Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ابوالفضائل سعید پسر سعدالدوله

پس از سعدالدوله فرزند خردسالش، ابوالفضائل سعید یا سعد، به‌وصیت پدر و به‌همت لؤلؤکبیر، حاجب پدرش، به‌حکومت رسید و به‌سعیدالدوله ملقب گردید.[1]

در سال ۳۷۲ ق، العزیز باللّه فاطمی به‌قصد براندازی حمدانیان، لشکری انبوه به‌فرماندهی منجوتکین / بن جوتکین (از سرداران نظامی فاطمیان) روانه فتح دمشق و سپس حلب کرد. این لشکر در سال ۳۸۱ ق دمشق را فتح کرد و در سال ۳۸۳ ق[2] حلب را محاصره نمود. سعیدالدوله و لؤلؤکبیر از باسیلیوس، امپراتور روم که هم‌پیمان آن‌ها بود، درخواست کمک کردند و خود در شهر متحصن شدند. با شنیدن خبر نزدیک شدن سپاه رومیان به‌حلب، منجوتکین با گروهی از سپاهیانش به‌مصاف رومیان رفت و آن‌ها را شکست داد و تا حومه انطاکیه به‌تعقیب آنان پرداخت.[3]

به‌رغم این پیروزی، منجوتکین که از جنگ و محاصره حلب خسته شده بود، به‌تشویق برخی درباریان فاطمی از جمله ابوالحسن مغربی (وزیرالعزیز)، که رشوه‌های کلانی از لؤلؤکبیر گرفته بودند، دست از محاصره شهر کشید و به‌دمشق بازگشت.[4]

خلیفه فاطمی‌از اقدام منجوتکین خشمگین شد و ابوالحسن مغربی را که مسؤول این عقب‌نشینی بود، برکنار کرد و در سال ۳۸۴ ق مجدداً منجوتکین را در رأس سپاهی به‌محاصره حلب فرستاد.[5]

پس از سیزده ماه محاصره، لؤلؤکبیر بار دیگر از باسیلیوس درخواست کمک کرد که این بار امپراتور روم شخصاً در رأس سپاهی بزرگ به‌سرعت راهی حلب شد.[6]

منجوتکین با شنیدن تهدید و اخطار لؤلؤ مبنی بر این‌که سپاه روم در راه حلب است، دست از محاصره کشید و به‌دمشق بازگشت.[7]

سعیدالدوله در سال ۳۹۲ یا ۳۹۳ ق وفات یافت. بنابر روایتی، او و همسرش (دختر لؤلؤکبیر) به‌دستور لؤلؤ کشته شدند.[8]

گفته شده که با مرگ سعیدالدوله دولت حمدانیان در شام منقرض شد؛[9] زیرا حتی اقدام لؤلؤکبیر در جانشین کردن دو فرزند خردسال سعیدالدوله به‌نام‌های ابوالحسن‌علی و ابوالمعالی‌شریف به‌جای پدرشان هم سیاستی فرصت‌طلبانه بود. لؤلؤ که شخصاً امور را اداره می‌کرد، در فرصت مناسب دو فرزند و بقیه خانواده سعیدالدوله را روانه مصر کرد. وی در سال ۳۹۴ ق خود را حاکم حلب اعلام کرد و به‌همراه فرزندش، ابونصر منصور، حکومت مستبدانه‌ای را آغاز نمودند.[10]

لؤلؤ در سال ۳۹۹ ق درگذشت و مردم حلب که از ظلم و ستم فرزند لؤلؤ، ابونصر منصور به‌ستوه آمدند، از ابوالهیجاء بن سعدالدوله که به‌روم پناهنده شده بود، خواستند حکومت حلب را برعهده گیرد. او نیز در سال ۴۰۰ ق راهی حلب شد، ولی به‌دلیل خیانت بخشی از سپاهیانش (اعراب بنی‌کلاب) و نیز یاری جستن ابونصر از فاطمیان، کاری از پیش نبرد و به قسطنطنیه گریخت و همان‌جا وفات یافت.[11]

در سال ۴۰۲ ق، ابوالمعالی فرزند سعیدالدوله در آخرین تلاش برای احیای حکومت حمدانیان، در رأس سپاه فاطمی راهی تصرف حلب شد، ولی در معرة‌النعمان با اعراب آن نواحی درگیر شد و بی‌آنکه موفق به‌ادامه مسیر شود، به‌مصر بازگشت و تا زمان وفات همان‌جا ماند.[12] با مرگ وی، تسلط حمدانیان بر شام به‌پایان رسید.

 

[1]. روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۷؛ ازدی، ابن‌ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۵؛ ابن‌عدیم، عمر بن احمد، زبدة ‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۵.

[2]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۶.

[3]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۹؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۵ و ۵۶؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۶ـ ۱۸۸.

[4]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۹.

[5]. همان، ص ۲۱۹ و ۲۲۰؛ ابن‌اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۸۹.

[6]. الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص۹۰ و ۱۱۷؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۱.

[7]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۲۱؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۷.

[8]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۹۲.

[9]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۸؛ ابن‌خلّکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج ۳، ص ۴۰۶.

[10]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۹۵.

[11]. همان، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۰.

[12]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۲۰۰؛ برگرفته از دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حمدانیان».