کپی شد
ابتلائات و امتحانات حضرت عیسی (علیه السّلام)
ابتلاء و امتحان انسان یک سنت ثابت و استثناء ناپذیر الهی است و خداوند همه انسانها را در همه زمانها می آزماید. انسان مؤمن در این دنیا، همواره در حال آزمون است؛ زیرا امتحان خداوند، مشروط به زمان و حالت خاصی نیست. در جهان طبیعت، همه چیز، حتی آثار و نتایج دنیایی اعمال انسان که در این جهان به او می رسد، می تواند بستر آزمون الهی باشد. البته نه به عنوان پاداش محض؛ زیرا سرای پاداش و عقوبت صِرف، فقط قیامت است. خدای سبحان برای آزمودن انسان، نه تنها او را در کوره ناملایمات امتحان مینماید، بلکه گاه برای این منظور او را در بستر پَرنیان و خوشیها می نوازد، می پروراند و مورد آزمون خود قرار می دهد.
در این میان، پیامبران و اولیای الهی نه تنها از این قانون استثنا نشدهاند، بلکه آزمونشان سختتر است؛ زیرا خداوند کسانی را که به او نزدیک هستند و او به آنان محبت میورزد، سختتر امتحان می کند. البته، نه فقدان و فقر و نداری، آنان را اندوهگین می کند و نه ثروت و دارایی، آنان را فرحناک می سازد؛ زیرا هر دو عرصه را بستر آزمون الهی می دانند.[1]
حضرت عیسی (علیه السلام) نیز، مانند دیگر پیامبران خدا، مورد امتحانهای الهی قرار گرفته است. یکی از مهم ترین ابتلائات ایشان، گرفتار شدن آن حضرت به دسیسه، کارشکنی و همچنین تهدیدهای علمای دنیا طلب یهود بود. آن حضرت در رسالت خود کوشا و خستگی ناپذیر بوده، و در دعوت خود سستی روا نمیداشت، ولی به خوشگذرانی دانشمندان یهود اعتراض می نمود و آنان را سرزنش می کرد. او برای یهود با بیانی روشن یادآوری می کرد و با آنان به نرمی رفتار می نمود تا آنان را به دین وارد نماید. از سوی دیگر وی با سفر به شهرها، روستاها با محبّت و مهربانی با مردم سخن می گفت و به ترویج احکام الهی می پرداخت. حضرت عیسی (علیه السلام) از مؤمنان دوازده نفر را انتخاب نمود که همیشه او را همراهی می کردند. این افراد را «حواریون»؛ یعنی همراهان و پیروان حضرت عیسی (علیه السلام) می نامیدند.
پیروان او روز به روز بیشتر می شدند؛ لذا یهودیان دچار اضطراب و ترس گشته به فکر چاره ای افتادند. آنها با پادشاه یهود ملاقات کرده و با سخنان دروغ، او را فریفته و از او خواستند تا چارهای بیندیشد. اما عیسی (علیه السلام) از همبستگی یهود علیه وی و اعلام مخالفت و جنگ با او و تعقیب جاسوسان باک نداشت و ترس به خود راه نمی داد و تنها هدف خود را دنبال می کرد. احکام و دستورات آن حضرت روز به روز ریشه گرفته و مردم بیش از پیش به او ایمان می آوردند.
حضرت عیسی (علیه السلام) آنقدر در راهنمایی مردم پشتکار از خود نشان داد، تا اینکه استدلال های آن حضرت عقلهایشان را مغلوب و معجزات او چشمهایشان را خیره کرد و نور حق، تصور باطل آنان را در هم ریخت.
از آن پس یهود؛ چون تدبیراتی برای مقابله با برهانهای آشکار آن حضرت نیافتند، با زبان و بیان و از روی عناد و دشمنی به تکذیب او پرداختند؛ زیرا آنان بیم داشتند، تبلیغات وی باعث سرنگونی دولت و واژگونی تخت عزت آنان خواهد بود.
حضرت عیسی (علیه السلام) افکار و عقاید آنان را پَست و باطل می شمرد، تا اینکه یهودیان علیه او غضب نموده عرصه را بر او تنگ کردند، و او را مخل نظم و آسایش اجتماع و سرکش معرفی کردند تا رجال یهود را در مخالفت با او با خود همراه ساخته از این طریق به آرزوی خود برسند.
او در هر زمان، تنها و بی پناه و از هر گونه یاری کنندهای محروم بود، ولی در عوض خداوند با او همراه بود و حفظ و حراست او را به عهده گرفته بود و با قدرت خویش او را از شر مخالفان محفوظ می داشت. آنگاه که یهودیان در مقابل دعوتش که همچون سیلی بنیان کَن آنها را تهدید می کرد، واقع شدند، با تبلیغات مسموم به سمپاشی علیه او پرداخته، به کمک مأموران خود در بین مردم رفته و گفتند: عیسی ساحر است و معجزاتی که ارائه می دهد، حاکی از اعمالی است که شیطان به او تعلیم می دهد. عیسی به دین یهود نیست و او در روز شنبه که عید یهود است به کار دنیوی می پردازد.
اما این گونه تبلیغات، دعوت عیسی را متوقف نمی کرد و او را از هدف خود خارج نمی ساخت و با شجاعت و شهامت به کار خود ادامه می داد، چنانکه سخنان نرم و ملایمش همچون بانگی مهیب و سهمگین آنان را می آزرد.
همین امر، سران یهود را به فکر وا داشت تا تصمیم نهایی را علیه عیسی (علیه السلام) گرفته و آتش درونی خود را فرو نشانند. سرانجام تصمیم گرفتند که خون او را ریخته تا شاید دعوت او خاموش و حیات و سلطه سران یهود حفظ شود.[2]
[1]. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛ اين به آن دلیل است كه براى آنچه از دست دادهايد، تأسف نخوريد و به آنچه به شما دادهاست، دلبسته و شادمان نباشيد». …»؛ حدید، 23؛ «
[2]. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.