کپی شد
امام خمینی و حضرت موسی از نگاه محمد جواد مغنیه
لازم است در این باره به مطالبی اشاره شود:
یک. نظر شیخ جواد مغنیه (ره) در باره انبیا به ویژه حضرت موسی (علیه السلام): مغنیه در باره عصمت پیامبران الاهی میگوید: مسلمانان بر این عقیده اتفاق نظر دارند که حضرت آدم (علیه السلام) از پیامبران الهی (علیهم السلام) است و پیامبران نیز از گناه و معصیت معصوم اند. معنای عصمت آن است که به حکم عقل پیامبر باید در آنچه که مربوط به دین و احکام الاهی است، از خطا و اشتباه مصون باشد.[1] پیامبر باید در مرتبه ای از قداست، پاکی، شناخت خدا و تکلیف الاهی باشد که مخالفت آن از روی عمد یا از روی سهو محال باشد.[2] این دیدگاه مغنیه در باره عموم پیامبران است، اما نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) از مواضع و برخوردهای شجاعانه و دلیرانه اش فراوان بحث کرده که ما در این جا به ذکر یک نمونه از آن اکتفا می کنیم و آن برخورد از موضع صلابت با فرعون است. شیخ محمد جواد مغنیه در تفسیر آیه: “بعد از آنها موسى را با آياتمان بر فرعون و قومش مبعوث داشتيم. به خلافش برخاستند……”.[3] می گوید: ضمیر “بعدهم” یا به پنج پیامبر یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شعیب (علیهمالسلام) و یا به قوم آنها برمیگردد و آیات و نشانه هایی که موسی به وسیله آنها مبعوث شد، معجزات آن حضرت هستند و پیروان فرعون اشراف آنها بودند؛ کسانی که سرنوشت جامعه به دست آنها رقم میخورد و غیر آنها جز تسلیم و اطاعت در مقابلشان کار دیگری از آنها ساخته نبود. و معنای “ظلموا بها” در آیه شریفه انکار و کفر آنها در برابر آیات و معجزات الاهی است.”فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ”؛[4] اينك بنگر كه عاقبت مفسدان چگونه بوده است! مراد از مفسدان در آیه، فرعون و یارانش هستند که مردم را به بردگی و بندگی می گرفتند.
“موسى گفت: اى فرعون، من پيامبرى از جانب پروردگار عالميانم”.[5] حضرت موسی با این عنوان (ای فرعون) طاغوت و ستمگر زمان خویش را مورد خطاب قرار داد؛ یعنی بدون تعظیم و تکریم؛ زیرا او از زبان خدا سخن می گوید و در پی انجام رسالت الاهی است، او فرامین خدایی را ابلاغ میکند که هر بزرگی هر چند بزرگ در برابرش کوچک است. فرعونی که بنی اسرائیل را به بردگی می گرفت و آنها را در کارهای بسیار سخت و طاقت فرسا به کار می گمارد، حضرت موسی از وی خواست تا آنها را آزاد کند و آنها را در کارهای در شأن آنها به کار گیرد و یا به هر کجا که خودشان میخواهند بروند. در مقابل این خواست حضرت موسی، فرعون به او گفت شما چه کاره ای که به من چنین دستور می دهی؟ فرمود: من پیامبر خدایم. فرعون گفت دلیل و شاهدی بر ادعای خویش بیاور.[6] از این سخن استفاده میشود که فرعون گمان میکرد موسی در ادعای رسالت خود صادق نیست، در صدد بود تا او را در مقابل مردم خوار کند، اما موسی دلیل محکم و معجزه یقین آور در مقابلش ارائه کرد: “عصايش را انداخت، اژدهايى راستين شد”.[7] یعنی اژدهای واقعی شد نه این که سحر باشد. در این هنگام فرعون در مقابل موسی به فزع افتاد، اما خودش را جمع کرد؛ یعنی سعی کرد تا خود را نبازد؛ زیرا که وی ادعای “انا ربکم الاعلی” داشت. موسی معجزه دیگری آورد: “و دستش را بيرون آورد، در نظر آنان كه مىديدند سفيد و درخشان بود”.[8]
این جا بود که فرعون به ذلت و خواری افتاد و هیبت ساختگیش شکست، و کسانی که در جلسه و پیرامون آن حضور داشتند، این شسکت فرعون را مشاهده کردند و دیدند که چگونه آن حضرت، فرعون را از آن جایگاهش به پایین کشید، پیروان فرعون در صدد برآمدند تا از فرعون حمایت کنند: “مهتران قوم فرعون گفتند: اين جادوگرى است دانا”.[9] این اتهامی است که به انسان های پاک دامن نسبت می دهند….. .[10] بنابراین، موسی بزرگ ترین طاغوت و ستمگر یعنی فرعون را به مذلت و خواری کشاند و غضبش در مقابل او غضب الاهی و عملش برای خدا و از جانب او است.
این موضع موسی (علیه السلام) در برابر فرعون است، اما برخورد وی در مقابل برادرش هارون زمانی اتفاق افتاد که مردم گوساله پرست شدند… لما عبدوا العجل من بعده .
غرض از بیان سخنان مغنیه در این بخش اتهامی است که به وی در مقایسه میان امام خمینی و برتری او بر حضرت موسی زدهاند و اتفاقاً از همین قسمت این داستان استفاده و آن را تحریف کردهاند. پس مروری می کنیم به سخنان مغنیه تا ببینیم وی موسی (علیه السلام) را چگونه توصیف می کند: “همانا موسی دارای عزم جدی، اراده قوی، اطمینان به نفس بالا، و هارون با همۀ فضلش در مرتبۀ پایینتر است: “چون موسى خشمگين و اندوهناك نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من چه بد جانشينانى بوديد. چرا بر فرمان پروردگار خود پيشى گرفتيد؟ و الواح را بر زمين افكند، و موى برادرش را گرفت و به سوى خود كشيد. هارون گفت: اى پسر مادرم، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود كه مرا بكشند، مرا دشمنكام مكن و در شمار ستمكاران مياور”.[11]
در این هنگام موسی نرمخو شد و عطوفت و مهربانی نسبت به برادرش ابراز کرد و گفت: “اى پروردگار من، مرا و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خويش داخل كن كه تو مهربانترين مهربانانى”.[12] استغفار کرد برای خود به خاطر قساوتی که نسبت به برادرش مرتکب شد و برای برادرش به خاطر ترس در کوتاهی هدایت و باز گرداندن آنها از شرک و ارتداد… .
بی گمان خدای تعالی دعای موسی را اجابت نمود؛ چراکه او ارحم الراحمین است و به ایمان و خلوص موسی و هارون (علیهما السلام) علم دارد.[13]
با بیان این دو فراز از سخنان مغنیه میبینیم که از نگاه وی، موسی (علیه السلام) دارای دو نوع غضب بود؛ یک نوع غضب دائم و راسخ که جز با نابودی فرعون و نجات بنی اسرائیل و تحقق وعده الهی از بین نمیرود، نوع دیگر آن غضبی است که پس از لحظاتی فروکش میکند، و آن غضب بر برادرش هارون است. بدیهی است که نباید غضب موسی بر طاغوت زمانش فرعون و هارون از یک سنخ باشد، و بدون تردید هر دو نوع آن از باب امر به معروف و نهی از منکر است
دو. نگاهی به دیدگاه مغنیه در تفاوتهای بین معصوم و غیر معصوم: مغنیه در کتاب “الخمینی و الدولة الاسلامیه” میان فقیه و معصوم تفاوت قائل است و معتقد است نمیشود فقیه و معصوم را از نظر منزلت و جایگاه در یک ردیف قرار داد، هر چند آن فقیه از نظر رتبه و مقام در جایگاه رفیعی باشد. وی دراین باره چنین میگوید: تفاوت در منزلت و جایگاه – میان معصوم و فقیه- لاجرم تفاوت در آثار را به دنبال خواهد داشت؛ از این رو است که معصوم بر صغیر و کبیر حتی مجتهد عادل ولایت دارد، در حالی که فقیه و مجتهد بر انسان بالغ رشید ولایت ندارد. این به دلیل آن است که نسبت میان معصوم و فقیه دقیقاً؛ مانند نسبت شخص قاصر به فقیه عادل است.[14]
سه. منظور مغنیه در موضوعی که عدهای از آن برتری امام خمینی را بر حضرت موسی استنباط کرده اند:
از بیان گذشته روشن شد که شیخ مغنیه (ره) در مقام مقایسه میان مقام موسی و امام خمینی نیست، بلکه در مقام بیان دو نوع از غضب است که از اؤلیای الاهی در هنگام امر به معروف ونهی از منکر صادر میشود. وی زمانی که خواست ویژگی امر به معروف را از امام خمینی بیان کند گفت: این صفت در امام (ره) از اوصافی نیست که به سرعت زایل شود.[15] بلکه از نوع اوصافی است که از بین نمیرود، مگر با از بین رفتن طاغوت زمان یعنی محمد رضا شاه؛(مانند آن که حضرت موسی در مقابل فرعون چنین بود).
پس از روشن شدن حقیقت مطلب، در پایان عین کلام مغنیه را از کتاب الخمینی و الدولة الاسلامیه نقل میکنیم تا روشن شود که چگونه گروهی برای بد جلوه دادن حقایق به هر وسیلهای متشبث می شوند وحاضر می شوند انجام می حقایق را تحریف کنند.
امر به معروف
فقها می گویند: یکی از شرایط وجوب امر به معروف عدم خوف ضرر است. در حالی که امام خمینی (ره) می گوید چرا باید خوف از ضرر مانع امر به معروف و نهی از منکر شود. امر به معروف واجب است حتی اگر زندان و تبعید و کشته شدن را به دنبال داشته باشد؛ چراکه اولیای الاهی در این راه و برای خشنودی خدا جان خود را در طبق اخلاص قرار می دهند.
این سخنان تنها غضب و عصبانیت زود گذر در راه حق نیست که با کوچک ترین برخوردی منجر به عقب نشینی شود چنان که حضرت موسی با برادرش هارون این گونه کرد، بلکه این غضب و عصبانیت از پشتوانۀ علم و منطق قوی و محکم برخوردار است. منظور امام خمینی این است که صاحبان انفاس قدسیه و اؤلیای الاهی و مؤمنان واقعی در بیان حق دچار تردید و دودلی نخواهند شد و به خاطر اعتقاد و ایمان راسخی که دارند در برابر شدائد و گرفتاری ها صبر پیشه میکنند. قرآن کریم در این باره میفرماید: “و شما را مىآزماييم تا مجاهدان و صابرانتان را معلوم داريم و حديثتان را آشكار كنيم”. امام میگوید: اگر عالمان در صف واحد در مقابل ظلم بایستند و پیامهایشان را به سراسر جهان اسلام برسانند و از ظلم و بیعدالتی آنها تبری بجویند هیچ ضرری متوجه آنها نخواهد شد. چنانکه میدانیم تمام این طواغیت ترسو هستند، اما زمانی که ضعف و سستی ما را میبینند به ظلم خود ادامه میدهند. آنان به ترس و انفعال انسانهای ترسو طمع کردهاند؛ طاغوتها اگر میدانستند که در بین مخالفانشان انسانهایی وجود دارند که از مرگ نمیهراسند. در مقابل آنها عقب نشینی کرده و دست از ظلم و ستم برمیداشتند. آری، جامعهای که در مقابل ظالمان و ستمگران بترسد جامعۀ زنده نخواهد بود، ترس و سستی در مقابل ظلم جز ذلت و خواری چیزی را به دنبال نخواهد داشت.
بدا به حال جوامعی که مردانش زندگی همراه با لذت را پذیرفتهاند و آزادی و کرامت انسانی را از دست دادهاند.[16]
با این سخنانانی که از شیخ محمد جواد مغنیه ذکر شد، روشن شد که هیچ مقایسه و برتری امام خمینی بر حضرت موسی (علیه السلام) در کار نیست.
[1] درباره حدود عصمت انبیا در میان علما اختلاف نظر وجود دارد که اینجا فرصت پرداختن به آن نیست.
[2] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 1، ص 86.
[3] اعراف، 103.
[4] اعراف، 103.
[5] اعراف، 104.
[6] “گفت: اگر راست مىگويى و معجزهاى به همراه دارى، آن را بياور”؛ اعراف، 106.
[7] اعراف، 107؛ الشعراء، 32.
[8] اعراف، 108؛ اشعراء، 33.
[9] اعراف، 109.
[10] تفسير الكاشف، ج3، ص 375- 378.
[11] اعراف، 150.
[12] اعراف، 151.
[13] تفسير الكاشف، ج3، ص 397- 398.
[14] مغنیه، محمد جواد، الخميني و الدولة الاسلامية، ص61- 62، دارالعلم للملایین، الطبعة الاولی، بیروت.
[15] این تشبیه غضب موسی بر فرعون است.
[16] الخميني و الدولة الاسلامية، ص107-108.