Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ابو دُجانه

باسمه تعالی

چکیده مقاله ابو دُجانه

ابو دجانه (سماک یا سمال) انصاری، از فضلا و بزرگان صحابی فرزند خرشه و حزمه، از قبیله خزرج جزء استقبال‌کنندگان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در هجرت به مدینه بود.

او از همسرش آمنه پسری داشت به نام خالد داشت. گفته‌اند که دیده شده فرزندزادگان ابو دجانه در قرن سوم هجرى در مدينه و بغداد زندگی می‌کردند.

وی را به «ذو المشهرة»[1]، «ذو السيفين» (صاحب دو شمشیر) و در جنگ‌ها به عصابة حمراء (دستار قرمز) می‌شناختند.

وی از نخستین مسلمانان مدینه بود که در شکستن بت‌های بنی ساعده شرکت داشت.

ابو دجانه تا آخر عمر در بیعتش با رسول الله (صلی الله علیه و آله) باقی ماند و رشادت‌ها و شجاعت‌های کم‌نظیری به خرج داد. او تمام جنگ‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جمله جنگ بدر و أحد را درک کرد  و در احد سخت جنگید، رسول الله (صلّى الله عليه و آله) در آن روز شمشیری به وی اعطاء نمود. وی سرش را با دستار قرمز می‌بست که برای او نشانه شجاعت بود. او در جنگ يمامه جنگید تا این‌که کشته شد.

او دارای فضایل اخلاقی بسیاری بود که آیاتی در شأن وی نازل شده‌است، کم سخن می‌گفت و از سخنان بیهوده پرهیز می‌کرد، در شجاعت و وفای به عهد کم‌نظیر بود، او در مقابل دشمن چنان محکم و استوار بود که گفته‌اند در مقابل دشمن با تبختر و تکبر راه می‌رفت.

از جمله کسانی که پيش‌تر مرده‌اند و خداوند به هنگام ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آن‌ها باز می‌گرداند (رجعت می‌کنند) تا به ثواب ياری و كمک به آن‌حضرت برسند و حكومتش را ببينند، ابو دجانه است.

[1]. کسی‌که همیشه شمشیرش از غلاف بیرون است، کنایه از این‌که همیشه آماده رزم است.

 

زندگی‌نامه ابو دجانه

ابو دجانه فرزند خرشه، جزء استقبال‌کنندگان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در هجرت به مدینه بود. وی در تمام جنگ‌های پیامبر حضور داشت و رشادت‌های کم‌نظیری از خود نشان داد و در جنگ یمامه کشته شد.

 

ولادت ابو دجانه

از زندگی وی پیش از اسلام، هم‌چنین از زمان ولادت وی اطلاعی در دست نیست.

 

نسب و خاندان ابو دجانه

پدر وی خرشه فرزند لوذان بن عبدود بن زيد بن ثعلبة بن خزرج بن ساعده است. او از قبیله خزرج می‌باشد.

مادرش حزمه دختر حرملة و از خاندان زعب از قبيله بنى سليم بن منصور می‌باشد.[1]

[1]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏4، ص 468.

 

خانواده ابو دجانه

نام همسر وی آمنه دختر عمرو بن اجش از بنی بهز از قبيله مادرش (حزمه) یعنی بنى سليم بن منصور بود.

از این همسر پسری داشت به نام خالد.

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) میان او و عتبة بن غزوان عقد اخوت و برادری برقرار نمود.[1]

[1]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏3، ص 419 و 420.

 

فرزند و نوادگان ابو دجانه

ابو دجانه داراى پسرى به‌نام خالد است كه مادرش آمنه دختر عمرو بن اجشّ می‌باشد.

واقدى مى‏گويد: فرزندزادگان ابو دجانه امروز [قرن سوم هجرى‏] در مدينه و بغداد باقى هستند.[1]

[1]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏4، ص 468.

 

اسامی، القاب و کنیه ابو دجانه

نامش سماک[1] یا سمال بن خرشه انصاری، صحابی مشهور بود.[2]

شهرت وی به کنیه‌اش «ابو دجانه» است.[3]

در جنگ‌ها او را به القاب عصابة حمراء (دستار قرمز) می‌شناختند.[4]

از جمله القاب او «ذو المشهرة»[5] بود که نام زره خاصی بود که می‌پوشید و هم‌چنین «ذو السيفين» (صاحب دو شمشیر) چون در روز احد با دو شمشیر (با شمشیر خودش و با شمشیر رسول الله (صلّى الله عليه و آله)) می‌جنگید.[6]

[1]. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه: جعفرى، بهراد، ص 325 – 323.

[2]. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۳۱9.‏

[3]. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد، ج ‏2، ص 652 و 651؛ زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، ج ‏3، ص 138 و 139.

[4]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ج ‏3، ص 419 و 420.

[5]. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، ج ‏2، ص 477.

[6]. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، ج ‏3، ص 138 و 139.

 

اقدامات مهم ابو دجانه

ابودجانه جنگ بدر و أحد را درک کرد و در احد سخت جنگید، تا جایی که رسول الله (صلّى الله عليه و آله) در آن روز شمشیری به وی اعطاء نمود و او هم حق شمشیر را ادا کرد. ابودجانه موقع جنگ در مقابل دشمن با تبختر راه می‌رفت؛ لذا پیامبر اکرم فرمود: این نحو راه رفتن را خداوند دشمن می‌دارد، مگر در این حالت (جنگ).[1] وی سرش را با دستار قرمز می‌بست، که برای او نشانه شجاعت بود. او جنگ يمامه را درک کرد. گفته شده او بی‌باکانه بر بنى حنيفة حمله برده و وارد باغ شد و پایش شکست و همین‌طور می‌جنگید تا این‌که کشته شد. هم‌چنین گفته شده که وی زنده بود تا در جنگ صفین در کنار علی (علیه السلام) کشته شد، البته قول اول صحیح‌تر است.

اما روایتی که حرز را به ابو دجانه منسوب می‌کند (و به حرز ابو دجانه شهرت دارد) سندش ضعیف است.[2]

[1]. إن هذه لمشية يبغضها الله، إلا في هذا الموطن.

[2]. ابن کثیر دمشقی، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج ‏6، ص 337.

 

اسلام ابو دجانه

وی هنگام ورود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله) به مدینه از استقبال‌کنندگان ایشان بود و از نخستین مسلمانان مدینه بود که در شکستن بت‌های بنی ساعده شرکت داشت.[1]

[1].  کاتب واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج ۳، ص ۴۶۱؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۱۴۷.

 

ابو دجانه و پرسش از پیامبر (صلی الله علیه و آله)

ابودجانه علاوه بر فضیلت‌های اخلاقی بسیاری که داشت، در امور اعتقادی نیز شخصی جست‌وجوگر بود. جابر بن عبد اللَّه نقل می‌كند: روزى در مسجد مدينه اطراف پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوديم که يكى از اصحاب صحبت می‌كرد، ابو دجانه گفت: يا رسول اللَّه از شما شنيدم می‌فرمودىد بهشت بر پيامبران و ساير امت‏ها حرام است، تا شما داخل شويد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای ابو دجانه مگر نمی‌دانى خدا پرچم و ستونى از نور دارد كه دو هزار سال قبل از آفرينش آسمان‏ها و زمين آن‌را آفريده و بر آن نوشته شده: «لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه»؟ آل محمّد بهترين مردم هستند و صاحب پرچم، امام مردم علی است.

على (عليه السّلام) فرمود: ستايش خدايى را سزا است كه ما را به‌وسيله شما هدايت نمود و تو را محترم داشت و ما را به‌وسيله تو محترم نمود.[1]

[1]. مجلسى، محمد باقر، ترجمه جلد هفتم بحار الانوار بخش امامت، خسروى، موسى‏، ج ‏4، ص 243‏.

 

ابو دجانه و دفاع کنندگان از اسلام

هارون الرشيد به جعفر بن يحيى برمكى گفت من مايلم استدلال اهل كلام را بشنوم به طورى كه مرا نبينند و عقيده خود را اظهار نمايند.

جعفر دستور داد متكلمان را احضار نمايند. همه حاضر شدند. هارون در جايى پرده آويخته بود و سخن آن‌ها را مى‏شنيد. همه جمع شدند و مجلس پر شد. انتظار هشام بن حكم را مى‏كشيدند. هشام وارد شد، پيراهنى داشت كه تا زانويش آمده بود و شلوارى تا نيمه ساق به پا داشت. به همه سلام داد و جعفر بن يحيى احترام ویژه‌ای به او نکرد. يكى از حاضران به هشام گفت: چرا على را بر ابا بكر فضيلت مى‏بخشىد؟ … شما و ما معتقديم و همه مى‏گويند دفاع‏كنندگان از اسلام چهار نفرند: على بن ابى طالب (عليه السلام)، زبير بن عوام، ابو دجانه انصارى و سلمان فارسى.

هشام گفت: ملاحظه مى‏كنى كه على (عليه السلام) در اين فضيلت با آن‌ها همراه است، ولى ابوبكر جزء آن‌ها نيست. على (عليه السلام) به اين امتياز هم بر او برترى دارد.[1]

[1]. مجلسى، محمد باقر، احتجاجات-ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، خسروى، موسى‏، ج ‏2، ص 289 و 290.

 

ابو دجانه و حضور در جنگ بدر

ابو دجانه در جنگ بدر شركت كرد و بر سر خود دستمالى سرخ بسته بود. واقدى از موسى بن محمد بن ابراهيم، از پدرش نقل مى‏كند كه مى‏گفته است:[1] او نه تنها در جنگ بدر، بلکه در تمام جنگ‌ها در کنار رسول الله (صلّى الله عليه و آله) حضور داشت.[2]

[1]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏4، ص 469.

[2]. ابن اثير جزری، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج ‏2، ص 299 و 300.

 

ابو دجانه و حضور در جنگ احد

ابو دجانه در جنگ احد شركت و همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پايدارى و با آن‌حضرت بيعت تا پاى جان جنگید.

پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روز جنگ احد شمشيرش را به ابو دجانه عنايت فرمود.[1] در مرحله اول جنگ وقتی لشکریان كفار شکست خوردند و مسلمانان سرگرم تاراج آنان و غنائم جنگى شدند، نگهبانان جبل الرماة (که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)) آنان را در آن مکان نهاد و فرمود: در هیچ شرایطی این محل را ترک نکنید. نگه‌بانان زمانی که دیدند لشکریان اسلام مشغول جمع‌آوری غنائم هستند، با يک‌ديگر گفتند: هر چه غنيمت است اكنون اينان می‌برند و ما در اين‌جا دست خالى به‌جاى خواهيم ماند!؟ پس به فرمانده‌شان (عبد اللّه بن جبير) گفتند: ما هم می‌خواهيم مانند مردم غنيمتى به‌چنگ آوريم، فرمانده گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من دستور داده كه از اين‌جا حركت نكنم، گفتند: آن‌حضرت كه اين دستور را داد، نمی‌دانست كه كار به اين‌جا می‌كشد و لشكر مشركان شكست می‌خورد؛ لذا فريفته غنيمت‌ها شده و او را واگذارده به‌سوى مسلمان‌ها آمدند و او از جاى خود حركت نكرد، پس خالد (كه در كمين بود)، بر او حمله كرد و او را كشت و از پشت سر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) يورش برد. آنان بى‏باكانه به صورت منسجم به آن‌حضرت حمله كردند و با تمام وسائلى كه در دست داشتند به آن‌حضرت و چند نفر انگشت‌شمارى كه گردش بودند يورش بردند، ياران پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيز شروع به دفاع از او كردند، تا اين‌كه هفتاد تن از آنان در جنگ كشته شدند و تنها على (عليه السّلام)، ابودجانه انصارى و سهل بن حنيف به‌جاى ماندند كه از آن‌حضرت دفاع می‌كردند[2] و مشركان نيز بر اين سه نفر سخت تنگ گرفتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چشمان مبارک را پس از آن‌كه از آن پيش آمد و آن جراحاتى كه به او رسيده از هوش رفته بود، باز كرد، نگاهى به على (عليه السّلام) كرده و فرمود: اى على مردم چه كرده‏اند (و چه شدند)؟ عرض كرد: پيمان‌هاى‏ خود را (كه در اسلام و دفاع از شما بسته بودند) شكستند و پشت به جنگ كرده و فرار كردند. حضرت به او فرمود: پس تو مرا از اين دشمنان كه مرا هدف قرار داده‏اند، آسوده خاطر كن. پس على (عليه السّلام) به آن‌ها حمله كرد و از پيش روى پيامبر (صلی الله علیه و آله) آنان را براند و دوباره نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بازگشت. دشمنان از سوى ديگر حمله‏ور شدند، على (عليه السّلام) دوباره به آنان حمله كرد و تار و مارشان كرد و ابودجانه انصارى و سهل بن حنيف نيز در اين حال شمشير به‌دست بالاى سر آن‌حضرت ايستاده بودند و از نزديک دفاع می‌كردند، تا اين‌كه چهارده نفر از مسلمانانى كه فرار كرده بودند، بازگشتند و ديگران به‌بلای كوه رفتند.[3]

از يحيى بن سلمة بن كهيل روايت شده كه به پدرم گفتم در روز احد چند نفر با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پايدار ماندند، هر كس مدعى آن است؟ در پاسخ گفت: دو كس! گفتم: كه بودند؟ گفت: على و ابو دجانه.[4]

[1]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏4، ص 468 و 469.

[2]. از جمله مدافعان پیامبر مصعب بن عمير بود که هجوم دشمنان را دفع می‌کرد، عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج ‏7، ص 100.  عدد 18 در اینجا چه می کند؟

[3]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه: رسولى محلاتى، سید هاشم، ج ‏1، ص 73 و 74،

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، روضه كافى، ترجمه: كمره‏اى، محمد باقر، ج ‏2، ص 225‏.

 

واگذاری شمشیر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابودجانه

یکی از افتخارات ابو دجانه، شمشیری بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز احد به وی اعطاء نمود. از انس روايت شده‌است كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) شمشيرى را در روز احد به‌دست گرفت و فرمود: چه كسى اين را از من مى‏گيرد؟ هركدام از افرادى كه آن‌جا حضور داشتند، دست خود را دراز كردند و گفتند: من، من، فرمود: «چه كسى آن‌چنان‌كه حقش است، به‌جا می‌آورد؟ مردم درنگ كردند تا اين‌كه ابو دجانه گفت: من آن‌را چنان كه حقش است، اداء مى‏کنم و آن را گرفت و سر مشركان را با آن از هم مى‏شكافت».[1]

زبير می‌گويد: هنگامى‌كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آن شمشير را به‌دست گرفت و فرمود كيست كه اين شمشير را از من بگيرد؟ … من از كسانى بودم كه جلو رفتم و خواستم تا حضرت آن شمشير را به من بدهد، ولى به من نداد.

من پيش خودم گفتم: چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شمشير را به من كه از قريش و پسر عمه‏اش صفيه هستم و درخواست آن‌را هم كردم نداد، ولى به ابو دجانه انصارى (كه از اهل مدينه بود) داد؟ به خدا سوگند من بايد به دنبال ابو دجانه بروم و ببينم چگونه مى‏جنگد؛ از اين رو به دنبالش رفتم و هنگامى‌كه آن دستار قرمز را بر سر بست، انصار مدينه گفتند: ابو دجانه دستار مرگ را بست! سپس به دشمن حمله كرد و اين رجز را مي‌خواند:

انا الذى عاهدنى خليلى            و نحن بالسفح لدى النخيل‏

الّا أقوم الدهر فى الكيول            اضرب بسيف الله و الرسول[2]

حمله او خيلى سخت بود، هر كس جلوش مى‏آمد او را از پاى در مى‏آورد. در ميان لشگر قريش مردى بود كه مواظب بود تا مسلمانى بر زمين بيفتد و او خود را بالاى سر آن مسلمان برساند و نيمه جانش را بگيرد. من از خدا خواستم كه اين مرد سر راه ابو دجانه قرار بگیرد، و همين‌طور هم شد و آن‌دو به هم رسيدند، او پيش‌دستى كرد و شمشيرى حواله ابو دجانه كرد كه ابو دجانه آن‌را با سپر رد كرد و شمشير خود را بلند كرده او را به قتل رسانيد.[3]

[1]. بيهقى، احمد بن الحسين، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، تحقيق: قلعجى، عبد المعطى، ج ‏3، ص 232.

[2]. منم كسي‌كه دوست و خليلم در پاى كوه سفح پيش درخت خرما با من عهد كرده كه هرگز در آخر صفوف جنگ نمانم (يا پاى خود را در بند و قيد نگذارم) و اينک با شمشير خدا و رسول او شمشير مي‌زنم.

[3]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة (زندگانى محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر اسلام)، ترجمه: رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج ‏2، ص 95 و 96.

 

ابو دجانه و حضور در غزوه بنی نضیر

هنگامى‌كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براى سركوبى مردم بنى نضير عزيمت كرد، به حصار آنان توجه كرده و خیمه آن‌حضرت را در آخرين نقطه بنى حطمه بطحا سر پا كردند. چون شب فرارسيد از بنى نضير تيرى به‌سوی خيمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) افكندند، حضرت دستور داد خیمه او را در دامنه كوه قرار دادند و مهاجر و انصار اطراف خیمه آن‌حضرت را احاطه نمودند.

چون شب كاملا همه‌جا را تاريک كرد، مسلمانان على (علیه السلام) را نديدند، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرضه داشتند على كجا است ما او را نمى‏بينيم؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خيال می‌كنم براى انجام كارى به‌نفع شما اقدام كرده. طولی نکشید که على (علیه السلام) آمد و سر يهودى را كه تير به خیمه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) زده بود و نامش عرورا بود، در برابر آن‌حضرت گذارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسيد چه كردى؟ عرض كرد: دانستم كه اين بدكردار، آدمى دلاور و بی‌باک است. در كمين او نشستم و گفتم ممكن است شب‌هنگام به‌قصد شبيخون بر ما از حصار خود بيرون آيد. فاصله‌ای نشد ديدم با شمشير كشيده به اتفاق نه نفر از يهوديان به‌طرف ما مى‏آيد. من هم فرصت را غنيمت شمرده به او درآويخته و كارش را تمام كردم، ولی همراهانش فرار كرده و بلادرنگ نزديک حصار خود رفتند. اكنون عده‏اى را با من همراه كن! آرزومندم بر ايشان پيروز شوم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ده نفر از اصحاب را از قبيل ابو دجانه سماک بن خرشه و سهل بن حنيف را با او همراه كرد و آنان به‌جانب آن عده حرکت كرده و پيش از آن‌كه يهوديان به‌حصار خود وارد شوند، به آن‌ها دست يافته همه را كشتند و سرهاشان را حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آوردند، پس پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)دستور داد آن‌ها را در يكى از چاه‌هاى بنى حطمه ريختند.

همين عمل على (علیه السلام) موجب شد که مسلمانان بتوانند حصار بنى النضير را فتح كنند و پيروز شوند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ثروت‌هاى بنى نضير را پس از آن‌كه بر ايشان تسلط يافته در ميان مهاجر و انصار تقسیم نمود.[1]

البته اموال بنو نضير در زمره «فیء» به‌شمار مى‏رفت و مخصوص رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود. پس آن را ميان مهاجران تقسيم كرد و از آن به احدى از انصار نداد جز دو مرد فقير يعنى سماک بن خرشة (ابو دجانه) و سهل بن حنيف.[2]

[1]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد، مترجم: ساعدى خراسانى‏، محمد باقر، ص 85 و 84 ‏. این آقا مترجم است یا …

[2]. بلاذرى، أحمد بن يحيى، فتوح البلدان، ترجمه: توكل، محمد، ص 30؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، ترجمه: جعفرى، بهراد، ص 323 – 325.

 

وفات ابودجانه

در مورد وفات و شهادت ابودجانه سه قول مطرح است.

بعضی گفته‌اند: وی در زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، برخی شهادت او را در جنگ یمامه در نبرد با مسیلمه کذّاب دانسته‌اند و عده‌ای نیز گفته‌اند: در جنگ صفین جزء یاران علی (علیه السلام) بود و توسط لشگریان معاویه به شهادت رسید.

صاحب اعیان الشیعه می‌گوید: گفته شده که وی در زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت.[1]

ابن اثیر می‌گوید: وی در جنگ یمامه پس از این‌که به مصیبت بزرگی مبتلا شد، به شهادت رسید. بني حنيفة در يمامه باغی داشتند که در پشت آن می‌جنگیدند و مسلمانان توانایی داخل شدن بر آن‎‌را نداشتند، ابو دجانه به مسلمانان دستور داد که خودشان را به داخل آن باغ بیفکنند[2] مسلمانان چنین کردند و پای ابو دجانه شکست و در ورودی باغ جنگید و مشرکان را از آن‌جا دور کرد و بقیه مسلمانان وارد باغ شدند، تا این‌که به شهادت رسید و گفته شد که وی زنده بود، تا در صفین در صف علی (علیه السلام) به شهادت رسید، ولی قول دوم (شهادت در یمامه) صحیح‌تر است.[3]

[1]. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۳۱9.

[2]. از ظاهرش استفاده می‌شود که باغ دارای دیوار بلندی بوده است.

[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج ‏2، ص 299 و 300.

 

فضایل، اخلاق و صفات ابو دجانه

ابو دجانه سماک بن خرشة از فضلاء و بزرگان صحابه بود.[1] او دارای فضایل اخلاقی بسیاری بود که آیاتی در شأن وی نازل شده است. وی کم سخن می‌گفت و از سخنان بیهوده پرهیز می‌کرد. او در شجاعت و وفای به‌عهد، کم نظیر بود؛ لذا گفته شده که وی از رجعت‌کنندگان زمان ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. او در مقابل دشمن چنان محکم و استوار بود، که گفته‌اند: با تبختر و تکبر راه می‌رفت.

[1]. ابن اثير جزرى، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج ‏2، ص 299 و300.

 

آیات قرآن در شأن ابو دجانه

جناب ابودجانه از معدود افرادی است که آیاتی از قرآن در منزلت آنان نازل شده‌است.

  1. در جنگ احد درست در گرماگرم نبرد، وقتى اصحاب پیامبر اسلام (صلى اللَّه عليه و آله) شکست خورده و متوارى شدند و آن‌حضرت را تنها گذاشتند، على بن ابى طالب (عليه السّلام) به‌همراهى ابو دجانه انصارى از جان آن‌حضرت (صلى اللَّه عليه و آله) دفاعى جانانه كردند و مشركان را از اطراف آن‌حضرت پراكنده نمودند.

در آن هنگام آيه‏هاى «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ تا آيه سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»،[1] در تحسين و تمجيد على بن ابى طالب (عليه السّلام) و ابو دجانه انصارى نازل شد.[2]

  1. همچنين آيه «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ»، كثير همان ده نفرى كه به دستور خدا و رسول (صلى اللَّه عليه و آله) به تعقيب مشركان مكه پرداختند هستند. در پایان آیه هم آمده است: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»،[3] که گفته شده، صابرين؛ يعنى على (عليه السّلام) و ابو دجانه انصارى كه در دفاع از جان نبى (صلى اللَّه عليه و آله) پايدارى و استقامت كردند[4]
  2. ابن عباس نقل مى‏كند: سخن خداوند: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ‏ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا» در باره على، حمزه، عبيده، سهل بن حنيف، حارث بن صمه و ابو دجانه نازل شده است.[5]

[1].  آل عمران، 144- 142.

[2]. حسكانى عبيد الله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق: محمد باقر محمود، ج 1، ص 176.

[3]. آل عمران، 146.

[4]. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 1، ص 177.

[5]. فرات كوفى فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، تحقيق: محمد كاظم، محمود، ص 481.

 

فضایل اخلاقی ابو دجانه

ابو دجانه دارای فضایل اخلاقی بسیاری بود که به‌برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. دو کار بسیار ارزنده:

ابو دجانه بيمار شد، به عيادتش رفتند و ديدند چهره‏اش مى‏ درخشد، گفتند: چرا چهره‏ ات اين‌چنين تابان است؟ گفت: در نظر خودم از همه كارهايم فقط دو كار بسيار ارزنده و قابل اعتماد است، نخست اين‌كه در كارى كه مربوط به‌من نبود، سخن نمى‏ گفتم و ديگر آن‌كه دلم نسبت به مسلمانان در كمال سلامت و تسليم بود.[1]

  1. جوانمردی:

زبیر می‌گوید: ابو دجانه در جنگ احد چنان به جلو رفت، تا شمشير را بالاى سر هند (جگرخوار) دختر عتبة (همسر ابوسفیان و مادر معاویه) به‌حركت درآورد، ولى در همان حين كه خواست فرود آورد، شمشير را گرداند و از او گذشت. من پيش خود گفتم: خدا و رسولش داناترند (كه چرا شمشير را برگرداند و بر سر اين زن نزد).

بعدا خود ابو دجانة تعريف كرد؛ كه چون خواستم شمشير را فرود آورم، ديدم زنى است، با خود گفتم: شمشير رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گرامى‏ تر از آن است كه زنى را با آن بكشم.[2]

[1]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوی، محمود، ج ‏4، ص 469.

[2]. ابن هشام، نام نویسنده، زندگانى‏ محمد (صلی الله علیه و آله)، ترجمه: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج ‏2، ص 96.

 

رجعت ابو دجانه

در روايات مربوط به موضوع رجعت، اصل این مسئله،  در حد تواتر از ائمه (عليهم السّلام) نقل شده‌است كه خداوند به هنگام ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) گروهی از شيعيان آن‌حضرت را كه پيش‌تر مرده‌اند، باز می‌گرداند تا به ثواب ياری و كمک به آن‌حضرت برسند و حكومتش را ببينند. هم‌چنين گروهی از دشمنان او را باز می‌گرداند، تا از آنان انتقام بگيرد و شيعيان از مشاهدهٔ ظهور حق و بالا گرفتن كلمه اهل آن، خشنود گردند.[1]

از جمله کسانی که پيش‌تر مرده‌اند و بر اساس روایات، خداوند به هنگام ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آن‌ها را باز می‌گرداند تا به ثواب ياری و كمک به آن‌حضرت برسند و حكومتش را ببينند، ابو دجانه است.

مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السّلام) روايت می‌كند كه فرمود: از پشت شهر كوفه بيست و هفت مرد همراه حضرت قائم (عليه السّلام) بيرون می‌آيند، پانزده تن آنان از قوم حضرت موسى (عليه السّلام) می‌باشند كه «به حق هدايت كنند و بدان دادگرى نمايند»[2] و هفت تن آنان اصحاب كهف هستند و (ديگر) يوشع بن نون، سلمان فارسى، ابو دجانه انصارى، مقداد و مالک اشتر می‌باشند (كه جمعا بيست و هفت نفر می‌شوند) پس اين‌ها ياران و حكمرانان او هستند.[3]

[1]. طبسي نجفي، محمد رضا، شيعه و رجعت، ترجمه و تلخيص: ميرشاه ولد، سيد محمد، ص 250.

[2]. اشاره به آيه 159 از سوره اعراف است: «و از قوم موسى، گروهى هستند كه به‌سوى حق هدايت مى‏كنند و به‌حق و عدالت حكم مى‏نمايند»،

[3]. فتال نیشابوری، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏2، ص 266؛  مفید، محمد بن محمد، الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه» رسولى محلاتى، سید هاشم، ج ‏2، ص 361.‏

 

شجاعت ابو دجانه و وفای به عهد

ابودجانه تا آخر عمر در بیعتش با رسول الله (صلی الله علیه و آله) باقی ماند و رشادت‌ها و شجاعت‌های کم‌نظیری به‌خرج داد که در ذیل به‌برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. تعدادی از راویان از حضرت صادق (عليه السّلام) نقل كرده‌اند كه آن‌حضرت فرمودند: در روز جنگ احد، اصحاب و ياران رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) از صحنه كارزار گريختند و با آن‌حضرت غير از على بن ابى طالب (عليه السّلام) و ابودجانه سماک بن خرشه احدى باقى نماند. پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمودند: اى ابودجانه، آيا قوم خود را نمى‏بينى؟ عرضه داشت: آرى. حضرت فرمودند: به قوم خود ملحق شو. عرض كرد: با خدا و رسولش اين‌طور بيعت نكرده‏ام. حضرت فرمودند: تو را حلال نموده و اجازه‏ات دادم بروى. عرض كرد: به خدا سوگند، نمى‏گذارم كه قريش بگويند من تو را رها كرده و فرار نمودم، بلكه مى‏ايستم تا بچشم آن‌چه تو مى‏چشى. پيامبر او را دعا نمود و فرمود: خدا به تو جزاى خير دهد.[1]
  2. حسين بن ابى علاء خفّاف به نقل از امام صادق (عليه السّلام) مى‏گويد: چون در جنگ أحد مردم از اطراف پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) پراكنده شدند و گريختند، حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) رو به آن‌ها كرد و فرمود: منم محمّد، منم فرستاده خدا كه نه كشته شده‏ام و نه مرده‏ام. پس فلان و فلان به‌حضرت رو كردند و گفتند: در اين حال هم كه شكست خورده‏ايم، باز هم ما را مسخره مى‏كند. على (عليه السّلام) و ابو دجانه سماک بن خرشه (رحمهما اللَّه) همراه پيامبر ماندند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) ابودجانه را خواند و فرمود: اى ابا دجانه! بازگرد كه من بيعت خويش از تو برگرفتم و اما على، پس من از اويم و او از من. ابو دجانه پس از شنيدن اين سخن در برابر پيامبر نشست و در حالی که آب در ديدگانش جمع شده‌بود، گفت: نه، به خدا. و دوباره سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: نه، به خدا. من خود را از بيعتى كه با تو بسته‏ام رها نخواهم كرد. اى فرستاده خدا! من با تو بيعت كرده‏ام، پس به‌سوى چه کسی بروم؟ به‌سوى همسرى كه مى‏ميرد؟ يا فرزندى كه اجل مرگ، او را مى‏ربايد؟ يا خانه‏اى كه ويران می‌شود؟ يا مالى كه فناپذيرد و عمرى كه سپرى گردد؟ پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) كه‏ سخنان او را شنيد، دلش به‌حال او سوخت [و اجازه داد] و ابو دجانه هم‌چنان جنگيد، تا آن‌كه زخم‌هاى خورده او را از پاى درآورد و على (عليه السّلام) در سوى ديگر ميدان نبرد مى‏كرد و چون ابو دجانه از پاى درآمد، على (عليه السّلام) او را برداشت و نزد پيامبر آورد و در كنار آن‌حضرت نهاد. ابو دجانه به پيامبر عرض كرد: اى رسول خدا! آيا به بيعت خويش وفا كردم؟ حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: آرى و سپس پيامبر به او سخنان نيكى گفت.[2]

[1]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ذهنى تهرانى‏، سيد محمد جواد، ج ‏1، ص 7‏.

[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، بهشت كافى (ترجمه روضه كافى)، ترجمه: آژیر، حمید رضا، ص 368 و 369.

 

ابو دجانه و بستن دستار سرخ بر سر

همان‌طور که در برخی از زیرموضوعات پیشین گفته‌شد، ابو دجانه در تمام جنگ‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرکت داشت. وی دستار قرمزی را که نشانه شجاعت وی بود بر سر می‌بست؛ بر این اساس در جنگ‌ها او را به عصابة حمراء (دستار قرمز) می‌شناختند.[1]

[1]. کاتب واقدی، ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج ‏4، ص 468؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 4، ص 15.

 

تکبر ابو دجانه در مقابل دشمن

خداوند سبحان در وصف بندگان خاص خداوند رحمان، می‌فرماید: «كسانى هستند كه با آرامش و بى‏تكبّر بر زمين راه مى‏روند».[1] اما همین بندگان خاص، زمانی که در صف جهاد با مشرکان قرار بگیرند، به‌نحوی حرکت می‌کنند که رعب و وحشت در دل دشمنان وارد کنند.

امام على (علیه السلام) فرمودند: ابو دجانه انصارى (در جنگ احد) عمامه‏ بست و دنباله‏اش از ميان دو شانه‏اش به پشتش آويخت و ميان دو صف قشون اسلام و كفر با حالت تبختر راه رفت و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اين‌گونه راه رفتن را خدا بد دارد، جز در نبرد با دشمن.[2]

[1]. فرقان، 63.

[2]. مجلسى، محمد باقر، آداب و سنن-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، كمره اى، محمد باقر، ص 193 و 192‏.

 

حرز ابو دجانه

براساس روايتى، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت على (علیه‌السّلام) دستور داد كه براى دفع جن و سحر، براى ابودجانه حرزى‌ بنويسد.[1]

در انتساب این حرز به وی تشکیک شده و بعضی آن را ضعیف دانسته‌اند.[2]

[1]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، تحقيق: قلعجى، عبد المعطى، ج ۷، ص ۱۱۹.

[2]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج ‏2، ص 299 و300؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج ‏6، ص 337؛ ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج ‏2، ص 652.

 

کتاب‌نامه مقاله ابو دجانه

  1. قرآن کریم.
  2. ابن اثیر جزری، علی بن محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة؛ دار الفكر، بيروت، 1409 ق / 1989 م.
  3. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله؛ الاستيعاب فى معرفة الأصحاب؛ تحقيق: بجاوى، على محمد؛ دار الجيل، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
  4. ابن کثیر دمشقی، اسماعيل بن عمر؛ البداية و النهاية؛ دار الفكر، بيروت، 1407 ق/ 1986 م.
  5. ابن هشام، عبد الملک؛ السیرة النبویة (زندگانى محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر اسلام)؛ ترجمه: رسولى محلاتی، سيد هاشم؛ كتابچى، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
  6. امین عاملی، سید محسن؛ اعیان الشیعه؛ دار التعارف للمطبوعات‏، بيروت، 1406 ق‏.
  7. بلاذرى، احمد بن يحيى؛ فتوح البلدان؛ ترجمه: توكل، محمد؛ نشر نقره، چاپ اول، تهران، 1337 ش.
  8. بیهقی، احمد بن حسین؛ دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة؛ تحقيق: قلعجى، عبد المعطى؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1405 ق / 1985 م.
  9. حرانی، ابن شعبه؛ تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)؛ ترجمه: جعفرى، بهراد؛ اسلاميه‏، چاپ اول‏، تهران‏، 1380 ش‏.
  10. حسكانى، عبيد الله بن احمد؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تحقيق: محمد باقر، محمود؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، تهران، 1411 ق.
  11. ذهبی، محمد بن احمد؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام؛ تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام؛ دار الكتاب العربى، چاپ دوم، بيروت، 1413 ق / 1993 م.
  12. زركلى، خير الدين؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين؛ دار العلم للملايين، چاپ هشتم، بيروت، 1989 م.
  13. صدوق، محمد بن علی؛ علل الشرائع؛ مترجم: ذهنى تهرانى‏، سيد محمد جواد؛ مؤمنين‏، چاپ اول، قم‏، 1380 ش‏.
  14. عسقلانى، احمد بن على؛ الإصابة فى تمييز الصحابة؛ تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد؛ دارالكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1415 ق / 1995 م.
  15. فتال نیشابوری؛ محمد بن حسن، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين؛ انتشارات رضى‏، چاپ اول‏، قم، بی‌تا.
  16. فرات كوفى، فرات بن ابراهيم؛ تفسير فرات الكوفي؛ تحقيق: محمود، محمد كاظم؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى؛ چاپ اول، تهران، 1410 ق.
  17. کاتب واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الكبرى؛ تحقيق: عطا، محمد عبد القادر؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1410 ق / 1990 م.
  18. کاتب واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات‏الكبرى؛ ترجمه: مهدوی، محمود؛ انتشارات فرهنگ و انديشه، تهران، 1374 ش.
  19. کلینی، محمد بن یعقوب؛ بهشت كافى (ترجمه روضه كافى)؛ ترجمه: آژیر، حمید رضا؛ انتشارات سرور، چاپ اول، قم‏، 1381 ش‏.
  20. کلینی، محمد بن یعقوب؛ روضه كافى؛ ترجمه: كمره‏اى، محمد باقر؛ كتاب فروشى اسلاميه‏، چاپ اول، تهران‏، 1382 ق‏.
  21. مجلسى، محمد باقر؛ احتجاجات-ترجمه جلد چهارم بحار الانوار؛ خسروى، موسى‏؛ اسلاميه‏، چاپ اول، تهران، 1379 ش‏.
  22. مجلسى، محمد باقر؛ آداب و سنن-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار؛ كمره اى، محمد باقر؛ اسلاميه‏، چاپ اول، تهران‏، 1365 ش‏.
  23. مجلسى، محمد باقر؛ ترجمه جلد هفتم بحار الانوار بخش امامت؛ خسروى، موسى‏؛اسلاميه‏، چاپ دوم، تهران‏، 1363 ش‏.
  24. مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد؛ ترجمه: رسولى محلاتى، سید هاشم؛ اسلاميه‏، چاپ دوم، تهران‏، بی‌تا.‏
  25. مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد؛ ساعدى خراسانى‏، محمد باقر؛ اسلاميه، ‏چاپ اول، تهران، 1380 ش‏.