searchicon

کپی شد

اسلام و انسان

انسان موجودي راز آلود و اسرار آميز است. ابعاد وجود او بسيار گسترده تر از آن است که دست شناخت به راحتي بتواند به او برسد. به رغم کوشش هاي فراواني که در طول تاريخ براي حل معماي وجود آدمي انجام گرفته، هنوز رازهاي بي شماري است که ناگشوده مانده است.

در مورد حقيقت انسان، دو ديدگاه قابل طرح است:

1. گوهر آدميان امر يگانه اى است و تفاوت هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى موجود بين آنها به پوسته ها و عوارض مرتبط است؛

2. گوهر آدمى در زمان ها يا در بين اقوام و ملل گوناگون با يكديگر مختلف است.

نظر اول را تمامى نحله هاى دينى، فِرَق عرفانى، شاخه هاى علم و غالب مكاتب فلسفى پذيرفته اند، هر چند در تفسير اين حقيقت يگانه، راه هاى گوناگونى رفته و آراى مختلفى عرضه كرده اند.

نظر دوم را گروهى از مكاتب فلسفى متأخّر برگزيده اند و با ادعاى اين امر كه حقيقت انسان يك هويت فرهنگى است، تفاوت فرهنگ ها را موجب تفاوت ذات آدميان شمرده اند. برخى نيز با طرح واژگان انسان سنتى و انسان مدرن به اين سو رفته اند كه حقيقت انسان در اثر آنچه در روزگار رنسانس، اصلاح دينى و روشنگرى رخ داد، دگرگون شد و انسان سنتى به انسان مُدرن تبديل گرديد.

امّا در واقع آنچه در پى تبدّل فرهنگ‏ها تغيير يافت، شكل روابط و پوسته‏ زندگى آدمى بود، در حالى كه لبّ اين حقيقت و ذات اين هويّت همچنان دست نخورده باقى ماند. از نگاه اسلام، چه آحاد افراد انسان در يك زمان و چه انسان هاى گوناگون در زمان هاى مختلف، با تمام تفاوتى كه با يكديگر از حيث فرهنگ، دانش، و آداب و رسوم دارند، از نوعى اشتراك و وحدت هويت برخوردارند. هويت واحد انسانى، امرى است كه هم قرآن بر آن شهادت مى‏دهد، هم نگاه و بينش فلسفى آن را اقتضا مى‏كند و هم دانش هاى تجربى در ساحت علوم طبيعى و علوم انسانى چنين نگرشى دارند.[1]

بهترين راه براي شناخت جامعيت انسان، استفاده از کلام خداوند انسان آفرين در قرآن کريم است. لذا در اين جا مطالبي را به صورت اشاره و اختصار از قرآن کريم بيان مي کنيم:

1. خلیفه خدا در زمین: انسان، تنها موجودي است كه به دليل ظرفيت شگرف وجودي خود، ‌به مقام خلافت الاهي بار يافته است. قرآن كريم در نقل گفت و گوي خداوند با فرشتگان از آفرينش آدم به عنوان قرار دادن جانشين بر روي زمين ياد مي‌كند: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت».[2]

با دقت در معناي خليفه آشكار مي‌گردد كه آدمي يگانه موجودي است كه مي‌تواند به بهترين صورت ممكن نمايانگر صفات كمالي خداوند و مظهر خير و جمال مطلق او، در عالم آفرينش باشد؛ چرا كه خليفه (قائم مقام) در همۀ شئون،‌ نماينده و نمودار مقامي (حضرت حق) است كه از سوي او به منصب خلافت گمارده شده است.

بنابراين، گزينش انسان براي احراز اين مقام از استعداد‌هاي تكويني و قابليت هاي غير متناهي او براي وصول به كمال حكايت مي‌كند.

2. ابعاد وجودی انسان: از نگاه قرآن، انسان موجودى است كه از يك ‏سو فطرتى الهى و از سوى ديگر، طبيعتى مادى دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنويات، و خيرات دعوت مى‏كند و طبيعت او را به حضيض ماديّت، شهوات و شرور فرا مى خواند. حيات انسان صحنۀ مبارزۀ دائم بين طبيعت و فطرت اوست. اگر طبيعت انسان بر فطرت غلبه كرد و او مسير طبيعت را پى گرفت، از نگاه قرآن اين انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبيعتش در مسير فطرت قرار گرفت، در اين صورت اين انسان، انسانى است كه در مسير هدايت قرار گرفته و در طريق حق قدم برداشته است.[3]

3. فضیلت و رذیلت در انسان: در قرآن امورى به عنوان امور مشترك در بين انسان ها ذكر مى‏شود، گاه در مقام فضيلت و گاه رذيلت. البته هيچ يك از اينها به اين معنا نيست كه انسان ها بالفعل داراى تمام اين فضايل يا رذايل هستند، بلكه مقصود اين است كه در انسان هم زمينۀ فضايل وجود دارد و هم زمينۀ رذايل. در جايى مى‏گويد: فطرت انسان ها الهى است «پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده…»،[4] و در جاى ديگرى مى‏گويد: «به يقين انسان حريص و كم‏طاقت آفريده شده است».[5]

جايى از فضيلت انسان سخن مى‏گويد و جايى از رذيلت. جايى فطرت الهى انسان را ذكر مى‏كند، جايى بى ‏صبرى، ناتوانى، و طمع كارى او را. هيچ يك از اين دو بيان ناظر به اين نيست كه وقتى انسان ها به دنيا مى‏آيند بالفعل داراى فضايل يا رذايلى هستند. خداوند تبارك و تعالى دربارۀ انسان مى‏گويد: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد…»[6]

در روايتی از رسول اكرم‏ (ص) وارد شده است:«هر فردى بر فطرت الهى متولد مى‏شود» و فطرت ها، فطرتى است پاكيزه.

پس، انسان موجودى است كه وقتى پا به عرصۀ اين عالم مى‏گذارد علمى ندارد، آگاهيى ندارد، ولى فطرتى الهى دارد، و در عين حال كششى به سمت مادّيات در طبيعت او وجود دارد. وقتى وارد صحنۀ عالم مى‏شود، در واقع از يك سو، شناخت و معرفت را آغاز مى‏ كند و از سوى ديگر، در راستاى طبيعت يا فطرت جهت مى‏گيرد.[7]

4. وابستگی و تعلّق به حق: خداوند در قرآن كريم انسان را سراسر فقر و نياز معرفي كرده، ‌او را عين ربط و فقر وجودي مي داند؛ يعني تمام هستي او به حق وابسته است: «اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است».[8]

وقتي انسان خود را فقير و عين ربط يافت خداي خود را كه عين غنا و بي نيازي است خواهد شناخت:[9] «من عرف نفسه فقد عرف ربه».[10]

بنابراین، دين الاهي كامل، هم در مقام بيان هويت انسان جامع ترين بيانات را عرضه مي‌دارد و تصوير درست و روشني از همۀ ابعاد وجودي به او ارائه مي‌دهد و هم در شناخت و تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي كاذب و غير واقعي او را ياري مي‌دهد. انسان موجود تشنه اي است كه عطش او را تنها دين ناب فرو مي‌نشاند و به او سيرابي مي‌بخشد و امروزه كه بشر، تمامي ميدان‌ها و ساحت‌هاي انساني را تا كرانه پيموده و به تعبير برخي دانشمندان غرب، بشر پايان جهان را به چشم خود ديده، ‌نداي نياز به دين و صلاي حاجت به وحي را از عمق جانش مي‌شنود و بانگ برمي‌آورد كه تنها طريق نجات،‌ پذيرش وحي الاهي و تمكين ره آورد انبياست.[11]


[1] . هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، صص 26 – 27، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، چاپ پنجم، 1389ش.

[2] . بقره،‌ 30:«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً…».

[3] . ولایت و دیانت، صص 27 – 28.

[4]. روم، 30:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها…».

[5]. معارج، 19:«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً».

[6]. نحل، 78:«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً…».

[7] . ولایت و دیانت، صص 28 – 29.

[8] . فاطر ، 15:«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد».

[9] . انتظار بشر از دين، ‌ص 30.

[10] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ‌ج 2 ،‌ ص 32، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، 1404 ق.

.[11]  انتظار بشر از دين،‌ ص 10.