کپی شد
امامت اسماعیل از دیدگاه روایات شیعه
در این باره لازم است نخست روایاتی را که در این مورد رسیده بیان نموده، سپس به بررسی آن پرداختهشود:
- روى الكليني و المفيد و الطوسي عن أبي هاشم داود بن القاسم الجعفري قال: كنت عند أبي الحسن العسكري[1] وقت وفاة ابنه أبي جعفر و قد كان أشار إليه و دل عليه، و اني لأفكر في نفسي و أقول هذه قصة أبي إبراهيم و قصة إسماعيل، فاقبل إلي أبو الحسن و قال: نعم يا أبا هاشم بدا لله في أبي جعفر و صير مكانه أبا محمد كما بدا له في إسماعيل بعد ما دل عليه أبو عبدالله و نصبه، و هو كما حدثتك نفسك و أنكره المبطلون… أبو محمد ابني الخلف من بعدي عنده ما تحتاجون إليه، و معه آلة الإمامة و الحمد لله !!
- عن مسمع كردين قال: دخلت على أبي عبدالله و عنده إسماعيل، قال: و نحن إذ ذاك نأتم به بعد أبيه… الرواية !![2]
- ذكر الوليد بن صبيح أن أباه قد أوصى إليه و قال: كان بيني و بين رجل يقال له: عبد الجليل صداقة في قدم، فقال لي: إن أبا عبدالله أوصى إلى إسماعيل في حياته قبل موته بثلاث سنين… !![3]
بررسی و نقد
در مورد روایاتی که در ابتدا به آنها اشاره شده، باید گفت:
- حدیث اول با اختلافاتی در تعابیر، در منابع شیعی متعدّدی مشاهده میشود که کتابهای کافی،[4] ارشاد مفید،[5] غیبة طوسی،[6] کشف الغمة،[7] و بحار الانوار[8] از آن جمله می باشند.
براساس این روایت، اباهاشم جعفری، هنگام وفات ابوجعفر[9] که یکی از فرزندان امام هادی (علیه السلام) و برادر بزرگ تر امام حسن عسکری (علیه السلام) بود، در آن مکان حضور داشتند.
با توجه به این که ابوجعفر، از امام یازدهم (علیه السلام) بزرگتر بود، شیعیان تصور میکردند که امام بعدی او است و شاید هم به همان دلایلی که در مورد اسماعیل وجود داشت، امام هادی (علیه السلام) نیز برای حفظ جان امام حسن (علیه السلام)، به گونهای رفتار میکردند که زمینۀ چنین باوری در شیعیان از بین نرود. با توجه به این باور عمومی، راوی حدیث (ابوهاشم) به فکر فرو رفته و وضعیت موجود را با زمان وفات اسماعیل در زمان حیات امام ششم (علیه السلام) مقایسه میکند. سپس، بدون آنکه سخنی بر زبان آورد از جانب امام هادی (علیه السلام) مورد خطاب قرار میگیرد که آری! آنچه به ذهنت آمده صحیح بوده و این دو وضعیت، کاملاً با هم مشابه است.
آنچه در این حدیث وجود دارد و موجب شده تا اسماعیلیه از آن به نفع خود بهرهبرداری کنند، آن است که در ضمن روایت بیان شده که: «كَمَا بَدَا لَهُ فِي إِسْمَاعِيلَ بَعْدَ مَا دَلَّ عَلَيْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ نَصَبَه» از این عبارت برداشت میشود که اسماعیل از جانب امام صادق (علیه السلام) به مقام امامت نصب شده است.
اما این استدلال از چند جهت قابل خدشه است:
1-1. استناد به این روایت، فرع پذیرش امامت امام هادی (علیه السلام) است، که با عقاید اسماعیلیه سازگار نیست.
2-1. آنچه بهسادگی میتوان از این روایت برداشت نمود، این است که اسماعیل نتوانست به مقام امامت نائل شده و این مقام، در اختیار امام کاظم (علیه السلام) قرار گرفته و امامت اسماعیل با وفات او، هیچگاه صورت عملی به خود نگرفت، هرچند که باور عمومی شیعیان، احتمال آنرا میداد.
3-1. از میان منابعی که این روایت را نقل کرده و در دسترس ما است، کتاب کافی از لحاظ زمانی، قدیمیتر از سایر کتب است. این کتاب، عبارتی را به کار گرفته که واژۀ «نصب» در آن مشاهده نمیشود تا مورد استدلال اسماعیلیان قرار گیرد. بیان این نکته نیز مهم است که به اعتقاد بیشتر اندیشمندان شیعی، «شیخ کلینی»؛ مؤلف کتاب کافی، دقت بیشتری در حفظ متون اصلی روایات داشته است.[10]
با توجه به این نقل، ممکن است که در اصل روایت، سخنی از نصب نبوده، اما راویان بعدی، این روایت را نقل به معنا کرده[11] و با توجه به باور عمومی که بدان اشاره شد، عبارت دال بر نصب (و لو ظاهری و موقت) را در آن گنجانده باشند، بدون آنکه چنین موضوعی را مورد پذیرش قرار دهند؛ چون مطمئنیم که دیگر مؤلفان اشاره شده نیز بر مرام و مکتب اسماعیلیه نبودهاند.
- آنچه از روایت دوم برداشت میشود، تنها این است که شیعیان میپنداشتند اسماعیل، امام بعدی است و بیشتر از آن، چیز دیگری از این روایت قابل استفاده نیست و همانگونه که اشاره شد، ما نیز وجود چنین باوری را در میان شیعیان آن زمان انکار نمیکنیم.
- در سومین روایت نیز شخصی به نام ولید بن صبیح به امام صادق (علیه السلام) عرضه میدارد که من از دوست قدیمیام، عبدالجلیل شنیدم که شما سه سال قبل از مرگ اسماعیل، او را وصی خود قرار دادهاید! امام ششم، چنین وصیتی را به شدت و با سوگند، انکار کرده و بیان میدارند که اگر وصیتی هم کردهباشم، وصی من، فرزند دیگرم موسی (علیه السلام) است.[12] به بیان دیگر اینان ابتدای روایت را برای منظور خود اخذ نموده و انتهای آن را رها نمودند، آیا از چنین روایتی، عقاید اسماعیلیه اثبات میشود؟!
- متن موجود در کتاب فرق الشیعه نوبختی نیز به موضوعی فراتر از دیگر روایات، اشاره نکرده و با استفاده از دو عبارت موجود در آن، یعنی «أشار» و «رجعوا» میتوان گفت که این متن، بیانگر باوری است که در میان شیعیان در ارتباط با امامت اسماعیل در آینده وجود داشته است که بعد از وفات ایشان، غالب شیعیان از این باور دست برداشتند.
- در منابع معتبر شیعۀ اثناعشری، روایتی مبنی بر زنده ماندن اسماعیل، بعد از امام صادق (علیه السلام) وجود ندارد.
[1]. منظور از عسکری در این روایت، ابی الحسن امام هادی (علیه السلام) است؛ زیرا به آن حضرت نیز علاوه بر امام یازدهم، عسکری گفته میشود. شیخ صدوق میفرماید: از مشايح و اساتيدمان (رضى اللَّه عنهم) شنيدم كه مىفرمودند: محلّهاى كه اين دو امام همام؛ يعنى على بن محمّد و حسن بن على (عليهما السّلام) در «سرّ من رأى» مسكن قرار داده بودند به عسكر موسوم بود؛ از اين رو به هر يک از اين دو بزرگوار عسكرى گفته شد. ر.ک: صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ترجمه: ذهنى تهرانى، محمد جواد، ج 1، ص 773.
[2]. مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ص 290؛ فروخ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص 97؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، محقق: جمعى از محققان، ج 47، ص 82؛ حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 3، ص 165.
[3]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، محقق: جمعى از محققان، ج 48، ص 22.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 327، ح 10.
[5]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ج 2، ص 318.
[6]. طوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 82 و 83 و 200.
[7]. إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 406.
[8]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، محقق: جمعى از محققان، ج 50، ص 241، ح 6.
[9]. این امامزادۀ بزرگوار به نام محمد و با لقب ابوجعفر در زمان حیات امام هادی (علیه السلام) وفات کرده و مزار ایشان با عنوان «سید محمد» در شهر «بلد» عراق که میان «بغداد» و «سامرا» قرار دارد، مورد احترام شیعیان است.
[10]. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 2، ص 219.
[11]. بر اساس توصیههای معصومان (علیهم السلام)، لازم نیست که یک روایت را دقیقاً با همان متن ارائه شده از سوی امام نقل نمود، بلکه اگر متن دقیق آن در ذهن راوی وجود نداشتهباشد، میتوان از متن دیگری استفاده کرد که همان معنا را داشته باشد. ر.ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 80، ح 33255؛ «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِيءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِكَ قُلْتُ لَا قَالَ تُرِيدُ الْمَعَانِيَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْس».
[12]. «فَقَالَ يَا وَلِيدُ لَا وَ اللَّهِ فَإِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ فَإِلَى فُلَانٍ يَعْنِي أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام) وَ سَمَّاه».