کپی شد
احتجاجات امام علی (علیه السلام)
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در طول حیات شریف خویش، احتجاجات، مناظرات و گفتگوهایی با افراد و گروههای مختلف داشته که به بعضی از آنها اشاره می شود:
- احتجاج امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اعضای شورای شش نفره
جابر بن یزید جعفىّ از امام باقر (علیه السّلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامى که زمان وفات عمر بن خطّاب فرا رسید و (برای امر خلافت بعد از خود) تصمیم به تشکیل شورا گرفت، به دنبال شش نفر از قریش که علىّ بن ابى طالب (علیه السّلام)، عثمان بن عفّان، زبیر بن عوّام، طلحة بن عبیداللَّه، عبدالرّحمن بن عوف و سعد بن ابى وقّاص بودند، فرستاد و دستور داد که آنان در خانهاى نشسته و از آن مکان بیرون نروند تا با یک نفر از آنان (به عنوان خلیفه) بیعت کنند. در این میان هرگاه چهار نفر بر یک نفر توافق نموده و یک نفر در طرف اقلّیت واقع شد و از بیعت آن کسى که از طرف اکثریت انتخاب مىشود، امتناع نمود، (آن یک نفر) کشته شود و اگر دو نفر امتناع نمودند و سه نفر بیعت کردند، آن دو نفر کشته شوند. این شورا تشکیل شد و در نهایت، مجلس به نفع عثمان تمام شد.
هنگامى که أمیرالمؤمنین (علیه السّلام) تلاش جمع را در بیعت با عثمان دید، براى اتمام حجّت و روشن شدن حقیقت برخاسته و فرمود: گفتار مرا بشنوید و چنان چه حقّ و درست بود، بپذیرید و اگر باطل و نادرست بود آن را انکار کنید، سپس فرمود:
شما را به خدا سوگند! همان خدایى که بر صدق و کذب شما واقف است، آیا در میان شما جز من کسى هست که بر دو قبله نماز گزارده باشد؟ گفتند: نه.[1]
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که دو بار بیعت کرده باشد، یکى بیعت فتح و دیگرى بیعت رضوان؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که برادرش[2] مزین به دو بال در بهشت باشد؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که عمویش سید الشّهداء[3] باشد؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که همسرش بانوى زنان عالمیان باشد؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که دو فرزندش، دو فرزند رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بوده و آن دو آقاى جوانان بهشتى باشند؟ گفتند: نه … .
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) او را در غدیر خمّ به اذن خداوند با دست مبارک خود بلند کرده و بفرماید: «هر که من مولاى او هستم على مولاى او است، خداوندا با دوست او دوست و با دشمن او دشمن باش»؟ گفتند: نه … .
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دست او را در روز بدر بالا گرفته تا آن جا که مردم زیر بغلش را ببینند و فرموده باشد: «بدانید که این پسر عموى من و وزیر من است، پس او را یارى نموده و همفکرى کنید و او را تصدیق نمایید؛ زیرا همو است که پس از من سرپرست شما است»؟ گفتند: نه … .
سپس أمیرالمؤمنین (علیه السّلام) رو به اهل شورا کرده و فرمود: در صورتى که همه آن چه گفتم مورد تصدیق شما بوده و بدان اقرار دارید و از فرمایش پیامبرتان بر شما آشکار گردید، پس رعایت تقواى خداوندِ واحدِ بىشریک را نموده و از سخط و غضب و معصیت او بپرهیزید و حق را به اهلش برگردانید و از روش پیامبرتان پیروى نمایید؛ زیرا اگر مخالفت کنید، در اصل با خدا مخالفت کردهاید، پس (خلافت) را به کسى که سزاوار آن است و او شایسته خلافت است بسپارید.
آن گاه امام باقر (علیه السّلام) فرمود: آن جماعت پس از فکر و مشاوره با خود گفتند: ما به فضل او پى بردیم و دانستیم که او از همه به خلافت شایستهتر است، ولى وی مردى است که هیچ کس را بر دیگرى برتری ندهد و اگر او را خلیفه کنیم ما و دیگر مردم را به یک نگاه مىنگرد، لذا بهتر است خلافت را به عثمان دهیم؛ زیرا او بر اساس میل ما عمل می کند. پس امر خلافت را به عثمان واگذار نمودند!!.[4]
- احتجاج أمیر المؤمنین (علیه السّلام) بر ناکثین (پیمان شکنان و برپاکنندگان جنگ جمل)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن زمان که برپاکنندگان جنگ جمل بیعت خود را با او شکستند، به آنان فرمود: به درستى که خداوند صاحب شکوه و بزرگواری، آن هنگام که موجودات را آفرید، از میان آنان بهترین را انتخاب نموده و از بین بندگان خود پاکترین را برگزید و از میان ایشان رسولى را ارسال فرمود. آنگاه بر او کتاب خود را فرو فرستاد و قوانین دینى و فرائض را برایش معین و واجب نمود. پس تمام کلام الهى در آیهای است که امر فرمود: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ».[5] بعد فرمود: این آیه فقط مخصوص ما اهل بیت است نه غیر ما، ولى «شما به گذشته خود باز گشته»[6] و مرتدّ شده و پیمان شکستید و عهد خود را زیر پا نهادید. البته این کار هیچ زیانى به خداوند نمیرساند، با این که خداوند فرموده بود که آن را به خدا و رسول و صاحبان امر باز گردانده و واگذار نمایید، همانها که حقیقت را مىفهمند. پس ابتدا اعتراف نمودید و پس از آن انکار کردید، در حالی که خداوند برایتان فرموده بود: «به پیمانى که با من بستهاید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم (و در راه انجام وظیفه، و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید!».[7]
بىشک صاحبان کتاب و حکمت و ایمان؛ آل إبراهیم (علیه السلام) هستند، و خداوند این مطلب را برای آنان واضح و آشکار ساخت، ولى (مردم به آنها) حسد ورزیده، پس خدای متعال این آیه را نازل فرمود: «یا این که نسبت به مردم [پیامبر و خاندانش]، و بر آن چه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟ ما به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمى در اختیار آنها [پیامبران بنى اسرائیل] قرار دادیم، ولى جمعى از آنها به آن ایمان آوردند و جمعى راه (مردم را) بر آن بستند. و شعله فروزانِ آتش دوزخ، براى آنها کافى است!»،[8] پس آل إبراهیم ما هستیم که مورد حسد واقع شدیم، همان طور که پدران ما مورد حسد واقع شدند، و نخستین فردى که به وی حسادت شد، حضرت آدم (علیه السلام) بود که خداوند وى را با دست قدرت خود آفریده و از روح خود در کالبد او دمید، و ملائکه خویش را به سجده بر او واداشت و تمام اسماء و نامها را به او آموخت و وی را بر جهانیان برگزید، پس شیطان به او رشک برده و از گمراهان گردید، سپس قابیل به هابیل حسادت نمود و او را کشت و از جمله زیانکاران شد، و حضرت نوح (علیه السلام) (نیز) مورد حسد قوم خود قرار گرفت، پس گفتند: «این بشرى است مثل شما، از آن چه مىخورید مىخورد و از آن چه مىنوشید مىنوشد! (پس چگونه مىتواند پیامبر باشد؟! و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت کنید، مسلّماً زیانکارید»[9] و انتخاب فرد برگزیده با خدا است، هر که را بخواهد برگزیند و هر که را بخواهد مخصوص رحمت خود نماید و حکمت و علم را به هر که خواهد بدهد.
سپس بر پیامبر ما محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) حسد ورزیدند، بدانید که ما آن اهل بیتى هستیم که خداوند رجس و پلیدى را از ما دور ساخته، و ماییم آن جماعتى که همچون پدرانمان مورد حسد و رشک واقع شدیم، خداوند عزوجل میفرماید: «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروى کردند، و (همچنین) این پیامبر (به او از همه سزاوارترند)»[10] و نیز فرموده: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آن چه خدا مقرّر داشته اولى هستند».[11]
پس ماییم شایستهترین مردم به حضرت إبراهیم، و ماییم وارث و رحم و خانواده او که وارث کعبه شدیم، و ماییم آل إبراهیم، آیا شما از آیین إبراهیم بر میگردید؟ با این که خداوند متعال مىفرماید: «هر کس از من پیروى کند از من است»!.[12]
اى قوم، من شما را به سوى خدا و رسول او و به کتاب و ولىّ امر او مىخوانم، شما را به سوى وصىّ و وارث پس از او دعوت مىکنم، پس ما را اجابت کنید، و از آل إبراهیم پیروى نموده و به ما اقتدا کنید؛ زیرا رعایت آن در حقّ ما آل إبراهیم بر همه فرض و واجب است، و دل های مردم به ما مایل است، و این همان دعاى إبراهیم (علیه السلام) است که عرض نمود: «پروردگارا! (من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند) تو دلهاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز»،[13] آیا از ناحیه ما به شما بدى رسیده، جز آن که به خداوند و آن چه فرو فرستاده ایمان آوردیم، پس از تفرقه بپرهیزید که گمراه شوید، و خداوند خود بر شما شاهد است که من شما را انذار نموده و به سوى حقّ دعوت کرده و ارشاد نمودم، دیگر خود مىدانید و اختیار خود.[14]
[1]. اشاره به داستان تغییر قبله است. بيت المقدس قبله نخستين و موقت مسلمانان بود و يهود پس از ورود پيامبر (صلی الله علیه و آله) به مدينه اين موضوع را دستاويز خود قرار داده، مرتبا مسلمانان را سرزنش مىكردند که اينها استقلالى از خود ندارند. اينان پيش از آن كه ما به آنها ياد دهيم اصلا از امر قبله سر در نمىآوردند!، قبول قبله ما دليل بر قبول مذهب ما است! و مانند اينها …؛ لذا پيامبر (صلی الله علیه و آله) انتظار مىكشيد كه فرمان تغيير قبله صادر شود. تا آن که این فرمان در آیه 144 سوره بقره صادر گردید و پیامبر و مسلمانان در حالی که مشغول اقامه نماز ظهر بودند، پيك وحى الهی نازل شده و بازوان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را گرفته و از بيت المقدس به سوى كعبه بر گردانيد. وقتی جهت قبله رسول خدا تغییر کرد، فورا مسلمانان نیز صفوف خود را تغيير دادند. حتى در روايتى مىخوانيم كه زنها جاى خود را به مردان و مردان جاى خود را به زنان دادند (بايد توجه داشت كه بيت المقدس تقريبا در سمت شمال بود، در حالى كه كعبه درست در سمت جنوب قرار داشت). جالب اين كه تغيير قبله يكى از نشانههاى پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در كتب پيشين ذكر شده بود، چه اين كه آنها خوانده بودند كه او به سوى دو قبله نماز مىخواند: «يصلى الى القبلتين». از سؤال امیرالمؤمنین از اعضای شورای شش نفره و پاسخ و اقرار آنها برمی آید که هیچ یک از آنها در این قضیه شرکت نداشتند، ولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) شرکت داشته است.
[2]. جعفر بن ابیطالب.
[3]. حمزة بن عبدالمطلب.
[4]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 132 – 145.
[5]. نساء، 59.
[6]. اشاره به آیه «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُم»، آل عمران، 144.
[7]. بقره، 40.
[8]. نساء، 54 و 55.
[9]. مؤمنون، 33 و 34.
[10]. آل عمران، 68.
[11]. احزاب، 6.
[12]. ابراهیم، 36.
[13]. همان، 37.
[14]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 160 و 161؛ طبرى، محمد بن جرير، المسترشد في الإمامة، ص 396 – 399.