کپی شد
حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام)
فهرست
چکیده مقاله ابراهیم خلیل (علیه السلام)
دومین پیامبر اولوالعزمی که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده، حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میباشد. نام پدر ایشان را تارخ یا تارح (با خاء و حاء) نوشتهاند. او هنوز متولد نشده بود كه پدرش از دنیا رفت و آزر؛ عموی وی سرپرستی ایشان را به عهده گرفت.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به قبایل «آرامی» که از جزیرة العرب به کرانههای فرات کوچ کرده بودند، نسبت میدهند. برخی از محققان، نیاکان آن حضرت را از همان «آموریانی« دانستهاند که از جزیره عربی به عراق و شام تاختند.
نام مادر آن حضرت را نیز «نونا» و «نوفا» فرزند كربتا بن كرثی، از نوادگان سام دانسته اند. بعضی نام وی را «امیله»، گروهی نیز او را «ورقه» یا «رقيه» دختر لاحج میدانند.
بنابر روایتی ولادت ایشان، روز 25 ذی القعده رخ داده است. ایشان دارای اسامی و القابی مانند: «شاكر؛ «قانت؛ «حنیف؛ «داراى قلب سليم«، «عامل و فرمانبردار كامل خدا» است. دو لقب دیگر نیز از منصب هاى ایشان است که از طرف خدا به وی اعطا شده است. آن دو منصب و لقب یکی «امام»؛ و دیگری؛ «خليل»؛ است. کنیه او ابوالضیفان است.
وی چهار همسر به نام های «ساره»، «هاجر»؛ و در پی رحلت ساره و هاجر، «قطورا دختر یقطن کنعانی یا قنطورا» و «حجور دختر ارهير» را اختیار نمود.
بنابر نقل عده ای، آن حضرت هشت پسر داشت. اسماعیل که مادرش هاجر قبطی بود، اسحاق که مادرش ساره بود و شش پسر دیگر که مادرشان قنطورا (-قطورا) دختر یقطن کنعانی بود.
حضرت ابراهیم (علیه السّلام) به عنوان دومین پیامبر اولی العزم، دارای ويژگی ها و امتيازات بسیار برجسته ای است که در بعضی از آیات شریف قرآن کریم، به برخی از آنها اشاره شده است.
به تعبیر قرآن، وی مردی «بردبار» و «رئوف» بود و برای خود و دیگران از خداوند مغفرت می طلبید. او همواره از فرامین خدا «اطاعت» میکرد و فرزندانش را نیز وصیت می کرد که «تسلیم حکم و مشیت پروردگار» باشند. از دیگر صفات وی «حنیف» است.
آن حضرت کرامات و معجزات فراوانی داشته است که برخی از آنها عبارتند از: سرد و سلامت شدن آتش برای او، زنده شدن چهار پرنده قطعه قطعه شده، تبدیل شدن ریگ های کیسه به آرد و خشک شدن دست پادشاهی که قصد جسارت به همسر او را داشت.
خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به ابتلائات و امتحانات زیادی از جمله: قیام در مقابل بت پرستان، به آتش انداختن ابراهیم، گذاشتن زن و فرزند در سرزمین خشک و بی آب و گیاه مکه و قربانی نمودن فرزند مبتلا ساخت.
دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) دین حنیف بود. قرآن کریم می فرماید: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحّدى خالص (حنیف) و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود». خدای متعال، ابراهیم (علیه السلام) را به عنوان «حنیف» توصیف نموده است.
نام کتاب آن حضرت صحف بوده است. منظور از «صحف» که به عنوان کتاب آن حضرت بیان شده، مجموعه کتاب های او می باشد که با معنای لغوی «صحف» هم سازگاری دارد؛ چون «صحف» جمع «صحيفه»؛ به معناى لوح و يا صفحه اى است كه چيزى بر آن مى نويسند.
از ایشان میراث ها و یادگار هایی از جمله: آئین و قوانین دین توحیدی، حج و مقام ابراهیم بر جای مانده است.
زندگی نامه ابراهیم خلیل (علیه السلام)
نام مبارک حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در بیست و پنج سوره از سوره های قرآن، شصت ونه (69) بار تکرار شده است.[1] همچنین راجع به حالات گوناگون ایشان از کودکی تا بزرگسالی و پیری، نزدیک به صد و نود و پنج آیه و نیز سوره ای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد. ابراهیم نامی سریانی است. در مورد زمان تولد آن حضرت، بعضى ها گفته اند: از زمان هبوط آدم (علیه السلام) تا طوفان نوح (علیه السلام) دو هزار و دويست و شصت و پنج سال و از طوفان تا تولد ابراهيم خليل الرحمان (علیه السلام) هزار و شصت و نه سال بوده است. اگر عدد 2265 را با 1069 جمع کنیم، عدد سه هزار و سیصد و سی و چهار بدست می آید و نتیجه این می شود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) 3334 سال بعد از هبوط حضرت آدم (علیهالسلام) به دنیا آمده است.[2]
ابراهیم (علیهالسلام) دومین پیامبر اولواالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده است. تاریخ نویسان نام پدر ایشان را تارخ یا تارح (با خاء و حاء) نوشته اند. به گفته برخی، این پیامبر بزرگ در شهر «اور» از شهرهای بابل به دنیا آمد.[3] ابراهیم (علیه السّلام) هنوز متولد نشده بود كه پدرش از دنیا رفت و آزر؛ عموی او سرپرستی وی را به عهده گرفت. هنگام ولادت ابراهیم (علیه السلام)، «نمرود بن كنعان» حکومت و پادشاهی می کرد. او در سن سی و شش سالگی با ساره ازدواج كرد. ساره چون در آن هنگام نازا بود، كنیز خود؛ هاجر را به ابراهیم بخشید كه از او صاحب فرزندی به نام اسماعیل شد.[4] ابراهیم و فرزندش اسماعیل (علیهما السلام) به دستور خداوند خانه كعبه را بنا نهادند. مدت عمر ایشان را صد و هفتاد و پنج سال ذکر كرده اند.[5] مدفن او شهر الخلیل (در كشور فلسطین) است.[6]
نسب و خاندان ابراهیم خلیل (علیه السلام)
بنابر روایت عهد عتیق، نسب حضرت ابراهیم (علیه السلام) به قبایل «آرامی» که از جزیرة العرب به کرانه های فرات کوچ کرده بودند، می رسد.[7] برخی از محققان، نیاکان آن حضرت را از همان «آموریانی« دانسته اند که از جزیره عربی به عراق و شام تاختند. آرامی ها، در «حرّان» نزدیک به سرچشمه های رود «بلیخ»[8] و «خابور»[9] مستقر بودند. ظاهراً در اواسط نیمه دوم هزاره سوم قبل از میلاد، به سبب رونقی که در شهر «اور» پدید آمده بود، گروه هایی از آنان به آن شهر مهاجرت کرده بودند؛ اما هنگامی که اور با هجوم قبایل «آموری» و حملات «عیلامی ها» ویران شد، آرامیان مهاجر، دوباره به موطن اصلی خود بازگشتند و پدر ابراهیم (علیه السلام) در رأس یکی از خاندان هایی قرار داشت که در این مهاجرت از اور رهسپار حرّان شدند.[10] با توجه به آنچه باستان شناسان درباره هجرت آرامیان گفته اند، می توان دریافت که خاندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) در اوایل هزاره دوم قبل از میلاد به این منطقه کوچ کرده اند.[11] مورخان و نویسندگان متقدم، از حرّان به عنوان موطن پدر ابراهیم سخن گفته اند.[12]
به هر حال سلسله نسب ابراهیم (علیه السلام) بر اساس روایت عهد عتیق چنین است: ابراهیم پسر ترح (تارح) پسر ناحور پسر سروج پسر رعو پسر فالج پسر عابر پسر شالح پسر اَرْفَکْشاد پسر سام پسر نوح که در منابع اسلامی با تغییراتی تکرار شده است. اما باید توجه داشت که در این سلسله نسب شکل و ساختمان نام ارفکشاد (ارفخشاد در منابع اسلامی) به یک نام سامی شباهت ندارد و بیشتر شبیه یک نام ایرانی است.[13]
پدر و مادر ابراهیم خلیل (علیه السلام)
درباره نام پدر حضرت ابراهیم (علیه السلام) میان عهدین و قرآن و به دنبال آنها میان مفسران اختلاف هست. در عهد عتیق این نام، «ترح» ضبط شده و در قرآن «آزر» آمده است.[14] مفسران و لغت شناسان واژه «آزر» را واژه ای بیگانه و معرّب دانسته اند.[15] امروزه این نظر در میان شرق شناسان رواج یافته که ممکن است این کلمه صورت تحریف شده «اِلِعاذار» (العاذر، الیعزر) که یک کلمه عبری است و بنابر عهد عتیق، نام خادم حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده است. در بررسی تفاسیر روشن می شود که برخی از آنها قائل به این هستند که «آزر» نام پدر آن حضرت و برخی دیگر این احتمال را نفی می کنند. بسیاری از مفسران و مورخان، نام پدر ایشان را «تارح» یا «تارخ» ذکر کرده[16] و نام «آزر» را که در قرآن آمده و بنابر روایتی خود پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) آن را تأیید کرده است،[17] به وجوهی توجیه کرده اند.
برخی آزر را به معنای یار، دوست و همراه دانسته اند. در این صورت آیه «و اِذْ قالَ اِبراهیمٌ لِاَبیهِ آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْناماً …»،[18] اشاره به آن است که آزر در پرستش بُت ها، یار، همراه، همکار و انباز قوم بود. برخی دیگر آزر را نام بتی دانسته اند که پدر ابراهیم آن را می پرستیده است. در آیه مذکور «اصناماً» را بدل از آن گرفته اند.[19] بعضی نیز تارح را نام پدر و آزر را نام عموی ابراهیم دانسته و متذکر شده اند که عرب، عنوان «اَب» را بر عمو نیز اطلاق می کرده است. چنانکه در قرآن، اسماعیل (علیه السلام) پدر یعقوب (علیه السلام) نامیده شده است.
روایت های دیگری نیز در این باب آمده، مانند روایتی که واژه آزر را در عبری از ادات ذم و نکوهش شمرده است.[20] ولی «فخر رازی» همه این توجیهات را بی اساس خوانده و اشاره نموده که اگر آزر به عنوان نام پدر ابراهیم در قرآن درست نمی بود، یهودیانِ معاصرِ پیامبر (صلّی الله علیه و آله) که همواره در صدد تکذیب او بودند، درباره این نام نیز باید او را تکذیب می کردند، ولی چون خبری در این مورد در دست نیست، می توان گفت: این نام به دیده یهودیان درست بوده است. وی سرانجام متذکر شده که اگر نام تارح را نیز به عنوان پدر ابراهیم بپذیریم، باید بگوییم که از دو نام تارح و آزر، یکی نام و دیگری لقب او بوده؛[21] مانند یعقوب که لقبش اسرائیل بوده است.[22] اگرچه برخی از محققان معاصر خواسته اند واژه «ازوریس» را که نام یکی از خدایان مصر باستان بوده، با ریشه لفظ «الازر» و واژه های «عازر» و «عزیر» ربط دهند و بر این اساس احتمالاً «آزر» را نام بتی بدانند؛[23] اما از آنجا که «یوسیبیوس«؛ مورخ یونانی، نام پدر ابراهیم (علیه السلام) را «اثر» ذکر کرده، «عقاد» با توجیهاتی به این نتیجه رسیده که احتمالاً شکل های «اثور» و «اتور» و «اتیر» از یکسو به صورت های تیره و تیرح؛ (تبدیل ه به ح مانند ساره به سارح) تبدیل شده[24] و از سوی دیگر همان اشکال به «اثر» و سرانجام به «ازر» بدل شده است؛ (تبدیل «آثر» و «آثور» در اوستایی و پهلوی به «آذر» در زبان فارسی).[25]
در جواب فخر رازی باید گفت: یهودیان معاصر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) می دانستند در زبان عربی گاهی به عمو، أب نیز اطلاق می شود. چون در زبان عرب بسیار دیده شده که به عمو، پدر گفته شده است. شاید بهترین نمونه؛ معرفی حضرت اسماعیل (علیه السلام) با وجود این که عموی حضرت یعقوب است، به عنوان پدر حضرت یعقوب (علیه السلام) باشد، در آنجا که می فرماید: «آیا هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من، چه چیز را مىپرستید؟ گفتند: خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم».[26]
اما در مورد نام مادر آن حضرت باید گفت: به گفته بعضی؛ مادر ابراهیم (علیه السلام) «نونا»[27] نام داشت. برخی دیگر وی را «نوفا» فرزند كربتا بن كرثی، از نوادگان سام می دانند.[28] بعضی گفته اند: نام وی «امیله» است.[29] گروهی نیز او را «ورقه» یا «رقيه» دختر لاحج می دانند.[30]
البته ممکن است برخی از این اسامی لقب و یا ترجمه اسم اصلی در زبانهای دیگر باشد.
ولادت ابراهیم خلیل (علیه السلام)
درباره تولد حضرت ابراهيم (علیه السلام) چند راويت نقل شده است. بنا بر یک روايت ولادت ایشان، روز 25 ذی القعده رخ داده است.[31] اما بنا بر روايتی كه سيد بن طاووس به نقل از شیخ صدوق و شیخ طوسی از امام موسی كاظم (علیه السلام)، نقل می کند، آن حضرت در نخستين روز ذی الحجه ديده به جهان گشوده و در همين روز، خداوند سبحان وی را به عنوان دوست و خليل خويش برگزيد.[32]
در مورد سال تولد آن حضرت هیچ سندی که تاریخ دقیق یا نسبتاً دقیقی ارائه داده باشد به دست نیامده است. ولی با توجه به کشفیات باستان شناسی و از طریق بررسی تطبیقی تواریخ، می توان به حدس و گمان، تاریخ تقریبی آن را تعیین کرد. به هر حال امروزه بیشتر محققان، سده ۲۰ قبل از میلاد مسیح را به عنوان تاریخ ولادت ایشان پذیرفته اند. برخی از آنها رقم دقیقتر ۱۹۹۶ قبل از میلاد را ذکر کرده اند.[33] برخی دیگر گفته اند، اگر حضرت ابراهیم (علیه السلام) حوالی سال ۱۹۰۰ قبل از میلاد وارد کنعان شده باشد، با توجه به آنکه وی در ۷۵ سالگی حران را ترک گفته، باید حوالی سال ۱۹۷۵ قبل از میلاد متولد شده باشد. از سوی دیگر براساس تحقیقات «البرایت» و «جلویک»، شهرهای «سدوم» و «عموره» حوالی سال ۱۸۹۸ قبل از میلاد ویران شدند.[34] پس به دلیل آنکه ابراهیم (علیه السلام) در آن وقت حدود ۱۰۰ سال داشت، می توان دریافت ولادت او میان سال های ۲۰۰۰ تا ۱۹۹۰ قبل از میلاد بوده باشد.
ولادت ابراهیم خلیل (علیه السلام) در تاریخ و حدیث
درباره داستان ولادت حضرت ابراهیم (علیه السلام) در روایات و تواریخ چنین آمده است: آزر (عمو یا جد مادری ابراهیم) در علم نجوم و ستاره شناسی اطلاعات وسیعی داشت. او از بت پرستان و هواداران، مشاوران و منجم مخصوص نمرود بود که از روى حساب نجوم به دست آورد که کودکى به دنیا مى آید که دین و آیین نمرودیان را برهم خواهد زد. وی بی درنگ خود را نزد نمرود رسانید و این موضوع را به نمرود گزارش داد. هنگامى که آزر این مطلب را به نمرود گفت، نمرود پرسید: این کودک در چه سرزمینى به دنیا خواهد آمد؟ آزرگفت: در همین سرزمین.
مرحوم قمی در تفسیر خود از امام صادق (علیه السّلام) نقل نموده است: «آزر پدر (عموی) ابراهیم (علیه السّلام) یکی از منجمان درگاه نمرود بود. روزی آزر به نمرود گفت: من با توجه به حساب فلکی و حالات نجوم حدس می زنم که شخصی به زودی پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و آئین تو را منسوخ خواهد کرد. او در همین سرزمین به دنیا خواهد آمد، اما تا زمان ولادت او، هنوز مدتی باقی است. نمرود دستور داد تا میان مردان و زنان جدایی افکنند. از طرفی مادر ابراهیم (علیه السّلام) مطابق رسم متداول آن زمان برای گذراندن روزهای پایانی وضع حمل به غاری پناه جست و بعد از زایمان، کودک خود را در پارچه ای پیچید و درب غار را برای احتیاط با سنگی مسدود نمود. خداوند نیز با قدرت لایزال خویش از سر انگشتان ابراهیم شیری فراوان برای تغذیه آن کودک فراهم آورد. مادر ابراهیم گاهگاهی برای سرکشی نزد فرزندش می آمد. از طرف دیگر نمرود گروهی را مأمور ساخته بود تا به محض تولد نوزاد پسر او را به قتل رسانند … . ».[35]
عجیب این که در همین وقت، همزمان نمرود در عالم خواب دید که ستاره ای در آسمان درخشید و نور آن بر نور خورشید و ماه، چیره گردید و نور ماه و خورشید را از بین برد و زیر پرتو خویش قرار داد. پس از آن که نمرود از خواب بیدار شد، دانشمندان تعبیر خواب را به حضور طلبید و خواب خود را برای آنها تعریف کرد، آنها گفتند: تعبیر این خواب این است که: «به زودی کودکی به دنیا میآید که سرنگونی تو و رژیمت به دست او انجام می شود». جمعى گفتهاند: نمرود این مطلب را از روى پیشگویى هاى گذشتگان و کتاب هاى پیامبران دانست. نمرود بر اثر گزارش منجم و تعبیر دانشمند تعبیر خواب، به وحشت افتاد و بسیار نگران شد. منجمان و دانشمندان تعبیر خواب را حاضر کرد و با آنها به مشورت پرداخت. سرانجام اطمینان یافت که گزارشات درست است؛ از این رو وحشت و نگرانیش افزایش یافت و اضطراب و دلهره تار و پود وجودش را فرا گرفت.[36]
نمرود برای آن که نطفه آن پسر؛ «ابراهیم (علیه السلام)»، منعقد نشود، فرمان صادر کرد که زنان را از شوهرانشان جدا سازند و به طور کلی آمیزش زن و مرد غدغن و ممنوع گردد، تا به این وسیله، از انعقاد نطفه آن پسر خطرناک، در آن سال جلوگیری شود. او دستور داد همه پسرانى را که در آن سال به دنیا آمده بودند، به قتل رسانند. مردان از زنان کناره گیرى کنند و زنان آبستن را کنترل و تا هنگام زاییدن در جایى حبس کنند و چون زایید، اگر نوزادش پسر بود، او را به قتل برسانند. این فرمان اجرا شد. مأموران و دژخیمان آشکار و نهان نمرود، همه جا را تحت کنترل شدید خود درآوردند. آنها برای این که این فرمان، به طور دقیق اجرا شود، زنان را در شهر نگه داشتند و مردان را به خارج شهر فرستادند. اما برخلاف تمام پیش بینى ها و سخت گیرى هایى که در این باره انجام گرفت، تارخ پدر ابراهیم (علیه السلام)، با همسرش تماس گرفت و کاملا به دور از کنترل مأموران، با او همبستر شد و نور ابراهیم (علیه السلام) در رحم مادرش منعقد گردید.[37]
در این هنگام دومین فرمان نمرود، چنین صادر شد: «ماماها و قابلهها و هرکس در هر جا که توانستند، زنان باردار را تحت کنترل و مراقبت قرار دهند و هنگام زایمان، کودکان را بنگرند اگر پسر بود کشته شود و اگر دختر بود زنده بماند. به نوشته بعضی از تاریخ نویسان 77 تا 100 هزار نوزاد کشته شدند. دراین میان مادر ابراهیم (علیه السلام) بارها توسط ماماها و قابله های نمرودی آزمایش شد، ولی آنها نفهمیدند که او باردار است. شیخ صدوق از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که وقتى مادر ابراهیم به وى حامله شد، نمرود زن هاى قابله را مأمور کرد تا براى بررسى نزد آن زن بروند و دقت کنند که آیا اثر حملى در وى مشاهده مى شود یا نه؟ زنان مزبور با کمال مهارتى که در فن خود داشتند، نتوانستند اثر حاملگى را در آن زن بفهمند و خداى تعالى مانع دید آن ها شد، از این رو به نمرود گفتند: ما چیزى در وجود این زن ندیدیم.[38] همه جا سخن از کشتن نوزادهای پسر بود و جاسوسان نمرود، این موضوع را با مراقبت شدید دنبال میکردند. در چنین شرایط سختی پدر ابراهیم (علیه السلام) بیمار شد و از دنیا رفت. مادر شجاع و شیردل ابراهیم (علیه السلام) خود را نباخت و همچنان با امداد الهی به زندگی ادامه داد. او با این که لحظه به لحظه، وضعیت بر او شدیدتر می شد و همواره سایه هولناک دژخیمان تیره دل و بیرحم را می دید، تسلیم نمرودیان نشد و تصمیم گرفت خود را معرفی نکند و نوزاد خود را پس از تولد، با کمال مراقبت، در مخفی گاه حفظ نماید.[39]
اسامی و القاب ابراهیم خلیل (علیه السلام)
در مورد نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) باید گفت: شکل های گوناگون این نام در منابع دینی و غیر دینی، با افزایش، ادغام، یا جابجایی حروف و هجاها، آمده است. شکل ابرام در نخستین موضعی که عهد عتیق به آن اشاره کرده، مانند نام های یعقوب و یوسف در سده های ۲۰ و ۱۹ قبل از میلاد، در میان آموری ها و سایر اقوام منطقه دیده شده است.[40] همچنین شکل های؛ (ا – با – را – ما)؛ (ا – بام – را – ما)؛ (اب – را – مو)؛ (اب – را – ما) در کتیبه های بابلی و آشوری[41] و شکل های؛ (ا – با – ام – را – ما)؛ (ا – با – ام – را – ام) در کتیبه های اكدی دیده شده است. جوالیقى نيز شکل های اِبراهام، اِبراهْم، اِبراهِم را ذکر کرده و آن را نامی کهن و غير عربی دانسته است.[42] نووی همان شکل ها را بدون الف میانی (اِبرهام، اِبرهُم، اِبرهِم و جمع آن: بَراهِم و بَراهِمه) نقل کرده است.[43] اگر در اصالت اشعار امیة بن ابی صلت که در آن از «ابراهیم» به همین شکل نام برده شده[44] تردید روا باشد، ظاهراً کهن ترین منبعی که این نام را به شکل «ابراهیم» ضبط کرده قرآن است.
اما درباره معنای اَبرام، نخستین بخش آن (اَب) به معنای پدر، بیشک سامی است. دومین بخش را به احتمال زیاد از «Raamu» اکدی؛ به معنای «دوست داشتن»، یا از «Rwm» سامی غربی؛ به معنای «بلند مرتبه یا عالی» دانستهاند. بر این مبنا، معنای «پدر عالی یا متعالی» را برای «اَبرام» نمی توان نامحتمل شمرد. همچنین معنایی که برای اَبراهام (شکل کاملاً گویشی آن: اَوْرَهام) – پدر امت های بسیار – آمده است، گویا فقط ریشه عامیانه دارد، اگرچه میتواند با «رُهام» عربی به معنای کثیر و بی شمار همریشه باشد. اما معانی و شکل های دیگری هم که برای ابراهیم آورده اند، درست نمی نماید. مثلاً نووی از قول ماوردی، معنای آن را در سریانی «پدر رحیم» آورده و وهب بن منبه، اَبْرهه را صورت حبشی ابراهیم و به معنای سپید چهره دانسته است.[45]
حضرت ابراهیم (علیه السلام) دارای القابی مانند؛ «شاكر؛ (سپاسگزار نعمت هاى خداوند)»،[46] «قانت؛ (مطيع محض خالق توانا)»،[47] «حنیف؛ مایل از هر دین باطل به سوی دین اسلام و ثابت قدم بودن بر آن»،[48] «داراى قلب سليم«،[49] «عامل و فرمانبردار كامل خدا»[50] است. همچنین دو لقب دیگر از منصب هاى ایشان است که از طرف خدا به وی اعطا شده است. آن دو منصب و لقب یکی «امام»؛ یعنی «امامت و پيشوائى مردم»،[51] و دیگری؛ «خليل»؛[52] یعنی مقام خلیل اللهی و دوستی با خدا است.
لقب خلیل در عهد عتیق و هم در قرآن آمده است. در مورد کنیه حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) باید گفت چون او مردی بسیار سخاوتمند و مهماننواز بود؛[53] از همین رو عرب به او کنیه ابوالضیفان داده است.[54]
خانواده ابراهیم خلیل (علیه السلام)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) دومین پیامبر اولوالعزم است که از سوی پروردگار عالم برای هدایت بشر، کتاب آسمانی و شریعت به ارمغان آورد. آن حضرت دارای همسرانی پاک و فرزندانی بزرگوار بود که برخی از آنان به مقام نبوت رسیدند. او در طول عمر شریفش چهار بار ازدواج نمود[55] که حاصل ازدواج با آنان، سیزده فرزند بوده است.[56]
همسر یا همسران ابراهیم خلیل (علیه السلام)
بر اساس آنچه که برخی از مورخان ذکر نموده اند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) در طول حیات خود چهار همسر به نام های «ساره»، «هاجر»؛ (هاجر قبل از همسری با آن حضرت، کنیز ساره بود)، و در پی رحلت ساره و هاجر، «قطورا دختر یقطن کنعانی یا قنطورا» و «حجون دختر ارهير» را اختیار نمود.[57]
فرزندان ابراهیم خلیل (علیه السلام)
پیرامون نام و تعداد فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السّلام) در منابع مختلف، اختلاف زیادی وجود دارد که در این مبحث اشاره کوتاهی به برخی از این گزارش ها می شود:
- بنابر نقل عده ای حضرت ابراهیم (علیه السلام) هشت پسر داشت. اسماعیل که مادرش هاجر قبطی بود، اسحاق که مادرش ساره بود و شش پسر دیگر که مادرشان قنطورا دختر یقطن کنعانی بود و حضرت ابراهیم (علیه السّلام) بعد از مرگ ساره با او ازدواج کرد و نام این شش پسر عبارت اند از: مدين، مداين، زمران، يقشان (یهشان)، يشبق و نوخ.[58]
- بنا بر گزارش ابن کثیر در البدایه و النهایه؛ آن حضرت سیزده فرزند داشته که حضرت اسماعيل (علیه السلام) از «هاجر» و حضرت اسحاق (علیه السلام) از «ساره» هستند. شش نفر از آنها به نام های؛ مدين، زمران، سرج، يقشان، نشق و به نام ششمین آنها اشاره نکرده، از مادری به نام قنطورا و پنج نفر از ایشان به نام های؛ كيسان، سورج، أميم، لوطان و نافس از مادری به نام حجون هستند.[59]
- طبری در این زمینه می گوید: وقتی ساره دختر هاران و زن ابراهيم (علیه السلام) از دنیا رفت، همان گونه در روايت ابن اسحاق آمده، ابراهيم بعد از وى «قطورا دختر يقطن (یقطان)» را كه از قوم كنعان بود به زنى گرفت و او شش پسر به نام های؛ يقسان، رمزان، مديان، يسبق، سوج و بسر برای او آورد. همچنین از همسر دیگر خود؛ یعنی «هجور»(حجون) دارای پنج پسر به نام های؛ كيسان، شورخ، اميم، لوطان و نافس شد.[60]
فرازهای زندگی ابراهیم خلیل (علیه السلام)
زندگانی انسان ها، با جایگاه و شخصیت آنها و با در نظر گرفتن مکان و زمانی که در آن زندگی می کنند، همراه با فراز و نشیب ها، تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، غم ها، شادی ها و … است.
شخصیتِ بزرگِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز که دومین پیامبر اولی العزم و یکی از با عظمت ترین انسان های تاریخ بشر است، دارای یک زندگانی پر از فراز و نشیب است. با نگاهی به زندگی ایشان از بدو تولد تا رحلت، روشن می شود که فرازهای بسیاری در حیات او وجود دارد. فرازهایی مانند ولادت وی که به صورت مخفی و دور از چشم همه؛ حتی قابله های شهر انجام گرفت، تا تنها بودن ایشان در غار تا سیزده سالگی و همچنین مخالفت او با دستگاه حکومت نمرودی، شکستن بتها، به آتش افکنده شدن ایشان توسط نمرودیان، ازدواج های او، هجرت ها، نبوت، امامت و …، همه اینها از فرازهای زندگی آن بزرگوار است که هر کدام در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد.
وفات و مدفن ابراهیم خلیل (علیه السلام)
در مورد وفات حضرت ابراهیم (علیه السلام) اقوالی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود.
الف. زمانی که خداوند اراده فرمود آن حضرت را در سن 200 یا ۱۷۵ سالگی قبض روح فرماید، ملک الموت را به شکل پیر مردی فرستاد از جایی عبور کند که هوا بسیار گرم بود. در این میان ابراهیم (علیه السلام) به پیر مردی ناتوان برخورد نمود. چون آن حضرت تمکن مالی خوبی داشت و در ضمن بسیار مهمان نواز بود؛ لذا پیر مرد را بر مرکب خود سوار نمود و به منزل برد. او بعد از اینکه غذایی آماده نمود به پیر مرد تعارف کرد که از غذا بخورد. اما دید پیر مرد به جای آنکه غذا را در دهان بگذارد، آن را داخل چشم و گوش خود می برد و بعد از اینکه موفق می شود آن را در دهان خود بگذارد به محض اینکه از دهان وارد معده او می شود، از مخرج وی خارج می شود. به همین دلیل سؤال کرد؛ چرا چنین می کنی و این چه حالتی است که برای تو پیش آمده است؟! گفت: از پیری و زیادی عمر است. وقتی از سن او سؤال نمود، عددی را گفت که دو سال بیشتر از سن آن حضرت بود. وقتی چنین پاسخی شنید با خود گفت یعنی من بعد از دو سال این گونه خواهم بود؟! پس از خدای خود طلب مرگ نمود. بعد از این درخواست ناگهان دید همان پیر مرد چهره اش برگشت و به شکل اصلی خود؛ یعنی «ملک الموت» در آمد و او را قبض روح کرد.[61]
ب. از امام محمد باقر (عليه السّلام) نقل شده است: «وقتی حضرت ابراهيم (علیه السلام) اعمال و مناسک حج را بجا آورد، به شام بازگشت و از دنيا رحلت فرمود. جریان واقعه رحلت ایشان این گونه بیان شده است كه زمانی ملک الموت براى قبض روح او آمد، آن حضرت اظهار كراهت نمود. ملک الموت به ناچار به محضر حضرت حق برگشت و عرض كرد: ابراهيم از مردن كراهت دارد. خداى متعال فرمود: إبراهيم را وابگذار كه دوست دارد زنده بماند و مرا عبادت نمايد. تا آنكه روزى آن حضرت مرد بسيار پيرى را ديد كه از (شدت ناتوانى) پيرى آنچه را كه در دهان می گذارد، نمی تواند نگاه بدارد و از دهانش مى افتد. (با خود گفت: اگر من هم بمانم و زياد پير شوم به اين درد مبتلا خواهم شد)، از زنده بودن خاطرش آزرده گرديد و ميل به مردن پيدا كرد. هنگامی که به خانه خود آمد، شخصى را به نيكوترين صورت كه هرگز مانند او را نديده بود، در خانه خود مشاهده کرد. پرسيد: كيستى؟ گفت: ملک الموت، فرمود: سبحان اللَّه! كيست كه قرب تو را نخواهد و مايل به زيارت و ملاقات تو نباشد، در حالی كه به اين صورت نيكو هستى؟ ملک الموت عرض كرد: اى خليل الرحمن همانا خداى تعالى هر گاه خيرى را براى بنده (صالح) خود اراده فرمايد، مرا با اين صورت نيكو نزد او خواهد فرستاد و هر گاه برای بنده اى بدى خواهد (به سبب گناه بسيارش)، مرا غير اين صورت (و به طرز وحشتناكى) خواهد فرستاد».[62]
ج. در بیان دیگری آمده است: «آن حضرت در شام قبض روح شد و ملک الموت گفت: تو مجبور به پذیرش هستی. ابراهیم گفت، آیا تو دیده ای خلیلی مرگ خلیل خود را آرزومند باشد؟ ملک الموت نزد خداوند رفت و موضوع را گفت. پروردگار فرمود: بگو بنده ما! آیا دیده ای که خلیلی از ملاقات با خلیل خود دوری کند؟ ابراهیم با شنیدن این فرموده پروردگار، پذیرفت. او هنگامی که از آخرین مناسک حج به سوی شام باز می گشت، در سنّ 175 سالگی دیده از جهان فرو بست».[63]
اكثر مورخان و بزرگان قبر آن بزرگوار را در فلسطين اشغالى و در شهر «الخليل»[64] میدانند. در آن زمان الخليل را حبرون مى ناميدند. حضرت ابراهيم (علیه السلام) در حبرون مزرعه اى داشت و ساره همسرش را در همين مزرعه دفن كرده بود و خود آن حضرت در كنار قبر ساره دفن شده است.[65] نکته قابل ذکر این است که برخی؛ مانند مرحوم علامه مجلسی قائل هستند كه قبر حضرت ابراهيم (علیه السلام) در شام است.[66] البته در جمع بندی ميان اين دو قول می توان گفت: از آنجايی كه در قديم منطقه شام شامل فلسطين هم می شد، شايد به همين دلیل برخی اسم عام آن را كه شام باشد، استفاده كرده باشند.
ویژگی های شخصیتی ابراهیم خلیل (علیه السلام)
عظمت و اهميت مقام نبوت اقتضا دارد كه پيامبران الهى (علیهم السّلام)، داراى ويژگی ها و امتيازات خاصى باشند؛ زيرا مقام نبوت و رابطه خاص و وحيانى داشتن با خدا بزرگ ترين ادعايى است كه يک انسان مى تواند داشته باشد، از اين رو مدعى نبوت براى آنكه شايستگى چنين مسئوليت بزرگى را داشته باشد بايد داراى امتيازاتى ويژه باشد. افزون بر اين، وجود اين صفات در شخص، زمينه مناسبى را براى پذيرش دعوت او از سوى مردم فراهم مى كند. عقل آدمى حكم مى كند كه پيامبر افضل و اكمل افراد باشد؛ زيرا در سايه اين برترى است كه اطمينان لازم و اعتماد كافى به او حاصل مى شود، به علاوه كه پذيرش پيامبرى كسى كه هيچ امتياز معنوى و انسانى بر ديگران ندارد، امرى عاقلانه نيست. همچنين خواست طبيعى و عادى مردم اين است كه راهنمايان و رهبران دينى آنان افرادى برگزيده و ممتاز باشند.
حضرت ابراهیم (علیه السّلام) به عنوان دومین پیامبر اولی العزم و بزرگ الهی، دارای ويژگی ها و امتيازات بسیار برجسته ای است که در بعضی از آیات شریف قرآن کریم، به برخی از آنها اشاره شده است.
ویژگی های ابراهیم خلیل (علیه السلام) در قرآن
حضرت ابراهیم (علیه السّلام) دومین پیامبر اولی العزم و بزرگ الهی است که دارای ويژگی های بسیار برجسته ای است که در برخی از آیات شریف قرآن کریم، به تعدادی از آنها اشاره شده است:
- امامت و رهبری مردم در کنار نبوت؛ «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!».[67]
- برگزیده خدا در دنیا؛ «ما او (ابراهیم) را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر، از صالحان است».[68]
- از شایستگان آخرت؛ «او (ابراهیم) در جهان ديگر، از صالحان است».[69]
- مایل از هر دین، به سوی دین اسلام و ثابت بر آن؛ «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه موحّدى خالص و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود».[70]
- دوست خدا؛ «و خدا ابراهيم را به دوستىِ خود، انتخاب كرد».[71]
- از نیکوکاران؛ «و اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم».[72]
- دلسوز، بردبار و اهل انابه؛ «به يقين، ابراهيم مهربان و بردبار بود»؛ «چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشتكننده (بسوى خدا) بود».[73]
- پیشوای مطیع خدا که به تنهایی یک امت بود؛ «ابراهيم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا».[74]
- شکرگزار نعمتهای الهی؛ «شكرگزار نعمت هاى پروردگار بود».[75]
- برگزیده و هدایت یافته الهی؛ «خدا او را برگزيد و به راهى راست هدايت نمود».[76]
- شخصیتی رشد یافته؛ «ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم».[77]
- صاحب قلب سلیم؛ «(به خاطر بياور) هنگامى را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد».[78]
- دریافتکننده سلام الهی؛ «سلام بر ابراهیم».[79]
- از بندگان مؤمن خدا؛ «او از بندگان باايمان ما است».[80]
- صاحب قدرت و بینش؛ «و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و … را، صاحبان دست ها (ى نيرومند) و چشم ها (ی ىبنا)».[81]
- اسوه و الگوی نیکوی اهل ایمان؛ «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت».[82]
فلسفه اسامی و القاب ابراهیم خلیل (علیه السلام)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) دارای القاب فراوانی است که هر کدام در جای خود دارای فلسفه خاص خویش می باشند. در این گفتار مختصر به چند مورد از القاب آن حضرت اشاره می شود:
1.مشهورترین لقب حضرت ابراهیم (علیه السلام)، خلیل است. خليل به معناى آن دوستى است كه خللى در محبت و دوستى او نباشد (صادق در دوستی). مرحوم طبرسى در تفسير آيه «وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً»[83] مى گويد: «اما اينكه ابراهيم دوست خدا بود؛ يعنى دوستدار دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا بود. اما منظور از اينكه خدا خليل و دوست ابراهيم بود؛ يعنى او را در برابر دشمنان و بدانديشان يارى مى كرد. چنانكه از آتش نمرود نجاتش داد و آن را بر وى سرد و سلامت كرد. همچنین در داستان ورود به مصر، او را از پادشاه مصر محافظت فرمود و امام و پيشواى مردم قرار داد».[84]
در روایات و احاديث، علّت هاى جالب و آموزنده ای براى ملقب شدن آن حضرت به لقب خلیل ذكر شده است. به چند روایت در این زمینه اشاره می شود:
الف. در حديثى مرحوم صدوق از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده، که راوی می گوید: «به آن حضرت عرض کردم: چرا خداى عز و جل حضرت ابراهيم (علیه السلام) را خليل خود گردانيد؟ فرمود: براى آنكه بسيار (براى تواضع و عبوديت خدا) بر زمين سجده می كرد (صورت خود را به عنوان اظهار بندگى به روى خاک می نهاد».[85]
ب. امام رضا از امام صادق (عليهما السّلام) نقل می کند که فرمود: «خداوند براى اين جهت إبراهيم را خليل خود نمود، چون هيچ كس از او چيزى درخواست نكرد كه او را رد كند و نيز هرگز از غير خدا چيزى سؤال و درخواست ننمود».[86]
ج. امام على النقى (عليه السّلام) فرمود: «خداى عز و جل إبراهيم را براى اين جهت خليل خود گردانيد كه بسيار صلوات بر محمّد و آل محمّد می فرستاد».[87]
د. جابر بن عبد اللّه انصارى می گوید: از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) شنیدم که می فرمود: خداوند إبراهيم را خليل خود نگردانيد، مگر براى إطعام و غذا دادن به مردم، (او بدون مهمان غذا نمی خورد و گاهى تقريبا مسافت زيادى راه می رفت تا مهمان پيدا كند). همچنین نماز بسيار می خواند، به ویژه در نيمه شب ها كه مردم در خواب بودند».[88]
ه. امام محمّد باقر (عليه السّلام) می فرماید: حضرت ابراهیم (علیه السلام) بسيار با غيرت بود، طورى كه هر وقت از خانه بيرون می رفت، درب خانه را مى بست و كليد آن را با خود مى برد. روزى براى كارى بيرون رفت و درب را بست. وقتی بازگشت و درب را گشود، ديد مردى به صورت جوانى خوشرو که دو لباس سفيد به تن داشت و (چنان با طراوت بود كه گوئى) از سرش آب و روغن می ريخت ميان خانه ايستاده که در غايت حسن و منتها درجه جمال است. غيرت آن حضرت به جوش آمد، طوری كه سخت منقلب و ناراحت گرديد و گفت: اى بنده خدا چه كسى تو را داخل خانه من وارد نموده است؟
عرض كرد: خداى خانه مرا داخل خانه نموده است. فرمود: خداى خانه أحق و سزاوارتر از من است. تو كيستى، عرض كرد: ملک الموت.
آن حضرت وحشت كرد و ترسيد و فرمود: آمده اى براى قبض روح من؟
گفت: براى چنين امرى نيامده ام؛ بلكه خداوند بنده اى را خليل خود گردانيده و من آمده ام كه اين بشارت را به او برسانم.
فرمود آن بنده كيست؟ شايد (بتوانم خود را به او برسانم و) تا زنده هستم خدمت او نمايم.
گفت: آن بنده خاص توئى. آن حضرت خرسند و خوشحال شد و نزد ساره آمد و فرمود: خداوند مرا خليل خود گردانيده است.[89]
و. از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده كه می فرمود: چون ملائكه از جانب خداوند به سوى حضرت ابراهيم (براى هلاکت قوم حضرت لوط) آمدند، براى ايشان گوساله اى را طبخ نمود و نزد آنها آورد و فرمود: بخوريد. گفتند: نمی خوريم، تا قیمتش را بگوئى. آن حضرت فرمود: وقتی قصد خوردن کردید، بگوئيد: بسم اللَّه (الرحمن الرحيم) و چون از خوردن فارغ شدید، بگوئيد: الحمد للَّه (رب العالمين). جبرئيل رو به همراهان خود كه سه نفر بودند كرد و گفت: سزاوار است و استحقاق آن را دارد كه خداوند او را خليل خود گرداند.
سپس امام صادق (عليه السّلام) فرمود: چون حضرت ابراهيم را در آتش انداختند، جبرئیل در هوا آن حضرت را ملاقات كرد در حالى كه به زير مى آمد و گفت: اى ابراهيم آيا تو را حاجتى هست (و اگر بخواهى يک پر زنم و آتش را خاموش كنم)؟ فرمود: به تو هيچ حاجتى ندارم؛ (زيرا تو نيز مانند من عاجز و بنده خدائى و فقط خدا است كه قادر است و به او بايد عرض حاجت نمود و پناه برد و يارى او مرا بس است).[90]
نکته قابل ذکر در باره موارد ذکر شده؛ اینکه هیچ یک از این موارد با یکدیگر منافاتی ندارند، بلکه هر یک از اینها می تواند یکی از دلایل خلیل الله بودن آن حضرت باشد.
- از دیگر لقب های برجسته و مهم حضرت ابراهیم (علیه السلام) این بود خداوند تعالی او را به تنهايى یک امت خطاب فرمود. خداوند متعال در قرآن می فرماید: «ابراهيم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا، خالى از هر گونه انحراف، و از مشركان نبود».[91]
مفسران در اينكه چرا خداوند لقب «امت» به ابراهيم عطا کرد؟ نكات مختلفى ذكر كرده اند كه به چهار نكته از آن اشاره می شود:
الف. ابراهيم (علیه السلام) آن قدر شخصيت داشت كه به تنهايى يک امت بود؛ چرا كه گاهى شعاع شخصيت انسان آن قدر افزايش مى يابد كه از يک فرد و دو فرد و يک گروه فراتر مى رود و شخصيتش معادل يک امت بزرگ مىشود.
ب. او رهبر و مقتدا و معلم بزرگ انسانيت بود و به همين جهت به او «امت» گفته شده؛ زيرا امت به معناى اسم مفعولى، به كسى گفته مى شود كه مردم به او اقتدا كنند و رهبريش را بپذيرند. البته ميان اين معنى و معناى اول پيوند معنوى خاصى برقرار است؛ زيرا كسى كه پيشواى صدق و راستى براى ملتى شد، در اعمال همه آنها شريک و سهيم است و گويى خود، امتى است.
ج. زمانی كه هيچ خدا پرستى در آن محيط وجود نداشت و همگى در منجلاب شرک و بت پرستى غوطه ور بودند، او تنها موحد و يكتاپرست بود. پس وی به تنهايى امتى و مشركان محيطش امت ديگر بودند.
د. ابراهيم خلیل (علیه السلام) سرچشمه پيدايش امتى بود و به همين سبب نام امت بر او گذارده شده است.
آرى آن پیامبر بزرگ يک امت، يک پيشواى بزرگ، يک مرد امت ساز و در آن روزگار كه در محيط اجتماعيش كسى دم از توحيد نمى زد، او منادى بزرگ توحيد بود.[92]
اخلاق و صفات ابراهیم خلیل (علیه السلام)
قرآن بارها به خصوصیات اخلاقی ابراهیم اشاره نموده است. به تعبیر قرآن، وی مردی «بردبار» و «رئوف» بود و برای خود و خلق مغفرت می طلبید.[93] او همواره از فرامین خدا «اطاعت» میکرد و فرزندانش را نیز وصیت می کرد که «تسلیم حکم و مشیت پروردگار» باشند.[94]
از دیگر صفات عالی ابراهیمی می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- توّاب.[95]
- معلم دین.[96]
- موحّد.[97]
- آگاه و بصیر به ملکوت (حقایق) آسمان ها و زمین.[98]
- دارای بالاترین درجه یقین (به خدا و به حقایق غیبی).[99]
- اثبات کننده حق با عقل و استدلال.[100]
- مؤدب در بحث و احتجاج.[101]
- اخلاص در همه عبادات برای خداوند متعال.[102]
- عابد و اهل مناجات با خدا.[103]
- مهربانی با مردم.[104]
- صداقت در سخن و کردار و اندیشه.[105]
- متوکل بودن (برخدا).[106]
برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) صفات متعددی در تورات و انجیل هم شمرده شده که برخی از آنها بیانگر اخلاق والای آن حضرت است. در این مقال به برخی از آنها اشاره می شود.
صفاتی که در کتاب تورات به حضرت ابراهیم (علیه السلام) نسبت داده شده، از وصول آن حضرت به عالی ترین درجات رشد و کمال انسانی خبر می دهد. نمونه ای از آن صفات بدین قرار است:
- ابراهیم به تنهایی یک امت عظیم الهی است.[107]
این صفت در قرآن مجید نیز مشاهده می شود: «ابراهيم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا، خالى از هر گونه انحراف و از مشركان نبود».[108]
- خداوند ابراهیم را مبارک و عطا کننده برکت قرار داده است.[109]
- خداوند همه مردم روی زمین را به وسیله ابراهیم (علیه السلام) برکت داده است.[110]
- دین ابراهیم روی زمین، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب را فرا خواهد گرفت.[111]
- ابراهیم به رشد و کمال رسیده است.[112]
- خداوند عهد نبوت و امامت بر همه مردم را به ابراهیم عطا نموده است.[113]
با نگاهی به آنچه که در قرآن و تورات آمده، معلوم می شود این کتب مقدس، در اینکه او پدر همه اهل کتاب است، اتفاق نظر دارند.[114]
کسوت و پیشه ابراهیم خلیل (علیه السلام)
رسالت انبیاء (علیهم السلام) شغل آنها نیست، بلکه وظیفه الهی ایشان است؛ لذا هر یک از انبیاء دارای پیشه و شغلی بوده اند. در بین ایشان، حضرت ابراهیم (علیه السلام) که در بابل به سر می برد، از طرف پدر همسرش (ساره) ؛ زمین های کشاورزی و گوسفندان بسیاری به او رسید. آن حضرت، با تلاش بسیار، ضمن دعوت مردم به توحید، از کار و کوشش باز نماند و به موفقیت های خوبی دست یافت.
با صدور حکم اخراج ابراهیم (علیه السلام)، اموال او نیز توقیف شد و ماجرا به دادگاه آن وقت کشیده شد. آن حضرت در دادگاه، خطاب به قاضی چنین گفت: «من و همسرم سال ها زحمت کشیده ایم تا این اموال را به دست آورده ایم، اگر می خواهید اموالم را مصادره کنید، باید سال های عمرم را که صرف به دست آوردن این اموال شده، به من برگردانید».
قاضی در مقابل استدلال منطقی ابراهیم (علیه السلام) عقب نشینی کرد و رأی را به نفع او صادر کرده، از مصادره اموال صرف نظر نمود.
این مطلب در روايتى از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است: هنگامى كه نمرود تصميم گرفت ابراهيم (علیه السلام) را از آن سرزمين تبعيد كند، دستور داد گوسفندان و اموال او را مصادره كنند و خودش تنها بيرون برود.
ابراهيم به آنها گفت: اينها محصول ساليان طولانى عمر من است، اگر مىخواهيد اموالم را بگيريد، پس عمرى را كه در اين سرزمين مصرف كرده ام به من بازگردانيد! بنا بر اين شد كه يكى از قاضيان دستگاه در اين ميان داورى كند، قاضى حكم كرد كه اموال ابراهيم را بگيرند و عمرى را كه در آن سرزمين صرف كرده به او بازگردانند! هنگامى كه نمرود از اين ماجرا آگاه شد، مفهوم حقيقى حكم قاضى شجاع را دريافت و دستور داد اموال و گوسفندانش را به او بازگردانند تا همراه خود ببرد و گفت: من مىترسم كه اگر او در اينجا بماند دين و آئين شما را خراب كند و به خدايانتان زيان برساند![115]
بر این اساس، روشن می شود، شغل و پیشه حضرت ابراهیم (علیه السلام) کشاورزی و دامداری بوده است.
ضمن اینکه در تحقیقی که توسط وزارت كار و امور اجتماعی؛ دفتر امور فرهنگی آن در مورد کار و پیشه انبیاء (علیهم السلام)، صورت گرفته است، شغل حضرت ابراهیم (علیه السلام) را کشاورزی و دامداری ذکر کرده است.[116]
اصحاب و یاران ابراهیم خلیل (علیه السلام)
براساس آیات قرآن سه گروه را می توان از یاران حضرت ابراهیم (علیه السلام) به شمار آورد. قرآن در این زمینه می فرماید: «نزديک ترين کسان به ابراهيم، همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند و خدا ياور مؤمنان است».[117]
خداوند سبحان در این آیه با تعریض و كنایه به اهل كتاب، كه خود را منتسب به حضرت ابراهیم (علیهالسلام) مى پنداشتند مى فرماید: «خاصترین و نزدیک ترین مردم به آن حضرت و پيروان راستين وى، موحدان نابِ پوینده راه آن حضرت؛ یعنی مؤمنان معاصر وی، كه حامیان آن حضرت بودند و نیز پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله) و مؤمنان به پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله)، به ویژه امامان معصوم (علیهمالسلام) هستند كه از مصادیق روشن مؤمنان می باشند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سبب برخورداری از ولایت الهی، این چنین محور قرار گرفت.
بنابر این آیه شریفه، آن سه گروه به این صورت دسته بندی می شوند:
- مؤمنانی بودند که در عصر او به آن حضرت ایمان آورده، از وی پیروی و حمایت کردند. از شاخص ترین این افراد می توان به هاجر و ساره؛ همسران ایشان و حضرت لوط (علیه السلام) اشاره کرد.
- پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله).
- ایمان آورندگان به پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله).
البته از آنجا كه قرآن کریم برای پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) احترام خاصّی قائل است و آن حضرت را بزرگ تر از آن می داند كه وی را تابع كسی بداند؛ لذا وقتی نام انبیاء ابراهیمی را می برد، به آن حضرت می فرماید: «پس به هدایت آنها اقتدا كن».[118] ناگفته نماند که به انبیاء و به مسلمانان نیز می گوید: به ملت ابراهیم اقتدا كنید؛ «(دين شما) آئين پدرتان ابراهيم است. او شما را از پيش و در اين قرآن مسلمان نام داد».[119]
کرامات ابراهیم خلیل (علیه السلام)
برای آن حضرت کرامات و معجزات زیادی بیان شده است که در این مقال مختصر به برخی از آنها اشاره می شود:
- در روایتی از امام محمد باقر (علیه السلام) جریان به آتش افکنده شدن حضرت ابراهیم (علیه السلام) نقل شده که در بخش پایانی آن آمده است: «… مردم وقتى که اين قضيه (شکسته شدن بت هایشان) را ديدند، گفتند: جز همان جوان (ابراهیم) کسى جرئت ندارد اين بت را بشکند. از اين رو هيزم فراوانى جمع کردند، و او را به آتش انداختند. زمين به ناله در آمد و گفت: خداوندا بر روى زمين کسى جز ابراهيم نيست که تو را بپرستد، او در آتش می سوزد؟ خداوند فرمود: اگر مرا بخواند، کفایتش می کنم؛ در آن موقع ابراهيم (علیه السلام) به اين نحوه دعا کرد: يا احد، يا صمد، يا من لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفوا احد، سپس گفت توکل من بر خدا است. در این هنگام خداوند خطاب به آتش فرمود: «سرد و سلامت باش[120]».[121]
- ابراهيم (علیه السلام) از قلمرو سلطنت نمرود اخراج شد، به كشور مردى قبطى به نام «عزاره» وارد شد. در اين سرزمين به مأمور مالياتى آن كشور برخورد نمود و مأمور از او ماليات مطالبه كرد. پس از صورت گرفتن از گوسفندان و ساير اموالش دستور داد تا آن تابوت (صندوق) را كه ساره در آن بود، نيز باز نموده و اموال درون آن را هم صورت بگيرد. ابراهيم (علیه السلام) از گشودن درب صندوق كراهت داشت؛ لذا در جواب مأمور مالیات فرمود: فرض كن كه اين صندوق مالامال از طلا و نقره است، من حاضرم ده يک وزن آن را طلا و يا نقره به تو بدهم و تو آن را باز نكنى. عشار زير بار نرفت و گفت: بايد باز كنى. ابراهيم (علیه السلام) از روی ناچاری با خشم و غضب در صندوق را باز كرد. وقتى چشم عشار به ساره كه حسن و جمال بى نظيرى داشت افتاد، پرسيد اين زن با تو چه نسبتى دارد؟ ابراهيم (ع) فرمود: دختر خاله من و همسر من است. پرسيد پس چرا او را در صندوق گذاشته و در صندوق را به رويش بسته اى؟ ابراهيم (علیه السلام) فرمود: غيرتم قبول نمىكند كه چشم نامحرمان به او بيفتد. عَشّار گفت: دست از تو بر نمىدارم تا حال تو و او را به شاه گزارش دهم. همانجا مأمورى نزد شاه فرستاد و از جريان با خبرش كرد.
شاه پيک مخصوص خود را فرستاد و ساره را به دربار احضار نمود. خواستند صندوق او را به طرف دربار ببرند، ابراهيم (علیه السلام) فرمود به هيچ وجه از اين صندوق جدا نمىشوم، مگر آنكه روح از تنم جدا گردد. مأموران جريان را به دربار گزارش دادند. شاه دستور داد تا ابراهيم (علیه السلام) را نيز با صندوق حركت دهند. ابراهيم (علیه السلام) و صندوق و هر كه با آن جناب بود به طرف دربار حركت نموده و بر شاه وارد شدند.
شاه گفت: قفل اين صندوق را باز كن. ابراهيم (علیه السلام) فرمود: ناموس من در اين صندوق است (و غيرت من قبول نمىكند همسرم را در مجلس نامحرمان ببينم). اينک حاضرم تمامى اموالم را بدهم و اين كار را نكنم. شاه از اين حرف، بر ابراهيم (علیه السلام) خشم گرفت و او را مجبور به گشودن صندوق نمود. وقتى چشم شاه به جمال بى مثال ساره افتاد، عنان اختيار از دست داده بى محابا دست به طرف ساره دراز كرد. ابراهيم (علیه السلام) كه نمىتوانست اين صحنه را ببيند روى گردانيده و عرض كرد: پروردگارا! دست اين نامحرم را از ناموس من كوتاه كن. هنوز دست شاه به ساره نرسيده بود كه دعاى ابراهيم (علیه السلام) به اجابت رسيد و شاه با همه حرصى كه به نزديک شدن به آن صندوق داشت، دستش از حركت باز ايستاد و ديگر نتوانست نزديک شود. شاه به ابراهيم (علیه السلام) گفت: كه آيا خداى تو دست مرا خشكانيد؟ آن حضرت فرمود: آرى خداوند من غيور است و حرام را دوست نمىدارد. او است كه بين تو و بين عملى كردن آرزويت حائل شد. شاه گفت: پس از خدايت بخواه تا دست مرا به من برگرداند كه اگر بار ديگر دستم را بازيابم ديگر به ناموس تو طمع نخواهم كرد. ابراهيم (علیه السلام) عرض كرد: پروردگارا! دست او را باز ده تا از ناموس من دست بردارد. فورا دستش بهبودى يافت. ليكن بار ديگر نظرى به ساره انداخت و باز بى اختيار شده دست به سويش دراز نمود. در اين نوبت نيز ابراهيم (علیه السلام) روى خود را برگردانيد و نفرين كرد. در همان لحظه دست شاه خشک شد و به كلى از حركت باز ماند. شاه رو به او كرد كه اى ابراهيم! پروردگار تو خدايى است غيور و تو مردى هستى غيرتمند، اين بار هم از خدا بخواه دستم را شفا دهد، من عهد مىبندم كه اگر دستم بهبودى حاصل كند، ديگر اين حركت را تكرار نكنم. ابراهيم (علیه السلام) گفت: من از خدايم درخواست مىكنم و ليكن به شرطى كه اگر اين بار تكرار كردى، ديگر از من درخواست دعا نكنى. شاه قبول كرد. ابراهيم (علیه السلام) هم دعا نمود و دست او به حالت اول برگشت. پادشاه چون اين غيرت و آن معجزات را از او بديد در نظرش بزرگ جلوه نمود و بى اختيار به احترام و اكرامش بپرداخت …».[122]
- ابى بصير از امام صادق (علیه السلام) روايت كرده كه فرمود: ابراهيم (علیه السلام) لاشه اى را در كنار دريا ديد كه درندگان دريايى آن را مى خوردند. سپس همان درندگان به يكديگر مى پريدند و يكى ديگرى را پاره مى كرد و مى خورد. ابراهيم (علیه السلام) تعجب كرد و عرض كرد: «پروردگارا به من بنمايان كه چگونه مردگان را زنده مى كنى؟ خداوند پرسيد: مگر ايمان ندارى؟ او گفت: بله دارم، لكن مى خواهم قلبم مطمئن شود. خداوند فرمود: پس چهار مرغ را بگير و آنها را قطعه قطعه كن و سپس هر قسمتى از آن را بر سر هر كوهى بگذار. آن گاه آنها را صدا بزن تا به سرعت نزد تو بيايند، بدان كه خداوند بر همه چيز توانا و به حقايق امور دانا است».[123]
ابراهيم (علیه السلام) چنین كرد و مرغ ها را صدا زد و مشاهده کرد که همه آنها به اذن خدا به سوی او آمدند.[124]
- على بن ابراهيم در تفسير خود از امام باقر (عليه السلام) روايت کرده که فرمود: حضرت ابراهيم (عليه السلام) نخستين کسى بود که ريگ براى او به صورت آرد در آمد. او هنگامى که براى قرض کردن خوراک به سوى دوستى که در مصر داشت حرکت کرد، او در منزل نبود. ابراهيم چون از ساره خجالت مى کشيد که بگويد: دوستم در خانه نبود، نخواست با خورجين خالى به منزل برگردد؛ لذا وقتى که برگشت خورجين را پر از ريگ کرده به خانه آمد. بعد الاغش را پيش ساره رها کرد و خود داخل منزل شد و خوابيد. ساره آمد و خورجين را بازکرده و ديد بهترين آرد در ميان خورجين وجود دارد. بلا فاصله مقدارى خمير کرده و نانى پخت و غذاى لذيذى آماده کرد و نزد ابراهيم آورد.
ابراهيم پرسيد: اين غذا و نان را از کجا تهيه کردى؟ گفت: از آن آردى که از دوست مصرى آوردى، ابراهيم گفت: آرى او خليل من است، اما مصرى نيست.[125]
ابتلائات و امتحانات ابراهیم خلیل (علیه السلام)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) مانند دیگر پیامبران الهی امتحان های زیادی را پشت سر گذاشت. اما در میان آنها چند مورد از برجستگی خاص برخوردار است که خداوند از آنها به عنوان کلمات یاد کرده است.[126] در این مورد خداوند می فرماید: «هنگامى كه پروردگار ابراهيم، او را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايش ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من نیز (امامانى قرار بده)؟ خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد».[127]
البته در قرآن كريم مقصود از «كلمات» بيان نشده است، ولى از سياق آيه به دست مى آيد كه «كلمات» هر چه بوده، در اثبات و اظهار شايستگى حضرت ابراهيم (علیه السلام) براى نيل به مقام امامت تأثير داشته است.[128]
از جمله امتحان های ایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. قیام در مقابل بت پرستان بابل و شکست بت ها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی و قرار گرفتن در دل آتش و حفظ خونسردی کامل و ایمان در تمام این مراحل.[129]
۲. بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بی آب و علف مکه، در جایی که یک نفر هم سکونت نداشت.[130]
زمانی که خداوند به ابراهیم (علیه السلام) فرمان داد که هاجر و اسماعیل را از ساره دور کند، عرض کرد: آنها را به کجا ببرم؟ خداوند که می خواست خانه اش (کعبه) به دست ابراهیم بازسازی شود، به او وحی کرد و فرمود: آنها را به حرم و محل امن خودم و نخستین خانه ای که آن را برای انسان ها آفریدم؛ یعنی به مکه ببر.
ابراهیم با اجرای این فرمان گرچه از بن بست مشکل خانوادگی نجات می یافت، ولی چنین کاری بسیار مشکل و رنج آور بود؛ زیرا باید عزیزانش هاجر و اسماعیل را از فلسطینِ آباد و خرم به دره خشک و تفتیده مکه کنار کعبه ببرد که در لابلای کوه های خشن قرار داشت.
اگر خوب اندیشه شود، استقرار همسر و فرزند در آن بیابان و دره و در میان کوه ها، با توجه به روزهای داغ و گرم و شب های تاریک وحشتناک، کار بسیار سخت و تلخی است. ولی ابراهیم مرد راه، حماسه آفرین تاریخ و اخلاص و بندگی او در برابر خدا به گونه ای است که خود را فنای محض و همه وجودش را قطره ای در برابر اقیانوس بیکران می داند.
ابراهیم، هاجر و اسماعیلِ خردسال را برداشت و از فلسطین به سوی مکه رهسپار گردید. آنها این فاصله طولانی را با وسایل نقلیه آن زمان که شتر و الاغ بود، پیمودند تا به سرزمین خشک و سوزان مکه رسیدند. در آنجا یک قطره آب نبود و هیچ انسان و حیوان و پرنده ای وجود نداشت.
هنگام مراجعت او، هاجر در حالی که گریان و ناراحت بود، صدا زد: «ای ابراهیم! چه کسی به تو دستور داده که ما را در سرزمینی بگذاری که نه گیاهی در آن وجود دارد و نه حیوان شیر دهنده و نه حتی یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس»؟ ابراهیم گفت: پروردگارم به من چنین دستور داده است،[131] (آری هاجر که فرمان را از جانب پروردگارش دید، سر تسلیم فرود آورد، مهر سکوت بر لب نهاد و بر این امر راضی شد).
در حالی که ابراهیم و هاجر، هر دو از فراق هم اشک می ریختند، از هم جدا شدند. ابراهیم به سوی فلسطین حرکت کرد و هاجر و اسماعیل، در مکه ماندند.
به راستی ابراهیم در سخت ترین و عجیب ترین آزمایش های الهی، با تصمیمی قاطع، فرمان خدا را اجرا کرد، هاجر و کودکش را در آن سرزمین خشک و سوزان گذاشت و آماده مراجعت گردید.
۳. بردن فرزند به قربانگاه و آمادگی جدّی برای قربانی او به فرمان خدا.[132]
در داستان ذبح چنین آمده كه بعد از بنای كعبه، ابراهیم (علیه السلام) فرمان الهی برای ذبح فرزندش را در رؤیا دریافت کرد. بعد آن را با فرزند مطرح ساخت. فرزند نیز به امر الهی گردن نهاد. در روایات آمده كه ابلیس زمانی از جریان آگاه شد كه ابراهیم، همراه فرزند برای انجام دادن فرمان راه كوه ثبیر را در پیش گرفته بود. او تلاش زیادی برای فریفتن ابراهیم، اسماعیل و هاجر کرد تا آنها را از این کار باز دارد، ولی موفق نشد.
پس ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) به بالای كوه رسیدند. آنگاه كه اسماعیل پدر را در آن كار نگران دید، نگرانی را از دل او برد و رضایت خود به اطاعت فرمان الهی را گوشزد كرد. پس هنگامی كه ابراهیم كارد را بر گلوی اسماعیل نهاد، آوای غیبی او را از ادامۀ كار بازداشت. فرمان آمد كه خداوند در مقابل صبر و صدق ایشان، گوسفندی را فدیه قرار داده است و ابراهیم را مأمور ساخت تا گوسفند را به جای اسماعیل، قربانی كند.[133]
آثار و اقدامات ابراهیم خلیل (علیه السلام)
آثار متعددی از حضرت ابراهیم (علیه السلام) به جا مانده که در این گفتار به برخی از آنها اشاره می شود:
- مهم ترین و بزرگ ترین اثری که به ذهن انسان خطور می کند، دین توحیدی آن حضرت است. دین توحیدی یادگار ابراهیم خلیل (علیه السلام) است، زیرا از آنروز تاکنون هر فرد و جامعه اى که از این نعمت برخوردار شده، از برکت وجود آن جناب بوده است. امروز هم ادیانى که به ظاهر دین توحید خوانده مى شوند، از یادگارها و آثار وجودى او مى باشند. علاوه بر اصل توحید، برخى از فروعات دینى؛ مانند: نماز، زکات، حج، مباح بودن گوشت چارپایان، تبرّى از دشمنان خدا، تحیت (سلام) گفتن و احکام مربوط به طهارت و تنظیف که برخی آن مربوط به سر؛ یعنی گرفتن سبیل، گذاشتن ریش، بافتن گیسوان، مسواک کردن و خلال نمودن دندانها است و برخی دیگرش مربوط به سایر اعضاى بدن؛ یعنی تراشیدن و ازاله مو از بدن، ختنه کردن، ناخن گرفتن، غسل جنابت است.[134]
- از جمله آثار و اقدامات آن حضرت باید به داستان «بنای کعبه» که به دست ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) بنا شد، اشاره کرد. قرآن کریم این مطلب، همچنین «مقام ابراهیم» را یادآور شده است.[135] بنابر بسیاری از روایات، خانه کعبه را حضرت آدم ساخت که در طوفان نوح ویران شد و ابراهیم به راهنمایی پروردگار و به مقتضای آیه؛ «(به خاطر بياور) زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند) …»[136] به آنجا رفت و به یاری اسماعیل بر همان اساس نخستین، کعبه را دوباره ساخت.[137] پس از آن ابراهیم و اسماعیل از پروردگار خواستند که این طاعت را از آنها بپذیرد[138] و خداوند با آن دو عهد کرد که آنجا را از شرک و بت پرستی پاک نگاه دارند.[139]
بعد از بیان برخی از آثار آن حضرت اشاره کوتاهی به برخی از اقدامات ایشان می شود:
- اولین اقدام عملی حضرت ابراهیم (علیه السلام)، دعوت به یکتا پرستی بود. به روایت قرآن مجید، ابراهیم با ابطال پرستش اجرام آسمانی که در آن زمان رایج بود، مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد.[140] این روایت قرآنی بی آنکه در عهد عتیق از آن نشانی باشد، در میان یهود معروف بوده و «یوسفوس»[141] بدان اشاره کرده، و در کتب یهودی دوره های بعد نیز دیده می شود. بعضی از روایت ها حاکی از آن است که این واقعه به هنگام مناقشه ابراهیم با قوم خود روی داد و در واقع اظهار اعتقاد ابراهیم به اجرام آسمانی و سپس رویگردانی وی از آنها برای متوجه ساختن قوم به بی اعتبار بودن این آیین و متوجه ساختن آنها به وحدانیت خداوند بوده است.[142]
- در مدتی که ابراهیم در سرزمین بابل بود، جمعی؛ از جمله «حضرت لوط» (علیه السلام) و «ساره» به او ایمان آوردند. او با ساره ازدواج کرد و این در حالی بود که از طرف پدرِ ساره، زمین های مزروعی و گوسفندان بسیار، به ساره رسیده بود. ابراهیم مدتی در ضمن دعوت مردم به توحید، به کشاورزی و دامداری پرداخت. بعد تصمیم گرفت از سرزمین بابل به سوی فلسطین هجرت کند و دعوت خود را به آن سرزمین بکشاند: «و لوط به او (ابراهيم) ايمان آورد، و (ابراهيم) گفت: «من به سوى پروردگارم هجرت مىكنم كه او صاحب قدرت و حكيم است!».[143] لذا اموال و گوسفندان خود را برداشت و همراه چند نفر با همسرش ساره، حركت كرد. او با توكل به خدا و استمداد از درگاه حق، حركت كرد، تا تحول تازه اى در منطقه جديدى به وجود آورد. ابراهیم (علیه السلام) سخنش اين بود: «من (هرجا بروم) به سوى پروردگارم مىروم، او من را راهنمایى خواهد کرد».[144]
در این که منزلگاه نهایى ابراهیم (علیه السلام) در این هجرت، شام بوده، گویا تردیدى وجود ندارد. مقصود از شام، سوریه بزرگ است که شامل سوریه فعلى، لبنان، اردن و فلسطین مى شود. به همین دلیل، مقصد ابراهیم را شام، ارض مقدس فلسطین، بیت المقدس، رمله، سبع فلسطین (دو منطقه در نزدیکى بیت المقدس) و شکیم (نابلس)، نیز یاد کرده اند. بنابراین، هجرت گاه آن حضرت، فلسطین بوده و این مطلب را از آیه 71 سوره انبیاء به ضمیمه آیه یکم سوره اسراء می توان فهمید در آنجا که می فرماید: «و او و لوط را به سرزمينی (شام) كه آن را براى همه جهانيان پربركت ساختيم، نجات بخشیدیم!».[145]
«پاک و منزّه است خدايى كه بنده اش را در يک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -كه گِرداگِردش را پربركت ساخته ايم- برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم؛ چرا كه او شنوا و بينا است».[146]
- از دیگر اقدامات عملی آن حضرت؛ مناظراتی است که با گروه های مختلف داشته است. او با چهار دسته از کافران و مشرکان مناظره و مباحثه نموده است:
الف. با عمو یا پدر زنش؛ «آزر»، قرآن در این باره می فرماید: «هنگامى که به پدرش گفت: اى پدر! چرا چیزى را پرستش مى کنى که نمى شنود و نمى بیند و هیچ مشکلى را از تو حل نمى کند؟!»؛[147]«آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمه هاى بی روحى را که شما همواره پرستش مى کنید، چیست»؟[148]
ب. با نمرود؛ قرآن در این باره می فرماید: «آيا نديدى (و آگاهى ندارى از) كسى (نمرود) كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجّه و گفت وگو كرد؟؛ زيرا خداوند به او حكومت داده بود (و بر اثر كمى ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود)، هنگامى كه ابراهيم گفت: «خداى من آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند». او گفت: من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم!». (او براى اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، فرمان آزادى يكى و قتل ديگرى را داد). ابراهيم گفت: خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى آورد، (اگر راست مى گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى)، خورشيد را از مغرب بياور!». (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى كند».[149]
ج. کسانى که اجرام آسمانى؛ مانند ماه، خورشید و ستاره را مى پرستیدند. قرآن در این باره می فرماید: «و اين چنين، ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهيم نشان داديم (تا به آن استدلال كند،) و اهل يقين گردد».
«هنگامى كه (تاريكى) شب او را پوشانيد، ستاره اى مشاهده كرد، گفت: «اين خداى من است؟» امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم!».
«و هنگامى كه ماه را ديد كه (سينه افق را) مى شكافد، گفت: «اين خداى من است؟» امّا هنگامى كه (آن هم) غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود».
«و هنگامى كه خورشيد را ديد كه (سينه افق را) مى شكافت، گفت: «اين خداى من است؟ اين (كه از همه) بزرگتر است! امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: «اى قوم من از شريک هايى كه شما (براى خدا) مى سازيد، بيزارم!».
من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريده، من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم!».
«ولى قوم او (ابراهيم)، با وى به گفت وگو و ستيز پرداختند، گفت: آيا درباره خدا با من گفت وگو و ستيز مى كنيد؟! در حالى كه خداوند، مرا با دلايل روشن هدايت كرده و من از آنچه شما همتاى (خدا) قرار مى دهيد، نمى ترسم (و به من زيانى نمى رسانند)! مگر پروردگارم چيزى را بخواهد! وسعت آگاهى پروردگارم همه چيز را در برمى گيرد آيا متذكّر (و بيدار) نمى شويد؟!».[150]
د. کسانى که سنگ و چوب هاى با دست خود تراشیده (بت) را مى پرستیدند. قرآن در این باره می فرماید: «هنگامى که به پدرش گفت: اى پدر! چرا چیزى را پرستش مى کنى که نمى شنود و نمى بیند و هیچ مشکلى را از تو حل نمى کند؟!»؛[151]«آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمه هاى بی روحى را که شما همواره پرستش مى کنید، چیست»؟.[152]
نکته پایانی: از يادگارها و آثار وجودى او مى توان به سایر ادیان توحیدى؛ مانند دين يهود که منتسب به موسى بن عمران (علیه السلام) است و او نیز يكى از فرزندان ابراهيم (علیه السلام) شمرده مى شود و همچنین دين نصرانیت (مسیحیت) كه منتهى به عيسى بن مريم (علیهما السلام) است. نسب عيسى بن مريم (علیهما السلام) نيز به ابراهيم (علیه السلام) مى رسد. آخرین و کامل ترین دین توحیدی؛ یعنی دين اسلام منسوب به رسول خدا محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) است و نسبت آن جناب نيز به اسماعيل ذبيح الله (علیه السلام) فرزند ابراهيم خليل (علیه السلام) منتهى مى شود.
نبوت و امامت ابراهیم خلیل (علیه السلام)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) علاوه بر اینکه دارای مقام نبوت و پیامبری است، واجد مقام دیگری به نام امامت نیز هست. موضوع امامت آن حضرت از جمله موضوعاتی است که قرآن کريم اين حقيقت را به صراحت و وضوح بيان کرده.که حضرت ابراهيم (عليه السلام) پس از آزمايش ها و امتحان هاى فراوان و متعدد، به مقام امامت برگزيده شد؛ «(به خاطر آوريد) هنگامى که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايش ها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم عرض کرد: از دودمان من هم (نيز امامانى قرار بده)، خداوند فرمود: پيمان من به ستمکاران نمى رسد».[153]
با توجه به اينکه اتمام و پايان اين آزمايش ها در اواخر عمر حضرت ابراهيم (عليه السلام) بوده و در نتيجه اعطاى مقام امامت در زمانى صورت گرفته که ابراهيم پيامبر بوده است، اين پرسش مطرح مى شود که مقام امامت چگونه مقام و منصبى است که ابراهيم به رغم نبوت و پيامبرى اش فاقد آن بوده و سپس بدان نائل شده است؟
مفسّران در معناى امامت ایشان ديدگاه هاى متفاوتی دارند. بسيارى از مفسّران اهل سنت امامت را در آيه مذکور، به معناى نبوت گرفته اند؛ بدين صورت که نخست امامت را به لحاظ مفهوم لغوى به مقتدا و پيشوا بودن تعريف مى کنند، آنگاه در مورد ابراهيم (عليه السلام) به معناى پيشواى دينى يا پيشوا در دين مى گيرند و آن را مترادف با نبوت مى شمارند.
مراغى در اين زمينه مىگويد: «(گفت: تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم)؛ يعنى ترا براى مردم پيامبر قرار دادم که به تو اقتدا کنند و از هدايتت تا روز قيامت پيروى نمايند و ابراهيم نيز مردم را به دين آسان حنيف که عبارت است از ايمان به خدا و يگانگى او و برائت از شرک، فراخواند».[154]
قاسمى در محاسن التأويل مى نويسد: «مقصود از عهد در آيه، همان امامت مورد درخواست است و آيا اين جز همان امامت در دين می باشد، که همان نبوت است و فرزندان ظالم ابراهيم از آن محروم هستند؟ … پس آشکار شد که مراد از عهد، فقط همان امامت در دين است».[155]
فخر رازى مىگويد: «اهل تحقیق به این قائل هستند که مراد از امام در این آیه؛ همان نبی (نبوت) است و وجوهی بر این ادعا دلالت دارد …».[156]
آلوسى مى نويسد: «منظور از امام در این آیه؛ نبوتی است که به آن اقتدا می شود».[157]
اين ديدگاه به رغم مقبوليتش نزد اهل سنت، بر يک پيش فرض غلط استوار است و آن اينکه ابراهيم (عليه السلام) قبل از اعطاى امامت، پيامبر نبوده است. در حالى که از يک سو آزمايش ها و امتحانات آن حضرت از دوره جوانى تا کهنسالى؛ مانند «در آتش افکنده شدن و ذبح اسماعيل» ادامه داشته و از سوى ديگر آيه 124 سوره بقره به صراحت مى فرماید: جعل امامت بعد از اتمام و پايان رساندن آزمايش ها صورت گرفته است. نتيجه آن مى شود که اگر امامت همان نبوت باشد، ابراهيم باید در دوره کهولت و پيرى به پيامبرى رسيده باشد.
فخر رازى با توجه به همين اشکال مى گويد: چون خداوند مى دانست که ابراهيم اين آزمايش ها را پس از پيامبرى اش با موفقيت سپرى مى کند؛ از اين رو پيشاپيش به او مقام نبوت داد.[158] معناى اين سخن آن است که فعل ماضى «اتمّهنّ» به معناى فعل مضارع «يتمّهنّ» است و اين توجيهى است که هيچ مبناى معقولى ندارد. گذشته از اين؛ بر اساس اين نظريه جاى اين پرسش است که چرا خداوند به جاى نبوت، به امامت تعبير کرد؟؛ يعنى اگر مقصود از امامت نبوت بود بايد مى فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ نبيّاً»؛ «همانا من تو را برای مردم پیامبر قرار دادم».
برخى از مفسّران امامت ابراهيم (عليه السلام) را به معناى زعامت و رهبرى سياسى – اجتماعى گرفته اند و بر اين باور هستند که آن حضرت پيش از ابتلاء، پيامبر بود، امّا تدبير و مديريت امور جامعه از قبيل تأديب جنايتکاران، اقامه حدود، جمع آورى ماليات، دفاع در مقابل دشمن را به عهده نداشت. پس از پايان آزمايش ها خداوند اين منصب را به او عطا فرمود. اين نظريه را مى توان از مجمع البيان طبرسى به دست آورد؛ زيرا وى نخست مىگويد: امامت به معناى مقتدائى و پيشوائى است. آنگاه پيشوائى را به دو قسم تقسيم مىکند: 1. پيشوائى در گفتار و رفتار. 2. رهبرى و تدبير امور جامعه. سپس مى گويد: معناى نخست، ملازم نبوت است و هر پيامبرى، پيشوا در گفتار و رفتار نيز است. امّا معناى دوم، ملازم نبوّت نيست؛ چون ممکن است پيامبر باشد، امّا منصب زعامت و رهبرى سياسى و اجتماعى را نداشته باشد. بعد مىگويد: چون اسم فاعل؛ «جاعل» متضمن زمان حال يا آينده است نه گذشته، وگرنه بر روی کلمه امام، عمل نمىکرد و «اماماً» را نصب نمى داد، پس جعل امامت در گذشته نبوده است. از سوى ديگر ابراهيم (عليه السلام) قبل از آزمايش ها و جعل امامت، پيامبر بوده است.
نتيجه اين مى شود که اين منصب پيشواىی؛ به معناى نخست که ملازم با نبوت و پيامبرى باشد، نیست؛ بلکه به معناى دوم؛ يعنى زعامت و رهبرى سياسى است.[159]
بلاغى نيز در تفسير آلاء الرحمن همين نظريه را پذيرفته است.[160]
اين تفسير نيز با واقعيت سازگار نمى نمايد؛ زيرا در تاريخ و نيز در قرآن هيچ نشانه اى از حکومت و زعامت ابراهيم (عليه السلام) مطرح نشده است. اگر امامت آن حضرت به معناى رهبرى سياسى و اجتماعى وى باشد، بايد گزارشى هر چند کوتاه از اين موضوع در تاريخ زندگى او به چشم بخورد، در حالی که نه در تاريخ و نه در آيات قرآن چنين گزارشى نيامده است. گذشته از اين بر پايه اين ديدگاه، مقصود از «ناس» مردم زمان ابراهيم (عليه السلام) خواهد بود و اين مخالف اطلاق است.
بعضى دیگر از مفسّران، امامت ابراهيم (عليه السلام) را به معناى پيشوائى وى نسبت به انبياء غير اولواالعزم مى دانند و بر اين باور هستند که امامت پيامبران سه سطح دارد:
- امامت نسبت به مردم عادى که در اين سطح تمام انبياء امام هستند.
- امامت بر مردم و پيامبران غير اولواالعزم که اين سطح از امامت ويژه پيامبران اولواالعزم است و امامت ابراهيم (عليه السلام) از اين گونه مى باشد.
- امامت بر مردم و تمام انبياء چه اولواالعزم و چه غير اولواالعزم که اين درجه امامت، ويژه پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) است. دليل این بیان هم اين است که تمام پيامبران وظيفه داشتند به پيامبرى و نبوت پيامبر اسلام ايمان آورده و تبعیت کنند؛ «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند، از پيامبران (و پيروان آنها)، پيمان مؤكّد گرفت، كه هرگاه كتاب و دانش به شما دادم، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى كند، به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد! سپس (خداوند) به آنها گفت: آيا به اين موضوع، اقرار داريد؟ و بر آن، پيمان مؤكّد بستيد؟ گفتند: (آرى) اقرار داريم! (خداوند به آنها) گفت: پس گواه باشيد! و من نيز با شما از گواهان هستم».[161]
بنابراين با توجه به اينکه آن حضرت، قبل از نيل به مقام امامت، پيامبر بوده، پس مقصود از امامت، سطح نخست نيست. از سوى ديگر با توجه به آيه فوق که همه پيامبران مأمور به پذيرش پيامبرى پيامبر اسلام بوده اند، امامت ابراهيم از گونه سطح سوم نيز نيست، پس ناگزير بايد از نوع دوم باشد.
دکتر صادقى مى گويد: «از آنجا که امامت در مورد ابراهيم (عليه السلام) بعد از مقام عبوديت، نبوت، رسالت و خلّت بوده است، ناگزير بايد مقصود از آن؛ امامت ميان پيامبران باشد، نه فقط مردم عادى؛ زیرا امامت ميان مردم را قبلاً داشته است».[162]
اين نظريه نيز از جهات گوناگون خدشه پذير است:
- نخست اينکه با ظاهر آيه نمى سازد؛ چون در آيه «ناس» آمده است و اين، ظهور در همه مردم دارد، نه مردم و انبيا.
- دوم اینکه امامت بر انبياء – به ويژه با قيد غير اولوالعزم که مفسّر بر آن تأکيد دارد -، معناىی جز پيشوائى و سلطه شريعت ندارد و اين بدان معنا است که امامت آن حضرت، همان حاکميت شريعت وى تا زمان شريعت موسى (عليه السلام) است. اين، از يک سو با ظاهر آيه ناسازگار است؛ چون آيه امامت را به خود ابراهيم مى دهد، در صورتى که بر پايه اين تفسير، بايد به شريعت نسبت داده شود. از سوى ديگر باعث محدوديت امامت ابراهيم براى يک دوره خاص؛ يعنى تا زمان حضرت موسى (عليه السلام) مى گردد؛ امرى که هم با اطلاق واژه «ناس» نمى سازد و هم با مقام امتنان، که آيه در آن قرار دارد.
علامه طباطبائى بر اين باور است که امامت در آيه ياد شده؛ به معناى هدايت باطنى انسان ها است. بر پايه اين ديدگاه، حضرت ابراهيم (عليه السلام) قبل از جعل امامت، تنها هدايت گر و راهنماى انسان ها بر اساس شريعت و دين بود، امّا پس از آن، جلودار جان ها و دل هاى انسان ها به سوى حق و مقامات معنوى گرديد که با تصرف تکوينى، آنها را به مقامات شايسته شان مى رساند.[163]
منطق و استدلالى که اين نظريه بر آن استوار است، مرکب از چند مقدمه مى باشد:
- در آيات قرآن، امامت همراه و ملازم هدايت معرفى شده است.[164]
- هدايت ياد شده در آيات، مطلق نيست؛ بلکه مقيد به «امر الهى» گرديده و اين بدان معنا است که هدايتگرى امام به وسيله امرى الهى صورت مى گيرد.[165]
- مقصود از «امر الهى»؛ امر و فرمان تشريعى نيست، بلکه فرمان تکوينى است.[166]
دليل بر اين مطلب آن است که امامت مستلزم هدايتگرى است. پس جعل امامت براى ابراهيم (عليه السلام) سبب اعطاى مقام هدايتگرى به وى خواهد بود و از آن جا که او قبل از امامت به لحاظ نبوت و پيامبريش مقام هدايتگرى به معناى ارائه طريق داشته است، ناگزير هدايتگرى ناشى از امامت؛ به معناى ارائه طريق نيست، بلکه مفهوم ايصال به مطلوب دارد. از سوى ديگر ايصال به مطلوب نوعى تصرف تکوينى در نفوس، جهت سير دادن آنان به سوى کمال است. پس مقصود از «امر الهى» که سبب اين هدايت و تصرف است، بايد فرمان ايجادى و تکوينى باشد.
- فرمان تکوينى الهى که منشأ تسلّط و تصرف در نفوس انسان ها مى شود، چيزى جز فيوضات معنوى و مقامات باطنى نيست که امام و هدايتگر، نخست به آنها نائل مى شود، سپس از طريق او به نفوس و جان هاى ديگران سرايت مى کند.
نتيجه چهار مقدمه بالا اين است که کسى که به مقام امامت نائل مى شود، در حقيقت به مقام و مرتبه تسلط و تصرف بر جان ها مى رسد و روح و دل انسان ها را به سمت کمالات سوق می دهد. پس امامت ابراهيم؛ به معناى هدايت باطنى و تصرف بر جان ها است. علامه طباطبایی مى گويد: «اين هدايت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدايت به معناى راهنمائى نيست؛ چون خداى تعالى ابراهيم (عليه السلام) را وقتى امام قرار داد که سال ها داراى منصب نبوت بود و معلوم است که نبوت جدا شده از منصب هدايت، به معناى راهنمائى نيست. پس هدايتى که منصب امام است، نمى تواند معنایی غير از رساندن به مقصد داشته باشد. اين معنا يک نوع تصرف تکوينى در نفوس است که با آن، تصرف راه را براى بردن دل ها به سوى کمال و انتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر هموار مى سازد و چون تصرف تکوينى و عملى باطنى است، ناگزير مراد از امرى که با آن هدايت صورت مى گيرد، نيز امر تکوينى خواهد بود نه تشريعى.
خلاصه سخن علامه اين است که امامت همراه با هدايت است و منشأ هدايت امر تکوينى است. پس هدايت نيز بايد از مقوله تکوينيات باشد و هدايت اين چنينى، همان تصرف و تسلط بر نفوس و جان ها است که از آن به هدايت باطنى ياد مى کنند. بنابراين امامت به طور کلى و در مورد ابراهيم (عليه السلام) به ويژه به معنای هدایت باطنی است.[167]
آیین ابراهیم خلیل (علیه السلام)
بنابر آنچه در قرآن وارد شده است، حضرت ابراهیم (علیه السلام) دارای دین حنیف بود: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحّدى خالص (حنیف) و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود».[168]
«حنیف» از ماده «حَنَف» (بر وزن کَنَف)؛ به معنى تمایل از باطل به سوى حق و از کجى به راستى است، به عکس «جَنَف» (بر همین وزن) که به معنى تمایل از راستى به گمراهى است.
بنابراین، «دین حنیف»؛ یعنى دینى که از تمام کجى ها، انحرافات، خرافات و گمراهى ها، به سوى راستى و درستى متمایل شده که همان آئین اسلام و همان آئین پاک و خالص خدا است.[169]
خدای متعال، ابراهیم (علیه السلام) را به عنوان «حنیف» توصیف نموده؛ زیرا او بود که پرده هاى تقلید و تعصب را درید. در زمان و محیطى که غرق بت پرستى بود، هرگز در برابر بت سجده نکرد.
از آن جا که بت پرستان زمان جاهلیتِ عرب، نیز خود را بر دین حنیف ابراهیم (علیه السلام) معرفى مىکردند، یهود و نصارى آن ها را «حُنَفاء» مىگفتند؛ (به این ترتیب حنیف درست معنایى بر ضد معناى اصلیش پیدا کرده، با بت پرستى مرادف شده بود). خداوند پس از توصیف ابراهیم (علیه السلام) به عنوان «حنیف و مسلم»، مىفرماید: «او هرگز از مشرکان نبود»، تا هر گونه ارتباط میان ابراهیم (علیه السلام) و بت پرستان عرب را نفى کند.[170]
اما باید دانست اگرچه ابراهیم (علیه السلام) به عنوان پیشوای دینی مورد قبول افراد زیادی در آن زمان بوده، اما هیچ متن مقدّسی از او و حتی منتسب به او و به صورت تحریف شده باقی نمانده، تا چون تورات یهودیان و انجیل مسیحیان به عنوان کتاب مقدس پیروان ابراهیم (علیه السلام) و یا حنیفیان شناخته شود. از سویی، بر خلاف یهودیان و مسیحیان که عبادت گاه های خاصی با نام هایی چون «کلیسا»، «کنیسه»، «دیر» و … داشته اند، جز کعبه، عبادت گاه ویژه ای برای حنیفیان گزارش نشده است. ضمن اینکه آنان از افرادی چون «کشیش»، «راهب»، «جاثلیق» و … نیز برخوردار نبودند. به عبارت دیگر، تشکیلات دینی منسجمی در میان پیروان ابراهیم (علیه السلام) وجود نداشته و تنها برخی افراد موحد که از بت پرستی و عقاید جاهلیت گریزان بودند، خود را به این پیامبر بزرگ منتسب می کردند. این افراد با عنوان «حنیف» در روایات مورد اشاره قرار گرفته اند.[171] از طرفی، برخی آموزه های ابراهیمی؛ مانند حج، مهمان نوازی، مراقبت از اموال یتیمان، رسیدگی به خویشاوندان و … در جامعۀ قبل از اسلام نیز وجود داشت.[172]
خداوند در قرآن کریم، بارها مشتقات ریشۀ «حنف» را به کار برده و در بیشتر موارد، به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) توصیه کرده تا پیرو دین ابراهیم (علیه السلام) باشد، آن هم دینی که دست نخورده و بدون تحریف است.[173] در مواردی هم اعلام شده که خود ابراهیم، در مسیری «حنیف» و راست بوده است.[174]
با دقت در تمام این آیات، این نکته روشن می شود که از هیچ کدام آنها نمی توان استنباط نمود که دینی به نام «حنیف» وجود داشته است. بلکه تمام موارد اشاره شده، نشانگر آن است که دین ابراهیم، باید بدون تغییر و تحریف و همان گونه که در ابتدا بوده، مورد پیروی قرار گیرد. این مطلب که افرادی چون یهودیان و مسیحیان و گاه برخی بت پرستان!، تنها ادعای پیروی از ابراهیم را کرده، ولی در عمل بر خلاف تعالیم او عمل نمایند، مورد تأیید قرآن نمی باشند. از طرفی، می دانیم که پیامبران بعدی، چون یعقوب و یوسف و موسی و عیسی (علیهم السلام) که از نوادگان ابراهیم (علیه السلام) به شمار می آمدند، نیز ادامه دهندۀ راه او بوده اند.[175] اگر تورات و انجیل، به صورت دست نخورده، در اختیار نسل های بعدی قرار می گرفت، هیچ تعارض و منافاتی با دین حنیف ابراهیم نداشت، اگر چه اکنون نیز آنان، خود را به عنوان ادیانی ابراهیمی معرفی می نمایند!
بر این اساس، می توان نتیجه گرفت که دین سازمان یافته ای با نام «حنیفی» وجود نداشته و توصیه های قرآنی و نیز روایاتی که ایمان پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) به دین ابراهیم را قبل از نبوتش اعلام می کند، همه به آن معنا است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) از تحریف ها و لغزش های پیروان دیگر ادیان به دور بوده و مانند ابراهیم در مسیر مستقیم حق حرکت می کرده است.
نقش ابراهیم خلیل (علیه السلام) در گسترش آئین توحیدی
خداوند متعال در قرآن کریم، ابراهيم (علیه السلام) را به عنوان قهرمان بت شکن و يک الگو و اسوه، در دفاع از توحيد و مبارزه قاطع و کوبنده با شرک معرّفى کرده و مى فرمايد: «براى شما سرمشق نيکويى در زندگى ابراهيم و کسانى که با او بودند، وجود دارد».[176] سپس به توضيح اين اسوه حسنه پرداخته، مى فرمايد: «در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد، بيزاريم»[177] و براى تأکيد بيشتر افزودند: «ما نسبت به شما کافريم».[178]
اين تعبيرات؛ (نخست بيزارى جستن، سپس اعلام برائت و سرانجام اعلام عداوت ابدى) گواه روشنى بر سازش ناپذيرى ابراهیم (علیه السلام) و پيروان مکتب توحيد با آلودگان به شرک و بت پرستى است.
البته آن حضرت با هر دو نوع شرک و پرستش غير خدا مبارزه کرد. شرح مبارزه او، هم با پرستش اجرام آسمانى و هم با بتپرستى در قرآن آمده است.[179] در هر دو مورد، ابراهيم (علیه السلام) ابتکارهايى از خود نشان داده و شيوه هاى جالبى به کار برده تا سخنان او در دل مردم اثر کند. درباره مبارزه با پرستش اجرام آسمانى، همان گونه که قرآن نقل مىکند؛ او نخست به حسب ظاهر خود را ستاره پرست و ماه پرست و خورشید پرست قلمداد کرد، ولى در نهايت به خداپرستى روى آورد. او با اين شيوه توجه پرستندگان اجرام آسمانى را به خود جلب نمود. آنگاه با استدلال هايى قوى و با شيوه ای خاص با آنها مناظره کرد و با دليل های روشن عقيده آنها را ابطال نمود و توحيد خالص را پيشنهاد کرد.
از مطالب بیان شده، می توان دریافت که روش استدلالی حضرت ابراهیم (علیه السلام) که برای همگان قابل فهم و درک بود، موجب گسترش هرچه بیشتر توحید و دوری مردم از شرک و بت پرستی بوده است.
کتاب آسمانی ابراهیم خلیل (علیه السلام)
یکی از مطالب قطعی در مورد انبیاء اولوالعزم، این است که همه آنها دارای کتاب آسمانی بوده اند. نام بعضی از کتب ایشان کاملا معروف و شناخته شده است؛ مانند قرآن مجید؛ آخرین کتاب آسمانی که بر پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) نازل شد. همچنین توراتِ حضرت موسی (علیه السلام) و انجیلِ حضرت عیسی (علیه السلام). اما در روايات اسلامی به نام كتاب حضرت نوح و ابراهیم (علیهما السلام) تصريح نشده است. در قرآن کریم نيز از نام كتاب این دو پيامبر عظيم الشأن سخنی به میان نيامده است.
البته درباره نام کتاب آسمانی نوح و ابراهیم (علیهما السلام) ممکن است از آیه آخر (19) سوره اعلی؛ «صحف ابراهیم و موسی» استفاده شود که نام کتاب ابراهیم (علیه السلام) «صحيفه ابراهيم» بوده، همان گونه که نام کتاب حضرت نوح (علیه السلام) را نیز «صحيفه» ذکر کرده اند.[180]
به عنوان نمونه در روایتی آمده، نام کتاب حضرت ابراهیم (علیه السلام) «صُحُف» بوده[181] که در اولین شب ماه رمضان بر او نازل شده است.[182] اگر لفظ صُحُف به صیغه جمع آمده، برای این است که یک صحیفه (کتاب کوچک، ورق کتاب، لوح) نبوده، بلکه چندین صحیفه داشته است. از برخی روایات استفاده میشود که دارای ده صحیفه بوده است. ابوذر غفاری می گوید: «به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) عرضه داشتم: يا رسول اللَّه انبياء چند تن بودند؟ فرمود: صد و بيست و چهار هزار تن…، عرض کردم: يا رسول اللَّه خداى تعالى چند كتاب نازل كرده؟ فرمود: صد و چهار كتاب؛ ده صحيفه از آن بر آدم، پنجاه صحيفه بر شيث، سى صحيفه بر اخنوخ؛ كه همان ادريس است و او اولين كسى است كه با قلم خط نوشت، ده صحيفه بر ابراهيم و چهار صحيفه باقى؛ تورات، انجيل، زبور و فرقان (قرآن) است.[183]
در روایت دیگری شبیه همین روایت با اندکی تفاوت آمده است: «… عرض كردم يا رسول اللَّه خداوند چند كتاب آسمانى فرو فرستاده؟ فرمود يک صد و چهار كتاب؛ پنجاه كتاب بر شيث (علیه السلام)، سى كتاب بر ادريس (علیه السلام)، بيست كتاب بر ابراهيم (علیه السلام)، تورات و انجيل و زبور و قرآن را نيز فرو فرستاد …».[184]
همچنین در روایتی که واثله بن اسقع نقل می کند، می گوید: پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود: صحف حضرت ابراهیم (علیه السلام) در نخستین شب ماه رمضان نازل گردید.[185]
با توجه به روایاتی که برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) ده یا بیست کتاب ذکر کرده و اینکه نام کتاب آن حضرت صحف بوده است، می توان گفت: منظور از «صحف» که به عنوان نام کتاب حضرت ابراهیم بیان شده، مجموعه کتاب های او است و این با معنای لغوی «صحف» هم سازگاری دارد؛ چون «صحف» جمع «صحيفه»؛ به معناى لوح و يا صفحه اى است كه چيزى بر آن مى نويسند.
لیست آثار و اقدامات تاریخی ابراهیم خلیل (علیه السلام)
برخی از آثار و اقدامات تاریخی آن حضرت عبارت است از:
- دین و آئین توحیدی آن حضرت.
- شکستن بتها و مبارزه با بت پرستی.
- اقدام آن حضرت در دعوت به یکتا پرستی.
- تجدید بنای کعبه که به دست او و فرزند برومندش؛ اسماعیل (علیهما السلام) انجام شد.
- نصب حجرالاسود بر رکن حجر خانه کعبه.
- اقدام به مناظره با گروه های مختلف؛ از جمله: کافران و مشرکان.
الف. مناظره با عمو یا پدر زنش؛ «آزر».
ب. مناظره با نمرود.
ج. مناظره با کسانى که اجرام آسمانى؛ مانند ماه، خورشید و ستاره را مى پرستیدند.
د. مناظره با کسانى که سنگ و چوب هایی (بت ها) را که با دست خود تراشیده بودند، مى پرستیدند.
موافقان ابراهیم خلیل (علیه السلام)
با نگاهی به زندگی پیامبران (علیهم السلام) روشن می شود با توجه به آنکه ایشان انسان های کاملی بوده اند، دوستان و موافقان متعددی در میان اقشار مختلف مردم داشته اند. این یک امر طبیعی است که هر شخصی در هر جایگاهی، دارای دوستان و موافقان خاص خود باشد. حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز از این قاعده استثنا نشده، موافقان و دوستداران زیادی در میان آحاد جامعه داشت.
اما باید گفت: بیشترین تعداد موافقان حضرت ابراهیم (علیه السلام)، مردمی بودند که بعد از گلستان شدن آتش بر آن حضرت، به او ایمان آوردند. یکی از کسانی که ایمان آورد، حضرت لوط (علیه السلام)؛ برادرزاده و یکی دیگر ساره؛ همسر آن حضرت بود.[186]
از جمله موافقان آن حضرت می توان به تمامی کسانی که در تاریخ بعد از او، به وی ایمان داشته و او را بر حق دانسته و خود را مکلف به پیروی و اطاعت از فرامین وی دانسته اند، اشاره کرد.
مخالفان ابراهیم خلیل (علیه السلام)
در طول تاریخ همیشه کسانی که سخن حق گفته و عمل به حق نموده اند، دارای دشمنان فراوانی بوده اند. یکی از این شخصیت های برجسته پیامبر بزرگوار الهی؛ حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. وی علی رغم زحمت ها و تلاش های بسیاری که برای هدایت مردم کشید، ولی تعداد زیادی به دلیل جهالت و نادانی و حفظ منافع دنیوی به ایشان نگرویدند. به همین جهت بسیاری از کسانی که به او ایمان نیاوردند، از زمره مخالفان وی شدند.
اما باید گفت: بیشتر مخالفان آن حضرت، از صاحبان قدرت و زو و زور بودند که در رأس همه آنها شخص نمرود قرار داشت. همچنین اشراف و سرمایه داران از مخالفان سرسخت ایشان بودند. آنها به جاى اين كه از هدایت ها و روشنگری های حضرت ابراهیم (علیه السلام) و از دعوت او به حق، استقبال كنند، او را تکذیب کرده، با او به مخالفت و مبارزه برخاستند.
میراث ابراهیم خلیل (علیه السلام)
هر یک از انبیا صاحب میراث هایی هستند که از خود به جای گذاشته اند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز میراث هایی از خود به یادگار گذاشته که به برخی از آنها اشاره می شود:
- آئین و قوانین دین توحیدی آن حضرت.
- حج؛ یادگار و میراث ابراهیم خلیل الله است که دل های موحدان را یکدل و همسو می کند و رایحه صفا و عطر معنویت را در عمق جان عاشقان حرم دوست می پروراند.
- مقام ابراهیم؛ از نشانه های روشن حج، مقام ابراهیم است. مقام به جای دو قدم گفته میشود و چون محلی است که در آن ابراهیم، به سبب بنای کعبه، و یا به سبب انجام مراسم حج و یا برای دعوت عمومی مردم برای انجام این مراسم بزرگ، ایستاد، به آن مقام ابراهیم میگویند.[187]
کتابنامه مقاله ابراهیم خلیل (علیه السلام)
- قرآن کریم.
- ابن اثير، على؛ الكامل؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
- ابن جوزی، عبد الرحمن؛ المنتظم فی تاريخ الملوک و الامم؛ دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۲ ق.
- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ بن خلدون)؛ تحقيق: شحادة، خليل؛ نشر دار الفكر، چاپ دوم، بيروت، 1408 ق / 1988 م.
- ابن طاووس، على بن موسى؛ الاقبال بالاعمال الحسنة؛ محقق / مصحح: قيومى اصفهانى، جواد؛ دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول، قم، 1376 ش.
- ابن کثیر، اسماعيل بن عمر؛ البدایة والنهایة؛ دار الفكر، بیروت، 1407 ق / 1986.
- ابن منبه، وهب؛ کتاب التیجان؛ بی نا، صنعا، ۱۹۷۹ م.
- ابن هشام، عبدالملک؛ السیرة النبویة؛ تحقیق: السقاء، مصطفی و دیگران؛ دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
- ازرقی، محمد؛ تاریخ مکه؛ به کوشش: رشدی، صالح ملحس؛ بی نا، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م.
- اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف؛ تفسير البحر المحیط فی التفسیر؛ تحقيق: صدقي، محمد جميل؛ دار الفكر، بيروت، 1420 ق.
- آلوسى، سيد محمود؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ تحقيق: عبدالبارى عطية، على؛ دارالكتب العلميه، چاپ اول، بيروت، 1415 ق.
- برقى، احمد بن محمد؛ المحاسن؛ محقق / مصحح: محدث، جلال الدين؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، قم، 1371 ق.
- بلاغى نجفى، محمد جواد؛ آلاء الرحمن فى تفسير القرآن؛ تحقيق: واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت؛ بنياد بعثت، چاپ اول، قم، 1420 ق.
- بیهقی، ابوبكر؛ دلائل النبوة؛ دار الكتب العلمية، چاپ اوّل، بيروت، 1405 ق.
- تورات؛ سفر پیدایش ۱۵/ ۹؛ انتشارات اساطیر، ۱۳۸۰ ش.
- ثعلبی، احمد؛ قصص الانبیاء؛ دارالرائد العربی، بیروت، بی تا.
- جزایری، سید نعمت الله؛ قصص الانبیاء؛ ترجمه: عزیزی، یوسف؛ انتشارات هاد، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
- جعفری، محمد تقی؛ پیام خرد؛ انتشارات مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، تهران، 1389 ش.
- جوالیقی، موهوب؛ المعرب؛ تحقیق: شاکر، احمد محمد، بی نا، تهران، 1345 ش / ۱۹۶۶م.
- حقى بروسوى، اسماعيل؛ تفسير روح البيان؛ دارالفكر، بيروت، بی تا.
- حموى، ياقوت؛ معجم البلدان؛ دار صادر، چاپ دوم، بيروت، 1995 م.
- دانشنامه حوزوی ویکی فقه.
- رازی، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، سال 1420 ق.
- رسولی محلاتی، سید هاشم؛ تاریخ انبیاء؛ انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا.
- سایت اندیشه قم.
- سوسه، احمد؛ العرب و الیهود فی التاریخ؛ بی نا، دمشق، ۱۹۷۲م.
- شیخو، لوئیس؛ کتاب شعراء النصرانیة؛ بی نا، بیروت، ۱۹۲۶ م.
- صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن؛ انتشارات فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، قم، 1365 ش.
- صدوق، محمد بن علی؛ کمال الدین؛ دار الکتب الإسلامیه، قم، ۱۳۹۵ ق.
- صدوق، محمد بن على؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ دار الشريف الرضي للنشر، چاپ دوم، قم، 1406 ق.
- صدوق، محمد بن على؛ خصال؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ جامعه مدرسين حوزه علمیه قم، چاپ اول، قم، 1362 ش.
- صدوق، محمد بن على؛ علل الشرائع؛ كتاب فروشى داورى، چاپ اول، قم، 1385 ش / 1966 م.
- صدوق، محمد بن على؛ من لا يحضره الفقيه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، قم، 1413 ق.
- طباطبایی، سید محمد حسین؛ تفسير الميزان؛ ترجمه: موسوى همدانى سيد محمد باقر؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، قم، 1374 ش.
- طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، اسلاميه، چاپ سوم، تهران، 1390 ق.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ تحقيق: بلاغ، محمد جواد؛ انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
- طبری، محمد بن جرير؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ دار المعرفه، چاپ اول، بيروت، 1412 ق.
- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبری؛ تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل؛ دارالتراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 م.
- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبرى؛ ترجمه: پاينده، ابوالقاسم؛ نشر اساطير، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
- طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحقيق: عامل، احمد قصير؛ داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
- طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
- عروسى حويزى، عبد على بن جمعه؛ تفسير نور الثقلين؛ تحقيق: محلاتی، سيد هاشم رسولى، انتشارات اسماعيليان، چاپ چهارم، قم، 1415 ق.
- عقاد، عباس محمود؛ «ابوالانبیاء» المجموعة الکاملة لمؤلفات العقاد؛ بی نا، بیروت، ۱۹۷۸م.
- فخر رازى، محمد بن عمر؛ مفاتيح الغيب (التفسیر الکبیر)؛ دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، 1420 ق.
- قاسمى، محمد جمال الدين؛ محاسن التأويل، تحقیق: عيون السود، محمد باسل، دار الكتب العلميه، چاپ اول، بيروت،1418 ق.
- قرشی، سید علی اكبر؛ قاموس قرآن؛ دارالكتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
- قمى، على بن ابراهيم؛ تفسير قمى؛ تحقيق: موسوى جزايری؛ سيد طيب؛ دار الكتاب، چاپ چهارم، قم، 1367 ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، كافی (روضه کافی)، شارح: مازندرانى، محمد صالح، محقق / مصحح: شعرانى، ابوالحسن، المكتبة الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1382 ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ كافى؛ ترجمه: كمرهاى، محمد باقر؛ كتابفروشى اسلاميه، چاپ اول، تهران، 1382 ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
- كلينى، محمد بن يعقوب، محقق / مصحح: دارالحديث، دار الحديث، چاپ اول، قم، 1429 ق.
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 ق.
- محلاتی، ذبیح الله؛ رياحين الشريعه (در ترجمه بانوان دانشمند شیعه)؛ دار الکتب الاسلامیه، تهران، ١٣٧٠ ش.
- مراغى، احمد بن مصطفى؛ تفسير المراغى؛ داراحياء التراث العربى، بيروت، بی تا.
- مفيد، محمد بن نعمان؛ أوائل المقالات؛ انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم، 1413 ق.
- مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ تحقیق: حکمت، علی اصغر، بی نا، تهران، ۱۳۶۱ش.
- نجار، عبدالوهاب؛ قصص الانبیاء؛ دارالرائد العربی، بیروت، بی تا.
- نووی، محی الدین؛ تهذیب الاسماء و اللغات؛ دارالکتب العلیة، بیروت، بی تا.
- وزارت كار و امور اجتماعی (دفتر امور فرهنگی)؛ فرهنگ و آداب کار در قرآن کریم؛ تحقیق: مؤسسه پژوهشی علمی فرهنگی طلیعه منطق؛ انتشارات وثوق، چاپ اول، قم، 1381 ش.
- هیئة الموسوعة الفلسطینیة؛ الموسوعة الفلسطینیة؛ هیئة الموسوعة الفلسطینیة، دمشق، ۱۹۸۴ م / ۱۳۶۳ ش.
[1]. سُوَر و آیاتی که نام ابراهیم (علیهالسلام) در آنها ذکر شده است، عبارتند از: بقره، آیات ۱۲۴، 125، 126، 127، 130، 132، 133، 135، 136، 140، 258، 260؛ آل عمران، 33، 35،۶۷، ۶۸، ۸۴، ۹۵، ۹۷؛ نساء، آیات ۵۴، ۱۲۵، ۱۶۳؛ انعام، آیات ۷۴، ۷۵، ۸۳، ۱۵۱؛ توبه، آیات ۷۰ ، ۱۱۴؛ هود، آیات ۶۹، ۷۴، ۷۵، ۷۶؛ یوسف، آیات ۶، ۳۸؛ ابراهیم، آیه ۳۶؛ حجر، آیه ۵۱؛ نحل، آیات ۱۲۰، ۱۲۳؛ مریم، آیات ۴۱، ۴۶، ۵۸؛ انبیاء، آیات ۵۱، ۶۰، ۶۲، ۶۹؛ حج، آیات ۲۶، ۴۳، ۷۸؛ شعراء، آیه ۶۹؛ عنکبوت، آیات ۱۶، ۳۱؛ احزاب، آیه ۷؛ صافات، آیات ۸۳، ۱۰۴،۱۰۹؛ ص، آیه ۴۵؛ شوری، آیه ۱۳؛ زخرف، آیه ۲۶؛ ذاریات، آیه ۲۴؛ نجم، آیه ۳۷؛ حدید، آیه ۲۶؛ ممتحنه، آیه ۴؛ اعلی، آیه ۱۹.
[2]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، ترجمه: پاينده، ابوالقاسم، ج 2، ص 787.
[3]. قرشی، سید علی اكبر، قاموس قرآن، ج 1، ص 4 و 70.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 12، ص 90 و 106.
[5]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 212.
[6]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 12، ص 79؛ حموى، ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 212.
[7]. سوسه، احمد، العرب و الیهود فی التاریخ، ج ۱، ص ۲۵۲.
[8]. بليخ با خاى نقطهدار؛ رودخانهاى در «رقه» (سوریه) است كه آب چند چشمه در آن گرد آيد و بزرگترين آنها «ذهبانيه» در سرزمين حرّان است.
[9]. خابور نام نهرى بزرگ در ميان رأس عين و فرات در سرزمين جزيره است. سرزمينى است گسترده، داراى شهرهاى بسيار كه بدان نسبت داده شوند؛ مانند قرقيسياء، ماكسين، مجدل و عربان. سرچشمه اين نهر چشمه زارى است در رأس عين، كه زیادى آب هرماس و زیادى نهر نصيبين به آن مىپيوندد و نهرى بزرگ پديد مىآيد كه همه اين سرزمين را سيراب مىكند و سپس به قرقيسياء مىرسد و در آنجا به فرات مىريزد؛ حموى، ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 258، نشر سازمان ميراث فرهنگى كشور، چاپ اول، تهران، 1383 ش.
[10]. همان، ج ۱، ص ۴۴۶.
[11]. همان، ج ۱، ص 252.
[12]. نووی، محی الدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج ۱، ص ۱۰۱.
[13]. برگرفته از دانشنامه حوزوی ویکی فقه.
[14]. انعام، ۷۴.
[15]. جوالیقی، موهوب، المعرب، تحقیق: شاکر، احمد محمد، ج ۱، ص ۱۵.
[16]. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقاء، مصطفی و دیگران، ج ۱، ص ۲.
[17]. همان، ج ۱، ص ۳.
[18]. انعام، ۷۴.
[19]. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، تحقیق: حکمت، علی اصغر، ج ۳، ص ۴۰۲.
[20]. همان، ج ۳، ص ۴۰۲؛ طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۷۵.
[21]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب (التفسیر الکبیر)، ، ج ۱۳، ص 31 و 32.
[22]. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج ۳، ص ۴۰1.
[23]. نجار، عبدالوهاب، قصص الانبیاء، ج ۱، ص ۷۱.
[24]. عقاد، عباس محمود، «ابوالانبیاء» المجموعة الکاملة لمؤلفات العقاد، ج ۱، ص ۱۳۵ و 136.
[26]. بقره، 133.
[27]. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم فی تاريخ الملوک و الامم، ج ۱، ص ۲۵۸.
[28]. محلاتی، ذبیح الله، رياحين الشريعه در ترجمه بانوان دانشمند شیعه، ج 5، ص 146.
[29]. ابن کثیر، اسماعيل بن عمر، البدایة والنهایة، ج ۱، ص ۱۴۰.
[30]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، تحقیق / تصحیح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 8، ص 370.
[31]. صدوق، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 79.
[32]. ابن طاووس، على بن موسى، الاقبال بالاعمال الحسنة، ج 2، ص 36؛ صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 87.
[33]. سوسه، احمد، العرب و الیهود فی التاریخ، ج ۱، ص ۲۵0 و 252.
[34]. عقاد، عباس محمود، «ابوالانبیاء» المجموعة الکاملة لمؤلفات العقاد، ج ۱، ص 73.
[35]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 1، ص 206 و 207.
[36]. مجلسى، محمد باقر،: بحار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 12، ص 41، نشر دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.
[37]. طبرسى فضل بن حس، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ترجمه: مترجمان، تحقيق: رضا ستوده، ج8، ص 108، انتشارات فراهانى، چاپ اول، تهران، 1360 ش.
[38]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمی، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ج 1، ص 206، نشر دار الكتاب، چاپسوم، قم، 1404 ق.
[39]. برگرفته از سایت اندیشه قم.
[40]. سوسه، احمد، العرب و الیهود فی التاریخ، ج ۱، ص 233.
[41]. همان، ج ۱، ص ۲۶۳؛ هیئة الموسوعة الفلسطینیة، الموسوعة الفلسطینیة، ج ۱، ص ۳۸.
[42]. جوالیقی، موهوب، المعرب، تحقیق: شاکر، احمد محمد، ج ۱، ص 13.
[43]. نووی، محی الدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج ۱، ص ۹۸.
[44]. شیخو، لوئیس، کتاب شعراء النصرانیة، ج ۱، ص ۲۲۹ و 230.
[45]. ابن منبه، وهب، کتاب التیجان، ج ۱، ص ۱۳۶.
برگرفته از ویکی فقه
[46]. «شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»؛ شكرگزار نعمتهاى پروردگار بود خدا او را برگزيد و به راهى راست هدايت نمود؛ نحل 121.
[47]. «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكينَ»؛ ابراهيم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا خالى از هر گونه انحراف و از مشركان نبود؛ نحل 120.
[48]. همان.
[49]. «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم»؛ و از پيروان او ابراهيم بود؛ صافات 84.
[50]. «إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيب»؛ چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشتكننده (بسوى خدا) بود؛ هود 75.
[51]. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين»؛ (به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمىرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقام هستند؛ بقره 124.
[52]. «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً»؛ دين و آيين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكار باشد، و پيرو آيين خالص و پاكِ ابراهيم گردد؟ و خدا ابراهيم را به دوستىِ خود، انتخاب كرد؛ نساء 125.
[53]. ثعلبی، احمد، قصص الانبیاء، ج ۱، ص ۹۸ و 99.
[54]. نووی، محی الدین، تهذیب الاسماء و اللغات، ج ۱، ص ۱۰۱.
[55]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 175.
[56]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 309 و 311.
[57]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 175؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 309 و 311؛ حقى بروسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، ج 1، ص 238 و ج 5، ص 297؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 18، ص 114.
[58]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ بن خلدون)،
تحقيق: شحادة، خليل، ج 2، ص 43؛ ابن اثير، على، الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 2، ص 75، مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش؛ حقى بروسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، ج 1، ص 238.
[59]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 175.
[60]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 309 و 311.
[61]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 212.
[62]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ص 38.
[63]. همان.
[64]. شهر الخليل در 37 كيلومترى جنوب غربى بيت المقدس واقع شده است.
[65]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 12، ص 79؛ حموى، ياقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 212.
[66]. بحار الأنوار، ج 12، ص 79.
[67]. «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً»؛ بقره، 124.
[68]. «وَ لَقَدِ اصْطَفَیناهُ فِی الدُّنیا»؛ بقره، 130.
[69]. «وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحينَ»؛ بقره، 130.
[70]. «ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ»؛ آل عمران، 67.
[71]. «وَ اتَّخَذَ الله اِبْراهیمَ خَلیلاً»؛ نساء، 125.
[72]. «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ»؛ انعام، 84.
[73]. «اِنَّ اِبْراهیمَ لَاَوّاهُ حَلیمُ»؛ هود، 75؛ «اِنَّ اِبْراهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیبٌ»؛ توبه، 114.
[74]. «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ»؛ نحل، 120.
[75]. «شاکِرَاً لِاَنْعُمِهِ»؛ نحل، 121.
[76]. «اِجْتَباهُ وَ هَداهُ اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ»؛ نحل، 121.
[77]. «وَ لَقَدْ اتَیْنا اِبْراهیمَ رُشْدَه»؛ انبیاء، 51.
[78]. «اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»؛ صافات، 84.
[79]. «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛ صافات، 109.
[80]. «اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤمِنین»؛ صافات، 111.
[81]. «وَاذْکُر عِبادَنا اِبراهیمَ … اُولِی الْاَیدی وَ الْاَبْصار»؛ صاد، 45.
[82]. «قَدْ کانَتْ لَکُمْ اُسْوَهُ حَسَنَهٌ فی اِبْراهیمَ وَ الذَّینَ َمَعَهُ»؛ ممتحنه، 4.
[83]. نساء، 125.
[84]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغی، محمد جواد، ج 3، ص 178.
[85]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج 1، ص 34.
[86]. همان.
[87]. همان.
[88]. همان، 35.
[89]. همان.
[90]. همان، 35 و 36.
[91]. نحل، 120.
[92]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 11، ص 448 و 449.
[93]. هود، ۷۵؛ توبه، ۱۱۴.
[94]. بقره، ۱۳۱ و ۱۳۲.
[95]. بقره، 128.
[96]. بقره، 128.
[97]. بقره، 138 و 135؛ آل عمران، 64.
[98]. انعام، 75.
[99]. انعام، 75.
[100]. انعام، 76 – 79.
[101]. انعام، 76 – 79.
[102]. انعام، 162.
[103]. توبه، 114.
[104]. ابراهیم، 36.
[105]. مریم، 41.
[106]. ممتحنه، 4.
[107]. تورات، تکوین، اصحاح دوازدهم، 1 – 3.
[108]. «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكينَ»؛ نحل، 120.
[109]. تورات، تکوین، اصحاح دوادزهم، 1 – 3.
[110]. تورات، تکوین، اصحاح دوازدهم، 1 – 3.
[111]. تورات، تکوین، اصحاح دوازدهم، 1- 3.
[112]. تورات، تکوین، اصحاح دوازدهم، 2.
[113]. تورات، تکوین، اصحاح دوازدهم، 6.
[114]. برگرفته از: جعفری، محمد تقی، پیام خرد، ص 265 – 268.
[115]. كلينى، محمد بن يعقوب، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 8، ص 371.
[116]. وزارت كار و امور اجتماعی (دفتر امور فرهنگی)، فرهنگ و آداب کار در قرآن کریم، تحقیق: مؤسسه پژوهشی علمی فرهنگی طلیعه منطق.
[117]. «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ»؛ آل عمران، 68.
[118]. «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه»؛ انعام، 90.
[119]. «مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ»؛ حج، 78.
[120]. انبیاء، 69.
[121]. عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نور الثقلين، تحقيق: محلاتی، سيد هاشم رسولى، ج 3، ص 432.
[122]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه: موسوى همدانى سيد محمد باقر، ج 7، ص 320؛ کلینی، محمد بن یعقوب، كافی (روضه کافی)، شارح، مازندرانى، محمد صالح، محقق / مصحح: شعرانى، ابوالحسن، ج 12، ص 511.
[123]. بقره، 260.
[124]. تفسير الميزان، ترجمه: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 2، ص 561.
[125]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 1، ص 153.
[126]. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
[127]. بقره، 124.
[128]. تفسیر الميزان، ج 1 ، ص 270.
[129]. انبیاء، 58 – 62.
[130]. مجلسى، محمد باقر، بحار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 12، ص 97.
[131]. برقى، احمد بن محمد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال الدين، ج 2، ص 338.
[132]. صافات، ۹۹ – ۱۰۷.
[133]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 710.
[134]. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 7، ص ۲19.
[135]. بقره، ۱۲۵ و ۱۲۷؛ آل عمران، ۹۷.
[136]. «وَ اِذْ بَوَّاْنا لِاِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ…»؛ حج، ۲۶.
[137]. طبری، محمد بن جرير، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴۲۸ و 429؛ ازرقی، محمد، تاریخ مکه، به کوشش: رشدی، صالح ملحس، ج ۱، ص ۳۸ و 39 و 60.
[138]. بقره، ۱۲۷.
[139]. بقره، ۱۲۵؛ حج، ۲۶.
[140]. انعام، ۷۶ – ۷۹.
[141]. یوسفوس از مورخان قرن اول میلادی است.
[142]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقيق: عامل، احمد قصير، ج ۴، ص ۱۸4 – 186.
[143]. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»؛ عنکبوت، 26.
[144]. «انّى ذاهِب الى رَبّى سَيَهدِينَ»؛ صافات، 99.
[145]. «و نجینـه و لوطا إلى الأرض التى برکنا فیها للعلمین»؛ انبیاء، 71.
[146]. «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ»؛ اسرا، 1.
[147]. «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئا»؛ مریم، 42.
[148]. «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُون»؛ انبیاء، 52.
[149]. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ»؛ بقره، 258.
[150]. «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَريءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * اِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ * وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ» انعام، 75 – 80.
[151]. «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئا»؛ مریم، 42.
[152]. «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُون»؛ انبیاء، 52.
[153]. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»، بقره، 124.
[154]. «قال انّى جاعلک للنّاس اماما. اى انّى جاعلک للنّاس رسولاً يؤتم بک و يقتدى بهديک الى يوم القيامة فدعا الناس الى الحنفية السمحة وهى الايمان باللَّه و توحيده و البرائة من الشرک…»، مراغى، احمد بن مصطفى، تفسير المراغى، ج 1، ص 209.
[155]. «المراد بالعهد تلک الامامة المسئول عنها و هل کانت الاّ الامامة فى الدين و هى النبوّة التى حرمها الظالمون من ذريتة…. فظهر ان المراد من العهد انّما هو الامامة فى الدين خاصة…»، قاسمى، محمد جمال الدين، محاسن التأويل، تحقیق: عيون السود، محمد باسل، ج 1، ص 391.
[156]. «قال اهل التحقيق المراد من الامام ههنا النبى و يدّل عليه وجوه، فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب (التفسیر الکبیر)، ج 4، ص 36».
[157]. آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق: عبدالبارى عطية، على، ج 1، ص 374.
[158]. مفاتيح الغيب (التفسیر الکبیر)، ج 4، ص 36.
[159]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغی، محمد جواد، ج 1، ص 380.
[160]. بلاغى نجفى، محمد جواد، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، تحقيق: واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، ج 1، ص 123.
[161]. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ»، آل عمران، 81،.
[162]. صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 2، ص 126.
[163]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ، ج 1، ص 275.
[164]. انبياء، 72 و 73؛ سجده، 24.
[165]. تفسير الميزان، ، ج 1، ص 274.
[166]. يس، 82.
[167]. تفسير الميزان، ، ج 14، ص 274.
بر گرفته از سایت معارف قرآن
[168]. «ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين»؛ آل عمران، 67.
[169]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 16، ص 417 و 418.
[170]. همان، ج 1، ص 294.
[171]. صدوق، کمال الدین، ج ۱، ص ۱۹۹.
[172]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج ۴، ص ۲12.
[173]. بقره، ۱۳۵؛ آل عمران، ۹۵؛ نساء، ۱۲۵؛ انعام، ۱۶۱؛ نحل، ۱۲۳٫.
[174]. آل عمران، ۶۷؛ نحل، ۱۲۰٫.
[175]. بقره، ۱۳2و ۱۳3؛ یوسف، ۳۸.
[176]. ممتحنه، 4.
[177]. همان.
[178]. همان.
[179]. انعام، 75 – 79.
[180]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغ، محمد جواد، ج 10، ص 722؛ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 20، ص 453.
[181]. اعلی، ۱۹.
[182]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج ۲، ص ۶۲9.
[183]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 722؛ تفسير الميزان، ج 20، ص 453.
[184]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 524.
[185]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 3، ص 6.
[186]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابوالقاسم، ج 1، ص 182 و 183.
[187]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 3، ص 15.