searchicon

کپی شد

الحاد علمی و طبیعی

بحث اصلی در مورد الحاد علمی و به طور خاصّ تکامل داروینی است. مقصود از الحاد علمی خداناباوری‌ای است که از ناحیۀ علم شکل می‌گیرد. در این‌جا بعضی از مفاهیم داروینی توصیف می‌شود.

کتاب منشأ انواع مهم‌ترین کتاب داروین است که در زمان خود او ۶ بار منتشر و قبل از انقلاب توسّط آقای فرهیخته به فارسی ترجمه شده‌است. یکی از مفاهیمی که داروین در این کتاب مطرح می‌کند انتخاب طبیعی[1] است. این مفهوم یکی از کلیدواژه‌های این کتاب است که بیش از ۳۰۰ بار به کار رفته. انتخاب طبیعی در مقابل اعتقاد به وجود یک طرّاح هوشمند برای عالم است. توصیف داروین از انتخاب طبیعی توصیف به غیرشعورمند[2] است. این توصیف نیز حدود ۳۰ بار در کتاب او تکرار شده‌است. مرحوم فرهیخته آن را به لاشعور ترجمه کرده‌است؛ یعنی هیچ‌گونه شعوری ندارد.

این اصطلاح به خوبی نشان می‌دهد که داروین در مورد فرآیند مکانیزم گونه‌زایی و شرایطی که در محیط زیست اتّفاق می‌افتد چه ایده‌ای را دنبال می‌کند. به اعتقاد وی این یک مسیر طبیعی است که هیچ غایتی را دنبال نمی‌کند و مبتنی بر وجود طرّاح قبلی هم نیست.

بعد از داروین در مورد ماهیّت انتخاب طبیعی توضیحاتی داده شده‌است، البتّه این‌که داروین چطور به این مفهوم و ایده رسیده‌است در همین کتاب بحث شده‌است. داروین از طریق انتخابی که آن را انتخاب مصنوعی[3] یا انتخاب از ناحیۀ بشر می‌نامد به این ایده می‌رسد.

در مورد اعتبار استدلال داروین بحث‌های زیادی در فلسفه و فلسفۀ علم مطرح و مقالات زیادی نگاشته شده‌است.

نکتۀ مهمّ این است انتخاب طبیعی عبارت است از سازگاری و تولید مثل. در جایی که سازگاری وجود داشته‌باشد گونه‌ها یا ویژگی‌های آن‌ها باقی می‌مانند و اگر سازگاری وجود نداشته باشد گونه‌های زیستی و ویژگی‌ها از بین می‌روند؛ مثلاً این‌که کانگورو برای نگهداری از بچّه‌اش کیسه‌ای دارد بر اساس سازگاری است نه طرّاحی. کانگوروهایی که برای محافظت از فرزندان‌شان کیسه داشتند برای تولید مثل بیشتر به سازگاری رسیدند. همین امر باعث شد که این‌گونه با این ویژگی در نسبت با کانگوروهایی که این ویژگی را نداشتند بیشتر دوام بیاورند.

بنابراین طبق تعریف دقیقی که در فلسفۀ زیست‌شناسی از مکانیزم و سازوکار انتخاب طبیعی گفته می‌شود میان سازگاری و تولید مثل یک فرآیند علّی وجود دارد. این رابطۀ علّی اصلاً یک رابطۀ ضروری نیست که بخواهیم احکام فلسفی بر آن بار کنیم. در تفاسیر جدید زیست‌شناسی از این رابطه به یک رابطۀ تمایل‌گرایانه تعبیر می‌شود. به این معنا که در اکثر موارد ـ و نه لزوماً در همۀ موارد ـ این رابطه برقرار است. به همین دلیل زیست‌شناسی جدید که تکمیل زیست‌شناسی داروینی است نسبت به اصول جدید باز است. ممکن است در جایی این فرآیند علّی وجود نداشته‌باشد؛ یعنی واقعاً سازگاری نباشد، امّا تولید مثل بیشتری اتّفاق بیفتد. این مورد رانش ژنتیکی یا اصل رانش نامیده می‌شود. اتّفاقات دیگری در محیط زیست رخ می‌دهد که از این قاعده تخطّی می‌کند، امّا باز هم در مکانیزم تکامل‌گرایانه تفسیر می‌شود.

انتخاب طبیعی که داروین نسبت به آن بسیار حسّاس بود با تعابیر غیرشعورمند، غیرطرّاح‌گونه و فاقد طرّاحی قبلی معرّفی شده‌است و در همین‌جا یک ناسازگاری جدّی وجود دارد. ما از زیست‌شناسی و ادّعای زیست‌شناسانه صحبت می‌کنیم و نمی‌توانیم بلافاصله مفروضات متافیزیکال بر آن بار کنیم. این کار ساده‌ای نیست که بگوییم در سطح زیست‌شناسی این‌طور است و در سطحی دیگر به گونه‌ای دیگر. این مسئله در زیست‌شناسی با اصلی به نام اصل طبیعت‌گرایانه یا اصل بستار فیزیکی[4] تبیین می‌شود و رابطۀ علّی در علم فقط در عالم طبیعت قابل مشاهده است. عوامل دیگر که همان عوامل ماوراء طبیعی یا عوامل مجرّد هستند و در رأس همۀ آنها خدا است ـ حتّی اگر وجود داشته باشند ـ را نمی‌توان وارد تحلیل علمی کرد.

ما با زیست‌شناس سروکار داریم نه با فیلسوف، و زیست‌شناس در سطح تبیین یک طبیعت‌گرا است. پذیرش طبیعت‌گرایی به معنای پذیرش بستار فیزیکی است. بستار فیزیکی یعنی فرآیند علّی را فقط در عالم طبیعت می‌توان مشاهده کرد و فروض زاید باید حذف شوند. حذف فروض زاید باعث می‌شود که نسبت به خداباوری ناسازگار باشد هم از این جهت که غایت ندارد و هم از این جهت که طرّاحی قبلی ندارد.

در یک آزمایش فکری اگر عالم طبیعت را بازنشانی کنیم و آن را به چند میلیون یا چند میلیارد سال قبل بازگردانیم شاید تولید مثل گونه‌ها به گونه‌ای دیگر اتّفاق بیفتد؛ هیچ رابطۀ ضروری و جبرگرایانه[5] در این عالم وجود ندارد.

ارنست مایر[6] که از تکامل‌گرایان بسیار افراطی است در مقاله‌ای به نام علّت و معلول در زیست‌شناسی[7] می‌گوید: علّت و معلول در زیست‌شناسی را نمی‌توان بر اساس علّت و معلول فیزیکی تفسیر کرد چه رسد که بخواهیم بر اساس علّت و معلول فلسفی تبیین کنیم. چون علّت و معلول در زیست‌شناسی در مقام طبیعت هستند.

بنابراین، گرچه زیست‌شناسانی نظیر مایکل بی‌هی، دمسکی و … به دنبال طرّاحی هوشمند در طبیعت می‌گردند، یک جریان بسیار حدّاقلّی است و جریان غالب این است که فرآیند انتخاب طبیعی را غیرهوشمند و بدون غایت، امّا دارای کارکرد[8] می‌داند. همۀ خصوصیّات و ویژگی‌های گونه‌ها کارکرد خاصّ خود را دارد، مثلاً تیزی منقار کارکردی دارد، امّا این‌ها هیچ غایتی ندارند؛ یعنی این‌طور نیست که به منظور تبدیل گونه‌های زیستی به صورت فعلی‌شان پیش رفته‌باشد.

درخت حیات داروین نیز یکی از مواردی است که بین زیست‌شناسی معاصر با خداباوری و مسئلۀ انسان ناسازگاری ایجاد می‌کند. بر اساس این همۀ گونه‌ها به یک یا چند گونه ختم می‌شوند، هیچ دست دیگری در آفرینش در کار نیست، هیچ اتّفاق ماوراء طبیعی‌ای رخ نمی‌دهد، گونه‌ها و ویژگی‌های آن‌ها در مسیر طبیعی خودشان پیش رفته‌اند و انسان نیز در این میان یک موجود استثنایی نیست.

درخت حیات نیز با خداباوری ناسازگار است. البتّه ممکن است خدا و مفهوم آن را آن‌قدر تقلیل بدهیم که تا همۀ این ناسازگاری‌ها حلّ شود، ولی آن خدا دیگر خدا نخواهد بود. مقصود از خدا همان خدای مطرح در ادیان ابراهیمی است که تشخّصی دارد و صفات معیّنی را می‌توان برای آن در نظر گرفت، امّا اگر مفهوم خدا را بر اساس خداباوری باز[9] یا Improcess theology تفسیر کنیم شاید مسئله به گونه‌ای دیگر باشد، گرچه آن‌جا نیز تعارضاتی وجود دارد.

در کتا تبار انسان[10] که حدود ۱۲ سال بعد از کتاب منشأ انواع نگاشته و به فارسی نیز ترجمه شده‌است. داروین در این کتاب می‌گوید: انسان در مکانیزم انتخاب طبیعی هیچ فرقی با سایر گونه‌ها ندارد. حتّی ویژگی‌های فرهنگی، انسانی و اخلاقی نیز در فرآیند تکامل دیده شده‌است. در این کتاب از ایثار سخن می‌گوید و این‌که انسان حاضر است به خاطر وطن، خانواده و هم‌نوع‌اش کشته شود. سپس این ایثار و فداکاری را در گونه‌های دیگر نیز جست‌وجو می‌کند و نشان می‌دهد؛ بنابراین انسان حتّی در ویژگی‌های دینی و فرهنگی نیز مانند سایر گونه‌ها است، البتّه سازگاری‌های او با هوش برترش نسبت مستقیمی دارد. این سخن با خداباوری و ادبیات به‌کار رفته در متون مقدّس پیرامون مقام انسان ناسازگاری جدّی دارد.

در این بحث، تأکید بیشتر بر این سه مورد بود که عمدتاً در آثار داروین به چشم می‌خورد. در حال حاضر در مورد مقولات مرتبط با دین تبیین‌های تکاملی بسیار مفصّلی وجود دارد. مثلاً میمتیک[11] یکی از سه جریانی است که تکامل فرهنگی را توضیح می‌دهد، امّا جریان علمی جریان قالب است و با توجّه به این‌که در کشور ما علم نوعی تقدّس و محبوبیّت دارد این مباحث در میان نسل جوان دانشگاهی و حتّی دانشجویان غیرمرتبط به نحو جدّی مطرح است.

گفتنی‌است که از جانب فلسفۀ اسلامی و به‌طور کلّی فلسفه نمی‌توان به این پرسش‌ها پاسخ داد چون در واقع چنین سخنی شنیده نخواهدشد. چنین پاسخ‌های متافیزیکال در غرب نیز وجود دارند، امّا به درد حلّ این تعارض نمی‌خورند. اگر گفته‌شود دو سطح وجود دارد و یک سطح با سطح دیگر متفاوت است خواهند گفت ما اصلاً آن سطح را نمی‌شناسیم، آن را در طبیعت به ما نشان دهید؛ همان کاری که مایکل بیهی[12] انجام می‌دهد. او با استشهاد به تاژک باکتری می‌گوید: پیچیدگی‌های خاصّ این تاژک نمی‌تواند با فرآیند تکاملی داروین تبیین شود. شما اگر بتوانید این ناسازگاری را بر اساس علم حلّ کنید سخن‌تان شنیده خواهد شد.[13]

 

[1]. natural selection

[2]. unconscious natural selection

[3]. artificial selection

[4]. physical clauser

[5]. deterministitc

[6]. Ernst Walter Mayr

[7]. The Cause and Effect in Biology

[8]. function

[9]. Open Theism

[10]. The Descent of Man

[11]. memetic

[12]. Michael Behe

[13]. نشست علمی « بررسی و نقد ادلّۀ جدید الحاد » ، پنج شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸ شمسی، دکتر سیدحسن حسینی سروری استاد تمام گروه فلسفۀ علم دانشگاه صنعتی شریف.