کپی شد
اثبات وجود ذهنی
در فلسفه برای اثبات وجود ذهنی دلایل زیادی ارائه شده است که در این جا به سه مورد اشاره می شود:
1. هنگامی كه به تصوراتمان نگاه میكنیم، می بینیم بعضی از چیزهایی را كه تصور می كنیم در خارج از ذهن موجود نیستند؛ مثلاً می توانیم كوهی از طلا را تصور كنیم، در حالی كه در خارج از ذهن چنین چیزی وجود ندارد. بنابر این، تصوراتی از اشیای معدوم در خارج داریم كه از یكدیگر متمایزند. این تصورات كه در خارج از ذهن معدوم هستند باید در جایی وجود داشته باشند كه به آن موطن، ذهن می گوییم.
2.دلیل دوم این است که ما كلی عقلی را درک می كنیم و جایگاه كلی عقلی نیز در خارج از ذهن نمیتواند باشد؛ زیرا كلی عقلی، مفهوم كلی با وصف كلیت است؛ مثلاً انسان با قید كلیت، كلی عقلی است. چین مفهومی در خارج از ذهن نمی تواند باشد؛ زیرا «انسان» با این قید كه بر افراد زیادی منطبق شود، نمیتواند در خارج از ذهن موجود شود، پس حتماً در ذهن موجود است.
3. استدلال سوم بر اساس تصديق و حكم بر امور عدمی بنا شده است در حالی كه دليل قبلی بر اساس تصور امور عدمی بنا شده بود. اين استدلال میگويد كه در بعضی از قضايای موجبه بر موضوعاتی حكم میشود كه در خارج از ذهن اصلاً وجود ندارند يا اگر آن موضوعات دارای افرادی هستند، حكم به افراد موجود اختصاص ندارد؛ بلكه افراد معدوم را نيز شامل میشود؛ مثلاً گفته می شود: «كوهی از طلا گرانبها است»، يا «اجتماع نقيضين با اجتماع ضدين متفاوت است» و يا «مجموع زوايای داخلی مثلث180 درجه است»، اين قضايا همگی صادق هستند. از طرف ديگر، در قضايای موجبه صادقه، وجود موضوع ضروری است، بر خلاف قضايای سالبه كه با نبودن موضوع نيز سازگار است. مثلاً قضيه «سيمرغ پرنده است»، كاذب است؛ زيرا وقتی سيمرغ وجود ندارد، هيچ حكمی را نمی توان ثابت كرد. اما قضيه «سيمرغ پرنده نيست»، صادق است؛ زيرا وقتی سيمرغ وجود ندارد، روشن است كه پرنده هم نيست. ولی در قضايای موجبه؛ چون حكمی برای موضوع ثابت می شود، طبق قاعده فرعيه كه می گويد: «ثبوت چيزی برای چيزی، فرع ثبوت مثبتله است»، وجود موضوع ضروری است. قاعده فرعيه نيز بديهی است كه هركس آن را وجداناً درک میكند و تصديق مینمايد. روشن است كه تا چيزی وجود نداشته باشد، نمیتوان هيچ صفت يا حكمی را به او داد و مفاد قاعده فرعيه جز اين چيز ديگری نيست. حال با توجه به مطالب بالا گفته می شود؛ چون ما قضايای موجبه صادقی داريم كه موضوع آنها در خارج از ذهن معدوم است و طبق قاعده فرعيه، موضوع بايد موجود باشد، پس موضوع آنها حتماً در جای ديگری؛ يعنی در ذهن موجود است.[1]
[1]. جوادي آملی، عبد الله، رحيق مختوم، بخش چهارم، ج 1، ص 103؛ ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحمکة، ص 36 و 37.