Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

امامت امام باقر(علیه السلام)

بعد از امام سجاد (علیه السلام)، فرزندشان محمد باقر (علیه السلام) به امامت رسید. امام سجاد(علیه السلام) به امامت وی نص و تصريح فرموده است. ايشان از لحاظ برترى علمى و پارسايى ميان عامه و خاصه بر همه فرزندان امام سجاد(علیه السلام) مقدّم است و از هيچ كس از فرزندان امام حسن و امام حسين(علیهما السلام) آن مقدار از علم دين و حديث و تفسير و سيره و ديگر ابواب علوم كه از ايشان نقل و آشكار شده، نقل نشده است تا آن جا که بازماندگان از اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله) و سرشناسان از طبقه تابعين و فقهاى بزرگ اسلام، از آن حضرت معارف دين روايت كرده‏اند.

امير المؤمنين على(علیه السلام) در وصيتش به فرزندانش به نام محمد بن على و امامت ايشان اشاره نموده است.[1]

اسود بن سعيد مى‏گويد: امام باقر(علیه السلام) فرمود: ما حجّت خدا و باب رحمت و زبان او مى‏‌باشيم. و نيز وجه و چشم او در ميان مخلوقات هستيم. و ما متوليان كارهاى خدا در ميان بندگان هستيم. سپس فرمود: بين ما و بين تمام نقاط زمين «ترازى» است (حلقه اتصالى كه به واسطه آن، بر امور احاطه داريم) هر وقت در روى زمين به چیزی، امر شويم، اين حلقه اتصال را گرفته و در هر نقطه از زمين، آنچه مأمور هستيم انجام مى‏دهيم. چنان‌چه باد در تسخير سليمان بود، همان گونه خداوند آن را مسخر محمّد و آل او (صلی الله علیه و آله) نموده است‏.[2]

امام صادق (علیه السلام) می فرمايد: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: من با تو كارى دارم، چه وقت برايت آسان‏تر است كه ترا تنها ببينم و از تو سؤال كنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى، پس روزى با او در خلوت نشست و به او فرمود: در باره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه (سلام الله علیها) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ديده‌‏اى و آن‌چه مادرم به تو فرمود كه در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده.

جابر گفت: خدا را گواه مي‌گيرم كه من در زمان حيات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خدمت مادرت فاطمه (سلام الله علیها) رفتم و او را به ولادت حسين (علیه السلام) تبريك گفتم، در دستش لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است و مكتوبى سفيد در آن ديدم كه چون رنگ خورشيد (درخشان) بود.

به او عرض كردم: دختر پيغمبر! پدر و مادرم قربانت، اين لوح چيست؟ فرمود: لوحى است كه خدا آن را به رسولش (صلی الله علیه و آله) اهدا فرمود، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصياء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرموده.

جابر می گويد: سپس مادرت فاطمه (سلام الله علیها) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونويسى كردم پدرم به او گفت: اى جابر! آن را بر من عرضه مي‌دارى؟ عرض كرد: آرى. آن گاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر ورق صحيفه‌‏اى بيرون آورد. پدرم فرمود: اى جابر، تو در نوشته‏‌ات نگاه كن تا من برايت بخوانم، جابر در نسخه خود نگريست و پدرم قرائت كرد، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.

آن گاه جابر گفت: خدا را گواه مي‌گيرم كه اين گونه در آن لوح نوشته ديدم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمد پيغمبر او، و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) و دليل او، كه روح الامين (جبرئيل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.

اى محمد أسماء مرا  بزرگ شمار و شکر گزار نعمت های من باش و الطاف مرا انكار مدار.

همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، منم شكننده جباران و دولت رساننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخيز، همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، هر كه جز فضل مرا اميدوار باشد (به اينكه خود را مستحق ثواب من داند) و از غير عدالت من بترسد، (به اينكه كيفر مرا ستم انگارد) او را عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را نكرده باشم، پس تنها مرا پرستش كن و تنها بر من توكل نما.

من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش كامل شود و مدتش تمام گردد، جز اين كه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم. و من ترا بر پيغمبران برترى دادم و وصى ترا بر اوصياء ديگر، و ترا به دو شير زاده و دو نوه‏ات حسن و حسين گرامى داشتم، و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت رسانيدم، او برترين شهداست و مقامش از همه آنها عالي تر است. كلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رساى خود (براهين قطعى امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و كيفر دهم. نخستين آنها سرور عابدان و زينت اولياء گذشته من است.

و پسر او كه مانند جد محمود (پسنديده) خود محمد است، او شكافنده علم من و كانون حكمت من است.

و عاقبت كار پسرش على را كه دوست و ياور من و گواه در ميان مخلوق من و امين وحى من است به سعادت رسانم… .[3]

 


[1]. نيشابورى، فتال،‏ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ترجمه: مهدوى دامغانى‏، ص 334، نشر نى.

[2]. محرمى، غلام حسن، جلوه‏‌هاى اعجاز معصومين(ع)، ص ‏226، دفتر انتشارات اسلامى‏.

[3]. كلينى،‏ محمد بن یعقوب، ‏اصول كافى، ترجمه: مصطفوى، حسن، ج ‏2، ص 474-471، اسلاميه،‏ چاپ دوم، تهران‏، 1362 ش‏.