searchicon

کپی شد

ابوحنیفه و حمایت از نهضت‌های علوی

گفته‌شده ابو حنيفه نعمان بن ثابت، هواخواه آل على و ايرانى‌تبار … بود.[1] او با وجود تقويت و تأييدى كه بنى‌عباس از وى مى‏كرده‏اند به علويان تمايل داشت.[2] در ادامه به چند مورد از این هواخواهی‌ها و حمایت‎ها، اشاره می‌شود:

حمایت از زید بن علی (علیهما السلام)

فضل بن زبير مى‏گويد: ابو حنيفه از من پرسيد در ميان فقها چه كسى زيد را اجابت خواهد كرد؟ جواب دادم: سليمة بن كميل، يزيد بن ابى زياد هارون بن سعد هاشم بن يزيد، ابو هاشم الرمانى، حجاج بن دينار و گروهى ديگر. ابو حنيفه گفت: پس برو به زيد بن على بگو كه من براى تو مقدمات اين جهاد را فراهم ساخته‏ام. با اين كمک مالى كه من فراهم ساخته‏ام، اسب و سلاح تهيه كن. آن وقت ذخيره‏اى را كه اندوخته بود به من داد و من هم هديه‏هاى او را به زيد بن على تحويل دادم.[3]

ترجیح محمد بن عبدالله (نفس زکیه) بر منصور

چون كار بنى‌اميه رو به ضعف نهاد، اهل بيت در مدينه اجتماع كردند و در نهان با محمد بن عبدالله بن الحسن المثنى؛ فرزند حسن بن على (علیهما السلام) بيعت كردند. در اين مجمع منصور (عباسی) نيز حضور داشت. او نيز به همراه ديگر اهل بيت با محمد بن عبدالله بن الحسن بيعت نمود. اينان از آن‌رو با او بيعت كردند كه فضيلت او را بر همگان مى‏شناختند. به سبب همين بيعت بود هنگامی‌ كه محمد بن عبدالله در حجاز خروج كرد، مالک و ابو‌حنيفه به جانب‌دارى او برخاستند و امامت او را از امامت ابوجعفر منصور صحيح‏تر مى‏دانستند. ابوحنيفه همواره قائل به فضيلت او بود و از حق او دفاع مى‏كرد و اين امر سبب شد كه در ايام خلافت منصور، آن دو (ابو حنيفه و مالک) به مصيبت‌هایى گرفتار آيند، تا آن‌جا كه مالک را به سبب فتوا در طلاق مُكره، تازيانه زد و ابو‌حنيفه را بدان سبب كه امر قضا را نپذيرفت به زندان افكند.[4]

حمایت از ابراهیم بن عبدالله (برادر نفس زکیه)

در منابع زيدي ذكر شده كه ابوحنيفه از حاميان امام زيدى؛ ابراهيم بن عبدالله بوده كه در سال 145 قمری در بصره بر ضدّ عباسيان قيام كرد.[5] او به همراهى و پيروى از ابراهيم فتوا داده بود. شعبة بن حجاج ابو اسحاق فزارى می‌گويد: پيش ابوحنيفه رفتم و گفتم: از خدا نترسيدى كه برادرم را به پيروى ابراهيم بن عبدالله تشويق كردى؟ او رفت و در ركابش به خون غلطيد. ابوحنيفه گفت: آن‌چنان است كه برادر تو در روز بدر، همراه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) به شهادت رسيده باشد. گفتم: پس چرا خودت همراه ابراهيم به ميدان جهاد نشتافتى؟ گفت: من نتوانستم. گفتم: چرا؟ ابو حنيفه توضيح داد كه امانت‏هاى مردم پيش من بود و اگر من به قتل می‌رسيدم اين اموال به هدر می‌رفت.[6]

 

[1]. ابن اثير، عز الدين على بن محمد، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس، ج ‏15، ص 239.

[2]. خاتمی، احمد، فرهنگ علم كلام، ص 49.

[3] ابو الفرج اصفهانى، على بن حسين، فرزندان ابوطالب، ترجمه: فاضل، جواد، ج ‏1، ص 229.

[4]. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: پروين گنابادى، محمد، ج ‏2، ص 2 و 3.

[5]. حلبی، علی اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ص 176.

[6]. فرزندان ابو طالب، ج 2، ص 97 – 99.