searchicon

کپی شد

اشو و مبارزه با ادیان و مذاهب

از میان سخنان اشو برمی‎آید که تنها در جایی رابطه خوبی با ادیان دارد که در راستای نظریات او باشند، در غیر این‌صورت با همه ادیان موجود هندوستان به مقابله می‎ایستد؛ «جین» را به‎دلیل محکوم کردن پول و ستایش فقر، نقد می‎کند، اما مخالفتش با «زرتشت»، «یهود»، «مسیحیت» و «اسلام» به بهانه‎ای دیگر است. او می‎گوید: «این کاری است که ادیان متعارف با مردم می‎کنند؛ سرکوب، سرکوب، سرکوب. آن‎ها اجازه نمی‎دهند شما خودتان باشید. آن‎ها شما را فلج می‎کنند».[1] او ادیان را منافی آزادی و مخالف شادی و لذت می‎داند.[2] از نگاه او تنها انسانی نابینا است که دینی جز طریق او را برمی‎گزیند.[3] او نه تنها به دینی اعتقاد ندارد، حتی دین‎داری را نوعی تکلف و تربیت دینی را نیز تحمیل‎گری می‎داند. این جمله از اوست: «دیانت با هیچ انجیل، هیچ ودایی و هیچ کتابی کاری ندارد. بلکه با قلبی سرشار از محبت، با وجودی هوشمند، با آگاهی، با مکاشفه‎گری سروکار دارد؛ از این رو پدر و مادرهایی که به تشکیلاتی خاص، به ملتی خاص، به کلیسایی خاص و به تفوقی خاص تعلق دارند، مکلفند که ایده‎های خود را به کودکان تحمیل کنند».[4]

اشو و اسلام:

اشو با اسلام دشمنی و خصومتی عجییب دارد. گاه با طعن و کنایه می‎پرسد: یک هندو چیست؟ یک مسلمان چیست؟… این‎ها همه قیل وقالند.[5] گاه به تمسخر فقها می‎پردازد و آن‎ها را افرادی دروغ‎گو و فریب‎کار می‎نامد که دیگران را می‎فریبند یا اندیشمندانی که سوادشان به درد خوشان هم نمی‎خورد؛ مانند پیرمردان روستایی که حساب گاوهای ده را دارند، اما هیچ‎گاه این دانش برای آن‎ها شیری نمی‎دهد.[6] گاه روحانیت را همان دشمنان دیرینه اسلام و دین محمد (ص) می‎خواند که بعد از او رنگ و لعاب عوض کرده و با ظاهری جدید و زیبا اما با همان باطن قبلی ولی در لباس اسلام به جنگ این دین آمدند و نتیجه آن شد که دین پیامبر از مسیر خارج شد!!![7] یک‎جا به قدمت اسلام گیر می‎دهد و آن را با مغازه‎ای قدیمی مقایسه می‎کند که بعد از به دست آوردن شهرت و کسب اطمینان مشتریان، اقدام به کلاه گذاشتن بر سرشان می‎کند و بعد با جمله‎ای به خیال خودش زیرآب تمام ادیان کهن به‌ویژه اسلام را می‎زند. ادعا می‎کند: خداوند به تازگی معتقد است و مذهب به کهنگی.[8] (به عبارت دیگر مذهب دارای قواعد و برنامه ثابت است در صورتی که خدا همواره چیزهای جدید خلق می‌کند) او در جایی دیگر به احکام اسلام، به‌ویژه لزوم رعایت حریم محرم و نامحرم اشکال می‎کند و مسلمانان را اعم از زن و مرد به علت رعایت احکام، مورد نکوهش قرار می‎دهد. به باور او که رسیدن به اوج معرفت تنها در گرو دست‎یازی به لذت جنسی است و بس، مسلمانان چون برای قوای شهویه و غریزه جنسی محدودیت قائلند، نه تنها به حقیقت نرسیده‎اند، بلکه به همین علت انسان‌هایی دیوانه و مجنون‎اند.[9]

اشو و شریعت:

اساس مکتب اشو شادمانی و تفریح است و با زهد و کناره‎گیری از دنیا به شدت منافات دارد. هرچند دین اسلام هم با ریاضت مرتاض‎گونه و زهد شدید در ستیز است، اما اندکی سختی و صبر بر مشکلات را، راه رشد و کمال می‎داند. اشو زهدورزی را مسئله‎ای برای کسب منزلت اجتماعی معرفی می‎کند و توبه را به دلیل یادآوری گذشته، تلخ و ایجاد نگرانی و دغدغه را امری مردود می‎داند.[10] وی به شدّت با زیارت مخالف است و برای نفی زیارت، پشت بدعت‎گذاری به نام کبیر،[11] پنهان می‎شود و از گفته‎های او زیربنای استدلالش را می‎سازد. این اولین باری نیست که او در بدعت‎هایش پشت فردی پنهان شده و استدلال او را به عنوان سپری برای در امان ماندن خویش از سیل سؤال‎ها و شبهه‎ها قرار می‎دهد. اما یکی از افرادی که اشو خیلی از او متأثر است و در مثال‎هایش سراغ وی می‎رود، همین کبیر است، به‌ویژه این‎جا که بیشتر از همیشه نیاز می‎بیند از خودش کمتر مایه بگذارد. اشو شریعت را جسدی بی‎جان می‎نامد و خطاب به پیروانش می‎گوید: این کلمه را به یاد داشته باشید: در شریعت شما بیچاره می‎مانید، چون در کنار یک پیکر بی‎جان قرار می‎گیرید.[12] بهترین گزینه از نظر او تنها گام نهادن در مسیر است و از بیراهه به مقصد رسیدن. تنها این شیوه را موفق و این رهجو را کامیاب می‎داند.[13] [14]



[1]. اشو، آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۲۳۱.

[2]. فعالی، محمد تقی،نگرشی بر آراء و اندیشه‎های اشو، ص ۶۵ – 77.

[3]. همان، ص ۷۷.

[4]. اشو، کودک نوین، ترجمه: فرجی، مرجان، ص ۳۲.

[5]. اشو، راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ۲۹۱ – ۲۹۲.

[6]. همان ص ۴۹.

[7]. آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۴۳.

[8]. راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ص ۲۰۹.

[9]. اشو، مزه‎ای از ملکوت، ترجمه: شنکایی، مرضیه، ص ۱۴.

[10]. اشو، شکوه آزادی، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۱۳.

[11]. بافنده‎ای از اهل بنارس، متولد ۱۴۱۲ م و متوفی ۱۴۸۸ م که مادرش برهمن و پدرش مسلمان بود. تلاشش آمیختن اسلام و هندو و ساختن مکتبی التقاطی بود.

[12]. آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۸۰.

[13]. راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ص ۲۹۱ – ۲۹۲.

[14]. برگرفته از سایت جهان معنوی.