Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

اخباری ها و حجیت ظواهر کتاب‏

در علم اصول فقه، غالب مباحث مربوط به قرآن، مشترک میان کتاب و سنت است. تنها مبحث اختصاصى قرآن، مبحث «حجیت ظواهر» است؛ یعنى آیا ظاهر قرآن، قطع نظر از این که به وسیله حدیثى تفسیر شده باشد، حجت است و فقیه مى‏تواند آن را مستند قرار دهد یا خیر؟.[1] به عبارت دیگر در تحلیل و شناخت محتواى قرآن، نخستین سؤالى که مطرح مى‏شود این است که آیا اساساً قرآن قابل شناخت و بررسى هست؟ آیا مى‏توان در مطالب و مسائل قرآن تفکر و تدبر کرد یا آن که این کتاب براى شناختن عرضه نشده، بلکه صرفاً براى تلاوت و قرائت و یا براى ثواب بردن و تبرک و تیمن است؟ ممکن است به ذهن کسی خطور کند که این سؤال موردى ندارد؛ زیرا در این جهت که قرآن کتابى براى شناخت است کسى تردید نمى‏کند.[2] به نظر عجیب مى‏آید که اصولی ها چنین مبحثى را طرح کرده‏اند. مگر جاى تردید است که یک فقیه مى‏تواند ظواهر آیات کریمه قرآن را مورد استناد قرار دهد؟

ولی با دقّت و تحلیل مسئله، در می یابیم که این مبحث را اصولی های شیعه براى ردّ شبهات گروه اخباریان طرح کرده‏اند. اخباری ها، معتقدند که احدى غیر از معصومان (علیهم السلام) حق رجوع و استفاده و استنباط از آیات قرآن را ندارند. به عبارت دیگر: همواره استفاده مسلمانان از قرآن باید به صورت غیر مستقیم بوده باشد؛ یعنى به وسیله اخبار و روایات وارده از اهل بیت (علیهم السلام).[3] اخباری ها در مورد قرآن محترمانه ادعا مى‏کردند که قرآن بزرگ تر از آن است که ما آدم هاى حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم؛ فقط پیامبر و ائمه (علیهم السلام) حق دارند در آیات قرآن غور کنند، ما فقط حق تلاوت آیات را داریم. آنان تنها مراجعه به اخبار و احادیث را جایز مى‏دانستند.[4]

دلایل اخباری ها بر عدم حجیت ظواهر قرآن:

اخباری ها برای اثبات مدعای خود به دلایلی استناد مى‏کنند که یکی از آنها اخبارى است که «تفسیر به رأى» را منع کرده و دانش قرآن را از دسترس مردم به دور و آن را مختص به اهل بیت (علیهم السلام) می داند. آنان معتقدند: حمل لفظ بر معناى ظاهر با وجود احتمال خلاف، از مصادیق تفسیر به رأى است.[5] از جمله آن اخبار، موارد ذیل است:

1ـ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: « هر کس قرآن را به رأى خود تفسیر کند، جایگاهى براى خود در آتش تهیه مى‏بیند».[6]

2ـ در حدیث نبوى (صلی الله علیه و آله) آمده است: «هر کس قرآن را به رأى خویشتن تفسیر کند، پس در حقیقت به خدا دروغ بسته است».[7]

3- امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هیچ چیزی مانند تفسیر قرآن از عقول مردم به دور نیست».[8]

4- روایاتی که در ذیل آیه: «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏؛[9] در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند»، وارد شده و مراد از «راسخون در علم» را امامان معصوم (علیهم السلام) دانسته است.

اخباری ها با مطالعه این روایات و نظایر آن‏، چنین نتیجه گرفتند که معناى هر آیه‏اى را از حدیث باید استفسار کرد، فرضاً ظاهر آیه‏اى بر مطلبى دلالت کند ولى حدیثى آمده باشد و بر ضد ظاهر آن آیه باشد، ما باید به مقتضاى حدیث عمل کنیم و بگوییم معناى واقعى آیه را نمى‏دانیم، در این صورت اخبار و احادیث «مقیاس» آیات قرآن‏ هستند.[10]

پاسخ اصولی ها:

در نقطه مقابل اخباری ها، اصولی ها با بررسی و تجزیه و تحلیل این اخبار، پاسخ هایی ارائه داده اند که آنها را می توان در چند بند خلاصه نمود:

1. معناى تفسیر به رأى که از آن نهى شده، این نیست که مردم حق ندارند با فکر و نظر خود معناى قرآن را بفهمند، بلکه مقصود این است که قرآن را نباید براساس میل و هواى نفس و مغرضانه تفسیر کرد.[11] علاوه بر این، اخذ به ظاهر، تفسیر نیست؛ چون تفسیر؛ یعنی کنار زدن پرده از روی معنای پنهان، در حالی که معنای ظاهر پنهان نیست. اگر هم اخذ به ظاهر، تفسیر باشد، تفسیر به رأی نیست، بلکه اخذ به معنایی است که عموم مردم آن را می فهمند.[12]

2. خداوند متعال از یک سو قرآن کریم را تبیان و روشن کننده هر چیزی معرفی می نماید: «و ما اين كتاب آسمانى را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است»[13] و از سوی دیگر در موارد متعدد تصریح مى‏کند و فرمان مى‏دهد که مردم در آن «تدبر» کنند و فکر خود را در معانى بلند قرآن به پرواز درآورند و از عدم تدبر نکوهش نموده است: به عنوان نمونه: «آيا آنها در قرآن تدبّر نمى‏كنند؟ يا بر دل هايشان قفل نهاده شده است؟».[14] پس مردم حق دارند که مستقیماً در آیات قرآنی فکر نموده و معانى آن را در حد توانایى خود به دست آورند و عمل نمایند.

3. در اخبار متواتره وارد شده که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم السلام) از این که اخبار و احادیث جعلی پیدا شده و به نام آنها شهرت یافته، نالیده و رنج برده‏اند و براى جلوگیرى از آنها مسئله «عرضه بر قرآن» را مطرح کرده‏اند. آنان فرموده‏اند: «هر حدیثى که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید اگر دیدید موافق قرآن است آن را اخذ نمایید و اگر دیدید مخالف قرآن است آن را به کناری نهید یا به ما رد کنید».[15]

این گونه روایات بهترین دلیل است بر این که معنای ظاهر الفاظ قرآن حجت است؛ پس معلوم مى‏شود برعکس ادعاى اخباری ها احادیث، معیار و مقیاس قرآن نیستند، بلکه قرآن، معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است.[16] روایات عرضه بر قرآن ثابت می کند که قبل از حدیث، باید محتوای قرآن به خوبی به عنوان میزان سنجش صحّت و سقم حدیث استوار باشد، تا حدیث بر آن عرضه شود و اگر اعتبار محتوای قرآن نیز به حدیث باشد، محذور دور پیش می آید.[17]

4. مراجعه به قرآن به عنوان منبع شناخت احکام و استناد به آن، در میان اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و  امامان معصوم  (علیهم السلام)، فی الجمله معمول و متعارف بوده است. تاریخ صدر اسلام نیز نشان می دهد که فهم قرآن، توقیفی[18] و منحصر به رسول خدا و اهل بیت (علیهم السلام) نبوده است، بلکه مردم در پیشامدها و مسائل گوناگون به قرآن استشهاد می کردند. خود رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) نیز مراجعه به قرآن و طریق استفاده از نصوص آن را به یاران و شاگردان خود یاد می دادند؛ به عنوان نمونه:

الف: روزی «عمر» بر فراز منبر از زیاد شدن مهریه ها یاد کرد و گفت: کسی حق ندارد بیش از آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای زنان و دختران خود قرار داده است، مهریه بگیرد و من بیش از آن را به نفع بیت المال مصادره خواهم کرد. زنی از قریش به اعتراض گفت: کتاب خدا به پیروی سزاوارتر است یا سخن تو؟ تو این گونه می گویی، ولی خداوند می گوید: «وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً؛[19] و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداخته‏ايد، چيزى از آن را پس نگيريد!»، در این هنگام، عمر دو یا سه بار گفت: «همه از عمر فقیه ترند» و از سخن خود دست برداشت.[20]

ب: زراره از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد: از کجا دانستید که مسح بر قسمتی از سر است (نه تمام آن)؟ آن حضرت فرمود: به سبب وجود باء (در آیۀ وضو: فامسحوا برؤوسکم)؛[21] یعنی آیۀ شریفه نفرموده است: فامسحوا رؤوسکم، تا همه سر را در بگیرد، بلکه با آوردن کلمه باء که در این جا به معنای بعض است، مسح بر قسمتی از سر را افاده نموده است.

ج: عبد الاعلی می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که من به زمین خوردم و ناخن انگشت پایم کنده شد و ناچار آن را بستم، حال برای وضو چه کنم؟ حضرت فرمود: «این مسئله و موارد شبیه آن، از کتاب خدا فهمیده می شود، آن جا که خداوند متعال می فرماید: «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛[22] در دين، كار سنگين و شاقى را بر دوش شما ننهاد»، بر روی همین قسمت بسته شده مسح کن».[23]

نتیجه آن که، اولیای دین (علیهم السلام)، به مناسبت های مختلف، استفاده از ظاهر قرآن را به اصحاب و یاران خود تعلیم می دادند، و این خود، نشانه حجیت ظواهر قرآن است.



[1] . مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 40.

[2].  همان، ج ‏26، ص 37.

[3]. همان، ج ‏20، ص 40.

[4]. همان، ج ‏26، ص 38.

[5]. استر آبادی، محمد امين و عاملى، سيد نور الدين، الفوائد المدنية- الشواهد المكية‌، ص 353 به بعد.

[6]. احسايى (ابن ابى جمهور)، محمد بن على، عوالي (غوالي) اللئالي العزيزية‌، ج 4، ص 104، ح 154، «مَنْ فَسَّر القرآن برأیه فلیتبوء مقعَدهُ من النار».

[7]. حر عاملى، محمد بن حسن‌، وسائل الشیعة، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌، ج 27، ص 190، ح 37؛ «مَنْ فَسَّر القرآن برأیه فقد افترى على اللّه‏ الکذب».

[8]. همان، ص 192، ح 41، « وَ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ».

[9]. آل عمران، 7.

[10] . مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 40.

[11].  همان.

[12]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 90.

[13]. نحل، 89.

[14]. محمد، 24.

[15]. قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محقق: درگاهی، حسين، ج‏ 3، ص 367، «ورد عن النّبيّ- صلّى اللّه عليه و آله- و عن الأئمّة- عليهم السّلام- أنّهم قالوا: إذا جاءكم عنّا حديث فاعرضوه على كتاب اللّه، فما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالفه فاطرحوه أو ردّوه علينا».

[16]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏20، ص 41.

[17]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج 1، ص 189.

[18]. توقيفى: حكم يا موضوع متوقّف بر بيان شارع را گویند. هر حكم يا موضوعى كه عقل بدان راه ندارد و منوط به بيان شارع مقدّس است توقيفى ناميده مى‌شود، مانند نماز، روزه، خمس، زكات و حج از عبادات و نيز احكام تكليفى: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه. همچنين احكام وضعى نظير صحّت و فساد و طهارت و نجاست، ر.ک: جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج‌2، ص 666.

[19]. نساء، 20.

[20]. مدخل علم فقه، ص 91 و 92، به نقل از متقی هندی، علاءالدین، کنزالعمال، ج 16، ص 537، ح 45796.

[21]. وسائل الشیعة، ج 1، ص 412 و 413، باب 23 از ابواب وضو، ح 1.

[22]. حج، 87.

[23]. وسائل الشیعة، ج 1، ص 464، باب 39 از ابواب وضو، ح 5.