Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ادعای مهدی بودن محمد بن عبدالله (نفس زکیه)

اخبار مربوط به بیعت با محمد نفس زکیه به عنوان مهدی در دوران اموی، پراکنده و مختلف است، اما مهم‌ترین خبر درباره بیعت با محمد در دوران اموی، بیعت بزرگان هاشمی در منطقه «ابواء»[1] است.

ابوالفرج اصفهانى می‌نویسد: گروهى از بنى هاشم از جمله؛ ابراهیم بن محمد، ابو جعفر منصور (دوانیقی)، صالح بن على، عبداللَّه بن حسن و فرزندانش محمد، ابراهیم و محمد بن عبداللَّه در ابواء اجتماع کرده بودند و در باره مسائل روز و وضع خلافت صحبت مى‏کردند. صالح بن على براى این‌که از این اجتماع نتیجه گرفته شود، اظهار داشت: این‌را می‌دانید که شما جمعیت، کسانى هستید که چشم و چراغ مسلمانان و همه افراد به شما چشم دوخته و از کارهاى شما پیروى مى‏کنند. امروز چنان که مى‏بینید خداى متعال شما را در این موضع گرد آورده براى این‌که از این اجتماع بى‏سابقه نتیجه‌ای عاید مسلمانان شود. پس مناسب است یکى از حاضران را که مورد توجه همه شما مى‏باشد، انتخاب کرده، با او بیعت نموده و در کلیه امور او را محل اطمینان و وثوق خود قرار دهید تا خداى متعال که بهترین گشایندگان است، فتح و گشایشى نصیب شما کند.

عبداللَّه بن حسن از موقعیت استفاده کرده حمد و ستایش خدا را بجاى آورد و گفت: می‌دانید این پسر من (محمد)، مهدى است؛ پس بیایید همه با او بیعت کنیم.

ابو جعفر (منصور دوانیقی) گفت: امروز روز حیله‏گرى نیست و شما هم مناسب نیست با خود حیله‏گرى کرده (سر خود را کلاه بگذارید)، خود را گول بزنید. از طرفی می‌دانید بخداسوگند، همه مردم بیشتر و بهتر از هر کی دیگر به محمد بن عبداللَّه توجه دارند و زودتر اراده او را لباس عمل مى‏پوشانند؛ بنا بر این شایسته‏تر آن‌است با وى بیعت نمائید. دیگران گفته منصور را تصدیق نموده اظهار داشتند، سوگند به‌خدا این پیشنهاد بسیار بجا و ما هم بدان معتقد هستیم، آنگاه همه از جا برخاسته و با وى بیعت نمودند.

عیسى بن عبداللَّه مى‏گوید: عبداللَّه بن الحسن کسى را پیش پدرم فرستاد که ما هم اکنون براى امر خلافت اجتماع کرده‏ایم، مناسب است شما هم در این انجمن با ما تشریک مساعى نمائید، در ضمن گفت کسى را روانه کنید تا جعفر بن محمد (علیهما السلام) را نیز براى حضور در این اجتماع دعوت کند.

راوى دیگرى نقل کرده پیشنهاد حضور حضرت صادق (علیه السلام) را دیگرى داد و عبداللَّه به حاضران گفت از حضور وى صرف نظر کنید؛ زیرا می‌ترسم اگر ایشان حضور پیدا کند، وضع ما را دگرگون ساخته و کار شما را بر هم زند.

عیسى می‌گوید: هنگامى که فرستاده عبداللَّه نزد پدرم آمد و مأموریتش را بیان کرد، پدرم بمن دستور داد تا در انجمن نامبردگان حضور یافته و ببینم نتیجه گفتگویشان بکجا می‌رسد. پس من حسب الامر پدرم در انجمن‏ حضور یافته، دیدم محمد بن عبداللَّه یا خلیفه بعد از این، ديدم بر سجاده‌ای بافته شده از برگ درخت خرما نماز مى خواند. من همان هنگام ورود گفتم: پدرم مرا مأمور کرده تا اجتماع شما را از نزدیک ملاحظه کرده و بدانم غرض شما از این اجتماع چیست؟ عبداللَّه پاسخ داد غرض ما آن است که در این محل با محمد بن عبداللَّه که مهدى امت است، بیعت نمائیم.

عیسى می‌گوید: در این هنگام حضرت صادق (علیه السلام) نیز در جمع آنان وارد شد و عبداللَّه بن حسن به حضرت او احترام گذارده، آن جناب را پهلوى خود جای داد و علت اجتماعشان را بعرض ایشان رسانید. حضرت فرمود: هیچ گاه چنین اندیشه را که وقوع پیدا نمى‏کند، لباس عمل مپوشانید؛ زیرا اگر تو پسرت محمد را مهدى امت می‌دانى، مسلما او مهدى امت نمى‏باشد و اکنون هم هنگام ظهور او نیست و اگر نظر تو بر ‌این است که او را امر به‌خروج برای خدا کنى تا امر به معروف و نهى از منکر نماید، ما هیچ گاه تورا که بزرگ خاندان ما هستى رها نمی‌کنیم و با پسر جوانت بیعت کنیم.

عبداللَّه خشمگین شد و عرض‌کرد: خلاف آنچه مى‏گوئى براى من ثابت است. به‌خدا سوگند خیال نکنى این مطلبی که اظهار میدارى از جمله اسراری است که خداى متعال تورا از آن مطلع گردانیده، بلکه حسادت، تورا بر آن داشته که با پسر من مخالفت نمائى.

حضرت فرمود: سوگند به‌خدا از راه حسادت چنین اظهارى نکردم و هم‌زمان دست به پشت «ابوالعباس سفاح» زده و فرمود: این شخص و برادران و فرزندانشان نامزد براى خلافت هستند.[2]

همچنین برخی افراد برای اغراضی که در نظر داشتند، به مهدی بودن او دامن زده و او را مهدی اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می‌کردند. ابوالفرج اصفهانی از عمير بن فضل خثعمى روايت می‌كند: روزى ابوجعفر منصور (دوانیقی) را ديدم که در انتظار بیرون آمدن كسى بود كه بعدا دانستم محمد بن عبدالله بن حسن است. وقتی محمد از خانه بیرون آمد، ابو جعفر برخاست و رداى او را گرفت تا سوار برمرکب شد. آن‌گاه جامه‌هاى او را بر زين اسب مرتب ساخت. من ابوجعفر را مى‌شناختم اما محمد را نمی‌شناختم. از او پرسيدم: اين كه بود كه او را چنين احترام کردى و ركاب او را گرفتى و جامه‌هايش را مرتب كردى؟ منصور گفت: او را نمى شناسى؟ گفتم نه. گفت: او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن، مهدى ما اهل بيت (علیهم السلام) است.[3]

البته در مقابل، برخی از بزرگان؛ مانند «سید بن طاووس» به دفاع از عبدالله محض و قیام فرزندش محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته و نوشته است: «آنها معتقد نبودند مهدی از آنها است و نسبت دادن مهدی برای نفس زکیه، به جهت معنای عمومی آن بوده؛ چراکه به هر قیام‎ کننده‎ای اطلاق می‌شده و هرگز مقصودشان مهدی موعود نبوده است … . همچنین او معتقد است که «حسنیان» (نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام)) از افراد مورد علاقه امام صادق (علیه السلام) بوده و آنان نیز به حق امام، آگاه بودند. وی احادیثی را که در ذمّ قیام محمد بن عبدالله نفس زکیه صادر شده، از روی تقیه دانسته است».[4]

[1]. اَبْواء، نام روستای بزرگی در نزدیک ودّان میان راه مکه و مدینه است که در جنوب غربی مدینه (۱۷۰ کیلومتری مدینه) و شمال غربی مکه (۲۰۰ کیلومتری مکه) قرار دارد. ابواء نام کوهی در همان نواحی نیز هست. برخی معنی این کلمه را جای گرد آمدن سیلاب‌ها یا گرد آمدن گروه‌های مختلف مردم دانسته‌اند.

[2]. مفيد، مُحمّد بن مُحمّد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 192؛ اصفهانى،‏ ابوالفرج،  مقاتل الطالبيين‏، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 184.

[3]. مقاتل الطالبيين‏، ص 187.

[4]. ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال، ج 2، ص 581.