کپی شد
ابوحنیفه و خلفای اموی و عباسی
در ابتدای زندگی ابوحنیفه، عبدالملک بن مروان خلافت اموى را به عهده داشت و حجاج بن یوسف، استاندار عراق بود. وی 52 سال از عمرش را در عهد اموى و 18 سال را در عهد بنىعباس گذراند. زمان مرگ حجاج، او 15 سال داشت و زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز جوان بود. با دو چشمش كسانى را كه حكومت عراق را دستبهدست مىگردانیدند مشاهده كرده و ظلم و ستم ابن هبیره؛ آخرین استاندار اموى را نیز چشیده است. او دعوت به قیام بنىعباس را دیده است و كوفه (شهر او)، مركز این قیام محسوب مىشد؛ زیرا كوفه قبل از بناى بغداد، مركز دولت جدید عباسى به شمار مىآمد.[1]
استنکاف از تصدی امور دولتی
در بیزارى ابوحنیفه از دخالت در امور دولتی ، در كتب ادبى و دینى، مطالب زیادى آمده است؛ از جمله مىنویسند: یزید بن عمر بن هبیره؛ فرماندار اموى كوفه، كسی را نزد ابوحنیفه فرستاد، تا مسؤولیت بیتالمال را بر عهده بگیرد، اما او نپذیرفت، یزید اصرار كرد، و چون پاسخ موافق نیافت، دستور داد او را بیست تازیانه بزنند. بدین ترتیب، شكنجه را برتافت، ولى از ولایت و فرمانروایى سرباز زد.[2]
همچنین دو بار به ابوحنیفه پیشنهاد تصدی مقام قضاء داده شد که هر بار سر باز زد: یک بار توسط فرماندار اموى كوفه؛ یزید بن عمر بن هبیره، بار دوم توسط منصور عباسى. ابوحنیفه از پذیرش شغل قضاء كه نخست توسط یزید بن عمر بن هبیره، و بعدها توسط منصور عباسى به او پیشنهاد شد، به شدّت مخالفت میکرد. گفتهاند كه به سبب همین ردّ كردن، شكنجه جسمى دید و به زندان افتاد، و در زندان بود كه به سال 150 قمری در بغداد درگذشت.[3]
نقل شده: ابوحنیفه را براى تصدّى مقام قضاء دعوت كردند. گفت: «من سزاوار این مقام نیستم» گفتند: چرا؟ گفت: «اگر صادق باشم سزاوار این پایگاه نیستم، و اگر كاذب باشم كاذب سزاوار مقام قضاء نیست».[4] سلیمان بن مخلد میگوید: منصور مىخواست ابو حنیفه نعمان را به كار قضا گمارد كه از این كار امتناع كرد. منصور قسم یاد كرد كه باید وى كارى را بر عهده بگیرد و ابو حنیفه نیز قسم یاد كرد كه عهدهدار نشود. پس او را به نظارت بنای شهر بغداد و خشت زدن و خشت شمردن و به كار گرفتن افراد برگماشت. منصور چنین كرد تا از قید قسم خویش رها شود.
هیثم بن عدى میگوید: منصور، كار قضا و مظالم را بر ابوحنیفه عرضه كرد كه نپذیرفت، منصور قسم یاد كرد كه از او دست نمىدارد تا كارى را بر عهده بگیرد. این را به ابوحنیفه خبر دادند، پس نی خواست و خشتها را براى كسى كه خشت زده بود با نی شمارش كرد. بدین وسیله منصور را از قید قسم آزاد كرد.[5]
همکاری در بنای شهر بغداد
منصور عباسی وقتیکه احداث شهر بغداد را در سال صدوچهل قمری آغاز كرد، به اهالى شام، كوهستان، كوفه، واسط و بصره نوشت كه كارگران و هنرمندان و سازندگان را روانه كنند. گروهى از برگزیدگان قوم كه به فضل و عدل و فقه و تقوا موصوف بودند انتخاب كرد (كه مراقب كار باشند). همچنین مهندسان و كسانیكه علم هندسه را خوب میدانستند به كار گماشت. از كسانیكه برگزیده و به امانت و تقوا معروف بودند، حجاج بن ارطاة و ابوحنیفه بودند. منصور دستور داد نقشه شهر ترسیم و پایه کنده و پىریزى شود. به دستور او خشت زدند و آجر پختند و همه چیز را آماده و شروع كردند. وی ابوحنیفه را به نظارت و شمردن خشت و آجر مأمور كرد.[6]
[1]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 179.
[2]. همان، ص 178.
[3]. همان، ص 176.
[4]. همان، ص 178؛ مستوفى قزوينى، حمد الله بن ابى بكر بن احمد، تاريخ گزيده، تحقيق: نوايى، عبد الحسين، ص 297.
[5]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 11، ص 4873 و 4874.
[6]. ابن اثير، عز الدين على بن اثير، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس، ج 15، ص 201.