Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

فهرست

چکیده مطالب

امام حسن مجتبی (علیه السّلام) امام دوم شیعان جهان است، ایشان فرزند اول امیر المؤمنین علی (علیه السّلام)؛ وصی و جانشین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است.

امام حسن (علیه السلام) در شب نیمۀ ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.

هنگام ارتحال ملکوتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) امام حسن (علیه السلام) هفت سال و چند ماه، یا هشت سال داشت. زمانی که امامت بعد از علی (علیه السلام) به ایشان رسید، حضرتش 37 ساله بود.

مدت خلافت آن حضرت شش ماه و سه روز به طول انجامید و در سال 41 قمری. بین او و معاویه صلح نامه امضا شد. پس از اجرای صلح، امام (علیه السلام) به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شریفش را در آن جا ساکن بود، که در تاریخ 28 صفر سال پنجاه قمری همزمان با سال روز رحلت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سن چهل و هفت سالگی به دست همسرش جعده (دختر اشعث کندی) از طریق سم با دسیسه و نیرنگ معاویه به شهادت رسید.

امام حسین (علیه السلام) پس از مراسم غسل و کفن برادرش، وی را در کنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد (ره) در قبرستان بقیع به خاک سپرد.

زندگی نامه امام حسن مجتبی (علیه السلام)

بنا به روایت مشهور بین شیعه و اهل سنت،[1] امام حسن (علیه السلام) در شب نیمۀ ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.[2] البته نقل های ضعیفی هم وجود دارد که یکی از آنها زمان ولادت آن حضرت را ماه شعبان ذکر می کند. شاید این تاریخ با تاریخ ولادت امام حسین (علیه السّلام)اشتباه شده باشد.

هنگام ارتحال ملکوتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) امام حسن (علیه السلام) هفت سال و چند ماه، یا هشت سال داشت. زمانی که امامت بعد از علی (علیه السلام) به ایشان رسید، حضرتش 37 ساله بود.[3]

شیخ مفید در کتاب ارشاد می گوید: زمان بیعت (امامت) امام مجتبی روز جمعه 21 رمضان سال چهل هجری بود.[4]

مدت امامت آن حضرت شش ماه و سه روز به طول انجامید و در سال 41 قمری. بین او و معاویه صلح نامه امضا شد. پس از اجرای صلح، امام (علیه السلام) به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شریفش را در آن جا ساکن بود، که در تاریخ 28 صفر سال پنجاه هجری همزمان با سال روز رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در سن چهل و هفت سالگی[5] به دست همسرش جعده (دختر اشعث کندی) از طریق سم به شهادت رسید.

این حادثه با دسیسه و نیرنگ معاویه و وعدۀ ازدواج با پسرش یزید بن معاویه صورت پذیرفت.[6] سرانجام امام (علیه السلام) با نوشیدن زهر به دست همسرش[7] به دیدار حق شتافت و امام حسین (علیه السلام) پس از مراسم غسل و کفن برادرش را در کنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد (ره) در قبرستان بقیع به خاک سپرد.[8]

نام و القاب امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

امام حسن، فرزند علی بن ابی طالب، پسر عبد المطلب، پسر هاشم، پسر عبد مناف است.[9]

کنیه اش ابو محمد است. این کنیه را پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه السّلام) داد.[10] در هفتمین روز ولادتش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) قنداقۀ امام حسن را – در پارچه ای از حریر بهشتی که جبرئل برای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آورده بود – خدمت پدر آورد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نام حسن را بر وی نهاد.[11]

القاب آن حضرت عبارتند از: السَّيِّدُ، السِّبْطُ، الْأَمِيرُ، الْحُجَّةُ، الْبَرُّ، التَّقِيُّ، الْأَثِيرُ وَ الزَّكِي.[12]

امام حسن مجتبی (علیه السلام) و جعده

جعده دختر اشعث بن قیس کندی است. اشعث از مشاهیر صدر اسلام و منافقان خطرناک آن زمان بود. به‌ نوشته بلاذری‌ جعده‌ با نیرنگ‌ پدرش‌ به‌ ازدواج‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ (علیه السلام)‌ در آمد.[13]

امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید: اشعث در ریختن خون امیر المؤمنین (علیه السّلام) شریک بود و دخترش جعده -به تحریک معاویه- به امام حسن (علیه السلام) سمٌ داد و او را شهید کرد و پسرش در ریختن خون امام حسین (علیه السلام) مشارکت داشت.[14] قریشیان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌ آنان‌ را “بنی‌ مسمٌة الازْواج‌”، یعنی فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می‌کند، خطاب‌ می‌کردند.[15]

جعده‌ پس‌ از امام‌ حسن‌ مجتبی‌ (علیه السلام) دو بار ازدواج‌ کرد. نخست‌ با یعقوب‌ بن‌ طلحه بن‌ عبیدالله‌ و دومین‌ بار پس‌ از کشته‌ شدن‌ یعقوب ‌بن‌ طلحه‌ در واقعۀ حرٌه‌، با عباس‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ عباس‌ (فرزند بزرگ ابن ‌عباس‌ مشهور) ازدواج‌ کرد. جعده از این مردان دارای فرزند شد.[16]

بنابراین، در منابع تاریخی،‌ فرزندی‌ از جعده‌ برای‌ امام‌ حسن‌ (علیه السلام) گزارش‌ نشده‌ است‌.

امام حسن مجتبی (علیه السلام) و طلاق

يکی از آفت های بزرگ و ويرانگری که متأسفانه متوجه منابع حدیثی اسلام شده است، جعل احادیث و داخل کردن آنها در بین احادیث صحیح است که به انگيزه‏‌های سياسی، مذهبی و … که گاه به هدف پيراستن شخصيت های منفور و آلوده و گاه برای تخريب و ضربه زدن به شخصيت ها و رهبران ارزشمند دینی، انجام گرفته است. به همین جهت تشخیص احادیث صحیح از جعلی کار بسیار مهم و دشواری است.

امام حسن مجتبی (علیه السلام)، از شخصيت هايی است که هدف آماج احادیث مسموم مجعول، قرار گرفته است و دشمنان، این بار ایشان را به تعدد ازدواج و بسیاری طلاق متهم کرده اند، اتهامی که بی اساس بودن آن در باره شخصیتی همانند امام حسن مجتبی (علیه السلام) کاملا واضح است.

در بعضی از این روایات آمده است که امام علی (علیه السلام) به مردی که در مورد خواستگاری امام حسن و امام حسين و عبداللّه‏ بن‏ جعفر از دخترش با ایشان مشورت می کرد، فرمود: «بدان حسن، بسيار طلاق می‏‌دهد. دخترت را به حسين تزويج کن؛ زيرا برای دخترت بهتر است».[17]

در روایت دیگری آمده است، امام صادق (علیه السلام) فرمود: حسن بن‏ علی (علیهما السلام) پنجاه زن را طلاق داد؛ تا آن که حضرت علی (علیه السلام) در کوفه بپاخاست و فرمود: ای کوفيان، به حسن دختر ندهيد؛ زيرا بسيار طلاق می‏دهد. مردی بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنين می‏کنيم، او فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و فاطمه (سلام الله علیها) است، اگر خواست همسرش را نگه می‏دارد و اگر نخواست طلاق می‏‌دهد.[18]

در روایت دیگری آمده است امام باقر (علیه السلام) فرمود: علی (علیه السلام) کوفيان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن ندهيد؛ زيرا که بسيار طلاق می‏دهد.[19]

در بعضی از کتب تاريخی اهل سنت، نظیر: انسـاب الأشراف، قوت ‏القلوب، احياء العلوم، شرح نهج‏البلاغه ابن‏ ابی ‏الحديد معتزلی و… نیز همین مطالب تکرار شده است و از آن جا که گفته اند دروغ هر چه بزرگ تر باشد قبول کردنش آسان تر است در بعضی از جعل ها عدد همسران مطلقه آن حضرت را به سیصد نفر رسانده اند[20] که همه اینها سخیف و فاقد ارزش و به دور از عقل و منطق است.

در جواب این شبهه باید گفت: شواهد تاريخی، عقيدتی فراوانی بر نادرستی اين نقل ها دلالت دارد که برخی از آنها ذکر می شود:

1. امام مجتبی (علیه السلام) در نيمه ماه رمضان سال دوم يا سوم هجری به دنيا آمدند و در 28 صفر سال 49 هجری به شهادت رسیدند. هنگام شهادت عمر شریف ايشان 46 يا 47 سال بيشتر نبود. اگر اولين ازدواج حضرت در 20 سالگی رخ داده باشد، تا سال شهادت پدر؛ يعنی سال 40 هجری، در فاصله 17 يا 18 سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که با توجه به اين که آن حضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامی سه جنگ نهروان، جمل و صفين شرکت داشتند و با توجه به اين که آن حضرت بیست بار پياده از مدينه به حج رفتند و حج گزاردند؛ چگونه ممکن است وقت کافی برای چنين ازدواج هایی داشته باشند؛ بنا بر این، قبول چنین احادیثی امری نامعقول است.

2. بيشتر روايت هايی که در کتب حديث آمده منقول از امام صادق (علیه السلام) است؛ يعنی اين مطلب بیش از نیم قرن پس از زمان امام مجتبی (علیه السلام) مطرح می‏شود؛ چرا که ولادت امام صادق (علیه السلام) حدود سال 83 و شهادت ایشان نیز در سال 148 هجری و شهادت امام مجتبی (علیه السلام) در سال 48 قمری رخ داده است. اگر واقعا این روایات از امام صادق (علیه السلام) باشد، حضرت چه هدفی از بیان آن، بعد از يک قرن داشته اند؟ آیا درصدد بیان و افشای بحران خانوادگی امام مجتبی (علیه السلام) بوده اند؟! قابل تأمل است که اين سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانيقی دشمن سرسخت ائمه (علیهم السلام)، جاری می شود. مسعودی، سخنرانی منصور را در جمع خراسانی ها چنين نقل کرده است :«سوگند به خداوند که فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهاديم و به هيچ روی متعرض آنان نشده‏ايم؛ تا آن که علی بن‏ ابی ‏طالب (علیه السلام)خلافت را به دست گرفته و آن زمان که موفق نشد در حکومت، تن به حکميت داد. مردم اختلاف کردند و سخن شان گوناگون شد تا گروهی بر او هجوم آورده و او را کشتند. پس از وی، حسن بن‏ علی بپاخاست. او مردی نبود که اگر اموالی بر او عرضه می ‏شد، بستاند. معاويه با حيله او را ولی ‏عهد خود کرد و سپس او را خلع کرد. او به زنان رو آورد، روزی نبود که ازدواج نکند يا طلاق ندهد؛ تا آن که در بستر از دنيا رفت».[21]

3. اگر چنين امری واقع شده بود بايد دشمنان قسم خورده و بهانه جویانی که بر کوچک ترین امری مثل رنگ و جنس لباس ایشان اعتراض می کردند، در زمان حيات آن حضرت، اين امر را بر ايشان خُرده می‏گرفتند و در مناظرات و اعتراض هايی که بر حضرت داشتند بر اين نکته ـ که اگر صحيح بود نقطه‏ ضعف بزرگی به شمار می ‏رفت ـ انگشت می‏گذاشتند؛ ولی چنين امری از آن دوران، گزارش نشده است.

4. تعداد همسران و فرزندان و دامادهایی که برای حضرت در کتب تاريخ گزارش شده، با اين رقم ها سازگاری ندارد. بيشترين تعداد فرزندان را 22 و کمترين را 12 گفته‏اند و نام 13 نفر به عنوان همسر، برای ايشان ذکر شده که شرح حال بيش از سه تن آنان در دست نيست و نيز بيش از سه داماد برای آن بزرگوار در کتب تاريخ، گزارش نشده است.[22]

5. روايت های بسياری بر مبغوضيت ‏طلاق دلالت دارد. اين روايت ها در کتب حديث شيعه و اهل سنت به نحو مکرر، نقل شده است. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: منفورترين حلال ها نزد خداوند، طلاق است.[23] امام صادق (علیه السلام) فرمود: ازدواج کنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا طلاق عرش خداوند را به لرزه می‏آورد[24] و نيز امام صادق (علیه السلام)، از پدرشان نقل می کند: خداوند کسی را که بسيار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسی باشد، دشمن می‏دارد. [25]

حال آيا می‏توان گفت امامی معصوم به طور مکرر دست به چنين عملی زند و اين عمل، توجيهی نداشته باشد که پدرش هم اقدام به جلوگيری از آن نمايد.

6. امام مجتبی (علیه السلام) عابدترين و زاهدترين انسان زمانش بود[26]و همواره این چنین نيايش می‏کرد”: من از پروردگارم حيا می‏کنم که او را ملاقات کنم در حالی که پياده به سوی خانه او نرفته باشم،[27] او بیست بار پياده از مدينه به حج رفت و حج گزارد، چگونه ممکن است مرتکب چنين اعمالی شود.

7. صفت مطلاق «پر طلاق»، در جاهليت نيز مذموم بود. وقتی خديجه (سلام الله علیها)  به پسر عمويش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وی مشورت کرد که به کدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شيبه، بسيار بدبين است، عقبه، پيرمرد است، ابوجهل، مردی متکبر و بخيل است، صلت مردی مطلاق است. آن گاه خديجه (سلام الله علیها) فرمود: نفرين خدا بر اينها باد، ولی آيا می‏دانی مرد ديگری هم از من خواستگاری کرده است.

اینک جای تأمل است، چگونه خصلتی که در جاهليت مورد ذم و سرزنش بوده و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردی (مطلاق) زن دهند، آن وقت حضرت علی(علیه السلام) فرزند زاهد و پارسای خود را چنين وصف کرده باشد؟! و امامی معصوم به چنین خصلت ناپسندی که مبغوض خداوند است آلوده باشد.

اينها بعضی از شواهدی هستند که دروغ و بی اساس بودن این نقل ها را ثابت می کنند.

بنا بر این نمی‏توان اين مضامين سخیف و نقل های ناصواب را در حق شخصیتی پذيرفت، که در روایات متعددی از قول رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) مورد تعریف و تمجید قرار گرفته است.[28]

فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

دربارۀ تعداد فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السّلام) اختلاف بسیاری وجود دارد؛ هم چنان­که در تعداد همسران آن حضرت نیز اقوال متعددی وجود دارد. مرحوم شیخ مفید در کتاب ارزشمند خود «ارشاد» پانزده فرزند- هشت پسر و هفت دختر- برای حضرت نام می برد و مادر آنها را نیز ذکر می کند که جعده در میان آنها نیست.[29]

شیخ مفید می نویسد: زید بن حسن و دو خواهر او مادرشان امٌ بشیر، دختر ابی مسعود عقبه بود. حسن بن حسن معروف به حسن مثنٌا، مادرشان خوله دختر منظور بن زبان بود. عمر بن حسن و دو برادر او قاسم و عبدالله مادرشان کنیز بود. فرزند دیگر آن حضرت عبد الرحمان بن حسن بود که مادر او نیز کنیز بود. حسین بن حسن ملقب به اثرم و برادر او طلحه و خواهرش فاطمه، از ام اسحاق دختر طلحة بن عبید الله تولد یافته بودند. چهار دختر دیگر حضرت، ام عبدالله، فاطمه، ام سلمه و رقیه نام داشتند و مادر این چهار نفر هم کنیز بود.[30]

بر اساس بیان تاریخ نگاران، فقط حسن و زید، صاحب نسل بوده اند و از سایر فرزندان امام مجتبی (علیه السّلام) نسلی باقی نمانده است.[31]

شهادت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

علت شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) توسط همسر ایشان

بی‌گمان، امامان (علیهم السلام) برای هدایت مردم زحمات بسیاری را متحمل می‌شدند. در این مسیر، انسان‌های زیادی در اثر موعظه و نصیحت آنان هدایت و تربیت شدند، اما برخی انسان‌ها هدایت‌پذیر نبودند؛ لذا موعظه و هدایت امامان (علیهم السلام) در آنها اثر نمی‌گذاشت. چنانچه پیامبران و اولیای الهی در طول رسالت خویش با دو گروه از انسان‌های هدایت‌پذیر و هدایت‌ناپذیر رو برو بودند. در محیط خانواده و نزديكان آنها نیز برخی انسان‌های حق‌طلب و حق‌پذیر، و برخی چنین نبودند. چنان‌که تعلیم و تربیت حضرت نوح (علیه السلام)، به یکی از فرزندان وی تأثیر نگذاشت و او موعظه و نصيحت‌های پدر خویش را نادیده گرفت. این بدان جهت نبود که حضرت نوح (علیه السلام) در تربیت فرزند خود کوتاهی کرد؛ بلکه منشأ این امر عدم قابلیت فرزند وی برای هدایت بود؛ همان‌طور كه قرآن كريم درباره همسران نوح و لوط فرموده است: «خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند!».[32]

همچنین در مورد همسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیز این مطلب صادق است؛ همسر آن حضرت (جعده) قابلیت تربیت و هدایت نداشت؛ نه این‌که امام در هدایت و تربیت همسر خود کوتاهی کرده باشد. همه امامان (علیهم السلام) همان‌طور که به هدایت و نصیحت افراد جامعه می‌پرداختند، اعضای خانواده خود را نیز هدایت و موعظه می‌نمودند. و آنها را از خطرات هواهای نفسانی آگاهی می‌دادند، اما در برخی از اعضای خانواده اثر نمی‌گذاشت و تحت تأثیر هواهای نفسانی و وعده‌های دشمنان قرار می‌گرفتند.

بنابراين امكان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزدیک – همچون ارتباط زناشويى- با پيامبری از پیامبران الهی يا امام معصوم (علیه السلام) داشته باشند؛ اما با سوء اختيار خود، به راه كفر و گناه بروند و گرفتار بدفرجامى شوند؛ مانند «جعده» همسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) که به امام زمانش خيانت كرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نكرد.[33]

امامت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

تقدم امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر امام حسین (علیه السلام)

امامت، عهد و پیمان خدایی است که با جعل و انتخاب او ثابت می شود و همان گونه که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا است، تعیین امام هم باید از طرف خدا باشد، و در روایات متعدد، پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعداد و نام جانشینان خود را بیان کرده است.

به عنوان نمونه در برخی روایات آمده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)فرمودند: رهبران پس از من دوازده نفرند و همه آنها از قریش اند. [34]و نام تک تک آن دوازده نفر را به ترتیب مقام امامت بیان کرده اند.[35]

پس، امامت امام حسن (علیه السلام) و دیگر امامان (علیهم السلام) از طرف خدای متعال بوده که توسط پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به انسان ها ابلاغ شده است، و هر امامی هم امام بعدی خود را به مردم اعلام می کردند و امام علی (علیه السلام)، هم امام حسن (علیه السلام) را به عنوان وصیّ و امام پس ازخود به مردم معرفی کردند.

اما این که امام حسن (علیه السلام) دوّمین امام بوده و امام حسین (علیه السلام) سومین امام است، شاید به جهت این باشد که امام حسن (علیه السلام) از نظر سنّی بزرگ تر از امام حسین (علیه السلام) بودند و گرنه همه امامان (علیهم السلام) دارای حقیقت واحدی و از نور واحدی هستند. این اتحاد نوری اهل بیت (علیهم السلام) به صراحت در روایات بسیاری وارد شده است، البته گاهی پنج تن آل عبا، و زمانی دیگر، همه معصومان، مورد تصریح روایات اند؛ به عنوان نمونه خدای متعال به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود:«ای محمد! من، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه را از نور واحد آفریدم».[36]

البته، ما احادیثی داریم که امتیازاتی ویژه برای برخی از معصومان بیان کرده است؛ مانند حدیث زیر که برای حضرت امام علی (علیه السلام) برتری و امتیازی نسبت به امامان دیگر قرار داده شده است:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:”… اوّل مان و افضل مان و بهترین ما بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) است”.[37]

و یا در روایات دیگری، خداوند متعال به پاس قدردانی از کاری که  امام حسین (علیه السلام) انجام داده بود، تربتش را شفای دردها قرار داده است.[38] اهمیت این پاداش آن گاه روشن می شود که بدانیم از نظر فقه اسلام، خوردن خاک حرام است، و تنها خوردن کمی از تربت سیدالشهداء به قصد شفا، از این حکم استثنا شده است.[39]

اما به صورت قطعی نمی توان گفت که این امتیازات بر اساس اختلافی است که ائمه (علیهم السلام) در مقام ولایت تکوینی[40]  داشته اند، اگر چه بتوان امکان این اختلاف را در مقام ثبوت پذیرفت، ولی سخن ما آن است که نمی توان در مقام اثبات به شواهد روشنی در این باره دست یافت، ولی این مقدار قطعی است که همه معصومان جلوه ای از یک نورند، و همه از ولایت تکوینی برخوردارند و اگر هر یک جای دیگری می بود همان کاری را انجام می داد که دیگری انجام داده است؛ زیرا آنان به جهت این که الگویی کامل برای هدایت انسان ها هستند، باید در هر شرایط و موقعیت، بهترین رفتار و روش را در معرض دید انسان ها قرار دهند تا آنها در عمل بیاموزند که در شرایط متفاوت باید چه رفتار مناسبی را اتخاذ کنند، زمان جنگ، صلح نکنند مانند امام حسین (علیه السلام) و زمان صلح، نجنگند؛ مانند امام حسن (علیه السلام) و … .[41]

به سخن دیگر؛ با این که همه امامان جلوه کاملی از صفات و اسمای الهی بوده اند، شرایط خاص و ویژگی های زمانه، باعث می گردید که جنبه ای از شخصیت روحانی آنها تجلّی پیدا کند و به فعلیت برسد و آنان مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان ظهور، بروز و جلوه خاصی داشته باشد.[42]

پس، تفاوت بین آنها فقط در جهت فعلیت بخشیدن جنبه ای از تجلیات اسماء و صفات الهی بر اساس شرایط و ویژگی های خاصّ زمانه بود.

بر این اساس، همه چهارده معصوم (علیهم السلام) از یک نور واحد خلق شده اند و از جهت وجودی و مقام ولایت تکوینی یکسان هستند و امامت هر یک از امامان (علیهم السلام) به امر الهی بوده است و اگر امتیازی برای امامی نسبت به امام دیگر در احادیث یافت می شود، به خاطر این بود که هر کدام از امامان معصوم (علیهم السلام) طبق شرایط خاصّ زمانه، بهترین رفتار و روش را در معرض دید انسان ها قرار می دادند و جلوه ای از اسماء و صفات الهی را به فعلیت می رساندند. امام علی (علیه السلام) طبق شرایط خود مأمور به یک الگوی رفتاری ظهور و بروز جلوه خاص اسماء و صفات الهی بودند و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و دیگر ائمه (علیهم السلام) هم همین طور.[43]

دلائل امامت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

تصریح بر امامت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

یکی از راه های شناخت امام معصوم تصریح معصوم پیشین نسبت به امامت آن امام می باشد.

در مورد امامت امام حسن (علیه السّلام) نیز تصریحاتی از سوی معصوم قبلی صورت گرفته است که در این جا به یک مورد آن اشاره می شود.

امیرمؤمنان (علیه السّلام) در آخرین روزهای عمر خود، وصیتی به فرزندش امام مجتبی (علیه السّلام) کرد و در آن هنگام، امام حسین (علیه السّلام) و محمد حنفیه و همه فرزندانش و بزرگان شیعه و اهل بیت خود را، بر آن گواه گرفت. سپس کتاب و سلاح مخصوص خود را به او داد و فرمود: «فرزندم حسن! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمان داد تا تو را وصی خود قرار دهم و کتاب ها (نوشته ها) و سلاح خویش را به تو دهم؛ همان طور که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را به من سپرد و فرمان داد که بر تو فرمان دهم که هرگاه مرگت فرا رسید، آن کتاب و سلاح را به برادرت حسین بسپار».

آن گاه فرمود: «فرزندم! تو ولی امر و نیز ولایت و اختیار قصاص خون من را در دست داری. چنانچه خواستی، عفو کن و اگر تصمیم به قصاص گرفتی، در برابر یک ضربت، یک ضربت باشد و از این مقدار تجاوز مکن».[44]

در این جا امیرمؤمنان (علیه السّلام) تصریح می فرماید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او وصیت کرد تا امام حسن (علیه السّلام) را وصی خود قرار دهد که این خود نشانه ای بر منصوص بودن امامت حضرت مجتبی (علیه السّلام) است.[45]

خلافت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

سال چهلم از هجرت، که حضرت علی (علیه السلام) به شهادت رسیدند، مردم در مسجد جامع شهر،گرد آمدند، امام حسن (علیه السلام) که در آنوقت 37 سال داشتند بر منبر فراز رفتند و چنین فرمودند: دیشب، مرد یگانه‏ای از جهان رخت‏بست که در میان‏گذشتگان و هم در بین آیندگان، به دانش و کردار، یکتا بود. همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، جنگ ها کرد و در نگاهبانی اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله)، مجاهدانه کوشید، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جنگ ها،او را به سپاهسالاری می‏فرستاد و او همواره پیروز باز می‏گشت … .

از زرد و سفید -اشاره به زر و سیم- دنیا، بیش از 700 درهم نگذاشت، آنهم سهمیه او و بر آن بود که با آن خدمتگاری برای خانواده خود فراهم آورد. در این هنگام، امام به سختی گریست و مردم نیز گریستند … .

آن گاه از آن جهت که امامت از مسیر راستین خود، انحراف نیابد، جمله ای چند، از خویش فرمود: من پسر پیامبری هستم که مژده آور و بیم رسان بود و مردم را به سوی خدا می‏خواند. من شعله‏ایی از آن چراغ فروزان پیامبری و از خاندانی هستم که خداوند، پلیدی و آلودگی را از آنان دور گردانیده است و هم از آنانم که در قرآن مجید، محبت ایشان به وجوب آمده است: «بگو ای پیامبر، من از شما بر رسالتم، پاداشی، جز مهرورزی با خویشانم، نمی‏خواهم…»[46]

آن گاه،امام نشست و عبد الله بن عباس برخاست و گفت: مردم، ایشان – اشاره به امام حسن (علیه السلام) – فرزند پیامبر شما (صلی الله علیه و آله) و جانشین علی (علیه السلام) و امام شماست، با او بیعت کنید! مردم، گروه گروه، بدو روی آوردند و بیعت کردند.[47]

صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام)

اساساً اسلام دین رحمت و صلح و صفا است، تاریخ اسلام و زندگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السّلام) بیانگر همین معنا است، مگر در مواردی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله)  و یا ائمه (علیهم السّلام)  مجبور به جنگ و نبرد می شدند که آن هم جنبۀ دفاعی داشت. امام حسن (علیه السّلام) هم آن گاه که به خلافت رسیدند، با مخالفت و لشکر کشی معاویه روبرو شدند و از این جهت لشکری را تجهیز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخیزند، امّا در ادامه، شرایطی فراهم شد که امام مجبور شدند، از اسلام به گونه ای دیگر دفاع نمایند.[48] اما دربارۀ علت صلح امام حسن (علیه السّلام)و قیام امام حسین (علیه السّلام) باید گفت: اینها دو حادثۀ تاریخی هستند که معلول شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود هستند و این دو واقعه را باید با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمان خودشان بررسی نمود.

از نگاه شیعه امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) هر دو امام و معصوم از خطا و اشتباه اند. سرّ صلح و قیام هریک از این دو بزرگوار، در متفاوت بودن شرایط سیاسی _ اجتماعی زمان آن دو حضرت، نهفته است که در ادامه به پاره ای از آن اشاره می شود:

1. از مسلّمات تاریخ است که معاویه شخص حیله گری بود، و فقط ظاهر احکام اسلامی را تا حدودی مراعات می کرد، بر خلاف یزید که نه تنها دشمنی با اسلام را در نهاد خود ـ مانند پدرش ـ داشت، بلکه این دشمنی را ابراز و آشکار می کرد و به هیچ یک از مقدّسات اسلامی پایبند نبود.[49] به همین جهت بود که امام حسین (علیه السّلام) در زمان حیات معاویه با آن که نامه هایی از اهل عراق برای دعوت به قیام علیه معاویه داشتند، دست به این کار نزدند و فرمودند، “امروز، روز قیام نیست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زمانی که معاویه زنده است کاری نکنید و در خانه ها مخفی شوید”.[50]

2. پیدا شدن نیروهای خوارج و نبود یاران مخلص و فرمانده هان فداکار[51] و ضعف داخلی، توان و قدرت نظامی امام حسن (علیه السّلام) را ضعیف کرده بود، مضافاً بر این کراهت مردم از شرکت در نبرد با معاویه،[52] از دلایل صلح آن حضرت است که خود می فرماید: «دیدم بیشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بیزارند، دوست نداشتم آنان را بر آن چه که نمی پسندیدند وادار کنم. پس به خاطر حفظ جان عدۀ کمی از شیعیانم، صلح کردم».[53]

3. امام حسن (علیه السّلام) در مقام خلیفۀ مسلمانان بودند و درگیری آن حضرت با معاویه و کشته شدن او به دست لشکر معاویه، شکست مرکز خلافت مسلمانان بود و به گفتۀ استاد مطهری، این چیزی بود که حتی امام حسین (علیه السّلام) هم از این نوع کشته شدن پرهیز داشتند که کسی در جای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و در مسند خلافت کشته شود[54] و به همین جهت بود که امام حسین (علیه السّلام) حاضر نبودند در مکه کشته شوند؛ چرا که احترام مکه از بین می رفت. بنابراین، شرایط این چنینی به هیچ وجه اقتضای جنگ و نبرد را نداشت، و صلح یک تاکتیک مهم بود، برای سامان دادن به وضعیت مردم مسلمان و تثبیت پایه های حکومت اسلامی.

لذا ما معتقدیم: اگر امام حسین (علیه السّلام) به جای امام حسن (علیه السّلام) بودند، همین کار را می کردند.

گواه ما آن است که بعد از صلح امام حسن (علیه السّلام) عده ای خدمت امام حسین (علیه السّلام) رسیدند و گفتند ما صلح را قبول نداریم آیا با تو بیعت کنیم؟ امام حسین (علیه السلام) فرمودند: “نه هر چه برادرم حسن (علیه السّلام)  کرده من تابع همان هستم”.[55]

اما به دلایل زیر شرایط زمان امام حسین (علیه السّلام) درست برعکس شرایط امام حسن (علیه السّلام) بود:

1. اولین تفاوت اساسی شرایط امام حسین (علیه السّلام) با زمان امام حسن (علیه السّلام) که سبب قیام امام حسین (علیه السّلام) شد، این بود که یزید از آن حضرت تقاضای بیعت کرده بود و بیعت امام حسین (علیه السّلام) با یزید ـ که به هیچ یک از احکام و ظواهر اسلامی پایبند نبود؛ یعنی به رسمیت شناختن ظلم، ستم، فساد و … و این مساوی بود با از بین رفتن اسلام و مقدّسات دینی. در حالی که معاویه از امام حسن (علیه السّلام) تقاضای بیعت نکرده بود و یکی از موارد صلح نامه همین عدم تقاضای بیعت بود.

2. همان مردمی که در زمان امام حسن (علیه السّلام) تمایلی به نبرد با معاویه نداشتند،[56] در مدت بیست سال حکومت معاویه از ظلم و ستم امویان به ستوه آمده بودند و کوفه تقریباً یک شهر آماده برای تشکیل حکومت از طرف امام حسین (علیه السّلام) بود و این حجتی بود بر امام حسین (علیه السّلام) و می بایست به آن ترتیب اثر می دادند.[57]

3. مهم ترین عامل قیام امام حسین (علیه السّلام)، عامل امر به معروف و نهی از منکر بود.

معاویه در مدت بیست سال حکومتش، بر خلاف اسلام عمل کرده، ظلم و ستم نموده، احکام اسلام را تغییر داده، بیت المال را حیف و میل کرده، خون های مردم را به ناحق ریخته و به کتاب خدا و سنت پیامبر و حتی به مفاد صلح نامه اش عمل نکرده بود، اما به این خلاف ها بسنده ننمود تا این که برای بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشین معرفی کرده است و … این همه باعث گردید که امام حسین (علیه السّلام) به عنوان وظیفه قیام نموده و امر به معروف و نهی از منکر کند. در حالی که این وضعیت معاویه در زمان امام حسن (علیه السّلام) به اوج خود نرسیده و برای مردم بر ملا نشده بود و شاید به همین جهت باشد که می گویند: صلح امام حسن (علیه السّلام) زمینه ساز قیام امام حسین (علیه السّلام) شد؛ یعنی با مفادی که در صلح نامه امام حسن (علیه السّلام) به وسیلۀ آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فریب و نیرنگ را بر معاویه بست، اگر چه معاویه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولی این چیزی جز رسوایی برای او در جامعۀ اسلامی و زمینه سازی برای قیام امام حسین (علیه السّلام) بر ضد فرزندش را به ارمغان نیاورد. برخی از مفاد صلح نامۀ امام حسن (علیه السّلام) از این قرار است:

1. معاویه به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.

2. امر خلافت بعد از وی به امام حسن (علیه السّلام) برسد و در صورت بروز هر حادثه ای به امام حسین (علیه السّلام) تفویض شود.

3. سب و دشنام علی (علیه السّلام) در منابر و نمازها منع شود.

4. از بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است چشم پوشی شود.

5. مسلمانان و شیعیان در امان باشند.

از مفاد این صلح نامه به خوبی استفاده می شود که امام حسن (علیه السّلام) هرگز در صدد تثبیت خلافت معاویه نبوده، بلکه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضای زمان و شرایط جامعۀ اسلامی تن به چنین کاری داد.

بنابراین، با توجه به شرایطی که در زمان امام حسن (علیه السّلام) بر جامعۀ اسلامی حاکم بود و امام در مسند خلافت بود با معاویه صلح کرد؛ چرا که شرایط مختلف بوده و با هم تفاوت داشت، لذا شرایط زمان امام حسن (علیه السّلام) اقتضای صلح و زمان امام حسین (علیه السّلام) اقتضای قیام داشت.

متفرق شدن سپاه امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جنگ با معاویه

بعد از این که امام از لشکر کشی معاویه مطلع گردید، به حجر بن عدی کندی، فرمان داد تا فرمانداران و هم مردم را برای جنگ آماده سازد.

منادی، در کوچه‏های کوفه، فریاد «الصلاة‏» برداشت و مردم به مسجد ریختند. امام بر فراز منبر رفت، فرمود:

معاویه برای جنگ به سوی شما آمده است، شما نیز به اردوگاه نخیله بروید…! همه ساکت ماندند.

عدی، فرزند حاتم طائی معروف، از جای برخاست که من پسر حاتم هستم، سبحان الله،این سکوت مرگبار چیست که جانتان را فرا گرفته است؟

چرا به امام و پسر پیامبرتان پاسخ نمی‏دهید…از خشم خدا بیم کنید، مگر شما از ننگ، باک ندارید…؟

آن گاه رو به امام کرد و گفت:گفتار شما را شنیدیم و با جان و دل به فرمانیم، و افزود که: من هم اکنون به اردوگاه می‏روم هر که مایل است ‏به ‏من بپیوندد.

قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعه‏ تیمی نیز با سخنرانی‌های شور انگیز مردمان را به جنگ راغب ساختند و به تجهیز سپاه از مردم پرداختند و آن گاه همه به اردوگاه رفتند.[58]

انبوه جمعیت در اردوگاه، به جز شیعیان، از این چند دسته نیز فراهم آمده بود:

1. خوارج، که تنها برای جنگ با معاویه آمده بودند نه به جانبداری از امام.

2. آزمندانی که دنبال غنائم جنگی بودند.

3. آنان که به پیروی از رؤسای قبیله‏ها، شرکت کرده بودند و انگیزه دینی نداشتند.[59]

امام (علیه السلام)، گروهی از این سپاهیان را، به سپهسالاری حکم به شهر انبار فرستاد، اما حکم با معاویه ساخت، امام خود به ساباط مدائن رفت و از آن جا 12 هزار نفر را به عنوان پیشاهنگ جنگ به سالاری عبید الله بن عباس، به رزم با معاویه گسیل داشت و قیس بن سعد بن عباده‏ انصاری را هم معاون کرد که اگر عبید الله از میان رفت،او سپهسالار گردد.

معاویه در صدد بر آمد که قیس را بفریبد و یک میلیون درهم نزد قیس فرستاد تا با او همدست شود یا دست کم از امام دست بردارد، قیس پاسخ داد؛ به نیرنگ، دین مرا نمی‏توانی از دستم بگیری.[60]

و اما سپهسالار اصلی لشکر، یعنی عبید الله بن عباس، تنها به وعده همان پول، فریفته شد و شبانه با گروهی از خاصان خویش،به سوی معاویه گریخت. بامداد آن روز، سپاه بی سر پرست ماند، پس قیس با مردم نماز گزارد و سپهسالار شد و جریان را به امام گزارش داد.[61]

قیس دلیرانه می‏جنگید، معاویه چون راه فریب او را مسدود یافت جاسوسانی به میان لشگر امام فرستاد که به دروغ جریان صلح قیس با معاویه را شایعه کنند و نیز گروه دیگری را در میان لشگر قیس که بگویند: امام حسن با معاویه صلح کرده است.[62]

به این ترتیب، خوارج و آنان که با صلح موافق نبودند، از این خدعه، فریفته شدند و ناگهان به حالت عصیانی به خیمه امام ریختند و به غارت پرداختند و حتی فرش زیر پای امام را ربوده و ضربه‏ای به ران آن حضرت وارد آوردند که از خونریزی شدید، امام به حالت وخیمی در افتادند.[63]

یاران امام، آن گرامی را به مدائن، به سرای سعد بن مسعود ثقفی- فرماندار مدائن،که از طرف حضرت علی (علیه السلام) منصوب شده بود- بردند. امام (علیه السلام) مدتی در خانه ثقفی به معالجه پرداخت. در این بین به او گفتند، برخی از روسای قبائل -که بدون انگیزه دینی بوده و با امام عداوت داشتند- به معاویه در پنهان نوشته‏اند؛ اگر به عراق آیی، پیمان می‏بندیم که امام (علیه السلام) را به تو بسپاریم.

معاویه، نامه‏های اینان را، عینا نزد امام فرستاد و تقاضای صلح کرد با این پیمان که هر شرطی که امام بفرماید، پذیرا خواهد شد.[64]

امام، به شدت بیمار بود و یارانش از هر سو پراکنده شده بودند و لشگریان و سربازان، از جهت ایده‏ئولوژی و اهداف، یگانگی نداشتند و هر یک سازی جدا می‏نواختند و در راهی دیگر، می‏تاختند… از هیچ سو و به هیچ رو، ادامه جنگ به سود شیعیان و حتی اسلام نبود، چرا که معاویه اگر به وسیله جنگ، رسما پیروز می‏شد، اساس اسلام از هم می‏‌پاشید، و هم دودمان همه شیعیان -مسلمانان راستین- را از زمین بر می‏‌چید.

پس، ناگزیر، امام با شرایطی بسیار و سخت، به صلح تن در داد.[65]

پیمان شکنی معاویه با امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

معاویه از آن پس که بر امور چیره گشت، چهره واقعی خود را آشکار ساخت. در طی یک سخنرانی در نخیله، آشکارا گفت: به خدا سوگند، با شما نجنگیدم تا نماز گزارید و روزه بدارید و حج ‏بروید، بلکه تا حکومت کنم و اینک بدان رسیده‏ام. اکنون اعلام می‏کنم که تمام شرط‌هایی که در صلحنامه با حسن بن علی (علیهما السّلام) گذراندیم، زیر پا خواهم گذارد.[66] اما در عمل، گاه به جهت ‏سابقه و نفوذ امام حسن (علیه السّلام) ناگزیر بود مراعات کند، چنان که در جریان تعقیب و آزار یکی از یاران امام، معاویه مجبور به سرزنش زیاد (حاکم کوفه) شد و به او نوشت: مزاحم یاران او مشو، من در این کار به تو ولایتی نداده‏‌ام.[67]

کارشکنی معاویه علیه امام حسن مجتبی (علیه السلام)

بعد از آن که امام حسن (علیه السلام) جانشینی خود بعد از امیر المؤمنین (علیه السلام) را اعلام کرد، معاویه جاسوسانی به کوفه فرستاد تا هر چه می‏گذرد، گزارش دهند و در حکومت امام از درون دست به خرابکاری بزنند.

امام (علیه السلام) فرمان داد آنان را گرفتند و کشتند و نامه ای نیز به معاویه فرستاد که:جاسوس می‏فرستی؟ گویا جنگ را دوست می‏‌داری؟ جنگ بسیار نزدیک است، منتظر باش! إن‌شاء الله‏ … .[68]

معاویه به همان بهانه ای که قریش به وسیله آن از حضرت علی (علیه السلام) رو گرداندند، از بیعت با امام حسن (علیه السلام) سر باز زد، او در دل می دانست که امام از او سزاوارتر است اما ریاست‌خواهی، او را از پیروی واقعیت، باز می‏‌داشت،چرا که او می‏‌دانست کمی سن در پیامبرانی چون حضرت عیسی و یحیی، مانع پیامبری نبوده است،در امام نیز که جانشین پیامبر است،همین گونه است.

معاویه،نه تنها از بیعت سر باز زد، بلکه در صدد از میان برداشتن امام بر آمد. برخی را به پنهانی فرمان داد تا آن گرامی را بکشند،از این رو، امام،در زیر پیراهن، زره می‏پوشید و بی‏زره به نماز نمی‏رفت، به همین جهت یک روز که یکی از این مأموران مخفی معاویه، به سوی امام تیر افکند،به آن گرامی صدمه ای وارد نیامد.[69]

همین معاویه، که کمی سن را در امام (علیه السلام) بهانه می‏آورد و از بیعت ‏با او تن می‏زد، به هنگام ولایتعهدی یزید، این بهانه را فراموش و فرزند جوان خود را، جانشین خویش کرد و از مردم برای او بیعت گرفت.

معاویه، به بهانه ایجاد وحدت اسلامی و پیش گیری از اختلاف و اغتشاش، به عمال خود نوشت؛ با لشگر به سوی من آیید و آنان همان کردند که او گفت.

معاویه آنان را بسیج کرد و به جنگ با امام به عراق فرستاد.

فضائل و کرامات امام حسن مجتبی (علیه السلام)

تاریخ نویسان درباره امام حسن مجتبی (علیه السلام) فضایل و مناقبی را ذکر کردند که برخی از آنها چنین است:

1. نام گذاری امام حسن از سوی خداوند

جابر بن عبدالله می گوید: هنگامی که حضرت زهرا امام حسن (علیهما السلام) را به دنیا آورد، به امام علی (علیه السلام) گفت: برایش نام انتخاب کن. علی (علیه السلام) فرمود: من در نام گذاری این فرزند بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش نمی گیرم. قنداقۀ امام حسن را خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله) آوردند و گفتند، یا رسول الله، برایش نام انتخاب کن. پیامبر فرمود: در این نام گذاری بر خدای متعال سبقت نمی گیرم. پس خدای متعال به جبرئیل وحی فرستاد که محمد (صلی الله علیه و آله) صاحب فرزند شد، به جانب وی برو، تبریک بگو، و به او بگو که علی نسبت به تو مثل هارون است نسبت به موسی، پس نام فرزند هارون را بر وی بگذار. جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وی تبریک گفت و گفت: خدای متعال فرمود: نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نام گذاری کن. پیامبر فرمود: نام پسر هارون چیست؟ جبرئیل گفت: شبر.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: زبان ما عربی است! پس جبرئیل در جواب گفت: او را حسن نام بگذار و پیامبر نام حسن را برایش برگزید.[70]

2. امام حسن (علیه السلام) سرور جوانان بهشت

جابر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می کند: هر کس خواست سرور جوانان بهشت را ببیند، پس به چهره حسن بن علی (علیه السلام) نگاه کند.[71]

3. هیبت و ابهت امام حسن (علیه السلام) هیبت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

ابن علی رافعی از پدرش، از جده اش زینب دختر ابی رافع، نقل می کند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسین (علیهما السلام) خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله) رسید … و فرمود: این دو پسرانت هستند، پس چیزی به ارث و یادگار آن دو را بیاموز، پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین دربارۀ آنها فرمود: “حسن هیبت و ابهت مرا دارد، و اما حسین دارای جود و بخشش و شجاعت من است”. مؤید این روایت، روایتی است که محمد بن اسحاق نقل کرده است: کسی در شرافت بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به حسن بن علی (علیهما السلام) نرسیده است. وی می گوید من در مسیر مکه خود شاهد بودم که امام حسن (علیه السلام) از مرکبش پایین آمد و پیاده می رفت از همراهانش کسی نماند، مگر این که او نیز از مرکبش پیاده شد، حتی سعد بن ابی وقاص هم پیاده شد و در کنار حضرت راه می رفت.[72]

4. امام مجتبی (علیه السلام) شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

از انس بن مالک نقل شده است که کسی در شباهت به رسول الله (صلی الله علیه و آله) مانند حسن بن علی (علیهما السلام) نبود.[73]

5. شدیدترین ابراز محبت های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به امام مجتبی (علیه السلام)

در صحیح مسلم روایتی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دربارۀ امام حسن (علیه السّلام) می فرماید: “من حسن را دوست می دارم، خدایا تو نیز او را و هر کسی که او را دوست می دارد، دوست بدار”.[74]

در روایتی دیگر از براء بن عازب آمده است: من دیدم که حسن بر دوش رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود، در حالی که می فرمود: “خدایا من او (حسن) را دوست می دارم، تو نیز او را دوست بدار”.[75]

6. زهد و عبادت امام حسن (علیه السلام)

در کتاب امالی آمده است: امام مجتبی عابدترین، زاهدترین و با فضیلت ترین مردم زمانش بود و زمانی که عازم حج می شد، با پای پیاده می رفت و گاهی هم پا برهنه، امام حسن (علیه السلام) زمانی که یاد مرگ می کرد می گریست و هنگامی که به یاد قبر و قیامت می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد.[76]

7. بذل و بخشش در راه خدا

امام مجتبی (علیه السّلام) اهل جود و بخشش بود و در میان مردم به این خصلت معروف بود. روایات فراوان در این باره آمده است. علامه مجلسی از حلیة الاولیاء نقل می کند: امام حسن (علیه السلام) دو بار تمام زندگی اش را در راه خدا بین مستمندان تقسیم کرد.[77]

8. تواضع و محبت نسبت به فقرا

ابن شهر آشوب در کتاب الفنون از احمد مؤدب و کتاب نزهة الابصار از ابن مهدی نقل می کند: امام حسن (علیه السلام) در حال گذر از جایی بود، دید عده ای از فقرا بر زمین نشسته اند و مقداری نانِ خشکِ خورد شده در سفرۀ آنها است و مشغول خوردن هستند، از حضرت دعوت کردند از آن نان خشک میل کند، حضرت از مرکب پیاده شد در کنارشان نشست و از آن نان میل کرد، به برکت وجود امام نان آن قدر زیاد شد که همه از آن خوردند و سیر شدند، پس از غذا امام مجتبی (علیه السلام) از آنها دعوت کرد و در منزل خود از آنان پذیرایی نمود و … .[78]

مشابه این گونه روایات و ده ها آیۀ قرآن که درباره فضایل و مناقب اهل بیت و امام مجتبی وارد شده، فراون است[79] و به همین مقدار درباره آن حضرت اکتفا می کنیم. درباره فضیلت و شخصیت امام حسن (علیه السلام) همین مقدار بس که آن حضرت از اهل بیت (علیهم السلام) است، کسانی که خداوند پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک و مطهر گردانید،[80] و از کسانی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به اتفاق آنان با نصارای نجران مباهله کرد.[81]

امام حسن مجتبی مجتبی (علیه السّلام) سید جوانان بهشت

اولیای الهی که امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از برجستگان آنان می باشند، همگی از شرافت خاصی نسبت به دیگر بهشتیان برخوردارند و بدین اعتبار می توان تمام آنان را سید و بزرگ بهشتیان دانست، اما گاهی ویژگی هایی در برخی از این مقربان درگاه الهی وجود دارد که جنبه ای خاص از سیادت آنان را برجسته می سازد.

اگر به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) “سیدة نساء اهل الجنة” گفته می شود و اگر امام چهارم(علیه السلام) با لقب “سید العابدین” و “سید الساجدین” شناخته می شود، این بدان معنا نیست که فاطمه (سلام الله علیها) بر مردان و امام سجاد بر غیر عابدان و ساجدان سیادتی ندارند، بلکه به دلیل ویژگی زن بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) و دل مشغولی امام چهارم(علیه السلام) به عبادت و سجده در زمانی که دشمن، او را از دیگر فعالیت های اجتماعی محروم کرده بود، آنان مستحق داشتن چنین القابی شدند.

بر این اساس، نمی توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تنها امام سجاد(علیه السلام) است که به دلیل داشتن چنین القابی، بر تمام ساجدان و عابدان، سیادت و سروری دارد و حتی اجدادش رسول الله (صلّی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین(علیه السلام) نیز از داشتن چنین سیادتی محروم می باشند؟!

سیادت و برتری حسنین (علیهما السلام) نسبت به جوانان اهل بهشت نیز از این دیدگاه توجیه پذیر است؛ چون این بزرگواران در اوائل ظهور اسلام متولد شده و نوجوانی و جوانی آنها مصادف با جوانی اسلام بوده و در میان مسلمانان چه در زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و چه بعد از آن، هیچ کودک، جوان و نوجوانی به اندازۀ آنها از احترام برخوردار نبوده و تقوا و شخصیت آنان قابل مقایسه با دیگر جوانان نبود، چنین لقب شایسته ای بر آنان نهاده شد و گرنه، آنان هم سرور جوانان بهشتی اند و هم سرور بزرگسالان و پیرانشان.

در راستای آن چه بیان شد، به دو روایت اشاره می کنیم:

1. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه(علیه السّلام): “زُورُوا قَبْرَ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام) وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاء”.[82]

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: به زیارت قبر حسین(علیه السلام) بشتابید و در حق او جفا نکنید؛ زیرا او سید جوانان بهشتی تمام جهانیان است و او سید شهیدان جوان است.

در این روایت، علاوه بر سید شهیدان (سید الشهداء) که لقب مشهور امام حسین(علیه السلام) می باشد و با این که حضرتش هنگام شهادت در سن میان سالی بودند، لقب دیگری با عنوان “سید شهیدان جوان” نیز برای ایشان به کار گرفته شده است که شاید اشاره به فضیلت شهیدان جوان داشته باشد که این امام بزرگوار، عنایت ویژه ای نسبت به آنان دارد.

2. امام علی(علیه السلام) به نقل از پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند که فرشته ای نزدم آمده و عرضه داشت که ای محمد! …..و آن دو فرزند (حسنین (علیهما السّلام) در دنیا دو بزرگوارند و به زودی سرور جوانان و پیران بهشت خواهند شد و … . [83]

در این روایت، هم اشاره به جوانان بهشتی شده و هم پیران آن، اما با توجه به اصل پذیرفته شده ای که در بهشت، پیر و کهن سالی وجود ندارد، در یک جمع بندی باید گفت که این دو نوادۀ پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بر تمام بهشتیان سروری دارند، اما این سیادت و برتری در مورد آن دسته از بهشتیانی که هنگام جوانی به شهادت رسیده و یا وفات کرده اند، نمود و جلوۀ بیشتری خواهد داشت. چنین بیانی، منافات با جوان بودن تمام بهشتیان ندارد و منظور از پیران اهل جنت پیرانی هستند که در دنیا در سن پیری وفات یافته یا به شهادت رسیده اند.

با توجه به این حدیث، آیا حسنین(علیهما السلام) بر پیامبران و امامان دیگر نیز سروری و سیادت دارند که پاسخ آن را در این نکته می توان خلاصه کرد که هر سخنی را می توان دارای استثنائاتی دانست که گاه این استثنائات در داخل همان سخن بیان می شوند و گاه به دلیل وضوح و روشنی، نیازی به بیان آن نبوده و مخاطبان باید با توجه به قرائن و شواهد، متوجه آن شوند.

بر این اساس، آن چه مطمئناً از این روایت برداشت می شود، سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است و نه افرادی چون پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، امیر المؤمنین(علیه السلام)، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و … .

در این راستا، به روایت ذیل که در موردی مشابه بیان شده اشاره می کنیم:

مردی خدمت امام صادق(علیه السلام) عرضه داشت که آیا پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در مورد ابوذر بیان نفرمود که او راست گوترین مردم است.

امام فرمود: بلی! آن مرد گفت پس پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله)و امیر المؤمنین(علیه السلام) کجا هستند؟! امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) کجا هستند؟! (آیا ابوذر راست گوتر از آنها است؟) امام بعد از بیان سخنانی فرمودند که ما اهل بیت در این مقایسه جایی نداریم؛[84]

یعنی با توجه به قرائن و شواهد به خوبی می توان دریافت که راست گویی ابوذر با عموم مردم مقایسه شده و نه با اهل بیت (علیهم السلام)، گرچه در داخل متن روایت، چنین تفکیکی وجود ندارد.

سیمای شکوهمند امام حسن مجتبی (علیه السلام)

امام مجتبی (علیه السلام) شباهت بسیاری به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داشت. شاید در همان روزهای آغازین حیات مبارکش بود که پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) با نظاره به جمال و کمال او فرمود: «تو از لحاظ آفرینش و خوی (صورت و سیرت) مانند من هستی».[85]

این سخن می تواند بیانگر لیاقت، شایستگی و تربیت صحیح امام مجتبی (علیه السلام) باشد. شخصیت ممتازی که بعدها می بایست برای احراز منصب الهی «امامت» ـ که همان وراثت و خلافت پیامبر اکرم و جانشینی وصی او است ـ برگزیده شود.

ابن صبّاغ مالکی در کتاب «الفصول المهمّة» چهره شکوهمند امام مجتبی (علیه السلام) را این گونه به تصویر کشیده است:

«امام ابومحمد الحسن بن علی، رنگی سپید آمیخته با سرخی داشت. دیدگانش درشت و سیاه، گونه هایش هموار، موی وسط سینه اش نازک، موی ریشش انبوه، پشت گوشش پرمُو، بینی اش کشیده و برّاق همچون شمشیری از نقره، مفاصلش درشت و شانه هایش از یک دیگر دور، بود.

انسانی متوسّط القامه و ملیح بود. نیکوترین صورت را داشت. با رنگ سیاه خضاب می کرد. مویش پرچین و کوتاه و قامتش رسا بود».[86] [87]

سیرت نیکوی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

روش، منش، رفتار و کردار امام مجتبی (علیه السلام) نمونه روزگار بود. در یک جمع بندی کلّی، می توان چنین نتیجه گرفت که تاریخ نویسان مهم ترین برجستگی های اخلاقی آن حضرت را «بخشنده ترین، بزرگمنش ترین، با سخاوت ترین، حلیم ترین، زاهدترین، راستگوترین، پارساترین، عابدترین، گرامی ترین، پرگذشت ترین و دارای گشاده ترین سینه در میان مردم» ثبت و ضبط کرده اند.

شیخ صدوق در کتاب امالی از امام صادق (علیه السلام) و آن حضرت از پدرانش چنین نقل می کند:

«امام حسن بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام)، در میان مردم زمان خود، عابدترین، پارساترین و گرامی ترین افراد بود. چون قصد حجّ می کرد، پیاده می رفت و گاهی پای خود را برهنه می نمود. هیچگاه دست به کاری نمی زد مگر اینکه خدا را یاد می نمود. راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. هرگاه به در ورودی مسجدی می رسید، سر خود را بلند کرده، عرض می نمود: «بارالها! مهمان تو به حضورت رسیده، ای احسانگر! بنده تباهکارت به درگاهت شتافته؛ پس از زشتی هایی که مرتکب شده، به خاطر زیبایی هایی که نزد تو است، در گذر؛ ای کریم»![88]

زینب بنت ابی رافع روایت می کند: فاطمه (سلام الله علیها) در زمانی که پدر ارجمندش بر بستر بیماری مرگ افتاده بود، دست دو فرزندش را گرفت و خدمت پدر بزرگوارش آورد و فرمود: «ای پیامبر خدا! این دو، فرزندانت هستند؛ آیا برای آنان ارثی از خود قرار نمی دهی»؟

رسول مکرّم اسلام در پاسخ دخترش فرمود: «هیبت و آقایی خود را برای حسن و بخشش و شجاعتم را برای حسین ارث قرار می دهم».[89]

محمد بن اسحاق می گوید: «پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هیچ کس در شرف و عزّت به رتبه حسن بن علی (علیهما السّلام) نرسید».[90]

روایت شده درامام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) پياده به حج ميرفتند هر سواری که به آنان می‌رسید  براى احترامشان از مركب بزير مى‏آمد و مانند آنها پياده حركت مى‏كرد تا اين که پياده روى به برخى از مسافران سخت شد، پيش سعد وقاص آمدند و اظهار ناراحتى كردند و گفتند در صورتى كه اين بزرگواران پياده حركت كنند ما بخاطر احترامشان نمى‏توانيم سوار شويم چاره‌ای کن. سعد وقاص به امام حسن (علیه السّلام) عرضه داشت پياده روى برای همراهان سخت است و چون شما پياده حركت مى‏كنيد بخود اجازه نميدهند سوار شوند بنا بر اين اگر شما سوار شويد مسافران اذیت نمی‌شوند.

امام حسن (علیه السّلام) فرمود ما متعهد شده‏ايم اين سفر را با پاى پياده به ‏پيمائيم و چاره‌ای نداريم مراعات حال آنها را بکنیم و از بيراهه حركت كنيم.[91]

واصل بن عطاء می گوید: «سیمای حسن بن علی (علیهما السّلام)، چون سیمای پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود».[92] [93]

امام حسن مجتبی (علیه السّلام) و رسیدگی به نیازمندان

امام حسن مجتبی (علیه السلام) كه دارای قلبی پاک و رؤوف و پرمهر نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه بود، همانند پدرش علی بن ابی طالب (علیهما السلام) با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و كم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و آن را ترتیب اثر می داد و در این حركت انسان دوستانه، جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمی طلبید. او بارزترین مصداق آیه شریفه «آنان كه اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشكارا انفاق می كنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی دارند و نه اندوهگین می شوند»، بود.[94]

از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای درِ خانه آن حضرت را می كوبید. چه بسا افرادی از شهرهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی (علیه السلام) به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و كرم بهره می جستند. در میان مستمندان، سادات و غیر سادات و در راه ماندگان و از راه رسیدگان و … دیده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، هزینه ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می كرد.

كمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاكمیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حكومت خود در كوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:

الف) كمک های مستمر و همیشگی كه شامل سالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفّه و … می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل بیت (علیهم السلام) بودند كه بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خدا  و امیر مؤمنان و فاطمه اطهر (علیهم السلام) و اموال شخصی حضرت مجتبی (علیه السلام) به این امر اختصاص می یافت.

امام حسن (علیه السلام) پیش از آن از سوی پدر بر این كار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت.

ب) كمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساكین در همه فراز و نشیب های زندگی. این كمک ها به طوری زیاد بود كه بخشش و دستگیری وی زبانزد عموم مردم شده بود.

از امام مجتبی (علیه السلام) پرسیدند: چگونه است هر سائلی كه بر در خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟

حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال كه دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی كه نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم كنم، می ترسم اگر سائلی را رد كنم، او هم مرا دست خالی برگرداند و سپس فرمود: آن گاه كه محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین می گویم كه بخششِ به او بر من به سرعت واجب گردیده؛ او با اظهار نیازمندی اش بر من و امثال من تفضلی كرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است كه مورد سؤال واقع شوند.[95]

بیت هایی از شعر درباره جود و سخا به آن حضرت نسبت داده اند، مانند:

بخشندگی بر بندگان فریضه ای از جانب خداوند است، همان طوری كه در قرآن كریم آمده؛ خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و برای بخیلان جهنم را آماده كرده است.[96]

موارد دستگیری امام مجتبی (علیه السلام) از فقرا و درماندگان بسیار است كه در این جا به سه نمونه از آن اكتفا می كنیم:

الف) كنیزی از كنیزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هدیه خدمتش آورد و آن حضرت هدیه را گرفت و فرمود: تو در راه خدا آزادی.

“أَنس” بر این كار خرده گرفت و امام (علیه السلام) در پاسخ به اشكال و انتقاد او فرمود: خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است: آن گاه كه بر شما تحنیت و تحیتی عرضه شد [و اعطایی بخشیدند]، سعی كنید به بهترین شیوه جبران كنید[97] و پاداش بهتر هدیه این خانم، آزادی او بود.[98]

ب) روزی به هنگام ظهر از كوچه های مدینه می گذشت، دید مردی برای رفع گرفتاری هایش ده هزار درهم از خداوند طلب می كند. آن حضرت به فریاد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برایش فرستاد.[99]

ج) امام حسن (علیه السلام) گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند كه روزی مردی از امام مجتبی (علیه السلام) كمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود:

«همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:

1) بدهی سنگین و ناگواری (مانند پرداخت دیه)؛

2) فقری كه انسان را زمین گیر (و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد)؛

3) فشار وحشتناک و شكننده (بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سرهم)».

آن مرد عرض كرد: سؤالم به خاطر یكی از این سه امر است.

امام (علیه السلام) صد دینار به او بخشید.

مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین (علیه السلام) نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وی داد (یک دینار كم تر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد). سپس نزد عبد الله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.

مرد فقیر رو به عبدالله كرده، گفت: حسنین (علیه السلام) كمک زیادی به من كردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می كنی؟! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند.[100] [101]

بازگشت امام حسن مجتبی (علیه السلام) به مدینه

امام حسن مجتبی (علیه السلام) چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاويه و رفت و آمدهای مكرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن ديد كه به همراه بعضی از ياران، از كوفه به مدينه جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هجرت نمايند.

او به همراه برادرش حسين بن علی (علیهم السلام) و خانواده و اطرافيانش، راهی مدينه شدند. مردم كوفه با اندوه بسيار به مشايعت آن حضرت شتافتند، در حالی كه اشک، چشمان بسياری را فرا گرفته بود.[102] مشايعت كنندگان با نگاه های طولانی، حسرت خود را اظهار می داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تيره خود -كه با هجوم و سلطه چكمه پوشان معاويه گره می خورد- سرود اندوه می سرودند. امام (علیه السلام) و همراهانش به مدينه آمدند و در آن جا اقامت گزيدند.

سبط اكبر پيامبر (صلی الله علیه و آله)، اين ناخداي بُردبار تصميم گرفت با فرو بردن خشم خود و صبر و تحمّل، كشتی اسلام را از غرقاب حتمی حكومت معاويه نجات بخشد و نگذارد حكام بني اميّه با احاديث جعلی و نسبت های ناروا به پيامبر عظيم الشأن (صلی الله علیه و آله) و پدرش أميرمؤمنان (علیه السلام) و صحابه بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض كنند و به اسم اسلام بعد از پيامبر (صلی الله علیه و آله)، اهداف شيطانی خود را بر امت اسلامی تحميل نمايند و بدعت ها و سنت های جاهليت را دوباره همانند اجدادشان احيا كنند.

حضرت ده سال در مدينه اقامت گزيد و در اين مدت همچون پدر و جدّ بزرگوارش، طبيب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدينه و مظلومان عالم بود و خورشيد گونه بر همه زوايای تاريک عالم اسلام می تابيد و با سخنان زيبای علی گونه و رفتار حليمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه اش مسلمانان جهان را رهبری می كرد و در مقابل جبهه كفر تأويلی،[103] و همه انديشه های شيطانی آنان در راستای مبارزه با باطل، راست قامتانه ايستادگی كرد و به نور الهی درخششی ديگر داد.

چنانچه از روایات استفاده می شود، در این مدت نیز یکی دو بار با معاویه و درباریان او مانند عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبة و مروان حکم و دیگران دیدارهایی داشته و سخنانی از آن حضرت در برخورد با آنها نقل شده است، و در این برخوردها و دیدارها چیزی که همه جا به چشم می خورد، عناد و دشمنی و اهانت و جسارت آنها به امام مجتبی (علیه السلام) است که به وضوح و عیان نقل شده و گویا همه جا خود را موظف می دانستند تا امام (علیه السلام) را در انظار مردم و در حضور دیگران تحقیر نمایند.

و حتی این شیوه ناپسند در هواداران آنها و بنی امیه نیز معمول بوده که هر جا امام (علیه السلام) را دیدار می کردند دشنامی داده و یا زخم زبانی به آن بزرگوار بزنند که از آن جمله ابن شهرآشوب در کتاب مناقب از اسماعیل بن ابان روایت کرده؛ روزی امام حسن (علیه السلام) در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عبورش به جمعی از بنی امیه افتاد که حلقه وار دور یک دیگر نشسته بودند و چون آن بزرگوار را دیدند به صورت تمسخر و ریشخند با سر و چشم آن حضرت را به یک دیگر نشان داده و پوزخند زدند…

امام (علیه السلام) دو رکعت نماز خواند و سپس به آنها فرمود: من تمسخر و اشارت سر و چشم شما را دیدم، و به دنبال آن سخنانی فرمود که خلاصه اش این است که هر مقدار شما حکومت و سلطنت کنید ما دو برابر آن حکومت خواهیم کرد و به دنبال آن فرمود: ما با آسایش در دوران حکومت شما زندگی روزمره خود را در خوراک و پوشاک و زن و مرکب داریم، ولی شما در دوران حکومت ما چنین آسایشی در خوراک و زندگی خود ندارید.[104]

افشاگری امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر ضد معاویه

از دیگر برنامه های امام مجتبی (علیه السلام) در مدینه منوره، اظهار تنفّر و انزجار از حكومت بنی امیه بود. در هر زمان و مكان مناسبی كه فرصت می یافت مشروعیت حكومت معاویه را زیر سؤال می برد و نمی گذاشت تبلیغات مسموم آن ها كه وانمود می كردند با خاندان رسالت رابطه حسنه دارند و آنان نیز از بنی امیه راضی و خشنود هستند، به ثمر بنشیند.

در این مورد به عنوان نمونه به یک روایت بسنده می کنیم: روزی امام حسن مجتبی (علیه السلام) در میان مسجد الحرام طواف می كرد كه ناگاه چشمش به (حبیب بن مسلمه فهری)[105] افتاد. رو به وی كرد و فرمود: حبیب بن مسلمه! راه و مسیری را كه انتخاب كرده ای راه خدا نیست.

آن فاسق فریب خورده در جواب امام مجتبی (علیه السلام) از روی تمسخر و استهزاء گفت:

روزی كه خط و مشی پدرت علی (علیه السلام) را انتخاب كرده بودم در مسیر طاعت خدا بود؟!

حضرت به مطالب بی اساسش پاسخ داد و فرمود: آری، سوگند به خداوند كه تو برای رسیدن به اندكی از مال دنیا قلاده عبودیت و بندگی معاویه را بر گردن نهاده ای. اگر معاویه زندگی دنیایت را تأمین كرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كاری به گمان خود، نیک انجام دهی، مصداق این آیه شریفه گشته ای كه فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را به هم مخلوط كرده اند،[106] و سپس ادامه داد: امّا خدای سبحان در جای دیگر می فرماید: نه چنین است، دل های آنان بر اثر گناه و تبهكاری سیاه گشته و خود را تیره بخت نموده اند.[107]

آن گاه امام (علیه السلام) از حبیب بن مسلمه روی گردانید و به راه خود ادامه داد.[108] [109]

امام حسن مجتبی (علیه السّلام) و نشر فرهنگ اصیل اسلام

از امور اساسی دیگری كه امام مجتبی (علیه السلام) آن را به بهترین وجه انجام داد و بدان اهمیت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصیل اسلام در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاكمان أموی به ویژه معاویة بن ابی سفیان بود؛ زیرا این خاندان بیش ترین و بالاترین دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیه سلاح، جنگ بدر و أُحد و احزاب و … را علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان به راه انداخت، پسرش معاویه نیز جنگ صفین را علیه خاندان اهل بیت (علیهم السلام) رهبری كرد و در نهروان و جمل و تحریكات داخلی دیگر از هیچ گونه جنایتی فروگذار نكرد.

معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حكومت عراق و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز كرد. موارد زیر از مصادیق این تهاجم است:

1. بدعت گذاری در دین

2. تشویق جاعلان حدیث

3. علنی نمودن منكرات

نشر فرهنگ اصیل اسلام توسط حسن بن علی (علیهما السلام) در دوره ده ساله، موجب احیای مجدد اسلام و یادآور گفتار و كردار و نظریات پیامبر عظیم الشأن (صلی الله علیه و آله) بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اكبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن هم از پایگاه وحی و حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، معاویه و عمالش اثری از اسلام و أهل بیت (علیهم السلام) باقی نمی گذاشتند.[110]

ممانعت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) از ازدواج شیطنت آمیز

تلاش معاویة بن أبی سفیان در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا كاری كند كه فكر كنند رابطه اش با حسن بن علی (علیهما السلام) خوب است و از نفوذ اهل بیت (علیهم السلام) به نفع خود استفاده كند. او در همین راستا سعی فراوان كرد تا قرابت و خویشاوندی با بنی هاشم برقرار كند، از این رو مروان بن حكم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبد الله بن جعفر برای پسر خود یزید خواستگاری نماید. او به مروان گفت: چون ما بر این قرابت اصرار داریم، تو از جهت مهریه محدودیتی نداری، تضمین كن كه بدهی های عبد اللّه جعفر پرداخت شود.

مروان بن حكم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: در این امر باید با بزرگ خویش حسن بن علی (علیهما السلام) به مشورت بنشینیم و هرچه او صلاح دانست عمل كنیم.

مروان به همین هدف، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی امیه را دعوت كرد و جای حسن بن علی (علیهما السلام)  را بالای مجلس قرار داد و با اطمینان خاطر خواسته معاویه را مطرح كرد و گفت: (پدرش مهریه را هر مقدار كه می خواهد تعیین كند و نیز همه قرض های عبداللَّه را خواهیم پرداخت و بین بنی هاشم و بنی امیه صلحی همیشگی برقرار خواهد شد.

آن گاه ادامه داد: یزید جوانی است كه هرگز همتایی ندارد. ابرها به بركت وجود او می بارند! باید بدانید در این ازدواج افتخاری كه نصیب بنی هاشم می شود، بیش از آن است كه نصیب بنی امیه خواهد شد!.

سخنان مروان كه به این جا رسید امام مجتبی (علیه السلام) بپا خاست و نقشه های معاویة بن ابی سفیان را در این خواستگاری سیاسی فاش و خنثی ساخت و در چند جمله، مطالب بی اساس مروان بن حكم را پاسخ داد:

الف) این كه گفتی مهریه زینب را هرچه پدرش تعیین كند خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تجاوز نخواهیم كرد، بلكه به مهر السنّة[111] پای بند هستیم.

ب) سابقه ندارد ما با مهریه دختران خود قرض هایمان را ادا كنیم.

پ) اگر بین بنی هاشم و بنی امیه دشمنی وجود دارد، برای خداست، پس به خاطر دنیا صلح و آشتی نخواهد شد.

ت) همانا یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزی بر آن افزون نگردیده است.

ث) این كه گفتی افتخار بنی هاشم به این ازدواج بیش تر است تا بنی امیه، باید گفت اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما می شد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزّت می رسید نه ما.

ج) بارش باران به خاطر اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است نه شما، … .[112]

بدین ترتیب، اساس این ازدواج سیاسی درهم ریخت و معاویه نتوانست به آرمان های شیطانی خود برسد و عده ای ساده اندیش را گول بزند.

و همچنین معاویة بن خدیج می گوید: معاویة بن ابی سفیان مرا نزد امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرستاد تا یكی از دختران و یا خواهرانش را برای یزید خواستگاری كنم. برای این امر به مدینه خدمت امام مجتبی (علیه السلام) رسیدم و پیغام معاویه را رساندم.

حضرت فرمود: ما دختران خود را در انتخاب شوهر آزاد می گذاریم.

ابن خدیج می گوید: من به همراه یكی از بانوان بیت، نزد دختر آن حضرت رفتم، لیكن در جواب گفت: به خدا قسم! این كار محال است، زیرا معاویه در میان ما مسلمانان همانند فرعون است و از او پیروی می كند. او مردان را می كشد و زنان را به خود وا می گذارد. من برگشتم و عرض كردم یابن رسول اللّه دخترت معاویه را تشبیه به فرعون كرد و به این امر راضی نگردید.

امام (علیه السلام) فرمود: ای معاویه، از دشمنی با ما بپرهیز و سپس فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هركس نسبت به خاندان ما كینه و حسد ورزد، خداوند در روز قیامت او را از حوض كوثر با تازیانه های آتشین دور خواهد كرد.

در این برخورد، امام مجتبی (علیه السلام) از حیله گری و سیاست های شیطانی معاویه پرده برداشت و فرستاده اش معاویة بن خدیج با نومیدی برگشت و بر این ارتباط و پیوند سیاسی دست نیافت.[113] [114]

حمایت های سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) از موالیان

با تسلط معاویه بر عراق آن روز، آمار جنایت و خیانت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت (علیهم السلام) بیش تر می گردید و هر روز بر فراریان از مظالم ستمگر شام كه راهی مدینه می شدند افزون می گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء[115] (عویمر بن مالک بن زید بن قیس بن أمیه خزرجی) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.

حسن بن علی (علیهما السلام) پشتوانه ای محكم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود كه در دوران اقامت در مدینه جدش از هیچ گونه كوشش و حمایتی از آنان كوتاهی نكرد.

سعید بن ابی سرح كوفی كه از دوستان و موالیان اهل بیت (علیهم السلام) بود، مورد خشم و غضب استاندار كوفه (زیاد بن أبیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، ولیكن او از كوفه فرار كرد و راهی مدینه منورّه گردید و به امام مجتبی (علیه السلام) پناه برد. حاكم كوفه خانواده (زن و فرزندان) سعید را زندان كرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یكسان ساخت تا وحشتی در دل موالیان اهل بیت به وجود آید و سعید بن ابی سرح خود را تسلیم كند.

سعید در محضر امام مجتبی (علیه السلام) در مدینه نشسته بود كه خبر مصادره و تخریب خانه اش را آوردند. امام (علیه السلام) به شدّت ناراحت شد و جهت جلوگیری از مظالم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن أبی سرح، نامه ای خطاب به زیاد، بدین شرح نوشت: اما بعد، تو یكی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خویش قرار دادی، در حالی كه سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ویران كردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افكندی. تا نامه به تو رسید، خانه اش را درست كن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذیر تا پاداش و اجر نیک به تو رسد.[116]

نامه امام (علیه السلام) در برگیرنده امر به معروف و نهی از منكر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در این نامه خواسته شده كه به سعید و خاندانش آسیب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی كه بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر این كه امام (علیه السلام) سعید را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.

وقتی نامه سبط اكبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به زیاد بن أبیه رسید و آن را خواند، از حمایت سیاسی امام (علیه السلام) و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پلیدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بیت (علیهم السلام) در زمان حاكمیت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را از یاد برد و جوابیه ای بدین شرح برای حضرت ارسال داشت:

از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه: اما بعد، نامه ات به من رسید، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی، در حالی كه تو نیازمندی و من قدرتمند؟! تو كه از مردم عادی هستی، چگونه است كه همانند یک فرمانروای قدرتمند فرمان می دهی و از فرد بداندیشی كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضایت پناهش داده ای، حمایت می كنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتت هم قرار دهی، نمی توانی از او نگهداری كنی و من چنانچه به تو دسترسی پیداكنم هیچ مراعات نخواهم كرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می دانم! سعید را به دیگری واگذار كن، اگر او را بخشیدم به خاطر وساطت تو نیست و چنانچه او را كشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.

امام (علیه السلام) با این تهدیدات و جوابیه توهین آمیز، دست از حمایت سیاسی سعید بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتّاكی و فحش زیاد بن ابیه برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زیاد بن أبیه را بگیرد و امنیت را برای سعید بن أبی سرح ایجاد نماید.

به دنبال این نامه معاویه كه موقعیت امام مجتبی (علیه السلام) را خوب درک می كرد و می دانست موضع گیری صریح حسن بن علی (علیهما السلام) برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زیاد بن أبیه به مضمون ذیل نوشت: حسن بن علی نامه ای به همراه نامه تو كه در پاسخ نامه اش درباره سعید بن أبی سرح نوشته بودی، برایم فرستاد. من از كار تو بسیار در شگفتم. البته می دانم كه تو دارای دو خصوصیتی؛ بردباری و نیک اندیشی، كه یکی را از ابوسفیان به ارث برده ای و دیگری را از مادرت سمیه گرفته ای كه دوّمی سبب گردیده، برای حسن نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق نامیده ای، در صورتی كه به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتری.”

معاویه در ادامه نامه اش تمام نكات ذكر شده نامه زیاد را جواب گفت و نوشت:

“امّا این كه نامش را پیش از نام تو نوشته است، حقّ با اوست، زیرا دارای مقام والا و بلندی است و این امر هیچ از مقام و شأن تو نمی كاهد، اگر تفكر و اندیشه كنی و این كه در نامه اش به تو فرمان داده، او چنین حقّی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذیری، افتخار بزرگی را از دست می دهی، چراكه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد این كه نامه ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد كن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و دیگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعید نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدینه بماند و یا به شهرش بازگردد.

ای زیاد! حسن را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته ای، وای بر تو! مگر او را به كدام مادر نسبت می دهی، اگر تو آگاه بودی و فكری داشتی، این بزرگ ترین افتخار و عزّت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.

سپس در پایان نامه اش اشعاری را در منقبت حسن بن علی (علیهما السلام) نگاشت: حسن فرزند كسی است كه پیش از آن به هركجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت؛ و آیا شیر به جز همانند خود به دنیا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خویش است. اگر بخواهیم بردباری و دانایی او را بسنجیم، باید با وزن كوه های بلند آن را سنجش نماییم.[117]

از خلال نامه ها، اعتراف معاویه و دشمنان اهل بیت نسبت به شخصیت و موقعیت امام مجتبی (علیه السلام) روشن می گردد و از طرف دیگر، حمایت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی (علیهما السلام) نسبت به موالیان اهل بیت (علیهم السلام) چقدر دقیق و حساب شده بود كه حضرت هیچ گاه حاضر نشد دست از حمایت آنان بردارد.[118]

اصحاب و شاگردان امام حسن مجتبی (علیه السلام)

پس از حضور امام حسن (علیه السّلام) در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ به سوی آن شهر شتافتند و جهت كسب فیض، گرد آن حضرت جمع شدند. در این مدت، بسیاری از افراد كه در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بیدار گشتند و مبانی اصیل اسلام را از آن سلاله پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموختند. مورّخان مسلمان همچون ابن عساكر، علامه مجلسی،[119] میرزا محمد تقی سپهر، ابن شهر آشوب و … شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت را به تفصیل آورده اند.

این ستارگان فروزان كه از مشعل تابناک امام حسن مجتبی (علیه السلام) كسب فضیلت و معنویت می كردند، از دو گروه تشكیل شده بودند:

1 – بعضی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یاران با سابقه علی بن ابی طالب (علیه السلام).

2 – تابعین و دیگر اشخاصی كه در خدمت آن بزرگوار تلمّذ می كردند.

ما بر اساس همین دو طبقه، نام آن ها را در ذیل می آوریم:

گروه اوّل:

1) احنف بن قیس: شیخ طوسی او را از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امیر مؤمنان و حسن بن علی (علیهما السلام) می داند.

2) اصبغ بن نباته: از راویان و اصحاب خاص علی بن ابی طالب و امام حسن (علیهم السلام) بوده و حدود 56 روایت نقل كرده است.

3) جابر بن عبدالله انصاری: از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و علی بن ابی طالب (علیهما السلام) و حسنین و زین العابدین و امام باقر (علیهم السلام) كه در غزوه بدر و هجده غزوه دیگر شركت نمود، هفده روایت از وی نقل شده است و در سال 78 هجری قمری از دنیا رفت.

4) جعید همدانی: اهل كوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین و امام مجتبی (علیهما السلام) بوده است و امام حسین و زین العابدین (علیهما السلام) را نیز درک كرده است.

5) حبّة بن جوین عرفی: اهل یمن و از اصحاب امیر مؤمنان و امام حسن (علیهما السلام) بوده است.

6) حبیب بن مظاهر: او از یاران علی بن ابی طالب و امام مجتبی (علیهما السلام) بوده و در زمره “شرطة الخمیس”[120] است و در كربلا به شهادت رسیده است.

7) حجر بن عدی بن حاتم كندی كوفی.

8) رشید هجری: از اصحاب خاص امیر مؤمنان و امام حسن (علیهما السلام) بوده و در مسیر دوستی علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به شهادت رسید و در رجال كشی از وی روایات زیادی نقل شده است.

9) رفاعة بن شدّاد: از اصحاب امام اول و دوم بوده است.

10) زید بن ارقم: وی نابینا بوده و به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امام اول و دوم و سوم رسیده است و روایاتی را از آنان نقل كرده است.

11) سلیمان بن صرد خزاعی: بنابر نقل شیخ طوسی، وی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امام اول و دوم رسیده و از اصحاب آنان می باشد.

12) سلیم بن قیس هلالی: او از یاران علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بود و از محضر امام مجتبی (علیه السلام) فیض می برد، لكن حجاج او را تعقیب كرد تا او را بكشد. سلیم بن قیس فرار كرد و به “أبان بن ابی عیاش” پناه برد، مدتی بدین وضع بود كه مرگش نزدیک شد. به هنگام مرگ كتابی را به رسم امانت به وی داد كه همه اش احادیث و روایات بود. كسی غیر از “أبان بن ابی عیاش” از سلیم بن قیس هلالی روایتی نقل نكرده است. أبان درباره او می گوید: پیرمردی متعبد و خداپرست بود كه نور از چهره اش درخشش می نمود.[121]

13) عامر بن واثلة بن أسقع: كنیه وی (اباالطفیل) بوده و روایاتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امام اول و دوم نقل كرده است.

14) عبایة بن عمرو بن ربعی: عبایة بن ربعی نیز گفته شده و از یاران امام اول و دوم می باشد.

15) عمرو بن حَمِقْ خزاعی: وی از نیروهای شرطة الخمیس بود و در جنگ جمل و صفین به همراهی علی بن ابی طالب (علیهما السلام) جنگید و با امام مجتبی (علیه السلام) بود تا به دست معاویه به شهادت رسید.

16) قیس بن عباد: او نیز از یاران علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بوده است.

17) كمیل بن زیاد نخعی: او از اهل یمن بوده كه از افراد مورد اطمینان علی بن ابی طالب و حسن بن علی (علیهم السلام) به شمار می رفت.

18) حارث اعور بن بنان منقری: از افراد ثقه و مورد اطمینان امام اول و دوم می باشد كه در آن مدت كسب فیض نمود.

19) مسیب بن نجبه فزاری: وی زاهد زمان و از یاران امام اول و دوم بوده و به كتابت در خدمت امام حسین (علیه السلام) نیز مشغول بوده است.

20) میثم بن یحیی تمّار معروف به (میثم تمّار):[122] از بزرگان صحابه علی (علیه السلام) و در شمار شرطة الخمیس بوده است.

گروه دوم:

بعضی از راویان و كسانی كه در نزد آن حضرت تلمّذ نموده و روایاتی را نقل كرده اند عبارتند از:

أبوالأسود دوئلی، ابو اسحاق بن كلیب سبیعی، ابو جوزی ، ابوصادق (كسان بن كلیب)، ابو مخنف (لوط بن یحیی أزدی)، ابو یحیی (عمیر بن سعد نخعی)، اسحاق بن یسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبّابة بنت جعفر والبیة، حذیفه بن أسید غفاری، سفیان بن ابی لیلا همدانی، سفین بن لیل، سوید بن غفله، شعبی، طحرب عجلی، عبدالله بن جعفر طیار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن عوف، عمر بن قیس مشرفی، عیسی بن مأمون زراره، فاطمة بنت حبّابه والبیه، محمد بن اسحاق، مسلم بن عقیل، مسلم بطین، مولی ابی وائل (ابو رزین بن مسعود)، نفالة بن مأمون، هبیرة بن مریم، هلال بن نساف.

اینان برخی از شاگردان و یاران امام حسن مجتبی (علیه السلام) بودند كه از شهرها و كشورهای مختلف مانند كوفه، یمن، همدان و … جمع شده بودند. آنان همگی در محضر آن بزرگوار كسب فیض نموده و تربیت یافتند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه بدعت گذار ایستادند، برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی (علیهما السلام) به دست معاویه جنایتكار به شهادت رسیدند و برخی دیگر در سال 61 هجری قمری در ركاب ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) در برابر یزید بن معاویه، طاغوت دیگرِ عصر ایستادند و با خون خود درخت اسلام و قرآن را آبیاری كردند.[123]

گذشته از شاگردان معروف آن حضرت، فرزندان برومند آن بزرگوار همچون: حسن بن حسن معروف به حسن مثنّی رحمه الله، زید بن حسن، عمرو بن حسن، عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و … از دریای نورانیت آن پدر بزرگوار بهره می بردند و هركدام در تاریخ به نوعی درخشش داشتند.

وصیت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

وصیت امام حسن مجتبی به امام حسین (علیهما السلام)

امام حسن (علیه السلام) به برادر خود؛ امام حسین (علیه السلام) این گونه وصیت فرمود: این است آنچه وصیت می کند بدان حسن بن علی (علیهما السّلام) به برادرش حسین بن علی (علیهما السّلام): وصیت می کند که گواهی دهد معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش می کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکی در سلطنت ندارد و سرپرستی از خواری برای او نیست، و به راستی که هر چیزی را او آفریده و به خوبی و به طور کامل اندازه گیری آن را مقدر فرموده، و شایسته ترین معبود، و سزاوارترین کسی است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبرداری او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهی و سرگشتگی افتاده و هر کس به سوی او بازگردد راهنمایی گشته است.

ای حسین من تو را سفارش می کنم به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری، و از نیکوکارشان بپذیری، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی، و دیگر آن که مرا با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم…

و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آن گاه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم… .[124]

این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.

و در روایت شیخ مفید (ره) این گونه آمده که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود: چون از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و بر تابوتم قرار بده و به سوی قبر جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده ام فاطمة بنت اسد (رضی الله عنها) ببر و در آن جا دفنم کن، و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می خواهید مرا کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود.[125] [126]

وصیت امام حسن مجتبی (علیه السلام) به محمد حنفیه

امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «امام حسن بن على(علیهما السلام) هنگام فرا رسيدن وفات خود، به قنبر فرمود: اى قنبر! ببين پشت در، مؤمنى از غير آل محمد(علیه السلام) هست؟ قنبر عرض كرد: خداى تعالى و پيامبر و پسر پيامبرش بهتر می‌دانند. امام(علیه السلام) فرمود: محمد بن على (محمد حنفيه) را نزد من بیار! قنبر می‌گويد: من رفتم و سفارش امام(علیه السلام) را به محمد گفتم، وى اظهار داشت مگر خبر تازه‌اى پيش آمده؟! قنبر گفت: ابا محمد را اجابت كن كه تو را می‌خواند، محمد بن حنفیه با عجله زیاد خود را خدمت امام (علیه السلام) رسانيد، چون مقابل آن حضرت (علیه السلام) رسيد سلام كرد. حضرت (علیه السلام) به او فرمود: بنشين كه مانند تو شخصى نبايد از شنيدن سخنى كه سبب زنده شدن مردگان و مردن زنده‌ها می‌شود، غايب باشد. آن سخن وصيت پایان عمر من است كه دل‌هاى مرده را زنده می‌كند و هر زنده‌اى كه آن را نپذيرد، در شمار مردگان آيد.

وجود خود را همچون ظرفى قرار دهيد كه علم و دانش در آن جاى گيرد، و مانند شعله‌هاى فروزان، شب‏هاى تاريک و ظلمانى را روشن كنيد؛ با اين حال، موج‌هاى تابان روز روشن با هم تفاوت دارند و بعضى از بعضى روشن‌تر و تابنده‌ترند، (پس اگرچه تو هم برادر من و حسين هستی، اما بدان كه من و او نور تابنده‌تر خورشيد وجود پدر هستيم، اگرچه همه بشر از يک اصل‌اند، ولى تو به واسطه انتساب به امام على(علیه السلام) بايد علم و كمالت از مردم ديگر تابنده‌تر باشد) مگر نمی‌دانى كه خدا فرزندان ابراهيم را امام قرار داد ولى بعضى را بر بعض ديگر فضيلت بخشيد و به داود(علیه السلام) زبور را داد، در صورتى كه می‌دانى محمد (صلّی الله علیه و آله) را به چه امتيازى برگزيد (قرآن را به او فرستاد و او را بر خُلق عظيم ستود).[127]

اى محمد بن على! من از حسد بر تو نگرانم؛ زيرا خدا حسد را صفت کفار دانسته و فرموده است: «(بسيارى از اهل كتاب می‌خواهند) با وجود اين‌كه حق بر آنها روشن شده به سبب حسدى كه در دل خود دارند، شما را به كفر برگردانند»[128] مبادا خداى -عزّ و جلّ- شيطان را بر تو مسلط کند.

اى محمد بن على! نمی‌خواهى آنچه را از پدرت (امام علی) درباره تو شنيده‌ام به تو بگويم؟ گفت: چرا، فرمود: شنيدم پدرت(علیه السلام) روز جنگ بصره (جنگ جمل) می‌فرمود: كسى كه می‌خواهد در دنيا و آخرت به من نيكى كند، بايد به پسرم محمد نيكى كند … .

اى محمد بن على! نمی‌دانى كه حسين بن على(علیهما السلام) بعد از وفات من و بعد از جدائى روحم از پيكرم، امام پس از من است و نزد خداوند نام او به امامت در كتاب (لوح محفوظ يا قرآن) ثبت است، و وارث پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است و این ارث از پدر و مادرش به او داده شده است، خدا می‌داند كه شما بهترين مردم هستيد، لذا محمد (صلّی الله علیه و آله را از ميان شما به رسالت برگزيد و محمد(صلّی الله علیه و آله)، على(علیه السلام) را انتخاب كرد و على(علیه السلام) مرا به امامت برگزيد و من حسين(علیه السلام) را برگزيدم.

محمد بن على عرض كرد: تو امام و واسطه ميان من و محمد (صلّی الله علیه و آله) هستی، به خدا من دوست داشتم كه پيش از آن كه اين سخن را از تو بشنوم مرده باشم، همانا در سرم سخنى است كه دلوها نتوانند همه آن را بكشند (آن‌قدر از فضيلت شما در خاطر دارم كه به وصف در نيايد) و ترانه و آهنگ بادها دگرگونش نسازد (ياوه‏گوئی‌هاى دشمنان عقيده مرا نسبت به شما سست نمی‌كند) آنها مانند نوشته نقطه‌داری در برگ کاغذ مزیّنی نقش بسته است، می‌خواهم اظهارش كنم ولى دریافتم که قرآن و كتاب‌های ديگرى كه پيامبران آورده‌اند، بر من پيشى گرفته‌اند، و آن سخنى است كه زبان هر گوينده و دست هر نويسنده از اداى آن عاجز است تا آن‌جا كه قلم‌ها تمام شود و كاغذها سياه شود و باز هم فضيلت شما پایانی ندارد، خدا نيكوكاران را چنين جزا می‌دهد و هيچ نيرویى جز از خدا نيست. حسين از همه ما داناتر و از لحاظ خويشتن‌دارى بردبار‌تر و از جهت خویشاوندی به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نزديک‌تر است، او پيش از خلقتش فقيه بوده (يعنى خدا روحش را پيش از تعلق به بدن، عالم ساخت) و پيش از آن كه زبان باز كند وحى خدا را خوانده است و اگر خدا در شخص ديگرى خيرى می‌دانست، محمد (صلّی الله علیه و آله) را بر نمی‌گزيد، پس چون خدا محمد (صلّی الله علیه و آله) را برگزيد؛ و محمد (صلّی الله علیه و آله)، على(علیه السلام) را انتخاب كرد و على(علیه السلام) شما را به امامت برگزيد و شما حسين را، ما تسليم شديم و راضی هستیم، كيست كه به غير آن راضی باشد؟ و كيست جز او كه در كارهاى مشكل خويش تسليمش شويم»؟![129]

کتابشناسی امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

1. موسوعة کلمات الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، پژوهشکده باقرالعلوم، کتابخانه پژوهشکده، اوّل، قم، دارالمعروف، 1423 ق، وزیری، 399.

2. حیاة الامام الحسن بن علی علیه السلام ، 2، عربی، باقر شریف قرشی، سوم، قم، دارالکتب العلمیه، 1393 ق، وزیری، 536:2/584:1

3. شخصیت حضرت مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، سید علی اکبر قرشی بنابی، کتابخانه دفتر تبلیغات، اوّل، ارومیّه، چاپخانه میهن، 1338 ق، وزیری، 385.

4. زندگانی امام حسن بن علی علیه السلام ، 1، فارسی، حسین وجدانی، اوّل، مشهد، آستان قدس رضوی، 1353 ش، رقعی، 237.

5. تحلیلی از زندگی سیاسی امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، مترجم: محمد سپهری، اوّل، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 ش، وزیری، 246.

6. الحیاة السیاسیة للامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، جعفر مرتضی عاملی، کتابخانه دفتر تبلیغات، اوّل، بیروت، دارالسیره، 1414 ق، وزیری، 192.

7. زندگانی حسن بن علی علیه السلام ، 2، فارسی، فخرالدین حجازی، کتابخانه دفتر تبلیغات، اوّل، تهران، انتشارات بعثت، رقعی، 621:2/406:12:6211:406 .

8.حسن کیست؟، 1، فارسی، فضل اللّه کمپانی، کتابخانه فیضیّه، اوّل، تهران، فراهانی، 1354 ش.

9. زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، سیدهاشم رسولی محلاتی، کتابخانه تاریخ، پنجم، تهران، دفترنشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش، رقعی، 484.

10. بلاغة الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، عبدالرضا صافی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، شکوری، 1373 ش، وزیری، 160.

11.امام حسن علیه السلام ، 3، فارسی، عبدالکریم بی آزار شیرازی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، دفترنشر فرهنگ اسلامی، رقعی، 81.

12. الامام الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، حسن کامل ملطاوی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قاهره، مطابع الاهرام التجاریة قلیوب، 1414 ق، وزیری، 196.

13.الحسن بن علی علیه السلام دراسة و تحلیل، 1، عربی، کامل سلیمان، کتابخانه تاریخ، اوّل، بیروت، دارالکتب البنانی، 1399 ق، وزیری، 190.

14. ترجمة الامام الحسن علیه السلام من القسم غیرالمطبوع من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد، 1، عربی، سعید عبدالعزیز طباطبایی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، مؤسّسه آل البیت، 1416 ق، رقعی، 126.

15. صلح امام حسن علیه السلام ؛ پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، 1، فارسی، سیدعلی خامنه ای، کتابخانه تاریخ، دوازدهم، آسیا، 1371 ش، وزیری، 544.

16.امام حسن علیه السلام الگوی زندگی، 1، فارسی، حبیب اللّه احمدی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، فاطیما، 1381ش، رقعی، 192.

17.الامام السبط سیدنا الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، سعد القاضی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قاهره، دارغریب للطباعة والنشر و التوزیع، 2001م، رقعی، 64.

18. سیاسة السبطین یا صلح امام مجتبی و قیام سیدالشهداء، 1، فارسی، خادم حسین فاضل ورسی، کتابخانه تاریخ، اوّل، 1369 ق، وزیری، 400.

19. کلمة الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، سید حسن شیرازی، کتابخانه تاریخ، سوم، بیروت، دارالصادق، 1388ق، وزیری، 255.

20. آینه بردباری، 1، فارسی، محمود شاهرخی و عباس مشفق کاشانی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، اسوه، 1378ش، رقعی، 232. 21. تنهاترین سردار، 1، فارسی، غلامحسین داستان، کتابخانه تاریخ، اوّل، سلسبیل، رقعی، 110.

22. اهل البیت؛ الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، توفیق ابوعَلم، کتابخانه تاریخ، چهارم، قاهره، دارالمعارف، 1985م، رقعی، 290.

23. پاره های صبر، 1، فارسی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، ستاد برگزاری شب شعر عاشورا، 1376 ش، رقعی، 48.

24. ترجمه جلد دهم بحارالانوار، 1، فارسی، ترجمه محمدجواد نجفی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1355 ش، وزیری، 455.

25. قهرمان دو میدان؛ داستان زندگی امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، رضا شیرازی، کتابخانه تاریخ، سوم، تهران، پیام آزادی، 1372 ش، رقعی، 159.

26. فلسفه صلح حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام دومین پیشوای شیعه، 1، فارسی، محمد مقیمی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، مؤسسه مطبوعاتی معراجی، وزیری، 464.

27. الامام الحسن(ع) رائدالتخطیط الرسالی مرویة معاصره فی قیادته الاستراتیجیه، 1، عربی، محمدحسین علی صغیر، کتابخانه تاریخ، اوّل، بیروت، مؤسسة العارف للمطبوعات، 1423ق، وزیری، 272.

28. مسند الامام ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام 1، عربی، شیخ عزیزاللّه عطاردی، کتابخانه تاریخ، اوّل، خراسان، عطارد، 1373 ش، وزیری، 802.

29. زندگانی حضرت مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، حسین عماد زاده، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، شرکت سهامی جامع کتاب، 1337 ش، وزیری، 400.

30. الامام المجتبی ابومحمد الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، حسن مصطفوی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، چاپخانه علمیه، وزیری، 260.

31. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، ج 16، 1، عربی، شیخ عبداللّه بحرانی اصفهانی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، مدرسه امام المهدی، 1405 ق، وزیری، 320.

32. حقایق پنهان؛ پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، احمد زمانی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، بوستان کتاب، 1375 ش، وزیری، 510.

33. صلح الحسن علیه السلام ، 1، عربی، شیخ راضی آل یاسین، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، منشورات شریف رضی، 1414 ق، وزیری، 400.

34. صلح الامام الحسن علیه السلام اسبابه و نتائجه، 1، عربی، محمد جواد فضل اللّه، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، دارالمثقف المسلم، وزیری، 256.

35. در مکتب کریم اهل بیت حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، علی قائمی، کتابخانه تاریخ، امیری، 1374 ش، رقعی، 464.

36. نقش صلح امام حسن علیه السلام در سرنوشت انقلاب، 1، فارسی، محمد مقیمی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، سعدی، رقعی، 241.

37. زندگی امام حسن علیه السلام پرچمدار صلح و آزادی، 1، فارسی، مهدی پیشوایی، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، نسل جوان، 1353 ش، جیبی، 150.

38. امام مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، سیدحسن ابطحی، کتابخانه تاریخ، اوّل، بطحاء، 1376ش، رقعی، 262.

39. از گوشه و کنار تاریخ؛ بررسی صفحه ای از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، سیدعلی شفیعی، کتابخانه تاریخ، اوّل، تهران، صدر، 1359 ش، رقعی، 87.

40. الامام الحسن بن علی المجتبی علیه السلام ، 1، عربی، عبدالودود الامین، کتابخانه تاریخ، اوّل، بیروت، دارالتوحید الاسلامی، 1400 ق، رقعی، 176.

41. زمامداری امام مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، احمد مطهری، کتابخانه تاریخ، اوّل، قم، دارالکتاب، رقعی، 254.

42. الامام الحسن علیه السلام ؛ کلمات و مواقف، 1، عربی، والدة السید علی الحسینی، کتابخانه تاریخ، اوّل، اهل البیت، 1416 ق، رقعی، 115.

43. ثورة الشیعه عصر امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، عباس سعیدی، تهران، بعثت، 1358ش، 80.

44. امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، امید امیدوار، قم، شفق، 32.

45. زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، سیدجعفر غضبان، آیة اللّه مرعشی نجفی و آستان قدس رضوی، سوم، تهران، ساحل، جیبی.

46. الامام الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، علی محمد علی دخیّل، بغداد، مطبعة حسام، 1979م، 104.

47. الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، عبدالقادر احمد یوسف،، بغداد، مطبعة الهلال، 1948م.

48. حلیم آل البیت الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، شیخ موسی محمد علی، دوم، بیروت، عالم الکتب، 1405 ق.

49. دریا، طوفان، تلاطم،پنجره ای به آفاق شخصیت شگفت انگیز امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، محبوبه زارع، اوّل، قم، بوستان کتاب، 1381 ش، رقعی، 135.

50. امام حسن مجتبی علیه السلام پیشوای دوم، 1، فارسی، گروهی از نویسندگان، دفتر تبلیغات اسلامی، 1349 ش.

51. بامداد روشن «صلح امام حسن علیه السلام »،1، فارسی، سیدعلی اکبر برقعی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، حافظ، 1320ش،

52. حسن بن علی علیه السلام ، 1، فارسی، جواد فاضل، تهران، علی اکبرعلمی، 1336 ش، 228.

53. ناسخ التواریخ امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، محمدتقی سپهر، آستان قدس رضوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1383ق.

54. امام حسن علیه السلام پیشوای دوم، 1، فارسی، حبیب چایچیان(حسان)، تهران، مکتب الحسن و شرکت انتشار، 1349 ش، 136.

55. الامام الحسن علیه السلام قدوة و أسوة، 1، عربی، سیدمحمدتقی مدرسی، اوّل، تهران، دفتر آیة اللّه سیدمحمدتقی مدرسی، 1986 م، 96.

56. الامام الحسن علیه السلام ؛ الکوثر المهدور، 1، عربی، سلیمان کتابی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، 1409 ق.

57. بحثی در باره صلح امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، غلامرضا اشرف سمنانی، اوّل، تهران، بعثت، 1346 ش، 40.

58. بررسی کوتاهی از زندگی امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، سیدمحمد شیرازی، قم، کانون نشر اندیشه اسلامی، 1988م،92.

59. بلاغة الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، عبدالرضا صافی کربلایی، نجف، 1966م.

60. پرتوی از چهره تابناک سبط المصطفی الحسن بن علی المجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، جماعة الاتحاد الحسینی، اوّل، شیراز، جماعة الاتحاد الحسینی، 1366 ش، 28.

61. زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، حسین حماسیان، تهران، اقبال، 1344 ش، 45.

62. کتاب زهد الحسن علیه السلام ، 1، عربی، ابوجعفر محمد بن بابویه صدوق.

63. سبط النبی الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، سیف الدین الکاتب، بیروت، مؤسسة عزالدین.

64. سیرت الحسنین علیهماالسلام ، 1، اردو، سیماب اکبرآبادی، لکنهو، الناظر بگ ایجنسی، 1922 م، 200.

65. صلح امام حسن علیه السلام ، 1، اردو، سید مرتضی حسین صدر الافاضل، کراچی، اداره تعلیمات الهیه کراچی، 1957م.

66. گناهی بی لذت، چرا؟ چرا امام حسن علیه السلام صلح را پذیرفت؟، 1، فارسی، رجبعلی مظلومی، تهران، جهان آرا، 1354 ش، 56.

67. مکتب امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، شیخ حسن سعید، تهران، مکتبة مسجد جامع، 1365 ش، 64.

68. المواهب و المنن فی بعض مناقب سیّدنا الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، محمدبن حسین جفری، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1985م.

69. مولد الامام الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، محمدبن عبداللّه ابوعزیز خطی، نجف، مطبعة الحیدریه، 1371 ق، 58.

70. وفاة الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، شیخ علی بن محمد آل سیف خطی، ، سوم، نجف، مطبعة الحیدریه، 1373 ق، 104.

71. اخبارالحسن بن علی و وفاته، عربی، ابوعبدالرحمن هیثم کوفی.

72. امام حسن بن علی علیه السلام را بشناسیم، 1، فارسی، حسین انصاریان، تهران، 1357 ش، 46.

73. الجواب الحسن فی صلح الحسن علیه السلام ، 1، عربی، سیدهبة الدین شهرستانی.

74. جهاد الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، محمد حسن قبیسی عاملی، ، دوم، بیروت، 1403 ق، 96.

75. حیاة الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، محمود شلبی، بیروت، دارالجیل، 1405 ق.

76. الامام السبط المجتبی علیه السلام ، 1، عربی، سید عبدالرزاق المقرم.

77. الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، محمد کمال عزالدین علی، اوّل، بیروت، عالم الکتب، 1405 ق.

78. الحسن بن علی علیه السلام ، 1، عربی، احمد راتب حموش و…، اوّل، دمشق، دارالفکر، 1985 م.

79. الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، 1، عربی، محمود فاخوری، چهارم، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق.

80. الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، 1، فارسی، اوّل، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1403 ق.

81. الحسن بن علی بن ابی طالب، ابومحمد علیه السلام ، 1، عربی، احسان عباس، ، دوم، قم، منشورات رضی، 1985 م.

82. حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ، 1، فارسی، سید مصطفی حسینی دشتی، قم، اسماعیلیان، 1369 ش.

83. حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب علیه السلام ، 1، عربی، مأمون صاغرجی، سوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405 ق.

84. الحسن بن علی بن ابی طالب القرشی الهاشمی، 1، عربی، بشّار عواد معروف، ، دوم، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405 ق.

85. الحسن و الحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، محمد رضا مصری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1395 ق، رحلی.

86. حسن و حسین علیهماالسلام ، 1، فارسی، شیخ محمد واصف، اوّل، قم، 1343 ش، 206.

87. الحسن و الحسین سبطا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، 1، عربی، محمد رضا مصری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1983م، 168.

88. الحسنیّون فی التّاریخ، 1، عربی، شیخ محمد ساعدی، اوّل، نجف، مطبعة النجف، 1375 ق، 212.

89. ذکری میلاد الحسن بن الامام علی علیه السلام ، 1، عربی، علی جزائری، اوّل، نجف، مطبعة الغری، 1966 م، 40.

90. در آستان اهل بیت علیهم السلام امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، 1، فارسی، سیدمحسن امین، کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام ، ششم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1369 ش، وزیری، 311.

91. زندگانی حضرت حسن علیه السلام ، 1، فارسی، محمد علی خلیلی، کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام ، تهران، چاپخانه علمی، 1319 ش، وزیری، 355.

92. السبطان علیهماالسلام فی موقفیهما، 1، عربی، سیدعلی نقی نقوی، ، اوّل، قم، مکتبة الداوری، 1367 ش، 80.

93. سرور چمن فی احوال امام حسن علیه السلام ، 1، اردو، فوق اولاد حیدر بلگرامی، هند، 1338 ق.

94. شرح دعاء الاحتجاب المروی عن الحسن علیه السلام ، 1، عربی، اسماعیل بحرانی.

95. شجرة السبطین و شرعة الشطین علیهماالسلام ، 1، عربی، شیخ آقا بزرگ تهرانی.

96. صلح امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، مؤسسه اهل البیت، دوم، تهران، بنیاد بعثت، 1361 ش، 44.

97. صلح الامام الحسن علیه السلام ؛ تاریخه، بنوده، اسبابه، 1، عربی، سیدعبدالکریم حسینی قزوینی.

98. کتاب صلح الحسن علیه السلام ، 1، عربی، عبدالرحمن هاشمی.

99. کتاب صلح الحسن علیه السلام و معاویه، 1، عربی، احمد جارودی.

100. فلسفه صلح دومین پیشوای شیعه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و شرح زندگانی آن حضرت، 1، فارسی، محمد مقیمی، تهران، معراجی، 1358 ش، 469.

101. کتاب قتل الحسن علیه السلام ، 1، عربی، ابومخنف لوط غامری.

102. قرة العین فی تراجم الحسن والحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، شیخ یاسین موصلی خطیب، کتابخانه محمد صدیق جلیلی ـ در موصل ـ 89.

103. کتاب قیام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، هشام بن محمد بن سائب.

104. قیام الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی.

105. کتاب فی احوال الامام الحسن علیه السلام ، 1، عربی، شیخ قاسم آل قسام.

106. کتاب فی امر الحسن علیه السلام ، 1، عربی، ابواحمد جلودی بصری.

107. مجمع البحرین فی فضائل السبطین علیهماالسلام ، 1، عربی، سید ولی اللّه بن نعمة اللّه رضوی.

108. محاسن من اسمه الحسن، 1، عربی، ابوعلی نیشابوری.

109. مشهد السبطین، 1، فارسی، امیرعزالدین یزدی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی.

110. مهیج الاحزان، 1، فارسی، حسن بن محمد علی یزدی.

111. معالی السبطین فی احوال الحسن والحسین علیهماالسلام ،2، عربی، محمدمهدی مازندرانی حائری، نجف، مطبعة النعمان، 1381 ق.

112. مقتل الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، ابوعبداللّه واقدی.

113. مقتل الحسن والحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، ابوالفرج اصفهانی، بیروت، مرکز الدراسات و البحوث العلمیه، 200.

114. ملحمة فی الامام الحسن علیه السلام ،1، عربی، محسن بن ابراهیم مظفر.

115. النفحة المدنیة فی الدوحة الحسینیة، 1، عربی، جعفر اعرجی.

116. کتاب اخبار الحسن بن علی علیهماالسلام ،1، عربی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصفهانی.

117. خلافت نامه امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، میرزا علی خان خاموش.

118. الدر السنی فی مَنْ بغاس من اهل النسب الحسنی، 1، عربی، عبدالسلام قادری.

119. ذکر من روی عن ابی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، ابوجعفر محمد بن بابویه صدوق.

120. الرجحان بین الحسن والحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، حسن خلاّد فارسی.

121. الرّدّ علی ابن الهمام، 1، عربی، محمد معین سندی.

122. رسالة فی معنی قوله صلی الله علیه و آله وسلم : «الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّة»، 1، عربی، محسن بن محمد بحرانی.

123. کتابة فی امامة الحسن و الحسین علیهماالسلام ، 1، عربی، ابواسحاق ابراهیم بصری.

124. چشمه کوثر، 1، فارسی، حیدر تهرانی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، 1399 ق.

125. راویان مشترک فریقین از امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، یداللّه مقدسی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، اوّل، تهران، هشتمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، 1416 ق.

126. حسن بن علی علیه السلام پرچمدار صلح، 1، فارسی، محمد روشن نفس، آستان قدس رضوی، اوّل، مشهد، حجّت، 1349 ش.

127. سرچشمه های نور؛ امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367 ش.

128. تاریخ ابن خلدون، ج 1، عربی، ابن خلدون، آستان قدس رضوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363 ش.

129. امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، دارالتوحید و…، پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام ، اوّل، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367ش.

130. امام حسن علیه السلام در موضع واقع بینی، 1، فارسی، علی قائمی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، قم، شفق، 1361 ش.

131. اشعة من حیاة الامام الحسن بن علی علیهماالسلام ، 1، عربی، هیئت تحریریه دارالتوحید، آیة اللّه مرعشی نجفی، اوّل، کویت، دارالتوحید (کویت)، 1400 ق، جیبی.

132. الحسن بن علی علیهماالسلام ، عام الجماعة، 1، عربی، احمد عبدالقادر، مدرسه فیضیه، اوّل، بغداد، مطبعة الهلال، 1948م، رقعی.

133. ترجمة الامام الحسن علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، 1، عربی، ابن عساکر دمشقی، آل البیت علیهم السلام ، اوّل، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1400 ق، رحلی.

134. تعالیم امام حسن مجتبی علیه السلام به زبان دعا و حدیث، 1، فارسی، حسن کافی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، اوّل، تهران، روزنامه جمهوری اسلامی، 1376 ش.

135. چهل حدیث سیره حسنی علیه السلام ، 1، فارسی، حسین زینالی تیلی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، اوّل، قم، معروف، 1378 ش، جیبی.

136. تحلیل و بررسی صلح امام حسن علیه السلام ، 1، فارسی، مصدق مهدوی.

137. گهرهای حسنی، فارسی، احمد زمانی، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام ، قم، معروف.

138. بحثی کوتاه پیرامون زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام ، 1، فارسی، محمود حکیمی، قم، 1976 م.[130]

 


[1]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام‏الورى، ج 1، ص 206؛ صلح الامام الحسن (علیه السلام)، ص 25.

[2]. جعفر مرتضى العاملي، الحياة السياسية للامام الحسن (علیه السلام)، ص 9.

[3]. إعلام‏الورى، ج 1، ص 206.

[4]. مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 9..

[5]. اعيان الشيعة، ج 1، ص 567 نقل از ارشاد شيخ مفيد.

[6]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 16.

[7]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 17 و 18.

[8]. إعلام‏الورى، ج 1، ص 207.

[9]. طوسی، تهذيب ‏الأحكام، ج 6، ص 40.

[10]. امین، سید محسن، اعيان الشيعة، ج 1، ص 567.

[11]. ر ک. مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 5 به بعد.

[12]. ابن شهرآشوب، المناقب، ج ‏4،ص 29.

[13]. بلاذري، احمدبن‌ يحيي‌، ‌انساب‌ الاشراف،‌ج ‌2،ص‌ 369.

[14]. کلینی، کافی، ج 8، ص 167،

[15]. مفید،الارشاد في‌ معرفة حجج‌ الله‌ علي‌العباد ، ج2، ص 16.

[16]. ‌انساب الاشراف، ج ‌2،ص‌ 369.

[17]. برقی، محاسن، ج 2، ص 601.

[18]. کلینی، کافی، ج 6، ص 56، ح 5 و 4

[19]. تميمى مغربى، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 257، ح980.

[20]. نک: ابوطالب مکی، قوت‏القلوب.

[21]. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 300.

[22]. قرشى‏، باقر شريف، حياة الامام الحسن(علیه السلام)، ج2، ص463 ـ 469 و ص457 .

[23]. ابو داود، سنن ابي‏داود، ج 2، ص 632، ح 2178.

[24]. حر عاملی، وسائل ‏الشيعة، ج 15، ص 268؛ تزوّجوا و لا تطلقوا فان الطلاق يهتزّ منه العرش، طبرسى، رضى الدين حسن بن فضل، مکارم ‏الاخلاق، ص 197.

[25]. ان اللّه‏ عز و جل يبغض کل مطلاق و ذوّاق، وسائل‏الشيعة، ج 15، ص 267، ح 3.

[26]..حمویئی جوینی، ابراهیم بن، محمد، فرايد السمطين، ج2، ص 68 ؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 16، ص60.

[27]. بحارالانوار، ج43، ص 399، اني لأستحيي من ربي ان القاه و لم امش الي بيته» فمشي عشرين مرة من المدينة علي رجليه.

[28]. برگرفته از مقاله: مهدى مهريزى، تأملى در احاديث كثرت طلاق، مجله پیام زن، شماره76، 1377ش. [با اندکی تغییرات]

[29]. مفید، ارشاد، ج2، ص 20.

[30]. همان.

[31]. میرحسینی، سید علی نقی، برگی از درخت فضیلت، مجله فرهنگ کوثر، شماره 55، ص 59.

[32]. تحريم، 10.

[33]. گروه محققان، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، دفتر نهم (ويژه رمضان)، ص 205.

[34] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 36، ص 322.

[35] . همان، ص 321  و 325.

[36] . همان، ج 36، ص 281 و 223.

[37] . همان، ج 1، ص 229.

[38] . همان، ج 44، ص 221.

[39] . امام خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج 2، ص 598، م 2628.

[40] . ولایت تکوینی به معنای توان و اقتدار نفس بر تصرف در ماده کائنات به اذن تکوینی خدا است. به بیانی دیگر؛ صاحب ولایت تکوینی به همّت خود چیزی را در خارج از محل همّت، خلق می کند. بر این اساس؛ تمامی معجزات و کراماتی که اولیای الهی دارند به واسطه همین ولایت تکوینی آنها است، ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به شخصیت و قیام امام حسین (علیه السلام)، ص 109.

[41] . همان، ص 106 – 107 و 139.

[42] . همان، ص 106.

[43] . برای آگاهی بیشتر بحث مفصل این گفتار را در کتاب «نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به شخصیت و قیام امام حسین (علیه السلام)، ص 106 – 142» ببینید.

[44]. کلینی، کافی، ج1، ص218، ح 5؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج4، 322، ح1؛ سبحانی، جعفر، الأضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و تاریخهم، ص144؛ زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص171؛ موسوی کاشانی، محمد حسن، بر امیرمؤمنان چه گذشت، ص 274؛ عطاردى‏، عزيز الله، مسند الامام المجتبی(علیه السلام)، ص 36؛ سپهر، میرزا تقی، ناسخ التواریخ، ج1، ص 175.

[45]. با استفاده از: بهرامی، ناصر، فرهنگ کوثر، شماره 73.

[46]. شوری، 23.

[47]. مفید، ارشاد، ص 170و 169؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه‏،  ج 16، ص 30.

[48]. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعۀ عاشورا، ص 35.

[49]. همان، ص 319.

[50]. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم السلام)، اعلام الهدایة، امام حسین (علیه السلام)، ص 147.

[51]. مفید، ارشاد، ص 172.

[52]. وقوع سه جنگ ـ جمل، صفین و نهروان ـ در زمان امام علی (علیه السلام)، حالت بدبینی و خستگی نسبت به جنگ را  در بین یاران امام حسن (علیه السلام) موجب شده بود.

[53]. المجمع العالمی لاهل البیت (علیه السلام)، اعلام الهدایة، امام حسین (علیه السلام)، ص 147.

[54]. مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار (علیهم السلام)، ص 77.

[55]. همان، ص 96.

[56]. امام حسن (علیه السلام) در آخرین خطبه های که انجام دادند از مردم دربارۀ ادامۀ جنگ نظر خواهی کردند. آنان از هر طرف فریاد زدند که ما زندگی و بقا را می خواهیم ،پس صلح نامه را امضا کن. رضوانی، علی اصغر، پاسخ به شبهات واقعۀ عاشورا، ص 316.

[57]. سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار (علیهم السلام)، ص 81.

[58]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16 ص 40-37.

[59]. مفید، ارشاد، ص 171.

[60]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2 ، ص 207-204.

[61]. ارشاد، ص 172.

[62]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 207-204.

[63]. همان؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)،ج 7، ص 1.

[64]. ارشاد، ص 173-172.

[65]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 207-204.

[66]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44 ص 49.

[67]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16 ص 18 و 19.

[68]. مفید، ارشاد، ص 170.

[69]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 33.

[70]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام‏الورى، ج 1، ص 211- 212.

[71]. همان، ص 211.

[72]. همان، ص 212.

[73]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 338

[74]. همان، ج 37، ص 74.

[75]. همان.

[76]. صدوق، امالی، ص 179.

[77]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 340.

[78]. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 24.

[79]. نک: فيروز آبادی، سيد مرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، ص 230 – 256.

[80]. نک: تفسیر آیۀ تطهیر در تفاسیر المیزان، نمونه و…

[81]. نک: تفسیر آیۀ تطهیر ؛ و کتاب های پیرامون مباهله.

[82]. صدوق، ثواب الأعمال، ص 97.

[83]. امام رضا (علیه السّلام)، صحیفة الرضا(علیه السلام)، ص 94، ح 30.

[84]. صدوق، معانی الأخبار، ج 1، ص 179.

[85]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 21.

[86]. ابن صباغ المالكی، الفصول المهمة،ج‏2،ص696.

[87]. میرحسینی، سید علی نقی، مجله فرهنگ کوثر، شماره 55.

[88]. صدوق، أمالی، ص 178.

[89]. «امّا الحسن فانّ له هیبتی و سؤددی، و امّا الحسین فله جودی و شجاعتی»: طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى، ج ‏1، ص 412.

[90]. همان.

[91]. مفید، ارشاد، ج 2، ص 128.

[92]. همان.

[93]. با استفاده از مجله فرهنگ کوثر، شماره 55، میر حسینی، سید علی نقی.

[94]. بقره / 247.

[95]. شبلنجی شافعی، نور الابصار، ص 111.

[96]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 2، ص 156؛ سپهر، میرزا تقی، ناسخ التواریخ، امام حسن علیه السلام، ص 253.

[97]. نساء/ 86.

[98]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 43، ص 343، ح 15.

[99]. همان، ص 347، ح 20.

[100]. صدوق، عیون الاخبار، ج 3، ص 140.

[101]. بر گرفته از مجله مبلغان، شماره 28، ص 55، زمانی، احمد.

[102]. ابن اثیر، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 407.

[103] اسلام ظاهري كه بني اميه داشتند و همه چيز را به نفع خود تفسير و توجيه مي كردند.

[104]. با استفاده از کتاب سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام.

[105]. حبیب بن مسلمه از یاران نزدیك معاویه بود كه در جنگ صفین با تمام وجود وی را یاری كرد. او پیش تر از سوی عمر بن خطاب به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان تعیین شد. در زمان محاصره عثمان بركنار گردید و مجدداً معاویه او را والی ارمنستان كرد و در سال پنجاه هجری در دمشق فوت كرد. ابن اثیر، أسد الغابه، ج 1، ص 374.

[106]. توبه/ 102.

[107]. مطففین / 14 – 15.

[108]. رازی، احمد بن علی، أحكام القرآن، ج 4، ص 355؛ و با كمی اختلاف در تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 532، ح 25.

[109]. با استفاده از مجله مبلغان، شماره 28، ص 55، زمانی، احمد.

[110]. زمانی، احمد، کارنامه ده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام در مدینه منوره، مجله مبلغان، شماره 28، ص55.

[111]. مهر السنة، 500 درهم است كه رسول خدا (ص) برای همسرانش تعیین كرده بود: طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی‏، سید احمد، مجمع البحرین، ج 3، ص 485.

[112]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 120، ح 13.

[113]. خوارزمی، ابوالمؤید موفق بن احمد، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج 4، ص 278.

[114]. زمانی، احمد، کارنامه ده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام در مدینه منوره، مجله مبلغان، شماره 28، ص 55.

[115]. ابو درداء (عویمر یا عامربن مالك) در سال های اوّل و دوّم هجرت ایمان آورد و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بین او و سلمان فارسی أخوّت و برادری برقرار كرد. وی در غزوات زیادی بعد از غزوه احد شركت داشت و انسانی فقیه و دانشمند بود. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره اش فرمود: “عویمر حكیم امّتی ؛ ابو درداء حكیم امّت من است.”

معاویه به هنگام خلافت عمر او را به پست قضاوت دمشق منصوب كرد، ولیكن ابو درداء پس از مشاهده خلاف های مكرّر معاویه در برابر اسلام،از پست خود كناره گرفت و به مدینه رفت و بعد از سال 34 هجری وفات كرد. “أسد الغابه، ج 4، ص 97.”

[116]. ابن ابی الحدید، نهج البلاغه، ج 4، ص 72 (چهار جلدی).

[117]. همان.

[118]. برگرفته از مجله مبلغان، شماره 28، ص 55، زمانی، احمد.

[119]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 42، ص 110 – 112؛ قرشی، باقر شريف، حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 288؛ ابن عساكر، تاریخ ابن عساكر، ج 12، ص 2، سپهر، میرزا تقی، ناسخ التواریخ، ج 5، ص 245 – 247.

[120]. عدّه خاصی كه با علی (علیه السلام) تا لحظه مرگ پیمان بسته بودند و از پیشتازان نیروهای آن حضرت بودند.

[121]. حلی، رجال علّامه حلی، ص 83.

[122]. جنّات الخلود، ص 20، توضیحات از كتب رجالی به ویژه معجم رجال الحدیث می باشد.

[123]. بحار الأنوار، ج 44، ص 111، ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 40. نام بسیاری از آنان در معجم رجال الحدیث و رجال كشی و كتب رجالی دیگر به طور مشروح یافت می شود.

[124]. علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 152-151، «هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین بن علی: اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فی الملک، و لا ولی له من الذل، و انه خلق کل شی ء فقدره تقدیرا، و انه اولی من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوی، و من تاب الیه اهتدی.

فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله صلی الله علیه و آله فانی احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله عز و جل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلی الله علیه و آله ان تهریق فی محجمة من دم، حتی نلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده» ثم قبض(علیه السلام).

[125]. ارشاد مفید (مترجم)، ج 2، ص 14، «فاذا قضیت فغمضنی و غسلنی و کفنی و احملنی علی سریری الی قبر جدی رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردنی الی قبر جدتی فاطمة بنت اسد رضی الله عنها فادفنی هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنی عند رسول الله (ص)فیجلبون فی ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمة دم».

[126]. با استفاده از کتاب زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام)، تألیف: رسولی محلاتی، سید هاشم،

[127]. قلم، 4.

[128]. بقره، 109.

[129]. كلينى، محمد بن يعقوب، كافی، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، ج 1، ص 300 – 302؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 422 – 423 (با اندک تفاوتی در برخی از فقرات).

[130]. کرجی، علی، مجله فرهنگ کوثر، شماره 55.