کپی شد

استثناشدگان از عفو عمومی

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که به مردم مکه عفو عمومی داده بود، با این حال به دلیل فساد و ستم برخی فرمان اعدام آنان را صادر کرد. در منابع تاریخی تعداد این افراد یکسان ذکر نشده‌است برخی تعداد آن را 8 نفر[1] برخی نیز 9 نفر[2] بعضی ده نفر[3] اما برخی تا بیست نفر دانستند.[4]

برخی فقط به نام ده نفر اشاره کردند این ده نفر، شش مرد و چهار زن بودند[5] که پیامبر دستور اعدام فوری آنان را ـ حتی اگر به پرده کعبه چنگ بزنند[6] ـ داده بود،[7] ولی بسیاری از آنان با مسلمان شدن و اعلام پشیمانی از گذشته خویش، زنده ماندند. هند، عکرمه[8]، وحشی[9]، عبدالله بن سعد[10]، هباربن اسود[11] از کسانی بودند که با اظهار اسلام از اعدام نجات یافتند.[12]

اما برخی دیگر، تعداد آنان بیشتری ذکر کردند که نام برخی از این افراد به تفصیل چنین است:

  1. عبد الله بن سعد یا عبدالله بن اَبی‌سَرْح:

او كسى بود كه قبلا مسلمان شده بود و جزء نويسندگان وحى بود، ولى پس از چندى مرتد شد و به حال شرک برگشت و به نزد قريش رفت.

عبد الله كه برادر رضاعى عثمان بن عفان بود، هنگامى‌كه اطلاع پيدا كرد پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دستور قتلش را صادر كرده، مخفيانه خود را به عثمان بن عفان رسانيد و به او پناهنده شد، عثمان او را در پناه خود گرفته به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آورد و از آن‌حضرت خواست تا او را عفو كند. پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مدت زيادى سكوت كرد آن‌گاه به خواهش عثمان جواب مثبت داده او را عفو كرد. [13]

  1. عبد الله بن خطل:

او مردى از قبيله تيم بن غالب بود كه مسلمان شده‌بود و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) او را به همراه مردى از انصار براى جمع‌آورى صدقات و زكوات به سوئى فرستاد. و در يكى از منازل به غلامش كه مسلمان بود دستور داد بزغاله را بكشد و براى او غذائى طبخ كند، سپس خوابيد، و چون از خواب برخاست ديد غلام دستور او را انجام نداده‌است، از اين رو خشمگين شده و آن غلام را به قتل رسانيد، سپس به حال شرک و بت‏پرستى باز گشت و مُرتَد شده بود.[14] او پس از فتح مکه به دست دو تن از مسلمانان به نام سعيد بن حريث و ابو برزة اسلمى در کنار کعبه کشته شد.[15]

3 و 4. قَریبه و فَرْتَنا دو کنیز عبدالله بن خَطَل:

این دو کنیز آوازه‌خوان بودند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را با ترانه‌های خود هَجْو می‌کردند.[16] قَریبه کشته شد، اما فَرْتَنا ایمان آورد و تا زمان عثمان زنده بود.[17]

  1. حويرث بن نقيذ كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را در مكه می‌آزرد، و پس از هجرت نيز هنگامى‌كه عباس بن عبد المطلب دختران رسول خدا: فاطمه و ام كلثوم را حركت داد تا به مدينه ببرد حويرث شتر آن‌ها را رم داد و سبب شد كه شتر آن دو را به زمين بزند. او به دست على بن ابى طالب (علیه السلام) كشته شد.
  2. مقيس بن حبابة (يا صبابة):

مردى از انصار برادرش را اشتباها كشته بود او نيز آن مرد انصارى را كشت و به سوى مكه فرار كرد و به حال شرك‏[18] برگشت و مرتد شده‌بود. و يكى ديگر از مسلمانان كه از قبيله مقيس بود به نام نمیلة بن عبدالله کنانی وی را کشت.[19]

  1. ساره کنیز عَمرو بن هِشام:

ساره كنيز بنى عبد المطلب كه رسول خدا صلى الله عليه و آله) را در مكه می‌آزرد. وی پیش از حرکت سپاه اسلام برای مشرکان جاسوسی کرده بود.[20] او در روز فتح مکه کشته شد.[21]

  1. عكرمة بن أبى جهل:

عكرمة پس از فتح مكه به سوى يمن فرار كرد، ولى همسرش ام حكيم دختر حارث بن هشام مسلمان شد و به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رفته براى عكرمه امان گرفت، و پس از اين‌كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عكرمه را امان داد، ام حكيم به دنبال عكرمة به سوى يمن رهسپار شد و او را به مكه باز گرداند و به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برد و عكرمة به دست آن حضرت مسلمان شد. [22]

  1. صَفْوان بن اُمَیّه: او از مکه گریخت؛ اما پس از آن‌که عُمَیْر بن وَهْب برای او امان گرفت، نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بازگشت. وی از پیامبر دو ماه مهلت خواست تا اسلام بیاورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او چهار ماه مهلت داد. سرانجام پس از مدتی اسلام آورد.[23]
  2. وَحْشیّ بن حَرْب: او قاتل حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. پس از چندی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و مسلمان شد.[24]
  3. هِند دختر عُتْبَه همسر ابوسفیان و مادر معاویه: او در جنگ اُحُد، شکم حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب را پاره کرد و جگر او را به دندان گرفت. او چهره خود را پوشاند و همراه زنان دیگر با پیامبر بیعت کرد و مسلمان شد.[25]

 

[1]. ابن اثیر، عزالدین، الكامل، ترجمه: خلیلی، عباس/ حالت، ابوالقاسم، ج ‏7، ص 294 – 298.

[2]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاريخ‏يعقوبى، ترجمه: آیتی، محمد ابراهیم، ج ‏1، ص 419 و 420.

[3]. طبري، محمد بن جریر، تاريخ‏الطبري، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ‏3، ص 1189.

[4]. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج ۲۳، ص ۹.

[5]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، ج ‌2، ص 825؛ تاریخ طبری، ج ‌3، ص 59.

[6]. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۵۸.

[7]. ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج ‌2، ص 409؛ تاریخ طبری، ج ‌3، ص 59.

[8]. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج ‌2، ص 852.

[9]. همان، ص 863.

[10]. همان، ص 856.

[11]. همان، ص 858؛ السیره النبویه، ج ‌2، ص 410.

[12]. ویکی حج.

[13]. بیهقی، احمد بن الحسین، دلائل النبوة، ج ۵، ص ۶۳.

[14]. مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، ص ۲۳۳.

[15]. ابن خلدون، العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، 444؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۷، ص ۲۵۹.

[16]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۰.

[17]. صالحی شامی، محمد بن یوسف،‌ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج ۵، ص ۲۲۵؛ ویکی شیعه.

[18]. السیره النبویه (زندگانى‏محمد)(ص)، ترجمه: رسولی، سید هاشم، ج ‏2، ص 272 و 273.

[19]. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص ۴۹-۵۰.

[20]. بلاذری، أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۳۵۴.

[21].  واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۶۰.

[22]. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص ۱۵۵.

[23]. المغازی، ج ۲، ص ۸۵۳ – ۸۵۵.

[24]. ابن عبد البر،‌ یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج ۴، ص ۱۵۶۴.

[25]. دیاربکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، ج ۲، ص ۹۴.