کپی شد
اقدام آسیه همسر فرعون در نجات جان حضرت موسی (علیه السلام)
یکی از اقدامات بسیار برجسته جناب آسیه سه بار نجات جان حضرت موسی (علیه السلام) است:
- نجات از دست فرعونیان: بعد از آنکه مادر موسی (علیه السلام) بر اساس الهام الهی، کودکش را به دریا انداخت،[1] به دختر خود؛ خواهر موسی گفت: «دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پیگیری کن».[2] خواهر موسی (علیهالسّلام) دستور مادر را انجام داد و از دور مراقب برادر بود. پس از مدتی که صندوق حامل کودک روی آب شناور بود، به منطقه ای رسید که فرعونیان آن را دیده، از آب گرفته نزد فرعون بردند. آنها همین که در صندوق را باز کردند، نوزادی پسر را در آن مشاهده کردند. گروهی از حامیان فرعون که در کاخ فرعون حاضر بودند، فرعون را تحریک نموده و گفتند: ظاهراً این طفل همان پسر بنی اسرائیلی است که تو دنبالش هستی و باید او را به قتل برسانی! فرعون هم تحت تأثیر کلام آنها قرار گرفت و مصمم شد تا موسی را بکشد! ولی آسیه میانجیگری نموده و مانع از این عمل شنیع شد؛ «همسر فرعون (چون ديد آنها قصد كشتن كودک را دارند) گفت: (او) نور چشم من و تو است! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد، يا او را به عنوان پسر خود برگزينيم! …».[3] در اینجا خواهر موسی (علیه السلام) بسیار شاد شد که برادر کوچکش از خطر آب و فرعونیان نجات یافت. اما طولی نکشید که احساس کردند نوزاد گرسنه است و نیاز به شیر دارد. به دستور آسیه و فرعون، مأموران به دنبال یافتن دایه حرکت کردند، امّا عجیب اینکه چندین دایه آوردند، ولی نوزاد، سینه هیچیک از آنها را نگرفت. مأموران همچنان در جست وجوی دایه بودند که ناگهان در فاصله نه چندان دور به دختری برخورد کردند که گفت: «من خانوادهای را میشناسم که میتوانند این کودک را شیر دهند و سرپرستی کنند».[4]
این در حالی بود که مأموران که او را نمیشناختند؛ لذا با راهنمایی او نزد مادر موسی (علیه السّلام) رفتند و او را به کاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شیر دهد. نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتیاق تمام، پستان او را گرفت و شیر خورد. از این رو همه حاضران خوشحال شدند و به مادر موسی (علیه السّلام) آفرین گفتند. از آن پس مادر موسی، موسی (علیهالسّلام) را به خانهاش برد و به او شیر داد؛ (یا به کاخ فرعون رفت و آمد میکرد و به موسی شیر میداد). به این ترتیب خداوند به وعدهاش وفا کرد که به مادر موسی (علیه السّلام) فرموده بود: «او را به دریا بیفکن، ما او را به تو برمیگردانیم».[5]
- نجات از چنگال فرعون: روزی حضرت موسی (علیه السلام) در دوران شیرخوارگی در آغوش فرعون بود که با دست خویش، ریش فرعون را گرفت و کشید و مقداری از موی ریش او کنده شد و سیلی محکمی به صورت فرعون زد. به گفته برخی در همین حال حضرت موسی (علیه السلام) با چوب کوچکی بازی میکرد با همان چوب بر سر فرعون کوبید. فرعون خشمگین شد و گفت: این کودک، دشمن من است. همان دم به دنبال جلّادان فرستاد تا بیایند او را بکشند. آسیه به فرعون گفت: دست بردار، این نوزاد است و خوب و بد را نمیفهمد. پس برای اینکه حرف مرا تصدیق کنی، یک قطعه یاقوت و یک قطعه ذغال آتشین نزدش بگذار! اگر یاقوت را برداشت، معلوم میشود که میفهمد و اگر آتش را برداشت، معلوم میشود، نمیفهمد. آنگاه آسیه همین کار را کرد و موسی دست به طرف یاقوت دراز کرد، ولی جبرئیل دست او را به طرف آتش برد و او ذغال آتشین را برداشت و به دهان گذاشت. در این جریان، زبانش سوخت. آنگاه خشم فرعون فرو نشست و از کشتن او منصرف شد.[6]
- مطابق بعضی از روایات؛ روزی حضرت موسی (علیه السّلام)، عطسه کرد. سپس بیدرنگ گفت: «الحمد للّه». فرعون از شنیدن این سخن عصبانی شد و به وی سیلی زد. موسی ریش بلند فرعون را گرفت و کشید. فرعون سخت عصبانی شد و تصمیم گرفت او را به دست جلّادان بسپرد تا او را بکشند. آسیه همسر فرعون، پادرمیانی کرد و به عنوان اینکه موسی کودک است و به کارهای خود متوجّه نیست، او را از چنگال فرعون نجات داد.[7]
[1]. «ما به مادر موسى الهام كرديم او را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا (ى نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو بازمىگردانيم و او را از رسولان قرار مىدهيم!»؛ قصص، 7.
[2]. «و (مادر موسى) به خواهر او گفت: وضع حال او را پيگيرى كن! او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد در حالى كه آنان بىخبر بودند»؛ قصص، 11.
[3]. همان، 9.
[4]. «ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام كرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد) و خواهرش (كه بيتابى مأموران را براى پيدا كردن دايه مشاهده كرد)، گفت: آيا شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه مىتوانند اين نوزاد را براى شما كفالت كنند و خيرخواه او باشند؟!». قصص، 12.
[5]. همان، 13.
[6]. سیوطى، جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج 5، ص 119؛ طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 16، ص121؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 13، ص 54.
[7]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 2، ص 137.