کپی شد
امام حسن عسکری (علیه السلام) از نگاه اندیشمندان
امام حسن عسکری (ع) نه تنها در منظر شیعیان بلکه در دیدگاه علمای اهل سنّت و شخصیت های جهان اسلام نیز از جایگاه والا و با عظمتی برخوردار است که در این جا به چند نمونه اشاره می شود.
1ـ معتمد عباسی
نقل شده است که جعفر بن علی الهادی (کذاب) از معتمد درخواست کرد که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش امام عسکری (ع) را بعد از ایشان به او واگذار نماید. معتمد گفت: «منزلت و مقام برادرت مربوط به ما نمی شود بلکه «انّما کانت باللّه عزّ و جلّ» فقط از طرف خداوند عزیز و جلیل است و ما هر چند در نابودی و پایین آوردن مقام آن ها تلاش کردیم، خداوند از این کار اباء دارد و هر روز بر مقام و رفعت آنها افزود، از طریق حفظ و نگهداری، و نیکو سکوت کردن و از طریق افزودن علم و عبادت آنها، و امّا تو اگر در نزد شیعیان برادرت منزلت و مقام او را داری، نیازی به ما نداری، و اگر از چنان منزلتی برخوردار نیستی و آن اوصافی را که برادرت داشت دارا نیستی، از ما در این رابطه کاری ساخته نیست.[1]
2ـ طبیب دربار
بختیشوع طبیب معروف بود و در زمان امام حسن عسکری (ع) طبیب دربار عباسی نیز بود. روزی حضرت عسکری (ع) نیاز به طبیب پیدا کرد از بختیشوع درخواست کرد که یکی از شاگردان خود را در محضر حضرت بفرستد، او به یکی از شاگردان خود دستور داد که نزد امام حسن عسکری(ع) برود و از مقام و منزلت آن حضرت برای او نکاتی متذکر شد از جمله گفت: «طَلَبَ مِنِّي ابْنُ الرِّضَا مَنْ يَفْصِدُهُ فَصِرْ إِلَيْهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ فِي يَوْمِنَا هَذَا بِمَنْ هُوَ تَحْتَ السَّمَاءِ….»؛ ابن الرضا خواسته کسی نزد او بفرستم (برای طبابت) پس تو نزد او می روی در حالی که این مسئله را بخوبی باید بدانی که در این زمان زیر آسمان از او داناتر نیست، و آنچه به تو دستور می دهد اعتراض نکن».[2]
3ـ احمد بن عبید اللّه بن خاقان
احمد عامل جمع آوری خراج و مالیات در منطقه قم بود، پدرش عبیداللّه بن خاقان وزیر معتمد عباسی بود، خود احمد از ناجین و دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) به حساب می آمد، او مأمور شد که گزارش کسانی از آل ابی طالب را که مقیم سامرّا هستند و جایگاه و منزلت آنان را نسبت به سلطان بنویسد، پس او چنین گزارش داد: «در سامرّا ندیدم و نشناختم مردی از خاندان علی را به مانند حسن بن علی بن محمد بن الرضا(ع) و نشنیدم جز سکوت و عفت و بزرگی و کرم او در نزل اهل بیتش و تمام بنی هاشم، و همین طور همه او را مقدّم می داشتند بر بزرگان، پیرمردان و رهبران و وزراء و… بعد از این ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را به دیده احترام می نگرند».
4ـ نویسنده معتمد عباسی
از ابی جعفر احمد القیصر البصری نقل شده است که ما نزد آقایمان ابی محمد در عسکر(سامرّا) بودیم پس خادم سلطان (معتمد) وارد شد. عرض کرد: امیرمؤمنان!! به شما سلام رسانده و گفته است، کاتب (دربار) ما «انوش نی» می خواهد دو پسر خود را پاکیزه کند، درخواست می کنیم از شما که به نزد او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا فرمایی. پس من دوست دارم اکنون شما سوار اسب شده نزد او بروی و این کار را انجام دهی. البته این زحمت را برای آن به شما تحمیل کردیم که او (نصرانی) خود گفته است: ما دوست داریم با دعای بقایای نبوت و رسالت متبرک شویم پس آن گاه آقای ما حسن عسکری(ع) فرمود: «الحمد للّه الّذی جعل النصاری اعرف بحقنا من المسلمین»؛ ستایش خدای را که نصاری را آگاهتر به حق ما از مسلمین (این زمان قرار داد.[3]
آن گاه حضرت فرمود: اسبی را برایم آماده کنید، پس سوار شد تا بر «انوش» وارد شدیم، در حالی که او سربرهنه و پابرهنه همراه با عالمان و راهبان مسیحی در حالی که انجیل را بر سینه نهاده بود، به استقبال آن حضرت آمد و به امام عرض کرد: ای سید ما متوسّل می شوم به سوی تو با این کتاب (انجیل) که خود بر آن از ما داناتری، جز آن که گناه جسارت زحمت خودت را بر من ببخشی قسم به حق مسیح بن مریم و آنچه که از انجیل از نزد خداوند آورده است ما از امیرالمؤمنین، خلیفه شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت که در انجیل مقام شما را مانند مقام مسیح در پیشگاه الهی یافتیم.
پس امام عسکری(ع) فرمود: «امّا ابنک هذا فباق علیک و امّا الآخر فمأخوذ عنک بعد ثلاثة ایامٍ ـ ای میّتاً ـ و هذا الباقی یسلم و یحسن اسلامه و یتولّانا اهل البیت[4]؛ امّا این پسرت باقی می ماند و اما دیگری از تو گرفته می شود ـ یعنی می میرد ـ بعد از سه روز و این که باقی می ماند، مسلمان می شود و اسلامش نیکو است و ما اهل بیت را دوست می دارد. پس انوش گفت: به خدا قسم ای سیّد من سخن تو حق است، و به راستی مرگ این پسرم برایم آسان است، به خاطر آنچه که از پسر دیگر گفتی که مسلمان می شود و شما اهل بیت را دوست می دارد، پس برخی از کشیشان پرسید چرا خود مسلمان نمی شوی؟ انوش گفت: من مسلمانم و مولایم این را می داند پس مولای ما فرمود: راست می گوید و اگر نبود که مردم می گفتند: ما خبر وفات پسرت را دادیم و آن چنان که ما گفتیم واقع نشده، از خدا می خواستم بقای فرزندت را.
انوش: من جز آن چه اراده کرده ای نمی خواهم. ابوجعفر احمد می گوید: به خدا قسم این پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دوّمی بعد از یک سال مسلمان شد و با ما نزد امام حسن(ع) تا وفات آن حضرت بود.[5]
روایت فوق سراسر عظمت امام حسن عسکری(ع) را می رساند، هم می رساند که مسیحیان به مقام و عظمت اهل بیت آگاهی دارند، چرا که در انجیل عظمتی چون مسیح (بلکه بالاتر) از آن برای آنان بیان شده است و همین طور کاشف و بیانگر علم غیبی آن حضرت است که از آینده افراد خبر می دهد. و همین طور این نکته و درد را نیز آشکار می سازد که افرادی با این همه عظمت در بین مسلمین وجود داشته نه تنها از علم و عظمت آنها استفاده نبردند، بلکه آنان را با انواع اذیت و آزارها، رنج دادند و تنها در مواردی که درمانده می شدند و یا افتخار می خواستند برای خود کسب کنند درب خانه اهل بیت می آمدند.
5ـ ابن صبّاغ مالکی
او درباره امام حسن عسکری(ع) و علم و عظمت او چنین می گوید: «او آقای مردم عصرش و امام روزگارش بود، سخنان او محکم، کارهایش پسندیده، اگر افاضل زمان او قصیده باشند او در خانه و معدن قصید قرار دارد، اگر گردنبدی از دُر را به نظم کشند رابط و تنظیم کننده او خواهد بود سوار بر علومی است که همسان ندارد و بیان کننده غوامض آن است که کسی با او مجادله نتواند کشف کننده حقایق است با نظر صائب خود، اظهار کننده دقائق است با فکر ژرف اندیش خود، بیان کننده امور غیبی در (جلسات) پنهانی بود. او دارای بزرگواری ریشه دار و روح و ذات کریم بود، خدای او را مورد رحمت فراوان خویش قرار داده در بهشت جایش دهد.
6ـ زندانبانان حضرت
خلیفه عباسی به صالح بن وصیف توصیه کرد که در حبس به امام حسن عسکری(ع) سخت گیرد، صالح گفت: چه کنم، من او را به دست دو نفر که بدترین اشخاص است سپرده ام به نام علی بن یارمش و دیگری افتامش ولی بعد از مدّتی این دو نفر اهل نماز و روزه شده اند، و به مقاماتی دست یافته اند، پس آن دو را احضار کردند، و مورد ملامت قرار دادند، که چرا بر امام حسن عسکری(ع) سخت نمی گیرید، گفتند: چه کنیم و چه بگوییم در حق مردی که روزها را روزه می گیرد و شب ها را تا صبح مشغول عبادت است… و هر وقت به ما نظر می افکند بدن ما می لرزد چنان که مالک نفس خود نیستیم و نمی توانیم خود را نگهداریم، خلیفه وقتی سخنان آن دو را شنید، با ذلّت از نزد صالح برگشت.[6]
7ـ راهب دیرالعاقول
او از بزرگان مسیحیت و داناترین آنها بود، هنگامی که کرامات امام حسن عسکری (ع) را شنید، و کراماتی از آن حضرت دید، با دست مبارک آن حضرت اسلام اختیار کرد، لباس نصرانیت را از تن بیرون آورد و لباس سفیدی بر تن نمود و زمانی که پزشک معروف (بختیشوع) از او درباره دست برداشتن از دینش (و مسیحیت) پرسید، در جواب گفت: او را همچون مسیح و مانند او یافتم، لذا به دست او (امام عسکری ع) مسلمان شدم آری او مانند عیسی است در نشانه ها و برهانهایش، آن گاه نزد حضرت عسکری(ع) رفت و ملازم او بود تا از دنیا رفت.[7]
8ـ علّامه شبراوی شافعی
او می گوید: یازدهمین امام حسن خالص ملقب به عسکری است، در شرف او همین بس که امام مهدی(عج) منتظر از اولاد او است. خدا به این بیت (اهل بیت) خیر کثیر دهد که بیت شریفی است، و نسب خالص و بلند مرتبه دارد و همین بس در افتخار این خانواده از علوّ و بلندی مقام…خوشا بحال حسن عسکری که از خانواده عالی مرتبه و بلند مرتبه ای می باشد و به راستی در بلند مرتبگی بر همه غلبه یافته و بر خورشید و قمر از نظر جایگاه رفعت یافته است ، و همه کمالات بدون استثناء در او جمع آمده و هیچ کمالی با کلمه «غیر» و الا از او استثنا نشده است همچون دُر و گوهر در مجد و عظمت آن امامان به نظم آمده اند، اوّل آنها با آخر آنها یکسان هستند. و چه بسیار کسانی که تلاش کردند مقام آنها را پایین آورند ولی خدا آنها را بالا برد.[8]
9ـ علی بن اوتاش
محمد بن اسماعیل علوی می گوید: امام عسکری (ع) را زمانی در نزد علی بن اوتامش که یکی از دشمنان سرسخت آل محمد(ص) بود زندانی کردند او مردی زشت خو و بد سیرت (بود) و با خاندان علی (ع) عداوتی دیرینه داشت از طرف خلیفه به او دستور داده بودند که هر چه می تواند امام را اذیت کند و بر او سختگیری نماید. امّا ابهت، هیبت و صلابت امام (ع) و حالات عرفانی و معنوی آن حضرت چنان آن مرد شقاوت پیشه را متحوّل کرد ـ با این که حضرت عسکری بیش از یک روز در زندان او نبود ـ که صورت خود را به احترام حضرتش بر خاک می نهاد و سر خود را بالا نمی گرفت و همراهی یک روزه این مرد با پیشوای یازدهم، رفتار و گفتارش را عوض نمود و حضرت عسکری(ع) را در منظر او نیک ترین مردم قرار داد.[9]
10ـ محمد شاکری
محمد شاکری که از همراهان امام عسکری (ع) است درباره آن حضرت می گوید: او در محراب عبادت می نشست و سجده می کرد در حالی که من پیوسته می خوابیدم و بیدار می شدم و می خوابیدم در حالی که او در سجده بود او کم خوراک بود، برایش میوه هایی می آوردند،
او یکی دو دانه از آنها را می خورد و می فرمود: محمد! این ها را برای بچّه هایت ببر.[10]
با توجه به آن چه که از سخنان عالمان و محدّثان و مورخان اهل سنّت و غیر آنها درباره امام عسکری(ع) نقل شد به خوبی به دست می آید که مقامات معنوی و فضائل علمی آن حضرت بر اثر اتصال به پروردگار ربوبی، و بر اثر عبادت و زهد بندگی، به این جهت به این بدخواهان و دشمنان اهل بیت(ع) و آنهایی که در طول تاریخ سعی کرده اند از طریق حذف فیزیکی و شهادت امامان و یا از طریق حبس و زندان، و یا از راه تخریب قبور و بارگاه امامان، نام اهل بیت (ع) و مرام آنان را از زمین و یاد و محبّت آنها را از قلب ها بردارند، باید گفت که سخت در اشتباه هستند و هرگز بر این کار موفق نخواهند شد، آن زمانی که علی(ع) را خانه نشین کردند شیعیان آن حضرت بسیار محدود بود امّا با شهادت او و دیگر امامان و تخریب قبور ائمه بقیع، و تخریب مرقد امام حسین (ع) در کربلا که فقط 17 بار توسط متوکّل عباسی انجام گرفته است نه تنها از شیعیان علی(ع) کاسته نشده بلکه امروزه با تمام افتخار می توان گفت چهارصد میلیون شیعه در جهان داریم. آری خداوند خواسته نام اهل بیت و مکتب آنان را زنده نگهدارد هرگز کسی قادر نخواهد بود جلو پیشرفت آن را بگیرد. به این جریان تاریخی توجه نمایید.
اربلی در کشف الغمّه نقل کرده است که مستنصر خلیفه عباسی، سالی جهت زیارت قبور اجداد خود و تفریح به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین(ع) مشرف گردید و سپس به مقبره خلفاء عباسی رفت. دید آن جا خراب گردیده است و پرندگان و حیوانات قبور خلفاء را آلوده کرده اند.
از این مسئله متأثر شد یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست تو است و خلیفه مسلمین تو هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنان که قبور این علویین را مشاهده می کنی که دارای صحن و بارگاه و فرش، چراغ و خدمه و زوّار می باشند. مستنصر گفت: این امری است الهی و به زور نمی توان مردم را واداشت که به زیارت قبور پدران من بیایند و اگر هم اجبار کنم پذیرفته نیست.[11]
[1]. قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1109، ناشر، مدرسه امام مهدى، قم، چاپ اول، 1409 ق،
[2]. همان، ج1، ص 422.
[3]. حلية الأبرار، البحراني، ج 6، ص 111.
[4]. حرعاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 43، ناشر: اعلمى، بيروت، 1425ق.
[5]. جهت اطلاعات بیشتر به سایت حوزه نت مراجعه شود.
[6]. علامه مجلسى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 50، ص 308، ناشر: اسلاميه، تهران.
[7]. الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 424.
[8]. جهت اطلاعات بیشتر به سایت حوزه نت مراجعه شود.
[9]. بحار الأنوار، ج 50، ص 307.
[10]. همان، ج50، ص 253.
[11]. محدث اربلى،كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 519، ناشر: بنى هاشمى، تبريز، چاپ، اول، 1381ق.