searchicon

کپی شد

اقسام عقل

عقل دارای اقسام مختلف است که به طور خلاصه به آنها اشاره می‌شود:

1. عقل نظری؛ ‌به عقلی گفته می شود که انسان به وسیله آن، بودها و نبودها و ‌هست ها و نیست‌هایی را كه مربوط به طبیعیات، ‌ریاضیات، منطق و الاهیات و به طور كلی حكمت نظری هستند،‌ درک می‌كند.

2. عقل عملی همان قوه ای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند،[1] و كارش درک باید ها و نباید ها است و در واقع عقل عملی مبنای علوم زندگی است و مورد قضاوت در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نکنم.[2] همچنین عقل عملی؛ در جایی است كه ایمان، ‌تصمیم،‌ عزم و اراده مطرح باشد؛‌ یعنی جایی كه عمل شروع می‌شود. عقل عملى به تعبیر امام صادق (ع) مركز عبودیت انسان و سرمایه تحصیل بهشت از خداى سبحان است؛ “العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان”.[3]

3. عقل متعارف؛ یعنی عقلی كه همه تلاش و كوشش آن برای حفظ حیات ظاهر است. ‌عموم مردم چنین نیروی مدرک و فعالی را عقل می‌نامند.[4] به عبارت دیگر، عقل متعارف، كارش درک و شناخت واقعیت‌ها و قضاوت در باره آنهاست.[5]

گاهی در برخی از كلمات عرفا، عقل دو گونه دانسته شده است: عقل جزئى و عقل كلى. عقل جزئى با سود و زيان دنيايى و عالم طبيعت سر و كار دارد و مشوب به وهم، شک و شهوت است. این عقل را “عقل حساب گر” نیز نامیده اند. در حالي كه عقل كلى، از شك و وهم و شهوت و… در امان است و به دنبال آخرت و درک عالم غيب است و عقل كلى كه فوق اين عقل جزئى است، مايه‏ سعادت و راهنماى انسان به سوى ابديت است.

عقل به لحاظی دیگر؛ به متعارف و قدسی تقسیم می شود: عقل متعارف؛ همان است که همگان از آن بهره می برند، حتی آنانی که اهل ایمان هستند؛[6] اما عقل قدسی همان منبع معرفتی شهودی است که محل جوشش برخی از معارف می شود.

توضیح این که، همه ما عقل و دلی داریم که با نفس آدمی متحد هستند و وقتی دل، پاک باشد عقل نیز نورانی می شود؛ برای پاکی دل احتیاج به عقل داریم؛ یعنی ما باید بدانیم چه چیز را لازم است انجام دهیم و چه چیز را نباید انجام دهیم و وقتی قلب انسان پاک شد و به نورانیت رسید، به عقل قدسی یا همان عقل برین و عقل حقیقی می رسد.[7]

 


[1]. جوادی آملی ، عبدالله، رحیق مختوم، ج 1، بخش اول، ص 153.

[2]. شهید مطهری، ده گفتار، ص 30 و 31.

[3]. كلينی، اصول كافی، ج 1، ‌ص 11، حديث 3.

[4]. جوادی آملی، عبدالله، ‌فطرت در قرآن، ج 12، ص 29 و 30 و 397.

[5]. شهید مطهری، ده گفتار، ص 30 و 31.

[6]. نک، سؤال شماره 227 (سایت اسلام کوئست: 1866).

[7]. با استفاده از سایت انجمن علمی دانشجویان فلسفه و حکمت دانشگاه قم.