searchicon

کپی شد

امامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام)

با توجه به این‌که امام حسن (علیه السلام) نیز مانند امام حسین (علیه السلام) از فرزندان امام علی و فاطمه (علیهما السلام) و از از امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ از این رو یکی از مباحثی که در رابطه با بحث امامت مطرح است موضوع امامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام) و نبودن آن از نسل امام حسن (علیه السلام) است.

برای تبین این موضوع، توجه به چند نکته ضروری به نظر می‌رسد:

الف) در آیات و روایات شرایطی برای امام ذکر شده‌است که در ذیل به گوشه‌ای از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. عصمت: شرط عصمت برای ائمه را می‌توان از آیه 124 سوره بقره استفاده کرد، در آن‌جا که حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از آن‌که از طرف خدای متعال به عنوان امام منصوب شد، درخواست ادامه مقام امامت در ذریه خود را نمود و خدای متعال فرمود: «منصب امامت به انسان‌های ظالم و گنه‌کار واگذار نمی‌شود. در این آیه خدای متعال (فرزندان ابراهیم (علیه السلام) را به دو گروه معصوم و گنه‌کار تقسیم نموده و فرمود: منصب امامت به معصوم می‌رسد نه به گنه‌کار».[1]

2. علم: در بحث‌های روان‌شناسی ثابت شده که برای هر انسانی در مسیر زندگانی لحظاتی هست که در آن لحظات به بعضی از چیزها از طریق حدس (که قسمتی از الهام است)، علم پیدا می‌کند. این نیروی مرموز را خدا به انسان داده و در افراد مختلف به حسب اختلاف روحی آن‌ها از نظر شدت و ضعف، مختلف است و چون امام از عالی‌ترین منصب الهی برخوردار است، در درجه اعلای این الهام قرار دارد  که از آن به قوه  قدسیه تعبیر می‌شود..[2]

شرایط دیگر امامت عبارتند از: شجاعت، سخاوت، حفظ نفس، راست‌گویی، دادگری، حسن تدبیر و خردمندی…[3].[4]

ب) تعیین امام امری انتصابی است؛ یعنی امام  از طرف خداوند متعال به امامت منصوب می‌شود.

انتصابی بودن امام را از لزوم وجود شرایط برای امامت می‌توان فهمید؛ چون تشخیص تحقق این شرایط در وجود شخصی، برای انسان‌ها ممکن نیست و فقط خداوند سبحان، آگاه به تحقق این صفات در وجود فرد است.

ابوجارود از امام باقر (علیه السلام) درباره نشانه‌های شناخت امام (علیه السلام) سؤال کرد، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: «امام با چند نشانه شناخته می‌شود، که اولین نشانه آن، نصّ و نصب الهی است».[5]

درباره علت این انتصاب، امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: «تمام امامان از خاندان ما معصوم هستند و عصمت در ظاهر خلقت نیست که شناخته شود؛ از این جهت است که امام باید منصوص باشد؛ یعنی خدا امام را نصب کرده و امام بعدی به وسیله امام قبل معرفی می‌شود».[6]

از این روایت روشن می‌شود که امام باید دارای ملکه عصمت باشد و چون انسان‌ها نمی‌توانند معصوم را تشخیص دهند و تنها خدا است که به تمام وجود انسان آگاه بوده و قادر بر تشخیص معصوم است؛ لذا نصب امام به منصب امامت، به عهده خدا است و کار بشر نیست.[7]

مفضل می‌گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم: چه شد كه امامت در فرزندان امام حسین (علیه السلام) قرار گرفت و فرزندان امام حسن (علیه السلام) امام نشدند، با این‌كه هر دو پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نواده او و سرور جوانان اهل بهشتند؟ ایشان فرمود: «موسى و هارون (علیهما السلام)، هر دو پیامبر و رسول و برادر بودند، (اما) خداوند نبوت را در نژاد هارون قرار داد نه موسى. هیچ‌كس نمى‏‌تواند بگوید: چرا چنین كرد؟ امامت همان خلافت خدا است، كسى نمى‌‏تواند بگوید: چرا خداوند در فرزندان امام حسین (علیه السلام) قرار داد و به فرزندان امام حسن (علیه السلام) نداد؛ زیرا او در كار خود حكیم است، از او نمی‌توان پرسید: چرا چنین كردى؟ (این) مردم (هستند که) در كارهاى خود مورد بازخواست قرار مى‏‌گیرند».[8]

نتیجه این‌که؛ امام باید دارای شرایطی باشد و چون فقط خداوند متعال می‌تواند تشخیص دهد که این شرایط در وجود چه کسی تحقق دارد؛ لذا منصب امامت منصبی است الهی که از طرف خدا به افراد خاصی داده می‌شود. به تعبیر امام صادق (علیه السلام):  «امامت‏، عهد و پیمانی است كه خداوند آن را از مردان مشخص و تعیین‏ شده‌‏اى گرفته است و امام نمى‌‏تواند آن را از جانب خود به شخص دیگرى بعد از خود تفویض كند».[9]

ج) از برخی روایات به دست می‌آید که بعضی امور در این جعل الهی، بی‌تأثیر نیستند، گرچه در مورد چگونگی این نوع تأثیرات در منصب امامت، اطلاعات کافی در اختیار نیست؛ مثلا در روایات آمده‌است که خدای متعال در مقابل شهادت امام حسین (علیه السلام) امتیازاتی به او داده‌است، یکی از آن امتیازات این است که منصب امامت در فرزندان آن حضرت ادامه یافته است.[10]


[1]. چون گناه یا ظلم به نفس است یا ظلم به دیگران یا ظلم به خدا. از آیات قرآن کریم مانند آیه «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57 بقره) استفاده می‌شود که گناه، ظلم به خدا نیست، ظلم به خود است. حتی به یک معنا، گناه ظلم به دیگران هم نیست؛ زیرا بازگشت ظلم به دیگران، ظلم به خود است؛ زيرا براساس پيوند تكويني عمل با عامل، هيچ‌‏كس بالاَصاله به ديگري بدي نمي‌كند، مگر به شكل غيرمستقيم: إن أحسَنتُم أحسَنتُم لأنفُسِكُم وإن أسَأتُم فَلَها، هر ظالمي نخست به خود ستم روا مي‌دارد و سپس سايه ستم او به ديگري مي‌رسد، چنان‌كه اگر كسي در خانه‌اش چاه فاضلاب را بگشايد، خودش مستقيم و دائم از بوي تعفّن آن مي‌رنجد و گاهي نيز بوي تعفّن چاه، عابران را آزار مي‌دهد.

[2]. مظفر، محمدرضا، مسائل اعتقادی از دیدگاه تشیع، ترجمه: محمدی اشتهاردی، محمد، ص 84 و 85.

[3].  مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 164.

[4]. مسائل اعتقادی از دیدگاه تشیع، ص 83.

[5]. جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ كَثِيرِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصٌّ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى يَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَصَبَ عَلِيّاً وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَيْنِهِ وَ كَذَلِكَ الْأَئِمَّةُ ع يَنْصِبُ الْأَوَّلُ الثَّانِيَ وَ أَنْ يُسْأَلَ فَيُجِيبَ وَ أَنْ يُسْكَتَ عَنْهُ فَيَبْتَدِئَ وَ يُخْبِرَ النَّاسَ بِمَا يَكُونُ فِي غَدٍ وَ يُكَلِّمَ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ؛ بحار الانوار، ج 25،ص 141؛ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص101؛ احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، ج 1، ص 163، ح  3.

[6]. … موسی بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمد عن أبيه محمد بن علي عن أبيه علي بن الحسين ع قال الإمام منا لا يكون إلا معصوما و ليست العصمة في ظاهر الخلقة فيعرف بها و لذلك لا يكون إلا منصوصا فقيل له يا ابن رسول الله فما معنى المعصوم فقال هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا يفترقان إلى يوم القيامة و الإمام يهدي إلى القرآن و القرآن يهدي إلى الإمام و ذلك قول الله عز و جل إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏؛ بحارالانوار، ج 25، ص 194؛ معانی الاخبار، ص 132، ح  2.

[7]. فاضل مقداد، شرح باب حادی عشر، ترجمه: عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم ، ص 104.

[8].  بحار الانوار، ج 63، ص 66.

[9]. «إن الإمامة عهد من الله عز و جل معهودة لرجال مسمّين ليس للإمام أن يزويها عن الذي يكون من بعده»؛ ‏کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ترجمه: مصطفوی، سید جواد، ج 2، ص 25، ح  3.

[10]. در روایتی می‌خوانیم: فاطمه زهرا (علیها السلام) آن‌گاه که با خبر شد گروهی از امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرزندی که در رحم دارد (امام حسین علیه السلام) را به شهادت می رسانند، از وضع حمل چنین مولودی اظهار ناراحتی و رنج ‌کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) این خبر را به فاطمه (علیها السلام) رساند که خدای متعال (در مقابل شهادت آن حضرت) منصب امامت و ولایت و وصایت را در فرزندان حضرت قرار داده است و حضرت زهرا (علیها السلام) اظهار رضایت نمود؛ کافی، ج 1 ، ص 364 و 365، ح 4.