کپی شد
اختیار انسان در بقاء و مرگ
انسان ها در خلقت خود هیچ گونه اختیاری از خود ندارند؛یعنی در حقیقت انسان در خلقت و در اختیار داشتن خود مجبور است و هیچ نقش و تأثیری در آن ندارد. هم چنین بعد از خلقت و ورود به این دنیا ، اقامت در این جا نیز به اختیار وی نیست؛ چرا که به طور قطع و اجباراً روزی باید این زندگی دنیوی را ترک کند و به عالم دیگر برود. نه تنها انسان، بلکه هیچ موجودی از موجودات در خلقت خود آزاد نیستند. تنها خداوند متعال است که به انسان و دیگر موجودات زندگی و حیات می بخشد.[1]
انسان قبل از خلقت وجود نداشت و چیزی نبود تا بتواند از خود اختیاری داشته باشد. بدیهی است که داشتن اختیار فرع بر وجود است. انسان ابتدا باید موجود باشد تا بعد از وجود درباره اختیار و آزادی وی بحث کرد.
بنابراین، انسان به ناچار طبق اراده و مشیت الاهی خلق می شود و پا به عرصه وجود می گذارد، «آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود».[2] ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش.
اما پس از به دنیا آمدن در زندگی دنیا آزاد و صاحب اختیار و اراده است، آن هم نه اختیار مطلق.یکی از مسایل بسیار کهن که از دیر باز ذهن بشر را به تأمل فراخواند، مسأله «جبر و اختیار» است. این مباحث سابقه طولانی در تاریخ اسلام دارد و در میان متکلمان و فیلسوفان سه نظریه و دیدگاه در موضوع جبر و اختیار مطرح است.
گروهی معتقدند که افعال انسان از روی اراده و اختیار وی انجام می گیرد و خداوند نقشی در افعال بنده گانش ندارد. ایشان طرفدار نظریه تفویض و آزادی انسان به طور مطلق هستند. در فرهنگ اسلامی این گروه را معتزله می نامند.[3] دیدگاه دوم، بر آن است که کارهای انسان از روی جبر بوده و معتقدند پدیده ای به نام اختیار مطلق وجود ندارد. این گروه معتقدند یک سلسله عوامل خارج از اراده انسان او را بر آن می دارد، تا دست به فعالیت و تلاش بزند. متکلمان اشاعره طرفدار این نظریه (جبر) هستند و می گویند خداوند افعال را در انسان خلق می کند و او فاعل حقیقی است و انسان فاعل مجازی می باشد.[4]
امام علی (ع) در رد این نظریه در جواب سؤال کننده ای در جریان صفین که پرسید ، آیا این حرکت ما به سوی شام با قضا و قدر الاهی بوده است. می فرماید: «ای وای تو گویی پنداشته ای که قضا و قدر الاهی انعطاف پذیر و جزمی است و سرنوشت انسان ها محکوم به چنین جبری است. اگر چنین باشد، بر نظام پاداش و کیفر مهر بطلان می خورد و وعده و وعید یکسره ساقط می شود. بی گمان خدای سبحان بندگانش را در حال اختیار فرمان داده است…».[5]
پایه گذار مکتب جبر، شیطان است؛ چراکه گمراهی خود را به خدا نسبت می دهد نه به خود.[6]
گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی من بر سر راه مستقیم تو در برابر آنها کمین میکنم.[7]
دیدگاه سوم این است که انسان در کارها و اعمال خویش نه اختیار مطلق دارد و نه به طور مطلق مجبور است. به بیان دیگر انسان دارای آزادی اراده و اختیار است، اما این آزادی به گونه ای نیست که بتوان قائل به «تفویض» شد. بلکه هستی او از خداوند بوده و به کارگیری آن نیروی هستی به دست خود انسان است.
دیدگاه شیعه ، درباره افعال آدمی آن است که هر کاری که از انسان صادر می شود هم فعل او است و هم فعل خداوند؛یعنی فاعلیت خداوند، فاعلیت سببی و فاعلیت انسان مباشری است. این نظریه را در اصطلاح «امر بین الامرین» می گویند.
این دیدگاه از بسیاری از آیات قرآن و تعالیم ائمه معصومین (ع) استفاده می شود و شیعه امامیه طرفدار این نظریه است.[8]
در نتیجه همان طوری که بیان شد انسان در کیفیت و کمیت تولد خود اختیاری ندارد، اما پس از خلقت آزاد و مختار است و با اختیاری که خداوند به صورت تکوینی در نهاد آدمی نهاده است می تواند با اراده مرتکب هر فعلی بشود حتی به عمر خویش خاتمه دهد و به تعبیری «خودکشی» کند، البته این بدان معنا نیست که خداوند به بشر اختیار تشریعی داده است که هر فعلی را مرتکب شود و به تعبیری دیگر، جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است.
و کوتاه سخن آن که؛ انجام فعلی اختیاری که به مرگ انسان منتهی می شود، خودکشی بوده و «خودکشی به هر نحو، حرام و از گناهان کبیره است، و از امام صادق (ع) نقل شده: هر کسی عمداً خودکشی کند همیشه در آتش جهنم خواهد بود».[9]
و از امام باقر (ع) روایت شده: «شخص مؤمن به هر بلایی گرفتار می شود و به هر مرگی ممکن است بمیرد، ولی خودکشی نخواهد کرد».[10]
پس، اگر کسی خودکشی کند گناه بزرگی انجام داده و در عالم آخرت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد.[11]
برای آگاهی بیشتر به نمایه های:
1. انسان و اختیار، سؤال 51 (سایت: 287).
2. عدم تناقض قضا و قدر الهی با خودکشی، سؤال 342 (سایت: 360).
3. حرام بودن سلب حیات از خود، سؤال 401 (سایت: 417)، مراجعه کنید.
[1]. «الذي خلق الموت و الحيوة…» (آن کس (خدا) که مرگ و حيات را آفريد…)، ملک، آيه 2.
[2]. «هل اتی علی الانسان حين من الدهر لم يکن شيئاً مذکوراً»، سوره انسان ، آيه 1.
[3] رباني گلپايگاني ، علي، محاضرات في الالهيات ، ص199-203 .
[4] همان ص 192- 197.
[5] «و يحک لعلک ظننت قضاءً لازماً و قدراً حاتماً، و لو کان ذالک لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعيد. ان الله سبحانه امر عباده تخييراً…»، معاديخواه، عبدالحميد، خورشيد بي غروب (ترجمه نهج البلاغه)، ص 407.
[6] نصر، عبدالله، مباني انسان شناسي در قرآن، ص 386.
[7] «قال فبما اغويتني لاقعدن لهم صراطک المستقيم»، سوره اعراف ، آيه 16.
[8] اقتباس از سؤال 223 (سایت: 3051) (انسان و مسأله جبر و اختیار)، سایت اسلام کوئست.
[9] من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 95؛ الکافی، ج 7، ص 45.
[10] الکافی، ج 3، ص 112.
[11] اقتباس از سؤال 342 (سایت: 360) (عدم تناقض قضا و قدر الهی با خودکشی)، سایت اسلام کوئست.