کپی شد

اعتقادات انحرافی شلمغانی

شلمغانی از عالمان امامیه بود، سپس انحرافاتی در عقاید او پدید آمد و به غلو گرایش پیدا کرد.[1] بدعت‌گذار شد و شریعت عجیبی بنا نهاد.[2] او مذهبى ايجاد كرده بود.[3]

در ادامه به طور اختصار به انحرافات وی اشاره می‌شود.

  1. او قائل به تناسخ[4] در اجسام ديگران و امثال آن بود.[5]
  2. او معتقد بود که خداوند در هر انسانی به اندازه ظرفیتش حلول می‌کند.[6] روح خداوند در حضرت آدم سپس در سایر انبیاء و اوصیا حلول کرد تا به امام حسن عسکری(علیه السلام) رسید و پس از وی در بدن خودش حلول کرده‌است.[7]

او مى‏گفت در هر جائى كه بخواهد به قدر لزوم حلول مى‏كند. او ضد (شيطان) را آفريد كه دليل وجود او باشد از جمله عقايد او اين است كه خدا در آدم حلول كرده و نيز در ابليس حلول نموده با اين‌كه هر دو ضد يک‌ديگر هستند، ولى او خالق اضداد و حلول‌كننده در اضداد است. دليل بر حق خود از حق بهتر است. ضد شى‏ء به آن شى‏ء نزديک‌تر است. [8]

  1. شلمغانی مدعی شد كه باب سوم امام دوازدهم شيعه است.[9] و خود را مأمور به اظهار این مقام دانست.[10]
  2. در بغداد معلوم شد كه شلمغانی براى شخص خود ادعاى خداوندى مى‏كند.[11]

از عقايد او اين بود كه او خداى خدايان بر حق است. او قديم و ازلى و ظاهر و باطن و روزى‌دهنده خداوند كامل به تمام معنى است. او مى‏گفت كه خداوند سبحانه و تعالى من هستم. [12]

  1. پيروان شلغمانى، حضرت موسى و حضرت محمد را خائن مى‏دانستند؛ می‌گفتند: هارون موسى را فرستاد و دستور داد (كه به دستور او عمل نكرد) و على محمد را رسول نمود و هر دو نسبت به آن دو (هارون و على) خيانت كردند. آن‌ها ادعا مى‏كنند كه على به محمد مهلت داد كه در غار سيصد و پنجاه سال بماند اگر آن مدت منقضى شود شريعت (محمد) تغيير خواهد كرد.
  2. مى‏گويند: ملائكه يعنى كسانی‌كه مالك نفس خود و عارف حق باشند (يعنى وجود خارجى ندارند). [13]
  3. حكمت در اين است كه مردم را مجبور نكنيم كه زنان خود را به زنا وادار كنند، ولى انسان آزاد است كه با محارم و زنان ديگر اعم از دوست و آشنا مقاربت كند به شرط اين‌كه مذهب آن‌ها را قبول كند. شخصى كه افضل باشد بايد با زن زير دست خود مقاربت نمايد تا نور را در او ادخال كند هر كس از اين كار خوددارى كند (و مرد باشد) بعد از اين به صورت زن منسوخ خواهد شد، آن‌ها معتقد بودند كه آل ابى طالب و بنى العباس بايد نابود شوند.[14]

 

[1]. ابن‌اثیر، على بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۲۹۰.

[2] زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، ج ‏6، ص 273.

[3]. ابن اثير، عز الدين، الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس، ج‏20، ص 13 – 14- 15 – 16.

[4]. ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج ‏24، ص 115.

[5]. الكامل، ج‏20، ص 13 – 16.

[6] الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، ج ‏6، ص 273.

[7]. اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، ص ۲۲۴ – ۲۲۷.

[8]. الكامل، ج ‏20، ص 13 – 16.

[9]. مسكويه رازى، ابو على، تجارب الأمم، جلد يكم: مترجم: امامى، ابو القاسم، ج ‏5، ص 361 و 362.

[10]. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۵۸.

[11]. الكامل، ج‏20، ص 13 – 16.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. همان.