searchicon

کپی شد

ابوذر

چکیده مقاله ابوذر

ابوذر غفاری از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) بود که در همان اوائل دعوت آن حضرت به اسلام گروید و جزو نخستین مسلمانان به شمار می آمد.

مشهور مورخان، نام کامل او را «جندب بن جنادة بن قيس» ذکر کرده‌اند، که به ابوذر غفاری معروف شد. مادر ابوذر نیز از قبیله بنی غفار، به نام رمله دختر وقیعه بود. ابوذر قبل از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز خداپرست بوده و در نتیجه آشنایی با پیامبر، به اسلام گروید. ابوذر برخلاف دیگر مسلمانان، بعد از اسلام آوردن، در مکه نماند و به قبیله خود بازگشت و حتی بعد از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به مدینه، به آن‌جا نرفت. او در زمان جنگ‌های بدر، احد و خندق نیز در میان قبیله خود بود. وی بعد از جنگ خندق نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و تا زمان رحلت آن حضرت با ایشان بود. او همچنین تا زمان مرگ ابوبکر؛ خلیفه اول در مدینه به سر می‌برد.

ابوذر از جمله اصحابی بود که به صراحت لهجه و شجاعت معروف بوده و حتی گفته شده که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) عهد بسته بود که از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نهراسد. روایت مشهوری به این ویژگی ابوذر اشاره دارد: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده، گوينده‌اى راستگوتر و نيک‌تر از ابوذر».

ابوذر غفاری، صراحت لهجه و حقیقت‌گویی خود را تا آخر عمر داشت. شاید همین ویژگی، سبب تبعید و در نهایت مرگ او شده باشد. او از جمله افراد بسیار نزدیک به امام علی (علیه السلام) بوده است. بعد از ماجرای سقیفه او به همراه تعداد معدودی از اصحاب، در کنار حضرت علی (علیه السلام) باقی ماند و از یاران نزدیک ایشان به شمار می‌آمد.

ابوذر بعد از مرگ خلیفه اول به شام رفت، اما دور شدن از مدینه به معنای جدایی او از اسلام نبود. او تا زمان عثمان در آن‌جا ماند تا این‌که عثمان، دستور بازگشت او به مدینه را داد. علت این دستور چنین بود که ابوذر در آنجا خاری در چشم معاویه بود و در مقابل بدعت‌های او ایستادگی می‌کرد و با همان صراحت لهجه خود، او را رسوا می‌ساخت. او از عملکرد معاویه در شام گلایه داشت و همین، سبب نامه‌نگاری معاویه به عثمان و شکوه و گلایه از ابوذر شد. ابوذر بعد از برگشت از شام نیز ساکت نماند و اعتراضات شدیدی نسبت به عثمان کرد. او حتی گفت‌‌وگوی تندی با او نزد اصحاب داشت. در نهایت، عثمان او را به ربذه تبعید نمود. او در آن‌جا بود تا در سال ۳۳ قمری از دنیا رفت و عبدالله بن مسعود بر او نماز گزارد.

زندگی‌نامه ابوذر غفاری

مشهور مورخان نام کامل او را «جندب بن جنادة بن قيس»، ذکر کرده اند که به ابوذر غفاری معروف شد.[1] او قبل از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خداپرست بوده[2] و در همان اوائل دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به اسلام گرویده است. وی جزو نخستین مسلمانان و اصحاب به شمار می آمد.[3]

ابوذر برخلاف دیگر مسلمانان، بعد از اسلام آوردن، در مکه نماند و به قبیله خود بازگشت. او حتی بعد از هجرت پیامبر به مدینه، نیز به آنجا نرفت و در زمان جنگ های بدر، احد و خندق نیز در میان قبیله خود بود. تا اینکه بعد از جنگ خندق نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و تا زمان رحلت آن حضرت با ایشان بود.[4] او همچنین تا زمان مرگ ابوبکر؛ خلیفه اول در مدینه به سر می برد.[5]

نسب و خاندان ابوذر غفاری

مشهور مورخان نسب و اجداد ابوذر غفاری را چنین ذکر کرده اند: جندب بن جنادة بن قيس بن عمرو بن مليل بن صعير بن حرام بن غفار که به ابوذر غفاری معروف شد.[6]

همچنین مادر ابوذر نیز از قبیله بنی غفار، به نام رمله دختر وقیعه بود.[7]

ولادت ابوذر غفاری

از تاریخ ولادت ابوذر غفاری در منابع تاریخی گزارشی مورد اعتنایی ذکر نشده است. البته در برخی منابع اهل سنت به طور تقریبی به آن اشاره شده که او بیست سال قبل از ظهور اسلام به دنیا آمده است.[8]

اسامی و القاب مشهور ابوذر غفاری

در مورد اسم این صحابه بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) اختلاف شده است. مورخان اینگونه به اسامی وی اشاره کرده اند: جندب بن جناده، بریر بن عبد الله، بریر بن عشرقه، بریر بن جندب، جندب بن عبد الله، جندب بن السکن.

در میان این اسامی از همه معروف تر، جندب بن جناده می باشد که مورخان بیشتر به آن اشاره کرده اند.[9]

همچنین در تاریخ، جندب بن جناده، به ابوذر غفاری مشهور شده است، که به طور معمول ایشان را به این نام می شناسند.[10]

خانواده ابوذر غفاری

بنابر آن چه در منابع آمده، همسر ابوذر را نیز «امّ‌ ذر» گفته اند.[11] همچنین ‏او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته که کلینی در کتاب کافی روایتی را دراین زمینه در باب وفات ذَر نقل نموده است.[12]

همسر ابوذر غفاری

محمد بن عمر از موسى بن عبيدة نقل می کند که عبد الله بن خراش كعبی‏ به من خبر داد: ابوذر را در ربذه در سايبانى مويين ديدم. همسرش هم زنى سياه بود. گفتم: اى ابوذر چرا زن سياه گرفته اى؟ گفت: ازدواج با كسى كه (در ظاهر) پایین تر از من باشد و مرا متواضع سازد، خوش‌تر از آن است كه با كسى ازدواج كنم كه بر من برترى داشته باشد. من همواره امر به معروف و نهى از منكر مى كنم و گفتن سخن حق براى من دوستى باقى نگذارده است.

عفان بن مسلم از همام بن يحيى و او از قتاده و قتاده از ابو قلابه نقل می کند که ابو اسماء گفت: در ربذه حضور ابوذر رسيدم. همسرش كه زنى سياه و داراى گوشواره هاى آويخته از بالاى گوش خود و زشت و بد منظر بود، حضور داشت. بر او نشانى از خلوق (ماده معطرى كه زنان بر پيشانى خود به صورت خال مى نهادند) و جامه هاى چسبان نبود.[13]

در منابع تاریخی بیش از مطالب فوق نام و نشانی از همسر ابوذر غفاری یافت نشد.

فرزندان ابوذر غفاری

در مورد فرزندان ابوذر غفاری در منابع تاریخی به ندرت بحث به میان آمده است، اما آنچه که بیشتر مورد نظر بوده است یک فرزند پسر برای ایشان می باشد که «ذر» نام او بوده است،[14] فرزند ابوذر در زمان حیاط ایشان از دنیا می رود.[15] برخی برای او فرزند دختری هم ذکر کرده اند.[16]

علم ابوذر غفاری

در مورد علم ابوذر غفاری جمعی از صحابه نقل کرده‌اند: وجود ابوذر پر از علم و سرآمد در زهد، ورع و گفتار حق و راست بود.[17] از امیر المؤمنین على (علیه السلام) در مورد ابوذر پرسيدند، فرمود: «او مردی است که علمی را در وجود خود حفظ کرده، که مردم از درک آن عاجز هستند؛ سپس‌ بر آن‌ علم‌ اعتماد نموده‌ و آن را در خود تحمّل‌ کرد و چيزي‌ از آن‌ را از خود بيرون نياورد».[18]

یکی از اصحاب (اصحاب پیامبر) به نام مرثد نقل مى كند: كنار ابوذر غفارى نشسته بودم، مردى بر او وارد شد و گفت: مگر امير المؤمنين[19] تو را از فتوا دادن نهى نكرده است؟ ابوذر گفت: به خدا سوگند اگر شمشير بر گلوى من بگذاريد كه گفتارى را كه از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شنيده‌ام، نقل‏ نكنم، پيش از آن‌كه گلويم را ببريد آن را خواهم گفت.

از ابوذر نقل شده كه مى‏‌گفته: پس از آن‌که محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را ترک می‌کردیم، چنان می‌شدیم كه اگر پرنده‌اى در آسمان بال مى‌زد، از آن حالت (بال زدن پرنده)، دانشى را به خاطر مى‌آورده و بهره علمى مى‌برديم.[20]

اساتید ابوذر غفاری

هر انسانی برای رشد در مراتب علمی نیاز به اساتید و معلمانی دلسوز دارد. روایات[21] متعددی نشانگر آن است که ابوذر غفاری از محضر اساتیدی؛ مانند شخص پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بهره برد و از کسب علم و دانش تا آخرین لحظه عمر خود در صورت حضور و هم‌جواری با آن بزرگواران، لحظه ای دریغ نکرد.

هر زمان که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) یا امیر المؤمنین (علیه السلام) با ابوذر غفاری ملاقات می کردند، مطالب گسترده ای از علم و تقوای الهی را در اختیار ایشان قرار می دادند.[22]

فرازهای زندگی ابوذر غفاری

زندگی هر فرد، با توجه به مکان و زمانی که در آن زندگی می کند، همواره با درس ها، تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، غم ها، شادی ها، شکست ها و پیروزی های زیادی همراه است. راه زندگی همیشه هموار نیست. انسان ها در طول سفر زندگی با چالش ها و دست اندازهای متعددی مواجه می شوند. فردی که از آگاهی لازم برخوردار است، این چالش ها را نه تنها مانع پیشرفت در زندگی نمی پندارد، بلکه موانع را محکی برای جرأت، قدرت، ضعف و ایمان خود می داند.

ابوذر غفاری از زمره افرادی بود که در طول حیات پربرکت خود، مجاهدت های فراوان نموده و زحمت های بسیاری کشید. او برای تقویت اسلام مجاهدت های فراوانی نمود. وی برای این امر مهم؛ چندین مرتبه مجبور به ترک دیار خود شده و به مناطق دور فرستاده شد، که در جای خود به آن پرداخته می شود.

ابوذر غفاری در گذراندن زندگی خود چه در مسائل اقتصادی و چه اجتماعی بسیار اهل پرهیز و قناعت بود. ميزان عطاى ساليانه او چهار هزار درهم بود. هر گاه كه عطاى خود را مى گرفت، خادمش را فرا مى خواند و از ميزان مايحتاج ساليانه مى پرسيد و آنها را مى‏خريد. سپس باقى مانده پول را به پشيز و پول هاى مسين تبديل مى كرد و مى گفت: هر كس سيم و زر بيندوزد، داغ مى‏شود و آتش زنه صاحبش خواهد شد تا هنگامى كه آن را در راه خدا پراكنده سازد.[23]

زمانی که ابو موسى اشعرى پس از اميرى خود به مدينه برگشت، به ديدار ابوذر رفت كه ملازم و همراهش باشد. ابوذر به او گفت: از من فاصله بگير و پى كار خود باش. ابو موسى گفت: آفرين بر برادرم. ابوذر او را از خود دور كرد و گفت: تو برادر من نيستى، من پيش از آنكه تو به اميرى گماشته شوى برادرت بودم.[24]

از ابوذر نقل شده که می گفت: سپيدى موى و باريكى استخوانم مرا از اينكه با عيسى بن مريم (علیهما السلام) سعادت ديدار داشته باشم، نااميد نمى كند. او در سايبانى از موى (چادر مويى) زندگى مى كرده است. از خواهرزاده ابو ذر پرسیدند او چه چيزى از خود به جا گذاشت و ميراث وی چه بود؟ گفت: دو الاغ ماده،یک الاغ نر، چند رأس بز ماده و يكى دو نفر شتر باركش.[25]

وفات ابوذر غفاری

پس از چندی که ابوذر در ربذه به سر برد، مرگ او فرا رسيد و به حال احتضار افتاد و همسرش شروع به گريستن كرد. ابوذر پرسيد: چرا گريه مى‏كنى؟ گفت: از اين مى گريم كه به تنهايى نمى توانم تو را به خاک بسپارم و پارچه و جامه كافى براى كفن تو ندارم. ابوذر گفت: گريه مكن، چرا كه روزى من همراه چند نفر دیگر در محضر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بودیم و شنيدم كه آن حضرت فرمود: مردى از شما بر فلات دور افتاده اى از زمين خواهد مرد و گروهى از مؤمنان براى جمع كردن جنازه اش خواهند رسيد. اکنون همه آنهایى كه آن روز در محضر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بودند در شهرها و كنار مردم درگذشته و از ايشان كسى جز من باقى نمانده است. پس من در اين فلات خواهم مرد. اكنون مواظب راه باش كه به زودى آنچه را به تو گفتم خواهى ديد، به خدا سوگند نه دروغ مى‏گويم و نه به من دروغ گفته شده است. همسرش گفت: چگونه چنین چیزی ممكن است در حالی كه رفت و آمد حاجيان هم تمام شده است؟! ابوذر گفت: با وجود اين، تو مواظب راه باش. در همين حال ناگهان سوارانى نمایان شدند و اوضاع را جویا شدند. زن گفت: مرد مسلمانى در حال مرگ است، او را تجهيز و كفن كنيد كه خدايتان شما را پاداش دهد. پرسيدند او كيست؟ گفت: ابوذر است. همگی گفتند: پدر و مادرمان فداى او باد و تازيانه هاى خود را بر گردن شتران آويخته، خود را كنار بالين ابوذر رساندند.

ابوذر به آنان گفت: مژده باد بر شما كه شما همان گروهى هستيد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) از آمدن شما خبر داده است. سپس گفت: شما را به حديثی دیگر از پيامبر (صلی الله علیه و آله) مژده می دهم که مى فرمود: هر زن و شوهر مسلمان كه دو يا سه فرزندشان بميرد و آنان آن مصيبت را در راه خدا تحمل و شكيبايى كنند، هيچ‏گاه آتش جهنم را نخواهند ديد. آنگاه گفت: امروز حال من چنين است كه مى بينيد و اگر خود جامه اى مى داشتم كه براى كفنم كافى باشد، خواهش مى‏كردم كه در چيز ديگرى كفن نشوم. اكنون هم شما را به خدا سوگند مى دهم هر كدام از شما كه تا كنون امير يا سرپرست گروهى يا مأمور بوده است، مرا كفن نكند. عموم آنان چنين كارهايى را عهده دار شده بودند جز يک جوان از انصار كه همراه ايشان بود. او به ابو ذر گفت: خاطرت آسوده باشد من اين كار را مى كنم. دو ملافه در جوال خويش دارم كه مادرم آن را بافته است. با آن دو و يكى از اين جامه ها كه بر تن من است، تو را كفن خواهم كرد. ابو ذر گفت: آرى تو دوست منى و مرا كفن كن.[26]

در مورد مرگ ابوذر غفاری خبر دیگری به این مضمون نقل شده است: زمان مرگ او سال 31 هجرى قمری بود. در آن هنگام، فقط زوجه و غلام وی در كنارش بودند. هنگام وفات، ابوذر به آن دو وصيت كرد: مرا غسل دهيد، كفن نمایيد، در وسط جاده قرار دهيد و به نخستين كاروانى كه از آنجا عبور مى كند، بگوييد اين جنازه جندب بن جناده، ابوذر غفارى؛ همراه (صحابی) رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) است. اينک كمک كنيد و او را دفن نمایيد. بعد از اينكه ابوذر درگذشت، او را غسل داده كفن كردند و در وسط جاده گذاشتند.

در اين هنگام ابن مسعود با گروهى، از عراق مى آمدند و مى خواستند براى انجام حج عمره به مكه معظمه بروند. آنها چون به ربذه رسيدند، ناگهان در وسط جاده جنازه اى را مشاهده كردند طورى كه نزديک بود چهارپايان، جنازه را لگد كوب كنند. غلام ابوذر برخاست و به كاروانيان گفت: اين جنازه ابوذر همراه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) است، ما را در دفن او كمک كنيد.

ابن مسعود از مركب پایين آمد و با چشمانى اشكبار گفت: رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) درست فرمود: «اى ابوذر تو تنها زندگى خواهى كرد و تنها خواهى مرد و تنها مبعوث خواهى شد».[27]

ویژگی‌های شخصیتی ابوذر غفاری

ابوذر مردى با قامت كشيده و گندم گون بود که تمام موهاى سر و ريش او سپيد شده بود.[28] از ویژگی های او می توان به ساده زیستی،‌ قناعت در امور و صداقت در کردار اشاره کرد. محمد بن عمر واقدى نقل مى كند ابوذر را ديدم که پارچه ‏اى داراى خطوط سياه و سپيد را به كمر بسته و نماز مى گزارد. پرسيدم اى ابوذر، جامه ديگرى غير از اين چادر راه راه ندارى؟ گفت: اگر مى داشتم، آن را بر من مى ديدى. گفتم: دو روز پيش كه دو جامه نو داشتى؟ گفت: اى برادر زاده به كسى دادم كه از من به آن نيازمندتر بود. گفتم: به خدا سوگند كه تو خود به آن دو نيازمندترى. گفت: خدايا از تو آمرزش مى خواهم، سپس به من گفت: امور دنيا را بزرگ مى كنى. مگر نمى بينى كه اين جامه را بر تن دارم و جامه بهتر ديگرى هم براى مسجد دارم. وانگهى داراى چند بز ماده هستم كه شير آنها را مى دوشيم. يكى دو الاغ هم داريم كه خواربار خود را بر آنها بار مى كنيم و خدمتكارى كه براى ما خوراک فراهم مى كند. چه نعمتى برتر و بهتر از اين نعمت كه ما در آن هستيم؟

واقدی نیز نقل مى كند: مردى از قوم ما اموالى به ابوذر عرضه داشت. او از پذيرفتن آن خوددارى كرد و گفت: يكى دو الاغ داريم كه بارهاى خود را بر آنها حمل كرده، چند ماده بز داريم كه مى دوشيم. همچنین كنيزكى كه خدمتگزارى ما را بر عهده دارد و با او در مورد آزاديش چيزى نوشته ایم. علاوه بر جامه هاى خود، عبايى هم داريم و من بيم آن دارم كه در مورد بيش از اين از من حساب خواسته شود.

ابوذر وقتی آن چند بز و ميش خود را مى دوشيد، نخست و پيش از آنكه خود چيزى بياشامد، براى همسايگان و ميهمانانش مى فرستاد. شبى او را ديدم كه بزهاى خود را چندان دوشيد كه در پستان آنها چيزى باقى نماند. چون مقدار آن اندک بود، با مقدار كمى خرما براى همسايگان و ميهمانانش فرستاده، معذرت خواست و گفت: اگر چيز بهترى مى داشتم، حضورتان مى آوردم. واقدی می گوید: من نديدم كه در آن شب او چيزى بچشد.[29]

فلسفه اسامی، القاب و شهرت ابوذر غفاری

او را ابوذر می خواندند؛ از این رو که فرزندی به نام «ذر» داشت.[30] راست گویی، از مهم ترین ویژگی های اخلاقی ابوذر به شمار می آید که منابع گوناگون تاریخی، رجالی، حدیثی و تفسیری بر آن توافق دارند و از زبان پیامبر، او را الگوی راست گویی شمرده اند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در حدیثی می فرماید: «ابوذر، راست گوی این امت است».[31]

ابوذر غفاری آن چنان فروتن بود که بر پایه برخی نقل ها، پیامبر او را به حضرت مسیح (علیه السلام) تشبیه کردند؛ «هر کس دوست دارد فروتنی حضرت عیسی بن مریم (علیهما السلام) را ببیند، به ابوذر بنگرد».[32]

اخلاق و صفات ابوذر غفاری

از میان اصحاب پیامبر بزرگ اسلام، کمتر کسی را می توان یافت که به پای ابوذر غفاری برسد و ویژگی های فراوان و به ظاهر گوناگون را با تفکر، آزاداندیشی، مجاهدت نفس و سخت کوشی به دست آورده باشد. بنابراین، او یکی از شخصیت های نادر صدر اسلام است. بیان فضایل ابوذر در این نوشته نمی گنجد. شاید به همین دلیل است که منابع گوناگون تاریخی در باز گفتن فضایل این اسوه زهد، جهاد، عرفان و دانش، ناتوان مانده، به این سخن بسنده کرده اند: «مناقب ابی ذر کثیرة»؛ «فضایل ابوذر بسیار زیاد است».[33] اما «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید».

راست‌گویی ابوذر غفاری

راست گویی، از مهم ترین ویژگی های اخلاقی ابوذر به شمار می آید که منابع گوناگون تاریخی، رجالی، حدیثی و تفسیری بر آن توافق دارند و از زبان پیامبر، او را الگوی راست گویی شمرده اند. پیامبر در حدیثی می فرماید: ابوذر صدّیق هذه الامه؛[34] «ابوذر، راست گوی این امت است». در جای دیگر نیز می فرماید: «زمین در خود ندیده کسی را، و آسمان سایه نیفکنده بر فردی که از ابوذر راست گوتر باشد».[35]

ابوذر غفاری حدیثی را از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بازگو کرد. گروهی نپذیرفتند و وی را تکذیب کردند. او دل تنگ شد. نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) رفت و عرض کرد: «مگر شما این مطلب را نفرموده اید؟» حضرت فرمود: «آری!» آن گاه حدیث معروف صداقت ابوذر را بازگفت. در این هنگام، امام علی (علیه السلام) به آن دو پیوست و پیامبر در ادامه حدیث، با اشاره به علی (علیه السلام) ، چنین فرمود: «به جز این مرد که می آید؛ زیرا او همانا صدیق اکبر و فاروق اعظم است».[36]

پس از آنکه معاویه ابوذر را به دستور عثمان از شام به مدینه فرستاد، با وضعی تأثیرانگیز وارد شد؛ درحالی که ران های مبارکش بر اثر حرکت سریع شتر مجروح شده بود و نیروی ایستادن نداشت. همان طور که با حالی رنجیده بر عصا تکیه داده بود، دید مقداری مال در برابر عثمان قرار دارد و گروهی به طمع اینکه اموال را بین آنان قسمت کند، گرد او را گرفته اند. ابوذر که چنین دید، پرسید: «این مال ها از کجاست؟» عثمان گفت: «صدهزار درهم است که از اطراف فرستاده اند. منتظرم هرگاه دویست هزار درهم شد میان مسلمانان تقسیم کنم». ابوذر گفت: «صدهزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟» عثمان پاسخ داد: «صد هزار درهم». ابوذر گفت: «آیا به خاطر نداری شبی با هم خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیدیم. آن جناب افسرده بود و با ما سخن نگفت. صبحگاه که شرفیاب شدیم، شادمان و خندان بود. عرض کردم: «ای رسول خدا، سبب افسرده بودن دیشب و شادمانی امروز چیست؟»

حضرت فرمود: «چهار دینار از اموال مسلمانان نزد من مانده بود. می ترسیدم پیش از تقسیم، مرگ مرا دریابد. اکنون آن پول را قسمت کرده ام و از این روی شادمانم».

عثمان به کعب الاحبار گفت: «چه زیان دارد پیشوایی مقداری از بیت المال را تقسیم کند و مقداری دیگر را نگاه دارد؟» کعب گفت: «اگر ساختمانی از خشت طلا و نقره بسازد بر او باکی نیست».

ابوذر عصای خود را بلند کرد و بر سر کعب فرود آورد گفت: «تو را چه رسد که در احکام مسلمانان دخالت کنی. تو راست می گویی یا خدا که در این آیه می فرماید: «به آنان که طلا و نقره را می اندوزند و پنهان می کنند، از کیفری دردناک خبر بده. روزی که همان اندوخته ها را در آتش جهنم بگذارند و همانند آتشی سرخ کنند. پیشانی ای که بر تنگ دستان گره می زدند و پهلویی که از کمک به آنان تهی می کردند و پشتی که هنگام دیدن مستمندان بر آنان می گردانیدند، به وسیله ی همان پول های گداخته بسوزانند و داغ کنند. به آنان می گویند این همان اندوخته های شماست که می پنداشتید از اندوختن آن بهره می برید. اینک آنچه برای خود اندوختید بچشید».[37]

عثمان خطاب به ابوذر گفت: ای ابوذر تو پیری خرفت شده ای و عقلت را از دست داده ای؛ اگر این نبود که تو صحابی و همنشین پیامبر بودی، هر آینه تو را می کشتم.ابوذر به عثمان گفت: ای عثمان دروغ می گویی. بدان که حبیب و دوست من رسول الله (صلّی الله علیه و آله) به من خبر داد و فرمود: ای ابوذر کسی تو را گول نمی زند و نمی کشد. سپس گفت: اما ای عثمان عقل من آنقدر باقی است و در حافظه خود، سخنی را که از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در مورد تو و قوم تو شنیدم، به یاد دارم. عثمان گفت: چه چیزی از رسول الله (صلّی الله علیه و آله) در مورد من و قوم من شنیدی؟! ابوذر گفت: از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «هنگامی که تعداد مردان آٔل ابی العاص (جد عثمان) به 30 نفر برسد، مال خدا (بیت المال) را سرمایه خود قرار می دهند. کتاب خدا را با مکر و حیله به نفع خود تفسیر می کنند. بندگان (صالح) خدا را خوار و ذلیل و فاسقین و افرا آلوده به گناه را هم گروه و هم حزب خود قرار داده و با صالحان به جنگ می پردازند».

در اینجا عثمان به اطرافیان خود روی کرد و پرسید: «آیا هیچ یک از شما چنین حدیثی از پیامبر شنیده اید؟ همه برای خوشایند او گفتند: «ما چنین حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشنیده ایم».

سپس عثمان گفت علی (علیه السّلام) را بخوانید تا بیاید. پس کسی را در پی امیر مؤمنان، علی (علیه السلام)  فرستادند. عثمان به امام (علیه السلام)  عرض کرد: «ای علی، ببین ابوذر چه دروغی بر پیغمبر می بندد و چنین حدیثی را نقل می کند که هیچ کس آن را نشنیده است؟»

امام علی (علیه السلام)  فرمود: «عثمان ساکت شو، ابوذر را به دروغ گویی نسبت مده. من از شخص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که درباره او فرمود: “سخن گویی را آسمان سایه نیفکنده و زمین برنداشته که راست گوتر از ابوذر باشد”».

همه کسانی که چند دقیقه پیش، ابوذر را تکذیب کرده بودند، گفتند: «ما نیز از پیغمبر این سخن را درباره او شنیده ایم، علی راست می گوید».

اشک های ابوذر جاری شد. پس به آنان روی کرد و گفت: «وای بر شما، برای استفاده کردن از این مال، گردن دراز کرده اید و مرا به دورغ گویی نسبت می دهید که با این پیری بر پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله) دروغ می بندم. از آنان بپرسید: کدام یک از ما و شما بهتریم؟» عثمان گفت: «خیال می کنی تو از ما بهتری؟»

فرمود: «آری، چنین است؛ زیرا پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تاکنون به همین یک جبه گذرانده ام و دین خود را به دنیا نفروخته ام. اما شما چه بدعت ها که در دین نگذاشتید و برای میل به مال دنیا دین خود را خراب کردید. در اموال خدا نیز چه تصرف های نابجا کردید. خداوند از شما بازخواست خواهد کرد، اما از من پرسش نمی کند».[38]

دانش و حکمت ابوذر غفاری

ابوذر پس از هجرت به مدینه، هم نشینی با پیامبر (صلی الله علیه و آله) را برای دست یافتن به دانش اسلامی و حکمت دینی غنیمت شمرد. امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «ابوذر مردی است که آن قدر دانش فراگرفت که مردم از درک و کسب آن ناتوان شدند، و در حفظ و ضبط دانش و حکمتش چنان کوشید که ذره ای از آن ضایع نشد».[39]

در روایت دیگری آمده است که امام علی (علیه السلام) فرمود: «ابوذر، پیمانه ای از دانش لبریز است که دانش خویش را پالایش داده و ذره ای از آن را ضایع نکرده است» در ادامه می فرماید: «ابوذر فضایل بسیار داشت و در دانش و حکمت، هم پایه ابن مسعود به شمار می آید».[40]

پارسایی ابوذر غفاری

از ویژگی های چشمگیر ابوذر، کمترین استفاده او از دارایی های دنیاست. او نه تنها به دارایی های دیگران چشم طمع نداشت و در پی دست یافتن به بیت المال مسلمانان و عطایای حاکمان برنیامد، بلکه از دارایی های حلال خویش نیز کمترین مقدار را برمی داشت و باقی آن را در راه خدا به تنگ دستان می بخشید. ابوذر به این روش حتی در دوران تنگ دستی نیز ادامه داد.

آورده اند عثمان بن عفان، دویست دینار از اموال شخصی اش را به دو غلامش داد و گفت: با این پول نزد ابوذر بروید و بگویید عثمان به تو سلام رساند و گفت: «این دینارها را بردار و در زندگی ات خرج کن». ابوذر گفت: «آیا عثمان، مسلمان دیگری را نیز مثل من در بر لطف خویش قرار داده است؟» گفتند: «خیر». ابوذر گفت: «من یکی از مسلمانانم. مرا چنین نواخته و به دیگر مسلمانان توجه نکرده است؟ من به این تحفه نیاز ندارم…. من با ولایت علی بن ابی طالب و اولاد هدایت یافته اش از دیگران بی نیازم. این دینارها را به عثمان بازگردانید و بگویید ابوذر به این چیزها و آنچه نزد اوست، نیاز ندارد.[41]

در یکی از منابع چنین آمده است: «همه هزینه ابوذر، چهارصد دینار بود».[42]

امام علی (علیه السلام) پس از شنیدن خبر مرگ ابوذر فرمود: «حقارت دنیا در چشم ابوذر، او را در نظرم بزرگ و دوست داشتنی می کرد. او بنده شکم و در بند آرزوهای نایافته نبود. اگر به چیزی نیز می رسید، به تکاثر و بهره وری فراوان نمی پرداخت و بیشتر ایام را در خاموشی می گذراند…».[43]

ابوذر می گوید: «هزینه و خوراک من در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یک صاع خرما بود. چیزی بر آن نیفزوده ام و به این منوال می گذرانم تا با پروردگارم دیدار کنم».[44]

شجاعت ابوذر غفاری

از ویژگی های مثال زدنی ابوذر، شجاعت اوست. او پیش از اسلام آوردن، به شجاعت و جنگجویی در قبیله بنی غفار معروف بود. پس از مسلمان شدن نیز، نخستین فردی بود که اسلام خود را اظهار کرد و به تبیلغ علنی توحید پرداخت. همچنین شرکت فعالش در جنگ های گوناگون، از شجاعت او حکایت دارد. او مردی پرشور و شجاع بود که به تنهایی با مخالفان به رویارویی برمی خاست. خداوند، او را به نور اسلام هدایت کرد.[45]

وی این ویژگی را تا واپسین لحظه زندگی حفظ کرد. او تا هنگام رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شجاعانه برای برپایی حاکمیت اسلام و آیین توحید کوشید. در دوران پس از پیامبر نیز، عمرش را در راه زنده ساختن حق و عدالت گذراند و از شکنجه، تطمیع، تهدید و تبعید نهراسید. او در این دوران، چنان که پیامبر فرمان داده بود، به قبضه شمشیر دست نبرد، ولی بارها آن را آرزو کرد و گفت: «ای کاش اجازه داشتیم و شمشیرها به دستمان بازمی گشت!»

فروتنی ابوذر غفاری

ابوذر چنان فروتن بود که بر پایه  برخی نقل ها، پیامبر او را به حضرت مسیح (علیه السلام) تشبیه کرد: «هر کس دوست دارد فروتنی حضرت عیسی بن مریم (علیهما السلام)  را ببیند، به ابوذر بنگرد».[46]

تفکر و اندیشیدن ابوذر غفاری

ابوذر مردی خودجوش بود و با اندیشه و درایت اقدام می کرد. به همین سبب، دریافت که آیین پدرانش و مرام دودمان غفار، بر پایه درستی نیست. او همیشه در میان دریای افکار شناور بود. اندیشیدن ابوذر تا پایان عمر ادامه داشت. شخصی پس از فوت فرزند ابوذر، برای تسلیت به خانه وی رفت و از همسر ابوذر پرسید: «عبادت شوهرت چگونه بود؟»

همسر ابوذر پاسخ داد: «بیشتر عبادت ابوذر تفکر بود. او همه روز را تنها نشسته بود و می اندیشید». از امام صادق (علیه السلام)  روایت شده که فرمود: «بیشتر عبادت ابوذر، اندیشیدن و عبرت گرفتن بود».[47]

ابوذر از زبان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)

ابوذر غفاری از جمله اصحابی بود که مورد عنایت خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داشت.

پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ‏خطاب به مردم فرمود: كدام يک از شما پس از آنكه من از او جدا شوم با من به همان حال كه بوده است، ديدار خواهد كرد؟ ابوذر گفت: من. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: راست گفتى. سپس افزود: آسمان بر سر راستگوتر و صريح‏تر از ابوذر سايه نيفكنده و زمين مثل او را در بر نداشته است. هر كس از اينكه به زهد عيسى بن مريم (علیهما السلام) بنگرد خوشحال و شاد مى‏شود، به ابوذر بنگرد.[48]

ابوذر غفاری در مورد مجالست با پیامبر (صلی الله علیه و آله) این چنین مى‏گوید: روز قيامت مجلس من از همه به رسول خدا نزديكتر است و اين به آن جهت است كه از آن حضرت كه درود و سلام خدا بر او باد، شنيدم كه مى فرمود: نزدیک ترين شما روز قيامت به من كسى است كه از دنيا همان‏گونه بيرون رود كه در زمان رحلت من بوده است؛ (مال اندوزى و جهان جويى نكند). به خدا سوگند هيچ كس از شما نيست، مگر آنكه به چيزى از دنيا دست يافته است، جز من.[49]

ابوذر و اهل بيت (عليهم السّلام)‏

ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیده راستین خود در مواجهه با دشواری ها و مقابله با تبعیض ها کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به اراده استوار او راه نیافت. وی به تمام پیمان ها و تعهدات خود در قبال اسلام و شخص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) وفادار ماند. و نیز به همه دستورها و وصایای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عمل نموده، و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول ننمود. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر عمر از سیره سید المرسلین (صلی الله علیه و آله) منحرف نشد. . او پس از رحلت آ پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) بر اساس سفارش های آشکار و نهان آن حضرت (صلی الله علیه و آله) از ملازمان راستین امیرمؤمنان (علیه السلام) بود و آشکارا مناقب و فضایل اهل بیت پیامبر (علیهم السّلام) را ترویج می کرد. ابوذر با برخورداری از چنین معنای بی نظیری به نشر معارف آل پیامبر و ترویج و تحکیم منزلت آنان پرداخت و در گرایش مردم به اهل بیت نقش مهمی ایفا کرد.

هنگام وفات حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله) ابوذر غفاری در مدينه نبود. او بعد از اين که وارد مدينه شد، مشاهده كرد ابوبكر به عنوان خليفه انتخاب شده است. او با مشاهده این ماجرا گفت: شما در پوشش پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ميدان آمديد، ولى خويشاوندان او را ترک گفتيد. اگر خلافت را در اهل بیت او قرار داده بوديد، اختلاف پيدا نمی شد.

امام باقر (علیه السّلام) مى فرمايد: گروهى از مهاجران و انصار و غیر ايشان (در زمان خلافت ابو بکر) حضور على (علیه السّلام) آمده به ايشان عرض کردند: به خدا سوگند كه تو اميرمؤمنان و سزاوارترین مردم و نزديک ترين ايشان به پيامبر هستى، دست خويش را دراز كن تا با تو بيعت كنيم. به خدا سوگند كه پيشاپيش تو جان فدا مى كنيم و مى ميريم. على (علیه السّلام) فرمود: اگر راست مى گوييد، فردا صبح در حالى كه سرهاى خود را تراشيده باشيد، حاضر شويد. على (علیه السّلام)، ابو ذر، سلمان و مقداد سرهاى خود را تراشيده، اما كسى ديگر غير از ايشان سر خود را نتراشيد. لذا آنان برگشتند. آنها (گروهى از مهاجران و انصار) یک بار ديگر هم پيش على (علیه السّلام) آمده و آن سخن را تكرار كردند و على (علیه السّلام) همان گفتار را تكرار فرمود. باز هم جز همان سه نفر كسى سر نتراشيد.[50]

امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «… واجب است دوستى امير المؤمنين و كسانى كه بر طريقه رسول خدا باقی ماندند و تغيير و تبديل در دين او ندادند؛ مثل سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن ياسر و … خداوند از آنها راضی است و رحمت خداوند بر آنها است».[51]

مناقب ابوذر غفارى‏

ابوذر غفاری از جمله شخصیت های برجسته صدر اسلام است که از نظر فضائل والای اخلاقی در بین اصحاب پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) کم نظیر می باشد. وی یکی از بهترین یاران رسول خدا است.

شيخ مفيد در کتاب اختصاص روايت می كند رسول اكرم (صلّى الله عليه و آله) با چند نفر از ياران خود مشارطه[52] کردند که اهل بهشت باشند. آنان عبارت بودند از: سلمان فارسى، مقداد، ابوذر غفارى، عمار بن ياسر، ابو ساسان، ابو عمرو انصارى، سهل انصارى، عثمان بن حنيف و جابر بن عبد الله انصاری.[53]

امام صادق (عليه السّلام) فرمود: بعد از وفات حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله) همه از حق دست كشيدند و به دوران جاهليت و تعصبات نژادى برگشتند. در این میان تنها سلمان، ابو ذر و مقداد، در حق استوار ماندند و بعد ایشان عمار و گروهى ديگر به آنها ملحق شدند.[54]

در روايت ديگرى از حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله) رسيده كه آن حضرت فرمود: خداوند به من امر فرموده كه چهار نفر را دوست بدارم. گفتند: يا رسول الله آن چهار نفر كدامند؟ فرمود: على بن ابى طالب، مقداد بن اسود، ابو ذر غفارى و سلمان فارسى.[55]

ابن عبد البر از ابوذر غفاری نقل می کند که ایشان گفتند: از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) شنيدم مى‏فرمود: «اگر دو یا سه كودک از یک زن و مرد مسلمان بميرند، و آن زن و مرد صبر كنند و به قضاء و قدر خداوند راضى باشند آنها آتش را نخواهند ديد»، اكنون از ما سه فرزند درگذشته اند، و نيز شنيدم از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) كه فرمودند: «يكى از شما در بيابان خواهيد مرد و گروهى از مؤمنان بر جنازه او حضور پيدا مى‏كنند» اكنون از آن جماعت تنها من زنده مانده‏ام، و آنها همه در ميان مردم و آبادى ها درگذشتند. براى من شكى نيست كه مقصود آن حضرت من بودم، به خداوند سوگند نه دروغ مى‏گويم و نه به من دروغ گفته شده است.[56]

آثار و اقدامات ابوذر غفاری

پس از وفات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) که خیلی از صحابه، پست و مقام هایی را به دست آوردند، ابوذر به هیچ وجه سمتی نداشت؛ چون امارت و سلطنت را فساد و گمراهی می دانست. وی حتی ابوموسی اشعری را به دلیل پذیرفتن امارت سرزنش می کرد . ابوذر فردی صریح اللهجه بود که بدون تعارف صحبت می کرد. به همین دلیل عده ای از او دوری می کردند . وی يكى از سه تنى بود كه بر فرمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) استوار ماند.[57] به همين جهت، خلافت ابوبكر را انكار كرد.[58] او با برخى ديگر از بزرگان صحابه، از على (عليه السلام) مى خواست تا براى گرفتن حقّ خود بپاخيزد. ابوذر در برخوردى كه با عمر داشت، در حقّانيّت على (علیه السّلام) خطبه اى خواند.[59] او خود با افتخار به اين استوارى، در جمعى مى گويد: من در روز قيامت از همه شما به پيامبر (صلى الله عليه و آله) نزديک‌تر خواهم بود؛ زيرا از آن حضرت شنيده ام كه مى فرمود: نزديک‌ترين شما در قيامت به من، كسى است كه از اين دنيا به همان صورتى كه من او را ترک گفته ام، خارج شود. به خدا سوگند! جز من، هيچ يک از شما نيست كه به چيزى از دنيا دست نينداخته باشد.[60] همين رابطه با خاندان پيامبر و على (علیهما السّلام)، او را در جمع محدود و خلوت تشييع كنندگان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) كه حتّى بسيارى از زنان پيامبر حضور نداشتند، قرار داد.[61]

او پس از وفات ابوبكر به شام رفت و در آنجا سكنا گزيد[62] و در سال 19 هجرى در فتح مصر که توسط عمرو عاص صورت گرفت، شركت كرد.[63] بعد به شام بازگشت و در يكى از جنگ هاى تابستانى معاويه، در نبرد عموريه (23 هجرى) حضور يافت.[64]

بعد از اينكه عثمان بن عفان به خلافت رسيد، بنى اميه و منافقان و متظاهران به اسلام پيرامون او را گرفتند. آنها دست تجاوز و تعدى به طرف بيت المال دراز كرده از اموال عمومى به سود خود استفاده كردند. همچنین كاخ هاى مجلل و بناهاى با شكوه در مدينه، مكه، كوفه و بصره براى خود بنا نموده هزاران نفر برده و اسير را به بيگارى كشيدند و املاک زيادى را در عراق، شام و مصر و ساير شهرهاى مفتوحه تصرف کردند.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه می گويد: هنگامى كه عثمان، مروان بن حكم را خازن بيت المال قرار داد. او به زيد بن ثابت، عطايائى از بيت المال بخشيد. ابوذر از اين كارهاى خلاف، سخت برآشفت و به عثمان اعتراض كرد. وی در مجالس و محافل از فساد دستگاه او سخن مى گفت و اظهار مى داشت: عثمان سنت رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) را رها كرده و خويشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط ساخته است.

عثمان يكى از غلامان خود را نزد ابوذر فرستاد و گفت: ابوذر بايد از مخالفت با وى دست بردارد و سكوت كند. ابوذر گفت: من از اوامر خداوند دست بردارم و قرآن را فراموش كنم و در برابر مفسدان سكوت نمايم؟ به خداوند سوگند من هرگز خشم خداوند را بر رضايت عثمان اختيار نخواهم كرد، حق را خواهم گفت اگر چه عثمان ناراحت شده به خشم آيد.

عثمان از سخنان ابوذر ناراحت شد، ولى صبر كرد و عكس العملى از خود نشان نداد. يكى از روزها گفت: اى مردم آيا امام و رهبر مسلمانان مى تواند از بيت المال وام بگيرد و هر گاه دستش باز شد وام خود را به بيت المال پرداخت كند؟ در اين هنگام كعب الاحبار گفت: مانعى ندارد. ابوذر از سخن كعب الاحبار ناراحت شد و گفت: اى يهودى‌زاده تو مى خواهى دين ما را به ما تعلیم دهی؟![65]

این چنین اقدامات شجاعانه ابوذر غفاری نسبت به هر یک از حاکمان وقت دوره ایشان در تاریخ ثبت شده است. او بدون هیچ هراس و واهمه‌ای پرده از خیانت سردمداران و صاحب منصبان، برمی داشت.

اندیشه ابوذر غفاری

ابوذر غفاری از جمله اصحابی بود، که از اندیشه ای عمیق و استوار برخوردار بود. زمانی که برای اولین بار همراه با على (عليه السّلام) به حضور رسول اكرم (صلّى الله عليه و آله) رسيد و گفته هاى آن حضرت را شنيد و اسلام اختيار كرد؛ رسول خدا به او فرمود: اكنون به میان قوم خود برو و آنها را از جريان كار خویش و آنچه را كه مشاهده كرده ای آگاه نما و منتظر دستور من باش تا به شما برسد. ابوذر گفت: به خداوند سوگند من موضوع كار خود را آشكار خواهم كرد و نظريات خود را به طور علنى در ميان مردم خواهم گفت.

ابوذر از محضر حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله) بيرون آمد و به مسجد الحرام رفت. او در ميان مسجد با صداى بلند شهادتين را بر زبان جارى و اسلام خود را آشكار نمود. در اين هنگام گروهى بر سر او ريخته وى را به شدت مضروب نمودند، طورى كه بر زمين افتاد.[66]

امام على (عليه السّلام) در جریان تبعید ابوذر، خطاب به وی، نیت و اندیشه او را این چنین معرفی می کند: اى ابوذر تو براى خداوند غضب كردى و اكنون اميدوار باش از كسى كه براى او غضب نمودى و سخن حق را گفتى، اين جماعت از تو به خاطر دنياى خود ترسيدند، ولى تو از آنان به جهت دينت ترسيدى، اكنون واگذار به آنها آنچه را كه به خاطر آن از تو ترسيدند.

از آنان فرار كن و دورى گزين از آنچه آنان انجام می دهند، چه اندازه آنها نيازمند هستند به آنچه آنان را از آن منع كردى، و چه اندازه بى‏نياز مى باشى از آنچه آنها تو را از آن بازداشتند، به زودى معلوم مى‏گردد فردا چه كسى سود خواهد برد و خواهى دانست چه كسانى بيشتر از همه حسد بردند، اگر آسمان‏ها و زمين ها به هم پيوند بخورند، بنده پرهيزگار از ميان آنها راه نجات پيدا خواهد كرد.

اى ابوذر تو همواره با حق مأنوس بودى و جز حقيقت با چيزى انس نداشتى، تو از باطل همواره در وحشت بودى، و گرد باطل نرفتى، اگر تو دنياى آنان را قبول كرده بودى، آنها تو را دوست مى داشتند و اگر از مال و طعام آنها خورده بودى تو را در آسايش قرار مى دادند، و اين همه رنج و مصيبت و دربه درى و تبعيد برايت پيش نمى آمد.[67]

همچنین نقل شده، سه سال قبل از آن که ابوذر غفاری با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ديدار كند و ایمان بیاورد نماز می خواند. از او پرسیدند براى چه كسى نماز مي خوانى؟ گفت براى خدا، پرسیدند به كدام سمت نماز می خوانى؟ گفت هر طرف كه با‏شد. او شب ها تا دير وقت عبادت می كرد و بعد هم مانند جامه‏اى به زمين مى افتاد و آفتاب كه بر ایشان می تابید دوباره بر می خاست.[68]

مسافرت‌های ابوذر غفاری

ابوذر غفاری در طول حیات پربار خود سفرهای متعددی داشته است. البته برخی از این مسافرت ها به اختیار و اراده خودش و برخی دیگر به اجبار بوده یعنی به صورت تبعید است. در جای خود به بعضی از سفرهای او اشاره می شود.

هجرت ابوذر غفاری از قبیله خود

ابوذر غفاری می گوید: از ميان قبيله خود غفار بيرون آمديم؛ چون آنها جنگ در ماه هاى حرام را حلال مى دانستند. من، برادرم انيس و مادرم با هم راه افتاديم و پيش دایى خود رفتيم. او مرد ثروتمند و محترمی بود. وى به ما نيكى كرد و ما را گرامى داشت. امّا قوم او به ما حسادت کرده به وى گفتند: وقتى از خانه بيرون می روى، انيس آهنگ بد در سر مى پروراند. دایى آنچه را كه گفته بودند، به ما گفت و شروع به بد رفتارى كرد. من گفتم: دایى جان با اين كار خود، خوبى هاى گذشته ات را از بين بردى و از اين پس ما اين جا نمى مانيم. پس شتران خود را آماده کرده بار بر آنها گذاشتيم. در اين حال، دایى ما جامه بر تن کرده بود و می گريست. ما به راه افتاده نزديک مكه فرود آمديم. انيس شتران را در قمار باخت، ناچار نزد كاهنى آمديم و او حق به انيس داد و شتران ما را پس دادند.[69]

البته صریح اللهجه بودن، صادق بودن، اعتراضات علنی و بی پرده، زیر بار نرفتن و در نهایت برخی از توصیفات اهل بیت (علیهم السّلام) و رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) مانند: «آسمان بر هيچ كس در روى زمين، سايه نيفكنده كه از ابوذر راست گفتارتر باشد»،[70] باعث می شد که ابوذر را به سفرهای اجباری و تبعید بفرستند. از این رو وی به ناچار مجبور به سفر می شد و نمی توانست مکانی را برای اسکان دائم خود قرار دهد.

تبعيد ابوذر غفاری به شام‏

در مورد تبعید ابوذر غفاری به شام نقل های نزدیک به هم بیان شده است که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می شود:

ابوذر در همه حال از خيانت عاملان و حاكمان و كارگزاران عثمان بن عفان انتقاد مى‏كرد. او بدون توجه به پيام‏هاى خلیفه، اسرار را فاش مى کرد. زمانی که عثمان متوجه شد ابوذر دست از مبارزه بر نمى‏دارد و در گوشه و كنار صحبت مى‏كند، سخت برآشفت و او را به شام تبعيد كرد. ابو ذر به شام رفت و در آن جا اقامت نمود، ولى از مخالفت خود با منافقان و فاسدان دست نكشيد.

او در شام از كارهاى معاويه كه از طرف عثمان حاكم شام بود انتقاد كرد و از اعمال خلاف او براى مردم مطالبى اظهار داشت.[71]

بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغی از بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی می گوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد می زد و اعتراض می کرد، تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[72]

وی در شام به کارهای معاویه اعتراض می کرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون نداده اید، می پذیرم، ولی اگر پاداش است، نیازی بدان ندارم و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء (سبز‌) را در دمشق بنانهاد، ابوذر گفت: ‌ای معاویه! اگر این کاخ از پول خدا است، خیانت است و اگر از پول خودت است، اسراف است.

به این طریق در شام دائماً به معاویه می گفت: به خدا سوگند! کارهایی را کرده ای که من آنها را نمی شناسم. به خدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدا وجود دارد و نه در سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله). من حقی را می بینم که خاموش، باطلی را می بینم که زنده و راستگویی را می بینم که تکذیب می‌شود. تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر، دستور بازداشت وی را صادر و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدای هستید. شما به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهان کردید. قطعاً رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) تو را لعن و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در حالی که بر او می گذشتم، خودم شنیدم که به من گفت: خدایا او (معاویه) را لعن کن و سیرش نکن، مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.[73]

همچنین گفته شده وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر و اهل بیت (علیهم السّلام) او توصیه می کرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[74]

تبعید ابوذر غفاری به ربذه

بعد از اینکه ابوذر در شام شروع به انتقاد از بی عدالتی حاکمان نمود، معاویه عثمان را در جریان کارهای ابوذر قرار داد و در نهایت عثمان، ابوذر را فراخوانده او را این چنین مورد خطاب قرار داد: تو مى خواستى در شام فتنه انگيزى كنى، چون فتنه را دوست مى دارى؟! تو در نظر داشتى شام را بر ضد ما بشورانى. ابوذر گفت: تو هم به روش گذشتگان برگرد تا كسى درباره تو سخن نگويد. عثمان گفت: اى بى مادر تو را با اين كارها و سخنان چه كار! ابوذر گفت: من فقط قصد امر به معروف و نهى از منكر دارم و اين را وظيفه خود مى دانم.

در اين هنگام عثمان خشمگين شد و گفت: من با اين پير مرد دروغگو! چه كنم؟ آيا او را كتک بزنم، زندانى كنم، او را بكشم و يا از سرزمين اسلام دور سازم؟ او بين مسلمانان تفرقه ايجاد كرده و نظم جامعه را بر هم مى زند. اينک نظر خود را در اين باره بگوييد. على (عليه السّلام) كه در آن مجلس حضور داشت، فرمود: او مانند مؤمن آل فرعون شما را نصيحت كرد. عثمان از سخنان او ناراحت شد و سخنانى گفت. على (عليه السّلام) هم پاسخ درشتى به او داد. در این هنگام عثمان اعلام كرد كسى حق ندارد پاى صحبت ابوذر بنشيند، يا با او در يک جا گرد آيد و با او سخن بگويد. ابوذر مدتى در مدينه توقف كرد تا اینکه بعد از چندى بار ديگر او را نزد عثمان بردند. وی هنگامى كه مقابل عثمان قرار گرفت، گفت: اى عثمان مگر تو رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) را نديدى؟ مگر تو ابو بكر و عمر را مشاهده ننمودى؟ آيا كارهاى تو مانند آنها است؟ تو مانند آنان با مردم رفتار مى كنى؟ تو با من مانند جبّاران رفتار مى كنى و زبان زور و رفتار خشونت بار را با من پيشه كرده اى.

عثمان گفت: از شهرهاى ما بيرون شو. ابوذر گفت: من از همسايگى شما بيزارم كجا بروم؟ گفت: هر جا مى خواهی برو. ابوذر گفت: به شام مى روم كه‏ سرزمين جهاد و مبارزه است. عثمان گفت: من تو را از شام خواستم كه در آن جا فساد نكنى، بار ديگر تو را به آنجا برگردانم؟ ابوذر گفت: به عراق مى روم. عثمان گفت: آن جا نمى توانی بروی؛ زيرا مردمان آن جا همواره با واليان در ستيز و مخالفت هستند و اهل شبهه و ايراد مى باشند.

ابوذر گفت: پس به مصر می روم. گفت: خير آن جا هم جاى شما نيست. گفت: پس كجا بروم؟ گفت: به باديه برو. گفت: بعد از هجرت بار ديگر باديه نشين شوم و مانند اعراب زندگى نمايم؟ گفت: آرى، ابوذر گفت: پس به باديه نجد می روم. گفت: تا شرق دور برو، دورتر و هر چه دورتر! برو و در ربذه سكونت كن. ابوذر هم به طرف ربذه رفت.[75]

تبعید ابوذر توسط عثمان به ربذه امری است که نیازی به سند ندارد و قبر ایشان در «ربذه»، خود بیانگر خشم حکومت بر این صحابی جلیل القدر بوده است. با این حال برخی در صدد انکار چنین امری برآمده و بیان نموده اند که سکونت ابوذر در ربذه بر اساس اختیار خویش بوده است. در برخی از کتب متقدمین و متأخرین از صاحبان کتب تاریخ و سیره و تفسیر و تراجم و انساب، داستان تبعید این صحابی به ربذه به چشم می خورد.[76]

در برخی از کتب تفسیری نیز در ذیل آیه 34 از سوره توبه به داستان تبعید ابوذر اشاره شده است.[77]

اسلام آوردن ابوذر غفارى‏

ابن عباس می گوید: هنگامى که ابوذر شنید حضرت محمد بن عبد الله (صلّى الله علیه و آله) به پیامبرى برگزیده شد، به برادرش گفت: هم اکنون به طرف مکه برو و از این شخص که می گوید از طرف آسمان به من وحى می شود، خبرى بیاور. سخن هاى او را بشنو و گفته هاى او را براى من نقل کن. برادر ابوذر طبق سفارش هاى او به طرف مکه معظمه حرکت کرد و حضور رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) رسید و گفته هاى او را شنید و بازگشت.

او بعد از مراجعت به برادرش ابوذر گفت: من او را مشاهده کرده به سخنان وى گوش فرا دادم. او مردم را به خوبی ها فرا می خواند و به مکارم اخلاق دعوت می کند. وی سخنان و کلماتى بر زبان جارى می کند که نمی توان بر آن نام شعر نهاد و گفته هایش به شعر شباهتى ندارد. ابوذر گفت: من از سخنان تو چیزى درک نکردم، تو نتوانستى آن چه را من می خواستم به دست آورى و سخنان و گفته هاى او را به خوبى درک نمائى، از این رو، ابوذر شخصا تصمیم گرفت به مکه معظمه مسافرت کرده تا از نزدیک پیامبر گرامى اسلام را ملاقات نماید. او زاد و توشه اى براى مسافرت فراهم کرد و با مقدارى آب از محل خود بیرون آمد و خود را به مکه رسانده، وارد مسجد الحرام شد. او رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) را نمی شناخت؛ از این رو در مسجد به جستجو پرداخت تا آن حضرت را پیدا کند و سخنان او را بشنود. وی دوست نداشت از کسى نام آن جناب را بپرسد و خود را در معرض سؤال قرار دهد.

ابوذر شب هنگام در حین گردش در مسجد الحرام، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در مسجد پیدا کرد. على (علیه السّلام) که همواره رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) را همراهى می کرد، ابوذر را مشاهده کرده، دانست که او در مکه غریب است. ابوذر دنبال على (علیه السّلام) را گرفت و او را زیر نظر داشت، ولى آنها با هم هیچ سخنى نگفتند. ابوذر روز بعد را هم تا شب در مسجد به سر برد، بدون اینکه با کسى سخن بگوید یا از قصد و نیت خود آگاه سازد.

این جریان تا سه روز ادامه داشت و ابوذر لب به سخن نگشود. روز سوم على (علیه السّلام) به ابوذر فرمود: شما براى چه کارى به این شهر آمده و چه منظورى دارید؟ ابوذر گفت: اگر با من پیمان ببندى و تعهد نمایى راز نگه دار باشی، آن چه را که می خواهم، با شما در میان خواهم گذاشت. على (علیه السّلام) فرمود: هر چه می خواهى سؤال کن، من تو را راهنمائى خواهم کرد و ارائه طریق خواهم نمود.

ابوذر مقصود خود را از آمدن به مکه براى آن حضرت بیان کرد. على (علیه السّلام) فرمود: سخنانى را که شنیده اى درست است. این شخص هم اکنون در این جا است و من شما را به او می رسانم. فردا صبح با من بیائید تا شما را نزد او ببرم. ولی متوجه باش که باید با احتیاط حرکت کنید و کسى متوجه نشود شما قصد ملاقات با رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) را دارید.

ابوذر غفاری با على (علیه السّلام) حضور رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله) رسید و گفته هاى آن حضرت را شنید و اسلام اختیار کرد. رسول خدا به او فرمود: اکنون به طرف قوم خود برو و آنها را از جریان کار خود و آنچه را که مشاهده کرده ای آگاه نما تا آنگاه که دستور من به شما برسد. ابوذر گفت: به خداوند سوگند من‏ موضوع کار خود را آشکار خواهم کرد و نظریات خود را به طور علنى در میان مردم خواهم گفت.[78]

موافقان و مخالفان ابوذر غفاری

ابوذر غفاری هم مانند دیگر شخصیت های سرشناس تاریخی علاوه بر موافقان و دوستان، دشمنان و مخالفان زیادی داشت.

ابتدا به بعضی از موافقان او اشاره می شود:

ابن عباس می گويد: هنگامى كه مى خواستند ابوذر را به طرف ربذه روانه كنند، عثمان امر كرد در ميان مردم فرياد بزنند كسى حق ندارد با ابوذر سخن گويد و او را مشايعت كند. عثمان دستور داد مروان حكم وی را از مدينه بيرون نمايد. او هم ابوذر را با خود از مدينه بيرون برد و كسى هم از ترس عثمان در مشايعت او شركت نكرد.

در آن ميان حضرت على، حسن و حسين (عليهم السّلام)، عقيل، و عمار براى مشايعت او بيرون آمدند. ابوذر توقف كرد و مشايعت كنندگان با وى وداع كردند. ذكوان غلام ام هانى هم با او بود. ذكوان می گويد: من سخنان مشايعت كنندگان را حفظ كردم. نخست امير المؤمنين (علیه السلام) سخن گفت و از صبر، مقاومت، ايثار، حياء و كوشش ابوذر ستايش نمود. بعد از آن عقيل سخن گفت و اظهار داشت: اى ابوذر تو خود مى دانى ما شما را دوست مى داريم و تو هم ما را دوست مى دارى.[79]

از این بیان می توان دریافت که از جمله دوستان وی امیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین (علیهم السّلام) و … می باشند.

اما در باره مخالفان او باید گفت: از آنجایی که ایشان گفتار حق را به صورت رُک و صریح بیان می نمود، بعضی از اطرافیان به خصوص عاملان حکومتی نگران بوده با او دشمنی می ورزیدند. به این ترتیب می توان گفت مخالفان زیادی داشته است.

در اینجا اشاره ای به بعضی از مخالفان مهم وی می شود:

ابوذر غفاری در شام از كارهاى معاويه كه از طرف عثمان حاكم شام بود انتقاد می کرد و اعمال خلاف او را براى مردم اظهار می داشت، از این رو معاویه یکی از مخالفان سرسخت ابوذر به شمار می رفت.[80]

یکی دیگر از مخالفان ابوذر غفاری، عثمان بن عفان؛ خلیفه سوم بود که فشارهای زیادی به او تحمیل کرد. عثمان او را وادار به زندگی در غربت و تبعید نمود. واقدى روايت مى كند كه صهبان گفت: من در نزد عثمان بودم كه ابوذر را بر عثمان وارد كردند. عثمان به او گفت: تو همان كسى هستى كه حاکمان را متهم به بی عدالتی می کنی؟ ابوذر گفت: من همانم كه تو را نصيحت كردم، ولى تو با من مكر و فريب نمودى. من عامل و حاكم تو را پند دادم، او نيز در عوض با من مكر نمود.[81]

کتاب‌نامه مقاله ابوذر

  1. ابن أبي‌الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، شرح نهج البلاغة لابن أبي‌الحديد، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ‏مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، چاپ اول، قم، 1404 ق.
  2. ابن أثير جزری، علی بن محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة؛ دار الفكر، چاپ اول،‌ بيروت، 1409 ق.
  3. صدوق، محمد بن على،‏ خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، جامعه مدرسين‏، چاپ اول، قم، 1362 ش.‏ ‏
  4. صدوق، محمد بن على؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏؛ نشر جهان‏، چاپ اول، تهران،‌ 1378 ق.‏
  5. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ‏دارالكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1415 ق / 1995 م.
  6. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى‏، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1410 ق / ‏‏1990 م. ‏
  7. ابن عبدالبر، يوسف بن عبد الله‏؛ الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد؛ دار الجيل، چاپ اول،‌ بیروت، 1412 ق.
  8. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، دار الفكر، بيروت، 1407ق / 1986 م.
  9. ابن هشام، عبد الملک؛ السيرة النبوية؛ مترجم، رسولی، هاشم، کتابچی، تهران، ١٣٧۵ش.
  10. ابو نعیم إصبهانی، أحمد بن عبد الله؛ معرفة الصحابة، تحقيق: عزازی، عادل بن يوسف؛ دار الوطن، چاپ اول،‌ رياض، 1419 ق.
  11. اربلى، على بن عيسى‏، كشف الغمة في معرفة الأئمة، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، بنى هاشمى، چاپ اول، ‏تبريز، 1381 ق.‏
  12. امین، سید محسن؛ أعيان الشيعة؛ دار التعارف للمطبوعات، چاپ اول،‌ بيروت، 1406 ق.‏
  13. بلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار سهيل و زركلى، رياض، دار الفكر، چاپ اول، ‏بيروت، 1417 ق / 1996 م. ‏
  14. بيهقى، احمد بن حسين؛ دلائل النبوة، ترجمه: دامغانی، محمود؛ انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1361 ش.
  15. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد؛ الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين؛ انجمن آثار ملى، تهران، 1353 ش.
  16. حلى، حسن بن يوسف؛ آينه يقين، ترجمه: علوى تراكمه اى، سيد مجتبى (ترجمه كشف اليقين)؛ هجرت، چاپ اول، قم، 1374 ش.‏
  17. ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله؛ سیر اعلام النبلاء؛ محقق: الابیاری، ابراهیم، موسسه الرسالة، چاپ سوم، 1405 ق.
  18. سید نژاد، سید رضی؛ اسوه های جاویدان: سیری در زندگانی اصحاب وفادار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1389ش.
  19. زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، دار العلم  ‏للملايين، چاپ هشتم، بيروت، 1989 م.‏
  20. شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج البلاغة؛ تحقیق: صالح، صبحی؛ هجرت، چاپ اول، قم، 1414 ق.
  21. شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، محمد؛ مشهور، چاپ اول، قم، 1379 ش.
  22. صدوق، محمد بن علی؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام)؛ محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی؛ نشر جهان، چاپ اول، تهران، 1378 ق.
  23. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم‌الكبير، محقق: سلفی، حمدی عبد المجید، مکتبة ابن تیمیة، چاپ اول، قاهره، ۱۳۹۸ ق. ‏
  24. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و ‏الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، چاپ دوم، دار التراث، بيروت، 1387 ق / 1967م. ‏
  25. طوسى، محمد بن الحسن؛‏ الأمالي؛ دار الثقافة، چاپ اول، قم، 1414 ق.
  26. فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، انتشارات رضى‏، چاپ اول، ايران، قم‏، 1375 ش.
  27. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سید طیب؛ دار الکتاب، چاپ چهارم، قم، 1367 ش.
  28. کلینی، محمد بن یعقوب؛ كافي؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، ‌1407 ق.
  29. كاتب واقدى، محمد بن سعد؛ طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود؛ فرهنگ و انديشه، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
  30. كاشانى، ملا فتح الله؛ تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين؛ كتابفروشى محمد حسن علمى‏، تهران، ‏1336 ش.
  31. مجلسی، محمدباقر؛ حیات القلوب؛ محقق: امامیان، علی؛ سرور، قم، ۱۳۸۴ ش.
  32. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق‏.
  33. الْمِزِّيّ، جمال الدين ابن الزكی؛ تهذيب الكمال في أسماء الرجال؛ مؤسسة الرسالة، چاپ اول، بيروت، 1400 ق.
  34. مسعودي‏، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 ق.‏
  35. مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، الموتمر العالمى لالفية الشيخ ‏المفيد، چاپ اول، ايران، قم، 1413 ق.‏
  36. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ، ترجمه: شفیعی کدکنی، محمد رضا، آفرینش و تاریخ؛ آگه، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
  37. نیشابوری،‌ فتال؛ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين؛ انتشارات رضی، چاپ اول، قم.
  38. يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، دار صادر، بيروت، بى تا.

[1]. ابن عبدالبر، يوسف بن عبد الله‏، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد، ج‏ 4، ص 1652.

[2]. ابو نعیم إصبهانی، أحمد بن عبد الله، معرفة الصحابة، تحقيق: عزازی، عادل بن يوسف، ج 2، ص 557.

[3]. همان.

[4]. ابن أثير جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج ‏1، ص 357.

[5]. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، ج ‏1، ص 252.

[6]. ابن عبدالبر، يوسف بن عبد الله‏، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد، ج‏ 4، ص 1652.

[7]. همان، ج‏ 1، ص 252.

[8]. جمال الدین ابوالحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 3، ص 294.

[9]. ابن عبدالبر، يوسف بن عبد الله‏، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد، ج ‏4، ص 1652.

[10]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق: حسینی ارموی، جلال الدين، ص 358.

[11]. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 15، ص 99‏.

[12]. كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 3، ص 250.

[13]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج  ‏4، ص  178.

[14]. حلى، حسن بن يوسف، آينه يقين، علوى تراكمه اى، سيد مجتبى (ترجمه كشف اليقين)، ص 364.‏

[15]. كلينى، محمد بن يعقوب،‏ كافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 3، ص 250.

[16]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج ‏4، ص  215.

[17]. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج 1، ص 255.

[18]. همان.

[19]. منظور از امير المؤمنين در اين روايت، عثمان است.

[20]. طبقات الكبرى، ج ‏2، ص 339.

[21]. «ابوذر از پیامبر (صلی الله علیه و اله) فراوان سوال می کرد…». «حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ابوذر بسیار می پرسید، تا جایی که پیمانه اش لبریز از دانش شد…»؛ با استفاده از كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج ‏2، ص  339.

[22]. طوسى، محمد بن الحسن،‏ الأمالي، ص  526  و  545.

[23]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج 4، ص 208.

[24]. همان، ص 209.

[25]. همان، ص 210.

[26]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج  ‏4، ص 211 و 212.

[27]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق: حسینی ارموی، جلال الدين، ص 372.

[28]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج 4، ص 209.

[29]. همان، ص 214.

[30]. حلى، حسن بن يوسف، آينه يقين، علوى تراكمه اى، سيد مجتبى ( ترجمه كشف اليقين)، ص 364.‏

[31]. ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، ج 2، ص 65.

[32]. نیشابوری،‌ فتال، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 2، ص 285.

[33]. الْمِزِّيّ، جمال الدين ابن الزكی، تهذيب الكمال في أسماء الرجال ، ج 33، ص 297.

[34]. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار ، ج 22، ص 404؛ طوسى، محمد بن الحسن، الامالی، ص 83.

[35]. همان، ص 405.

[36]. كاشانى، ملا فتح الله؛ تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج 3، ص 69.

[37]. «وَالَّذینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّهَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ ألیمٍ* یَومَ یُحمَی عَلَیهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکوَی بِهَا جِبَاهُهُم وَجُنوبُهُم وَظُهُورُهُم هَذَا مَا کنَزتُم لأنفُسکم فَذُوقُوا مَا کنتُم تَکنِزوُنَ» توبه، 34- 35.

[38]. قمى، على بن ابراهيم‏، تفسير القمي، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ج 1، ص 53؛‏ مجلسی، محمدباقر، حیات القلوب، محقق: امامیان، علی، ج 2، ص 674.

[39]. ابن أثير جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 5، ص 187.

[40]. تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 33، ص 297.

[41]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 22، ص 399.

[42]. تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 33، ص 297.

[43]. القرطبی المالکی، یوسف، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج 1، ص 254.

[44]. همان

[45]. ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله، سیر اعلام النبلاء، محقق: الابیاری، ابراهیم، ج 2، ص 55.

[46]. همان، ص 59؛ كاتب واقدى، محمد بن سعد؛ طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود ، ج 4، ص 228.

[47]. مجلسی، محمدباقر، حیات القلوب، محقق: امامیان، علی، ج 2، ص 924 و با استفاده از: رضی، سید نژاد، مقاله اسوه های جاویدان؛ سیری در زندگانی اصحاب وفادار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله).

[48]. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 7، ص 108؛ کاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج  ‏4، ص 207.

[49]. همان.

[50]. فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 2، ص282.

[51]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 126.

[52]. مشارطه به این معنا است که شخص با خودش شرط می کند گناه نکند و در مقابل کسی که با او مشارطه کرده است، بهشت را برای او تضمین می کند.

[53]. مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ص 2.

[54]. همان، ص 6.

[55]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين ، ص 361؛ اربلى، على بن عيسى‏، كشف الغمة في معرفة الأئمة، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ج 1، ص 345.

[56]. همان، ص 372.

[57]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج ‌8‌، ص ‌245.‏

[58]. يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، ج ‌2، ص ‌124.

[59]. ابن بابويه، محمد بن على،‏ خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 461 و 463.‏

[60]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى‏، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج ‌4، ص ‌173.

[61]. تاريخ اليعقوبى، ج ‌2، ص ‌115.

[62]. الزركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، ج ‌2، ص ‌140.

[63]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم‌الكبير، محقق: سلفی، حمدی عبد المجید، ج ‌2، ص ‌148.

[64]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 7، ص 141؛ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 241.

[65]. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 3، ص 54؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودي، على بن الحسين، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 240.

[66]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 360.

[67]. همان، ص 367.

[68]. بيهقى، ابو بكر احمد بن حسين، دلائل النبوة، ترجمه: دامغانی، محمود، ج ‏1، ص 295.

[69]. بيهقى، ابو بكر احمد بن حسين، دلائل النبوة، ترجمه: دامغانی، محمود، ج ‏1، ص 296.

[70]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، ترجمه: شفیعی کدکنی، محمد رضا، آفرینش و تاریخ، ج ‏2، ص 789.

[71]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 363.

[72]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: ابراهیم،‌ محمد ابوالفضل، ج ۸، ص ۲۵۶.

[73]. شرح نهج البلاغه، ج ۸، ص ۲۵۶ – ۲۵۸؛ امین، سید محسن، أعيان الشيعة، ج 4، ص 237.

[74]. امین، سید محسن؛ أعيان الشيعة، ج 4، ص 237.

[75]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 366 و 367.

[76]. ابن هشام، عبد الملک، السيرة النبوية، ترجمه، رسولی، هاشم، ج 5، ص 205؛ كاتب واقدى، محمد بن سعد؛ طبقات الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج 4، ص 234؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری،‌ ج 2، ص 184؛ ابن الاثیر،‌ عزالدین،‌ الکامل، ج 1، ص 342؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبد الله‏، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد، ج 1، ص 75؛ ابن أثير جزری، علی بن محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 190.

[77]. طبری، تفسیر الطبری، ج14،ص227، مؤسسة الرسالة؛ السیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 180، دار الفکر؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 142، رازی، فخر الدین، دار طیبة؛ تفسیر الکبیر، ج1، ص 2207، دار إحياء التراث العربى.

[78]. ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 359 – 360.

[79]. يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، ج ‌2، ص ‌172 و 173؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: ابراهیم،‌ محمد ابوالفضل، ج ۸، ص ۲۵2؛ با استفاده از: ثقفى كوفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقيق، حسینی ارموی، جلال الدين، ص 364 – 368.

[80]. همان، ج ۸، ص ۲۵۶؛ بلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار سهيل و زركلى، رياض، ج 5، ص 542 و 543.

[81]. مسعودي‏، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 341.