کپی شد
آیین حضرت یعقوب (علیه السّلام)
با توجه به این که حضرت یعقوب (علیه السلام) از پیامبران اولوا العزم و صاحب کتاب و شریعت خاص نبوده؛ از این رو از آئین پیامبر اولوا العزم و صاحب کتاب و شریعت پیش از خود؛ یعنی جدّش ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) پیروی مینمود؛ لذا مکتب و آیین حضرت یعقوب (علیه السلام) در راستای دعوت توحیدی جدش حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودهاست. قرآن مجید میفرماید: «وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون»؛[1] «و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است و شما، جز به آیین اسلام (تسلیم بودن در برابر فرمان خد) از دنیا نروید!». مراد از «بَنِیهِ»، چهار فرزند ابراهیم (علیه السلام) هستند که عبارتند از: اسماعیل، اسحاق، مدین و مداین.[2] و منظور از «وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»، همان اخلاص در توحید، عبادت و خضوع قلب و جوارح برای خداوند است.[3] همچنانکه وقتی حضرت یعقوب (علیه السلام) در آخرین لحظات عمر شریفش از فرزندان خود پرسید: «پس از من، چه چیز را می پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم».[4] بر این اساس دین حضرت یعقوب، همان دین جدّش ابراهیم خلیل الله بود که به دین حنیف[5] تفسیر شده است.[6]
[1]. بقره، ۱۳۲.
[2]. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقيق: شحاته، عبدالله محمود، ج 1، ص 140؛ حقى بروسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، ج 1، 230.
[3]. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 1، ص 140؛ تفسير روح البيان، ج 1، 238.
[4]. بقره، ۱۳۳.
[5]. بقره، 135؛ آل عمران، 67 و 95. «حنيف» از ماده «حنف» (بر وزن هدف) به معناى تمايل پيدا كردن از گمراهى به درستى و راستى است، در مقابل «جنف»، که به معنای از راستى به كجى گرائيدن است، و از آن جا كه پيروان توحيد خالص، از شرک روى گردان شده و به اين اصل اساسى متمايل مىشوند به آنها حنيف گفته مىشود، و نيز به همين دليل، يكى از معانى «حنيف» مستقيم و صاف است. و از اين جا روشن مىشود، تفسيرهايى كه مفسران براى كلمه «حنيف» كردهاند، مانند حج خانه خدا، پيروى از حق، پيروى ابراهيم، اخلاص عمل، همگى به همان معناى كلى و جامع بازگشت مىكند، و اينها هر يک مصداقى از آن است. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 471.
[6]. یوسف، ۳۸؛ اقتباس از ویکی فقه با اندکی تصرف.