searchicon

کپی شد

اعجاز محتوايى قرآن

جهات مختلفى را براى اعجاز محتوايى قرآن ذكر كرده اند كه در ذيل به آنها اشاره مى شود:

1. عدم وجود اختلاف در قرآن:

آيۀ شريفۀ: “أفلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيرا”ً.[1] نيز ناظر به همين وجه اعجاز است.

2. اخبار غيبى:

در قرآن مطالبى نسبت به برخى افراد، يا بعضى از وقايع كه در آينده؛ يعنى زمان بعد از نزول آيات قرار بوده واقع شود، پيش بينى شده كه به همان صورت به وقوع پيوسته است. از جمله آيۀ كريمۀ: “ا لم* غلبت الروم فى أدنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون”،[2] است.

3. علوم و معارف قرآنى:

در قرآن مطالبى آمده كه لا اقل در آن زمان هيچ بشرى نمى توانسته به آنها دسترسى پيدا كند. البته هم اكنون نيز علوم و معارف بلندى در قرآن وجود دارد كه هنوز براى بشر ناشناخته مانده و بيشتر آنچه معلوم گشته از طريق خود پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) و هدايت هاى مستمر آنان بوده است، به طورى كه امروز بخش قابل توجهى از احاديث را روايات اعتقادى، مباحث عقلى، نكته هاى فلسفى و كلامى و موضوعات عرفانى تشكيل مى دهد. به هرحال، حتى اگر كسى فرضاً همۀ علوم و معارف قرآنى را هم اكنون شناخته شده و در دسترس بشر بداند، هر چند به يقين در گذشته چنين نبوده است، اين امر از ارزش اعجازى قرآن در اين زمينه چيزى نمى كاهد. شايان توجه است كه اين اثبات اعجاز قرآن از طريق آورندۀ آن نيست، بلكه گفته مى شود اين علوم و معارف عميق و بلند آن قدر عظمت دارد كه از افق انديشۀ هر دانشمندى در آن روزگار بالاتر بوده است و به طور كلى انديشه اى بشرى نبوده و نشان وحى الاهی بر تارك آن ديده مى‏شود.

4. عجز از ابطال معارف و علومى كه در قرآن آمده است:

پس از گذشت ساليان دراز و بعد از اين همه پيشرفت هاى علمى بشر و تبادل دانش ها و فرهنگ ها هيچ كدام از مطالبى كه در قرآن آمده، ابطال نشده است و همين حقانيت قرآن و آسمانى بودن آن را اثبات مى كند.

تذكر اين نكته مفيد است كه اگر چه شايد برخى از دانش هاى بشرى – همانند منطق و رياضى – كه در يك مجموعۀ مدوّن گردآورى شده و از دوران كهن به ما ارث رسيده است، ابطال نشده باشد، ولى بايد توجه نمود كه اولاً: اين دانش ها در قالب بديهيات اولى، يا فطرى در انديشۀ هر خردمندى مكنون بوده است و كسانى كه به تدوين اين مسائل پرداخته اند، در واقع گردآورنده بوده اند، و نه آورنده. ثانياً: به طور كلى كتاب هايى كه بشر تأليف مى كند، مربوط به يك دانش خاص و پيرامون موضوع ويژه اى است، در حالى كه يكى از مهم ترين ويژگى هايى كه بر رخسار علوم و معارف قرآن مى درخشد، گستردگى حوزۀ مباحث آن و اشاره به ده ها مطلب در يك سخن است.

اساساً اين خود، يكى ديگر از وجوه اعجاز است كه چنين دانش هاى گوناگونى را در خود جاى داده است. كدام بشرى مى تواند علاوه بر دست يابى به علوم متفاوت و حوزه هاى كاملا بي گانه از هم – با آن همه دقت نظر و استوارى بيان و گستردگى موضوعات – چنين دانش ها را به هم آميزد و مسائل را چنان در كنار يكديگر قرار دهد كه در صدر و ذيل سخنان، ميوه هاى متفاوتى از علوم گوناگون به دست آيد، به گونه اى كه نه مقصود، ضايع و نه پيوستگى زايل شود و نه خطايى صورت پذيرد و اين چنين در طول قرن ها بدرخشد و از هرگونه ابطال پذيرى مصون باشد؟[3]


[1] آيا در [معانى] قرآن نمى انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى يافتند. (نساء،82).

[2] الف، لام، ميم. روميان شكست خوردند، در نزديك ترين سرزمين، [ولى] بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، بزودى پيروز خواهند گرديد. (روم، 3 – 1).

[3] از علامه طباطبائى نقل گرديده است كه تمام معارف قرآن را مى توان از هر سورۀ قرآنى استخراج نمود. اگر چنين باشد بدين معناست كه هر مجموعه اى كه تحت يك سوره قرار دارد، حاوى تمام معارف قرآن است؛ يعنى تمام اين معارف، يك صد و چهارده بار به اشكال مختلف بيان گرديده است. اين از شگفتى هاى ديگر قرآن خواهد بود.