کپی شد
احتجاج امام علی (علیه السلام) بر حق خلافت خود
امام علی (ع) به اعتراف دوست و دشمن شجاع ترین یار و مدافع اسلام و پیامبر اکرم (ص) بود و در این راه از هیچ کس و هیچ چیز جز خدای متعال بیم و ترسی نداشت. در جاهایی که پای مصالح و منافع اسلام در کار بود برای یک لحظه هم عقب نشینی نکرد. کدام انسان با انصافی است که منکر شجاعت و فداکاری فوق العادۀ آن حضرت در حوادث مهم تاریخ مانند لیلةالمبیت و جنگ های صدر اسلام باشد؟ در مواردی که پای منافع و مصالح اسلام در کار بود، امام (ع) هیچ گاه سکوت نمی کردند و با صراحت و قاطعیت و بیان نافذ و کوبنده شایستگی های خود برای احراز خلافت رسول خدا (ص) بیان می کرد و این که کسی جز او، این صلاحیت و لیاقت را ندارد و ادله ای که ولایت بلا فصل او را بعد از رسول خدا (ص) اثبات می کرد، بیان می نمود تا حجت را بر همگان تمام نماید. از جمله امام علی (ع) در جلسه شورای تعیین خلیفه (که عمر قبل از وفات خود اعضای آن را تعیین کرده بود)، به بیان ویژگی ها و شایستگی های خود پرداخت.
شیعه[1] و سنی روایت کرده اند که علی (ع) در این شورا به فضایل خود اشاره کرد و برای آنها ثابت کرد که خلافت حق او است و کسی جز او شایستگی خلافت را ندارد.
ابن حجر هیثمی در کتاب خود، الصواعق المحرقة می نویسد: “علی (ع) در آن شورای شش نفره سخنانی طولانی ایراد کرد که قسمتی از سخنان او خطاب به سایر اعضای شوری چنین است: شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا (ص) به وی گفته باشد: “تو در روز رستاخیز تقسیم کنندۀ بهشت و جهنم هستی؟» جواب دادند: البته که نه”.[2]
ابن ابی الحدید که متن این گفت و گو را میان اهل سنت مشهور می داند با تفصیل بیشتری این رویداد را نقل کرده است و می نویسد: علی (ع) در آن محفل گفت: “شما را به خدا سوگند می دهم آیا در بین شما غیر از من کسی هست که رسول خدا (ص) او را برادر خود خوانده باشد (عقد اخوت بسته باشد)، آن موقع که بین برخی از مسلمانان با بعض دیگر عقد برادری برقرار کرد؟! گفتند: نه، فرمود: آیا در میان شما کسی غیر من وجود دارد که رسول خدا (ص) درباره او فرموده باشد: هر که من مولای او هستم پس او مولای او است؟! جواب دادند: نه، فرمود: آیا در میان شما به غیر از من کسی هست که رسول خدا (ص) دربارۀ او فرموده باشد: تو نسبت به من به مانند هارون نسبت به موسی هستی، تنها با این تفاوت که بعد من پیامبری نیست» پاسخ دادند: نه. فرمود: آیا در بین شما کسی غیر از من وجود دارد که رسول خدا (ص) او را برای ابلاغ سورۀ برائت مأمور کرده باشد، زمانی که فرمود: «این سوره را یا باید خود ابلاغ کنم یا مردی که از من است». گفتند: نه. آیا شما نمی دانید که اصحاب رسول خدا (ص) در دشواری های جنگ او را تنها گذاشتند و فرار کردند؛ ولی من هیچ وقت فرار نکردم؟! باز آنان سخن امام علی (ع) را تأیید کردند. فرمود: آیا شما نمی دانید که نخستین مسلمان من بودم و از همۀ شما نسبت من به رسول خدا (ص) نزدیک تر است؟! پاسخ دادند: بله».[3]
برخی از بزرگان اهل سنت از عامر بن واثله چنین نقل کرده اند: عامر نقل می کند که من حرف های اعضای شورا را از پشت در می شنیدم. شنیدم که علی (ع) می گفت: «مردم با ابوبکر بیعت کردند و حال آن که سوگند به خدا که من از ابوبکر نسبت به خلافت سزاوارتر و شایسته تر بودم، ولی به خاطر این که مردم دوباره به جاهلیت و کفر بر نگردند و نزاع و درگیری رخ ندهد، سکوت کردم … سپس مردم با عمر بیعت کردند و حال آن که من از او شایسته تر و سزاوارتر بودم، ولی باز به علت حفظ اسلام سکوت کردم».[4] این روایت با اندکی اختلاف در منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.[5]
در روایات شیعی آمده است که پس از پایان یافتن سخنان حضرت علی (ع) اعضای شورا با هم مشورت کردند و گفتند: ما فضیلت او را می دانیم و می دانیم که او شایسته ترین فرد به خلافت است، ولی علی در تقسیم بیت المال و سایر امکانات هیچ کس را بر دیگری ترجیح نمی دهد. اگر او را خلیفه قرار دهیم با ما مثل بقیۀ مردم رفتار خواهد کرد… .[6]
بنابر این باید گفت تنها ایرادی که اعضای شورا بر علی(ع) یافتند، عدالت او بود. همان گونه که در جریان سقیفه به بهانه گشاده رویی و شوخ بودن، او را کنار گذاشتند.[7]
[1]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج 1، ص 147، نشر مرتضی، مشهد، 1403هـ.ق
[2]. هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، ص 24، چاپ دوم، مکتبة القاهرة، 1385هـ.ق.
[3]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 2، ص 61، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیة، 1378هـ.ق.
[4]. هندی، متقی، کنز العمال، ج 5، ص 724، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409ق؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 434، تحقیق، شیری، علی، دارالفکر، بیروت، 1415 ق.
[5]. خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب خوارزمی، ص 217، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1414هـ.ق.
[6]. احتجاج، ج 1، ص 210.
[7]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق، محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 4، ص 229، دار التراث، بیروت، لبنان، بی تا.