searchicon

کپی شد

ابوالمعالی دومین حاکم شام از حمدانیان

در سال ۳۵۶ ق، پس از مرگ سیف الدوله، پسرش ابوالمعالی با تمهیدات حاجب ابوالحسن قرغُوَیه به‌حکومت رسید.[1] نخستین ماه‌های حکومت وی، با تصفیه حساب‌های داخلی همراه بود. در سال ۳۵۷ ق، میان وی و دایی‌اش ابوفراس حمدانی، شاعر مشهور بنی حمدان، جنگ درگرفت که به ‌کشته شدن ابوفراس انجامید.[2] چندی بعد، قرغویه به‌کمک غلامی به‌نام بکجور/ بجکور بر وی شورید و در محرّم سال ۳۵۸ ق بر حلب چیره شد.[3] ابوالمعالی به‌حرّان فرار کرد سپس به مَیافارقین رفت، درحالی‌که یارانش پراکنده شدند و به پسرعمویش، ابوتغلب، پیوستند.[4] بااین حال، ابوالمعالی به‌کمک کارگزارِ مَعَرّة النعمان، واقع در نزدیکی حلب، لشکری تدارک دید و راهی حلب شد. قرغویه از رومیان کمک خواست و چون خبر رسیدن سپاه رومیان به ابوالمعالی رسید، ناگزیر محاصره حلب را رها کرد و به معرّه بازگشت.[5]

در سال ۳۶۴ ق، بکجور در پی اختلاف با قرغویه بر سر تصاحب قدرت، او را دستگیر و زندانی کرد و حکومت حلب را در دست گرفت.[6]

چندی بعد، ابوالمعالی که در حِمص بود، به‌همراه گروهی از بنی‌کلاب راهی حلب شد و پس از چند ماه محاصره، به‌کمک مردم حلب، در سال ۳۶۵ یا ۳۶۶ ق شهر را فتح کرد. با این حال، دژ شهر در تصرف بکجور باقی ماند تا آن‌که در سال ۳۶۷ ق، بکجور در قبال دریافت حکومت حمص تسلیم شد.[7]

در همان ایام، احساس خطر ابوالمعالی از جانب رومیان و فاطمیان سبب شد تا با عضدالدوله دیلمی هم‌پیمان شود و خلیفه عباسی الطائع، که تحت نفوذ آل‌بویه بود، وی را به سعدالدوله ملقب ساخت.[8]

در سال ۳۷۲ ق، مناسبات سعدالدوله با بکجور تیره شد و در پی آن، بکجور به فاطمیان پیوست و از سوی العزیز بالله فاطمی، کارگزار دمشق شد. وی در سال ۳۷۸ ق، بر اثر مشی ستم‌گرانه‌اش عزل شد.[9]

با از دست دادن دمشق، بکجور بار دیگر به سعدالدوله روی آورد و تقاضا کرد تا در قبال تبعیت از سعدالدوله، حکومت حمص بار دیگر به‌وی واگذار شود، اما این درخواست بی‌پاسخ ماند و بکجور با جلب حمایت فاطمیان در سال۳۸۱ ق، به‌جنگ سعدالدوله شتافت. در این نبرد، سعدالدوله با یاری‌جستن از رومیان و نیز برخی قبایل عرب بکجور را شکست داد. بکجور اسیر شد و به‌فرمان سعدالدوله به‌قتل رسید.[10]

سعدالدوله پس‌از حدود ۲۵ سال حکومت که به‌کشمکش‌های داخلی، تصرف بخش‌هایی از قلمرو حمدانیان به‌دست رومیان و تهدید مداوم فاطمیان سپری شد، در سال ۳۸۱ ق وفات یافت و در رَقّه مدفون گردید.[11]

 

[1]. ر ک: ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۷.

[2]. ر ک: همان، ص ۴۸؛ ابن ‌عدیم، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۵۶ و ۱۵۷.

[3]. زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۶۰ و ۱۶۱؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۸.

[4]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۸؛ ابن‌اثیر، على بن ابى الكرم‏، الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۵۹۷ و  ۵۹۸؛ زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۶۰.

[5]. زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۶۱ – ۱۶۳ و ۱۶۹؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۹، برگرفته از ویکی شیعه.

[6] . زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۰.

[7]. الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۶۸۳؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۲.

[8]. انطاکی، یحیی بن سعید، تاریخ الانطاکی (معروف بصلة تاریخ اوتیخا)، ج ۱، ص ۱۸۷؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.

[9]. الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۱۷ و ۱۸ و ص ۵۸؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۸.

[10]. روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۰۹ ـ ۲۱۴؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۱ ـ ۵۳؛ زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.

[11]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۸۸؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۰ و ۱۸۱.