمد) چنین ابراز می دارند: “من نمى‏خواهم تطهير مدعيان را بكنم كه: اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد. مى‏خواهم اصل معنا و معنويت را انكار نكنى، همان معنويتى كه كتاب و سنّت نيز از آن ياد كرده‏اند و مخالفان آن، يا آنها را ناديده گرفته و يا به توجيه عاميانه پرداخته‏اند”.[56]

امام خمینی (ره)، نظریه های افراطی و تفریطی را مورد انتقاد قرار داده و میزان در پذیرش اعمال را نیات و انگیزه های باطنی افراد قلمداد می نمایند، نه رفتارهای خاص و شکل و شمایل ظاهری، با این تعبیر که: “پسرم! نه گوشه گيرى صوفيانه، دليل پيوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق. ميزان در اعمال، انگيزه‏هاى آنها است. چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است”.[57]

این گونه است که اگر سخنی از ایشان را مشاهده نماییم که بویی از تصوف و درویش مآبی دارد، نباید آن را تأیید کنندۀ صوفیان و درویشان رسمی و نام و نشان دار به شمار آوریم، بلکه باید آن را در راستای دستورات قرآن و سنت ارزیابی کنیم.

 

تحریف قرآن از دیدگاه امام خمینی (ره)

امام خمینی (ره) در کتاب “کشف الاسرار” ذیل باب “چرا قرآن صریحاً اسم امام را نبرده” استدلالی را مطرح نموده اند که حاصل آن را می توان این گونه بیان کرد که چون نام امامان در قرآن وجود نداشت، افرادی که در صدد محو جریان امامت بودند، نیازی به دستبرد در قرآن و تحریف آن نداشته و همین امر بدان انجامید که قرآن کریم دچار تحریف نشده و مانند تورات و انجیل، به صورت ناقص در اختیار مسلمانان قرار نگیرد، اما اگر نام امامان صریحاً در قرآن ذکر می شد، افرادی که در صدد قدرت طلبی بودند، علاوه بر تجاوز به حریم امامت، قرآن را نیز مورد حملۀ خود قرار داده و آن بخش هایی را که می توانست به قدرت طلبی شان آسیب وارد کند، از مجموعۀ قرآن حذف می کردند.

همان گونه که ملاحظه می فرمایید، این استدلال دقیقاً ناظر به عدم تحریف قرآن است و به هیچ عنوان نمی توان از آن استنباط کرد که امام خمینی (ره) معتقد به تحریف قرآن بوده اند. برای آگاهی بیشتر، در متن مورد نظر از کتاب “کشف الاسرار”، دقت فرمایید: ” …آنکه ممکن بود در صورتی که امام را در قرآن ثبت می کردند آنهایی که جز برای دنیا و ریاست با اسلام و قرآن سر و کار نداشتند و قرآن را وسیلۀ اجرای نیات فاسدۀ خود کرده بودند، آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانی را تحریف کنند و برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانها و قرآن آنها بماند و همان عیبی را که مسلمانان به کتاب یهود و نصاری می گرفتند، عینا برای خود اینها ثابت شود”.[58]

البته، برخی از افرادی که این کتاب را به زبان عربی برگردانده اند، در ترجمه رعایت امانت را نکرده و آن جایی که ایشان سخن دیگران در مورد تحریف قرآن را بیان می کنند، به گونه ای ترجمه کرده اند که گویا چنین نظری، عقیدۀ مؤلف می باشد.

 

منشأ خوشبختی و بدبختی در دیدگاه امام خمینی (ره)

نخست توجه شما را به این نکته جلب می کنیم که در زندگی مادی برای موضوعاتی کلی؛ چون خوشبختی و بدبختی، شادی و غم و …، نمی توان مبدأ و منشأ خاصی در نظر گرفت و اگر به عنوان نمونه، در موردی بیان کنید که تمام خوشبختی من از زمانی آغاز شد که در کنکور قبول شدم و یا این که تمام مشکلات من از نداشتن مسکن سرچشمۀ می گیرد، یقیناً به تمام واقعیت اشاره نکرده، بلکه یک عامل از عوامل متعدد خوشبختی و یا مشکلات خود را در این دنیا بیان نمودید. اما در دیدگاه یک فرد عارف در زندگی معنوی خویش، تنها معیار خوشبختی، جلب رضایت پروردگار بوده و در طرف مقابل، هر آنچه انسان را از او دور می کند، منشأ بدبختی می باشد، گرچه در ظاهر و در دیدگاهی مادی گرایانه، به عنوان عاملی خوشبخت کننده به شمار آید.

با این مقدمه، می پردازیم به اصل موضوع و آن منشأ خوشبختی و بدبختی در دیدگاه امام خمینی (ره)است.

امام خمینی (ره)، رهبری بودند که بیش از آن که به جلوه های پر زرق و برق جهان مادی توجه داشته باشند، در صدد پیشرفت معنوی جامعۀ خویش بودند و به همین دلیل بوده که در بیشتر سخنانشان، آنچه به عنوان عامل خوشبختی و بدبختی اعلام می شود، آن چیزی است که انسان را به خدا نزدیک و یا دور نماید.

ایشان در ارتباط با سعادت و خوشبختی اظهار می دارند: “چه سعادت مند و خوشبخت‏اند آنان كه به دنيا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و…”.[59]و به همین دلیل، پیروی از رادمردانی که انسان را به سمت پروردگار هدایت می کنند را عاملی برای خوشبختی می دانند؛ زیرا: “انسان چون يك مجموعه‏اى است كه احتياج به همه چيز دارد، انبيا آمده‏اند كه آن همه احتياجات انسان را، هر چه احتياج دارد انسان، براى انسان بيان كنند كه انسان اگر عمل بكند به سعادت تمام مى‏رسد”.[60] و در ادامۀ همین مسیر، عمل به دستورات قرآن را مایۀ خوشبخت شدن انسان ها در نظر می گیرند: “قرآن، اگر كتاب يك ملتى باشد، آن ملت سعادت مند مى‏شود. قرآن به بعض آياتش اگر ما عمل كنيم، سعادت مند مى‏شويم”.[61]

در طرف مقابل، به عقیدۀ ایشان، دوری از آموزه های ثقلین (قرآن و عترت)، به عنوان مبدأ بدبختی انسان ها در نظر گرفته می شود: “بدبختى ملت ما آن وقتى است كه ملت ما از قرآن جدا باشند، از احكام خدا جدا باشند، از امام زمان جدا باشند”.[62]

می دانیم که یکی از آموزه های اولیه اسلام، دلبسته نبودن به جهان مادی و زیر پا گذاشتن هوای نفس است. خداوند در قرآن بیان می فرماید: “همانا افرادی که به دیدار ما امیدی نداشته و به زندگی پست مادی راضی شده و به آن دل بستند و چشم از نشانه های روشن ما پوشیدند، یقیناً جایگاهشان آتشی است که خود برافروزندۀ آن بوده اند”.[63] و در جایی دیگر، خطاب به پیامبر (ص) توصیه می فرماید: “و پیرو فردی نباش که قلب او را از یاد خود بازداشتیم و او به دنبال خواسته های مادی خود رفته و در مسیری افراطی قرار گرفت”.[64]

امام خمینی (ره) که در راستای احیای مبانی اسلامی تلاش می کرد، همین پندهای برگرفته از آیات و روایات را به جامعه ارائه می داد. او در اندرزی به فرزندش، او را از خودپرستی و دوستی دنیا برحذر می دارد: “پسرم! آنچه مورد نكوهش و سرمايه و اساس شقاوت‏ها و بدبختى‏ها و هلاكت‏ها و رأس تمام خطاها و خطيئه‏ها است حبّ دنيا است كه از حبّ نفس نشأت مى‏گيرد”.[65] و در سخنی دیگر اظهار می دارد: “بدبختى هر انسان تعلق به ماديات است. توجه و تعلق نفس به ماديات، انسان را از كاروان انسان ها باز مى‏دارد”.[66]

طبیعتا، این آموزه های الاهی را تنها با معلمان و اساتیدی شایسته و خود ساخته می توان به جامعه منتقل نمود و آنها را به صورت فرهنگ درآورد. به همین دلیل، ایشان در موارد بسیاری، نقش تعلیم و تربیت و فرهنگ را در خوشبختی و بدبختی جامعه، یادآور می شوند: “همه سعادت ها و همه شقاوت ها انگيزه‏اش از مدرسه ها است، و كليدش دست معلمان است”‏”[67] و “فرهنگ مبدأ همه خوشبختي ها و بدبختي هاى ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، اين جوان هايى كه تربيت مى‏شوند به اين تربيت هاى فرهنگ ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مى‏كنند”.[68]

به این نکته نیز باید توجه داشت که فرهنگ سازی برای نهادینه سازی دستورات دینی در جامعه، زمانی آسان تر خواهد بود که افرادی که مدیریت ملت ها را بر عهده دارند و یا در رأس جامعۀ بین المللی قرار دارند، از صلاحیت لازم برخوردار باشند و در غیر این صورت، اگرچه نمی توان معتقد بود که راه خودسازی و پیشرفت برای اشخاص در زندگی فردیشان کاملا بسته می شود، اما بدیهی است که اجرای احکام اسلامی در زندگی اجتماعی با مشکلاتی روبرو خواهد شد.

امام خمینی (ره)، در سخنانشان گاه به نقش حکومت ها و قدرت ها در خوشبختی و بدبختی جوامع اشاره می کنند:

1.”بدبختى و خوشبختى ملت ها بسته به امورى است كه يكى از مهمات آن صلاحيت داشتن هيأت حاكمه است”.[69]

2. “همه بدبختى ما از اين امريكا و شوروى و انگلستان است”.[70]

3. “تمامى بدبختي هاى ما، از شاه و رژيم سلطنت است”.[71]و …

بر این اساس، می توان نتیجه گرفت که از دیدگاه معرفتی امام خمینی (ره)، سرچشمۀ تمام خوشبختی های  افراد و جوامع، گام برداشتن آنها در مسیری الاهی بوده و آغاز بدبختی ها، زمانی است که آنان به جای خداپرستی، به خودپرستی رو آورده و به جای آخرت، دنیا را هدف اولیۀ خود قرار دهند و در همین راستا، حکومت ها به همراه سیستم های تعلیم و تربیت که نقش تعیین کننده ای در فرهنگ سازی برای جوامع دارند، می توانند در خوشبختی و بدبختی آنها به شدت تأثیرگذار باشند.

 

امام خمینی و گریه بر امام حسین (ع)

امام خمینی (ره)، بارها بر نقش فداکاری امام حسین (ع) در حفظ اسلام تأکید نموده و به دنبال آن، حفظ یاد و خاطرۀ آن حضرت را از طریق مجالس و عزاداری ها و … در ادامۀ راهشان و مبارزه با انحرافات مؤثر دانسته اند. به عنوان نمونه، ایشان بیان داشته اند:

“اين اجتماع عاشورا و اين برگزارى عزاى شهيد، بزرگتر شهيد عالم، اين آنقدر بركات دارد.”[72]

“اين ماه محرّم و صفر، كه ماه بركات اسلامى است و ماه زنده ماندن اسلام است، بايد ما محرّم و صفر را زنده نگه داريم به ذكر مصائب اهل بيت- ع – كه با ذكر مصائب اهل بيت- ع – زنده مانده است اين مذهب تا حالا……محرّم و صفر است كه اسلام را نگه داشته است. فداكارى سيدالشهدا- سلام اللَّه عليه- است كه اسلام را براى ما زنده نگه داشته است‏.”[73]

و ….

ایشان دلیل چنین تفکری را در سخنرانی های مختلف خود ارائه نموده اند. به بخشی از یک سخنرانی ایشان توجه فرمایید:

“در ايام عاشورا و در دو ماه محرم و صفر و در ماه مبارك، مى‏ترسند. اين مجالس است كه مردم را دور هم جمع كرده است. و اگر يك مطلبى بخواهد براى اسلام خدمتى بكند و شخصى بخواهد كه مطلبى را بگويد، سرتاسر كشور به واسطه همين گويندگان و خطبا و ائمه جمعه و جماعت يكدفعه منتشر مى‏شود و اجتماع مردم در تحت اين بيرق الهى، اين بيرق حسينى، اسباب اين مى‏شود كه سازمان داده شده باشد. اگر قدرتهاى بزرگ در منطقه‏هاى خودشان بخواهند كه يك اجتماعى ايجاد كنند، با فعاليتهاى زيادى كه شايد چند روز يا چند دهه مى‏كنند، در يك شهرى، يك عده- فرض كنيد- صدهزار نفرى، پنجاه هزار نفرى با خرجهاى زياد و زحمتهاى زياد مجتمع مى‏شوند و به قول آن كسى كه مى‏خواهد صحبت كند، گوش مى‏دهند. لكن شما مى‏بينيد كه براى خاطر همين مجالسى كه مردم را به هم پيوند داده است، اين مجالس عزايى كه مردم را به هم جوش داده است، به مجرد اينكه يك مطلبى پيش مى‏آيد، در يك شهر نه، در سرتاسر كشور، تمام قشرهاى مردم و عزاداران حضرت سيدالشهدا مجتمع مى‏شوند و احتياج به اينكه زياد زحمت كشيده بشود و تبليغات بشود ندارد؛ با يك كلمه، وقتى مردم ببينند كه اين كلمه از حلقوم سيدالشهدا- سلام اللَّه عليه- بيرون مى‏آيد همه با هم مجتمع مى‏شوند. اينكه بعضى از ائمه- شايد امام باقر بوده، من الآن خوب يادم نيست- مى‏فرمايد كه براى من يك نفر نوحه سرا در منى‏ بگذاريد كه آنجا براى من گريه بكند و عزا بگيرد، (1) نه اين است كه حضرت باقر- سلام اللَّه عليه- احتياج به اين داشته است و نه اينكه براى او شخصاً فايده‏اى داشته است، لكن جنبه سياسى او را ببينيد. در منى‏ آن وقتى كه از همه اقطار عالم آدم مى‏آيد آنجا، يك كسى بنشيند يا اشخاصى نوحه سرايى كنند براى امام باقر و جنايت كسانى كه با او مخالفت كردند و او را- مثلا- به شهادت رساندند، ذكر كند و اين مسئله موجى باشد در همه دنيا.

شايد غربزده‏ها به ما مى‏گويند كه «ملت گريه» و شايد خوديها نمى‏توانند تحمل كنند كه يك قطره اشك مقابل چقدر ثواب است. يك مجلس عزا چقدر ثواب دارد. نتوانند هضم كنند و نتوانند هضم كنند آن چيزهايى كه براى ادعيه ذكر شده است و آن ثوابهايى كه براى دو سطر دعا ذكر شده است. نمى‏توانند اين را ادراك كنند و هضم كنند. جهت سياسى اين دعاها و اين توجه به خدا و توجه همه مردم را به يك نقطه، اين، اين است كه يك ملت را بسيج مى‏كند براى يك مقصد اسلامى. مجلس عزا نه براى اين است كه گريه كنند براى سيدالشهدا و اجر ببرند- البته اين هم هست و ديگران را اجر اخروى نصيب كند- بلكه مهم، آن جنبه سياسى است كه ائمه ما در صدر اسلام نقشه‏اش را كشيده‏اند كه تا آخر باشد و آن، اين [كه‏] اجتماع تحت يك بيرق، اجتماع تحت يك ايده و هيچ چيز نمى‏تواند اين كار را به مقدارى كه عزاى حضرت سيدالشهدا در او تأثير دارد، تأثير بكند ..

شما گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه زنى و نوحه سرايى نبود، 15 خرداد پيش مى‏آمد. هيچ قدرتى نمى‏توانست 15 خرداد را آنطور كند، مگر قدرت خون سيدالشهدا. و هيچ قدرتى نمى‏تواند اين ملتى كه از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرتهاى بزرگ براى او توطئه چيده‏اند، اين توطئه‏ها را خنثى كند، الّا همين مجالس عزا. در اين مجالس عزا و سوگوارى و نوحه سرايى براى سيد مظلومان و اظهار مظلوميت؛ يك كسى كه براى خدا و براى رضاى او جان خودش و دوستان و اولاد خودش را فدا كرده است، اينطور ساخته جوانانى را كه مى‏روند در جبهه‏ها و شهادت را مى‏خواهند و افتخار به شهادت مى‏كنند و اگر شهادت نصيبشان نشود متأثر مى‏شوند و آنطور مادران را مى‏سازد كه جوانهاى خودشان را از دست مى‏دهند و باز مى‏گويند باز هم يكى دو تا داريم. اين مجالس عزاى سيدالشهداست و مجالس دعا و دعاى كميل و ساير ادعيه است كه مى‏سازد اين جمعيت را اينطور، و اساس را اسلام از اول بنا كرده است به طورى كه با همين ايده و با همين برنامه به پيش برود. و چنانچه، واقعاً بفهمند و بفهمانند كه مسئله چه هست و اين عزادارى براى چه هست و اين گريه براى چه اينقدر ارج پيدا كرده و اجر پيش خدا دارد، آن وقت ما را «ملت گريه» نمى‏گويند، ما را «ملت حماسه» مى‏خوانند. اگر بفهمند آنها كه حضرت سجاد- سلام اللَّه عليه- كه همه چيزش را در كربلا از دست داد و در يك حكومتى بود كه قدرت بر همه چيز داشت، اين‏

ادعيه‏اى كه از او باقى مانده است، چه كرده است و چطور مى‏تواند تجهيز بكند، به ما نمى‏گفتند كه ادعيه براى چيست؟ اگر روشنفكران ما فهميده باشند كه اين مجالس و اين دعاها و اين ذكرها و اين مجالس مصيبت جنبه سياسى و اجتماعى‏اش چيست، نمى‏گويند كه براى چه اين كار را بكنيم. تمام روشنفكرها و تمام غربزده‏ها و تمام قدرتمندها اگر جمع بشوند، نمى‏توانند يك 15 خرداد را ايجاد كنند. آنچه اين قدرت را دارد آن است كه در تحت لواى او همه مجتمعند …..

ملت ما قدر اين مجالس را بدانند، مجالسى است كه زنده نگه مى‏دارد ملتها را. در ايام عاشورا زياد و زيادتر و در ساير ايام هم غير اين ايام متبركه، هفته‏ها هست و جنبشهاى اين طورى هست. اگر بُعد سياسى اينها را اينها بفهمند، همان غربزده‏ها هم مجلس بپا مى‏كنند و عزادارى مى‏كنند، چنانچه ملت را بخواهند و كشور خودشان را بخواهند. من اميدوارم كه هرچه بيشتر و هرچه بهتر اين مجالس بر پا باشد. و از خطباى بزرگ تا آن نوحه خوان در اين تأثير دارد. آن كه ايستاده پاى منبر چند شعر مى‏گويد و چند شعر مى‏خواند با آن كه در منبر است و خطيب است، اينها هر دو در اين مسئله تأثير دارند؛ تأثير طبيعى دارند.

گرچه خود بعضى اشخاص هم ندانند دارند چه مى‏كنند، مِنْ حِيْثُ لا يَشْعُرْ ..

تقريباً ما به اين مرتبه رسيده‏ايم كه ملت ما يكدفعه يك انقلابى كرد و يك انفجارى درش حاصل شد كه نظير آن در هيچ جا نبود. يك ملتى كه همه چيزش وابسته بود و اين رژيم سابق همه چيز اين را از دست داده بود و همه شرافت انسانى اين كشور را از دست‏ داده بود و همه چيز ما را وابسته كرده بود، يكدفعه يك انفجارى حاصل شد كه اين انفجار در بركت همين مجالسى بود كه همه كشور را، همه مردم را دور هم جمع مى‏كرد و همه به يك نقطه نظر مى‏كردند. اين مسئله را بايد آقايان خطبا و ائمه جماعت و ائمه جمعه درست بيشتر از آن قدرى كه من مى‏دانم، براى مردم تشريح كنند تا اينكه گمان نكنند كه ما يك ملت گريه هستيم. ما يك ملتى هستيم كه با همين گريه‏ها، يك قدرت 2500 ساله را از بين برديم .”[74]

در ارتباط با فلسفۀ عزاداری بر امام حسین(ع)، مباحث دیگری در همین پایگاه مطرح شده است که به عنوان نمونه، می توانید پرسشهای 348 (سایت: 352) و 2302 (سایت: 2518) را مطالعه فرمایید.

 

مهم ترین وظیفه وزارت ارشاد از نظر امام خمینی (ره)

امام خمینی به دلیل آن که بنیان گذار و رهبر نظامی مبتنی بر اندیشه های اسلامی بوده، و از آن جا که تبیین سیاست های کلان نظام ناشی از نظریات وی است و ایشان در مواقع مختلف وظایف و مسئولیت های نهادهای گوناگون نظام را تبیین کرده و  به مناسبت های مختلف این وظایف را گوشزد نموده، بدیهی است که از جمله نهادهای که از نگاه امام دارای موقعیت و مسئولیت بسیار حساس و خطیر است، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. در این مقال برخی از وظایف وزارت ارشاد را از زبان امام خمینی (ره) مرور می کنیم:

1. تبلیغ حق مقابل باطل و ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی: وصیت اینجانب به وزارت ارشاد در همه اعصار خصوصا عصر حاضر كه ویژگی خاصی دارد، آن است كه برای تبلیغ حق مقابل باطل و ارائه چهره حقیقی جمهوری اسلامی كوشش كنند. ما اكنون، در این زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كردیم، مورد تهاجم تبلیغاتی تمام رسانه های گروهی وابسته به قدرت های بزرگ هستیم. چه دروغ ها و تهمت ها كه گویندگان و نویسندگان وابسته به ابرقدرت ها به این جمهوری اسلامی نوپا نزده و نمی زنند. مع الاسف اكثر دولت های منطقه اسلامی كه به حكم اسلام باید دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته اند و همه در خدمت جهان خواران از هر طرف به ما هجوم آورده اند، و قدرت تبلیغاتی ما بسیار ضعیف و ناتوان است و می دانید كه امروز جهان روی تبلیغات می چرخد. و … قضيه وزارت ارشاد كه از مهمات است، در وزارت ارشاد، بايد ارشاد بكنند مردم را، بايد تبليغ بكنند اسلام را، بايد عمل بكنند به مسائلى كه اسلام را ترويج مى‏كند، تبليغ، و … .[75]

2. لزوم فعاليت وزارت ارشاد در خارج از كشور: سفارتخانه‏هاى ما عمل مثبتى انجام نداده‏اند و «وزارت ارشاد»، قطع نظر از تلاش هاى اخيرش تا كنون نتوانسته است اين امر مهم و حياتى را توسعه دهد. و كشور اسلامى ما مظلومانه مورد هجوم رسانه‏هاى گروهى و دستگاه هاى دروغ پراكنى واقع شده است. و لازم است دولت به مقدار قدرت و توانايى اين نقيصه را رفع كند؛ و براى رساندن صداى مظلومان به جهان در توسعه شبكه‏هاى راديويى جديت نمايند، تا ملت ها هر چند مختصر از آنچه بر ما گذشته است و مى‏گذرد مطلع شوند و گروه هايى براى روشنگرى و تبليغ در فرصت هاى مناسب به كشورها اعزام كه صداى مظلوميت ملت و جرايم قدرت مندان ستمگر را به اطلاع ملت ها و مظلومان جهان برسانند، و به آنان بفهمانند كه مخالفان جمهورى اسلامى ايران، همان گونه كه از اقوال و اعمالشان بخوبى ظاهر مى‏شود، مخالفت اصلى و هدفشان [مخالفت‏] با اسلام است، و اسلام هر جا برود اينان مخالفت مى‏نمايند.

لكن بايد ما تبليغاتمان زياد بشود كه لااقل ما بتوانيم به ملت ها حالى كنيم كه اين تبليغاتى كه اينها بر ضد اسلام و بر ضد مسلمين و بر ضد جمهورى اسلامى مى‏كنند، اينها تمام غلط است. و شما ديديد كه وقتى خبرنگارها از اطراف مى‏آيند و مى‏بينند، آنهايى كه انصاف دارند اعلام مى‏كنند و همين چند روز پيش از اين، يكى از آنها اعلام كرد كه كليه چيزهايى كه ارتش ايران اعلام كرده است صحيح است، لكن رسانه‏هاى گروهى دست بردار نيستند. …و ما امروز موظفيم كه تبليغات را هرچه بيشتر تقويت كنيم و دولت و وزارت ارشاد موظف است كه تبليغات را در خارج تقويت كند.[76]

امام در جایی دیگر در باره این مهم چنین می گوید: بديهى است كه تبليغات خارج از كشور از ويژگى خاص و اهميت مخصوصى برخوردار است. و چون «وزارت ارشاد» عهده‏دار اين امر است، لازم است شورايعالى تبليغات در جذب و آموزش نيروهاى صالح و افراد شايسته براى اعزام به خارج از كشور و براى مقصد نشر فرهنگ اسلامى به وزارت ارشاد كمك و همكارى نمايند، و با هماهنگى كامل اين وظيفه الهى را عمل نمايند.

و وزارت ارشاد هم بايد خيلى توجه داشته باشد به اين و همه‏مان، اين يك مسئله‏اى نيست كه من و شما و آقا و ديگران با هم فرقى داشته باشيم. ما همه‏مان بايد كوشش كنيم در مقابل همه اين تبليغاتى كه دارد بر ضدّ ما مى‏شود. كوشش كنيم كه خنثى كنيم و مى‏شود خنثى كرد ان شاء اللَّه؛ امّا خوب، دير و زود مى‏شود و ما ميل داريم زود واقع بشود والّا خواهد شد. يعنى اگر ما تعهدمان را نسبت به خداى تبارك و تعالى حفظ كنيم خداوند رحمتش را به ما حفظ مى‏كند. و خدا نياورد آن روزى را كه ما در مقابل خداوند تبارك و تعالى تعهدى را كه داريم حفظ نكنيم. و خدا مى‏فرمايد شما به عهدتان وفا كنيد، من هم به عهدم وفا مى‏كنم؛ ما عهدمان اين است كه خدمتگزار اسلام و اين كشور و اين مردم بيچاره‏اى كه هستند، خدمتگزار اينها باشيم. و خداى تبارك و تعالى كمك مى‏كند ان شاء اللَّه.[77]

 

آداب وضو از منظر امام خمینی

از آن جا که وضو دارای دو نوع آداب و شرایط است؛ یعنی هم آداب ظاهری دارد و هم آداب و شرایط باطنی و معنوی، و مسائل مختلفی در مورد این آداب از منظر فقها و عرفا چه در کتاب های فقهی و چه در کتاب های عرفانی بیان شده است، و از آن جا که در این مختصر مجال پرداختن به آنها نیست، لذا برای دیدن هر دو گونه از آداب، در آثار امام خمینی (ره) می توانید به این آدرس ها مراجعه کنید:

1. آداب و شرایط ظاهری وضو را در کتاب توضیح المسائل حضرت امام در بحث شرایط وضو و یا توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 162 بیابید.

2. آداب و شرایط باطنی وضو را می توانید در کتاب “آداب الصلاة، ص 68، انتشارات موسسه نشر و آثار امام خمینی، قم، 1378″،مطالعه کنید.

 

امام خمينى و دكتر على شريعتى

در خصوص نظر حضرت امام خمينى (ره) در مورد دكتر على شريعتى آنچه به عنوان آثار مكتوب ايشان در دست ما است، حكايت از اين دارد كه امام راحل در نفى و اثبات ايشان مطلبى را به صراحت و ذكر نام دكتر شريعتى بيان نكرده‏اند. البته از كسانى كه مرحوم مجلسى را نوكر صفويه فرض مى‏كنند،[78] انتقاد مى‏كنند. در مواردى هم مردم و بالاخص دانشجويان را از وارد شدن در اختلافات امثال دكتر شريعتى و… بر حذر مى‏دارند.[79] نيز سخنان فراوانى در خصوص نظريۀ اسلام منهاى روحانيت بيان فرموده و اساس اين تفكر را خيانت و فكر غربى و استعمارى مى‏دانند.[80]

لازم به ذكر است كه تحقيقات لازم در اين زمينه صورت گرفته است و حتى از مركز تنظيم و نشر آثار حضرت امام (ره) در رابطه با اين مسئله سؤال شد و عزيزان هم چيزى بر اين مطالب اضافه نفرموده‏اند. علاوه، در خصوص نفى و يا تأييد دكتر على شريعتى توسط حضرت امام خمينى (ره)، مطالبى از سوى موافقان و مخالفان مطرح گرديده كه بنابر فرمايش و سفارش آن رهبر فقيد، به دليل رسميت نداشتن و…، قابل نقل و استناد نیست.


[1] معارف و معاریف، ج 5، ص 218.

[2] دائرة المعارف تشیع، ج 7، ص266.

[3] معارف و معاریف، ج 5، ص 222.

[4] درباره حدود عصمت انبیا در میان علما اختلاف نظر وجود دارد که این جا فرصت پرداختن به آن نیست.

[5] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 1، ص 86.

[6] اعراف، 103.

[7] اعراف، 103.

[8] اعراف، 104.

[9] “گفت: اگر راست مى‏گويى و معجزه‏اى به همراه دارى، آن را بياور”؛ اعراف، 106.

[10] اعراف، 107؛ الشعراء، 32.

[11] اعراف، 108؛ اشعراء، 33.

[12] اعراف، 109.

[13] تفسير الكاشف، ج3، ص 375- 378.

[14] اعراف، 150.

[15] اعراف، 151.

[16] تفسير الكاشف، ج‏3، ص 397- 398.

[17] مغنیه، محمد جواد، الخميني و الدولة الاسلامية، ص61- 62، دارالعلم للملایین، الطبعة الاولی، بیروت.

[18] این تشبیه غضب موسی بر فرعون است.

[19] الخميني و الدولة الاسلامية، ص107-108.

[20] فرهنگ معین، واژۀ اندیشه.

[21] بشیریه، حسین، تاریخ اندیشۀ سیاسی در قرن بیستم، ص 17، نشر نی، تهران، 1376.

[22] امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 619؛ امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ص 23؛ صحیفۀ امام، ج 2، ص 31، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.

[23] صحیفۀ امام، ج 15، ص 213.

[24] همان، ج 5، ص 387.

[25] صحیفۀ نور، ج 6، ص271؛ ج 4، ص259؛ ج 9، ص 90، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، بهمن 1362.

[26] همان، ص 16، 490، 236؛ ج 4، ص 277.

[27] همان، ج 10، ص 181.

[28] همان، ج 9، ص 42.

[29] همان، ج 10، ص 29.

[30] تعلیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی، تبیان(دفتر هجدهم)، ص 270.

[31] صحیفۀ امام، ج 8، ص 96.

[32] صحیفۀ نور، ج 5، ص 173، 141.

[33] همان، ص 461.

[34] همان، ج 1، ص 293.

[35] همان، ج 3، ص 322.

[36] همان، ج 9، 258.

[37] “وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً” . نساء، 141.

[38] صحیفۀ امام، ج 4، ص 317.

[39] انعام، 32؛ یونس، 24؛ عنکبوت، 64؛ محمد، 36؛ حدید، 20 و صدها آیه دیگر.

[40] اعراف، 32؛ بقره، 168و 172؛ مائده، 88؛ انعام، 141؛  ملک،  15 و …

[41] بقره، 201، “ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار”.

[42] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 134، ح 17، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

[43] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 429، ح 37، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[44] کافی، ج 5، ص 65، ح 1.

[45] همان، ج 2، ص 16، ح 6.

[46] برای مطالعه بیشتر در زمینه چگونگی پیدایش و رشد تصوف، می توانید به کتاب هایی چون “جستجو در تصوف ایران” تآلیف دکتر عبدالحسین زرین کوب مراجعه نمایید.

[47] بادۀ عشق، ص 40، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1368 ش.

[48] همان، ص 77.

[49] صحیفه امام، ج 18، ص 444، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1386 ش، چاپ چهارم.

[50] بادۀ عشق، ص 29.

[51] همان، ص 33.

[52] همان، ص 55.

[53] صحیفه امام، ج 17، ص 458.

[54] صحیفه امام، ج 1، ص 18.

[55] صحیفه امام، ج 18، ص 511.”کل بر خلق خدا” به معنای سربار جامعه و “جاهلان متنسک” به معنای افرادی هستند که بدون دانش کافی، تظاهر به زهد و تقوا می نمایند.

[56] صحیفه امام، ج 18، ص 453.

[57] صحیفه امام، ج 18، ص 512.

[58] امام خمینی، کشف الاسرار، ص 114، بی تا، بی جا.

[59] صحیفه امام، ج 17، ص 49.

[60] همان، ج 4، ص 190.

[61] همان، ج 10، ص 533.

[62] همان، ج 7، ص 460.

[63] یونس، 8-7؛ “إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ. أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏”.

[64] کهف، 28؛ “وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا”.

[65] صحیفه امام، ج 16، ص 213.

[66] همان، ج 8، ص 267.

[67] همان، ج 7، ص 429.

[68] همان، ج 3، ص 306.

[69] همان، ج 5، ص 314.

[70] همان، ج 6، ص 28.

[71] همان، ج 5، ص 310.

[72] صحیفۀ امام، ج 13، ص 326، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى( س)، تهران، 1386 هـ ش، چاپ چهارم.

[73] همان، ج 15، ص 330.

[74] همان، ج 16، 348-344.

[75] وصیت نامه سیاسی الاهی امام خمینی.

[76] صحیفه نور، ج 16، ص 324.

[77] همان، ج 18، ص 50.

[78] صحيف، نور، ج 3، ص 240.

[79] همان، ج 2، ص 250؛ ج 6، ص 29؛ ج 6، ص 22؛ ج 8، ص 74؛ ج 1، ص 227.

[80] همان، موضوعات اسلام و روحانيت، كه به دليل كثرت موارد از ذكر جزئيات خوددارى مى‏شود.