searchicon

کپی شد

اسلام آوردن ابوذر غفارى‏

ابن عباس می گوید: هنگامى که ابوذر شنید حضرت محمد بن عبد الله (صلّى الله علیه و آله) به پیامبرى برگزیده شد، به برادرش گفت: هم اکنون به طرف مکه برو و از این شخص که می گوید از طرف آسمان به من وحى می شود، خبرى بیاور. سخن هاى او را بشنو و گفته هاى او را براى من نقل کن. برادر ابوذر طبق سفارش هاى او به طرف مکه معظمه حرکت کرد و حضور رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) رسید و گفته هاى او را شنید و بازگشت.

او بعد از مراجعت به برادرش ابوذر گفت: من او را مشاهده کرده به سخنان وى گوش فرا دادم. او مردم را به خوبی ها فرا می خواند و به مکارم اخلاق دعوت می کند. وی سخنان و کلماتى بر زبان جارى می کند که نمی توان بر آن نام شعر نهاد و گفته هایش به شعر شباهتى ندارد. ابوذر گفت: من از سخنان تو چیزى درک نکردم، تو نتوانستى آن چه را من می خواستم به دست آورى و سخنان و گفته هاى او را به خوبى درک نمائى، از این رو، ابوذر شخصا تصمیم گرفت به مکه معظمه مسافرت کرده تا از نزدیک پیامبر گرامى اسلام را ملاقات نماید. او زاد و توشه اى براى مسافرت فراهم کرد و با مقدارى آب از محل خود بیرون آمد و خود را به مکه رسانده، وارد مسجد الحرام شد. او رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) را نمی شناخت؛ از این رو در مسجد به جستجو پرداخت تا آن حضرت را پیدا کند و سخنان او را بشنود. وی دوست نداشت از کسى نام آن جناب را بپرسد و خود را در معرض سؤال قرار دهد.

ابوذر شب هنگام در حین گردش در مسجد الحرام، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در مسجد پیدا کرد. على (علیه السّلام) که همواره رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) را همراهى می کرد، ابوذر را مشاهده کرده، دانست که او در مکه غریب است. ابوذر دنبال على (علیه السّلام) را گرفت و او را زیر نظر داشت، ولى آنها با هم هیچ سخنى نگفتند. ابوذر روز بعد را هم تا شب در مسجد به سر برد، بدون اینکه با کسى سخن بگوید یا از قصد و نیت خود آگاه سازد.

این جریان تا سه روز ادامه داشت و ابوذر لب به سخن نگشود. روز سوم على (علیه السّلام) به ابوذر فرمود: شما براى چه کارى به این شهر آمده و چه منظورى دارید؟ ابوذر گفت: اگر با من پیمان ببندى و تعهد نمایى راز نگه دار باشی، آن چه را که می خواهم، با شما در میان خواهم گذاشت. على (علیه السّلام) فرمود: هر چه می خواهى سؤال کن، من تو را راهنمائى خواهم کرد و ارائه طریق خواهم نمود.

ابوذر مقصود خود را از آمدن به مکه براى آن حضرت بیان کرد. على (علیه السّلام) فرمود: سخنانى را که شنیده اى درست است. این شخص هم اکنون در این جا است و من شما را به او می رسانم. فردا صبح با من بیائید تا شما را نزد او ببرم. ولی متوجه باش که باید با احتیاط حرکت کنید و کسى متوجه نشود شما قصد ملاقات با رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) را دارید.

ابوذر غفاری با على (علیه السّلام) حضور رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) رسید و گفته هاى آن حضرت را شنید و اسلام اختیار کرد. رسول خدا به او فرمود: اکنون به طرف قوم خود برو و آنها را از جریان کار خود و آنچه را که مشاهده کرده ای آگاه نما تا آنگاه که دستور من به شما برسد. ابوذر گفت: به خداوند سوگند من‏ موضوع کار خود را آشکار خواهم کرد و نظریات خود را به طور علنى در میان مردم خواهم گفت.[1]

[1]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 359 – 360.