کپی شد
آگاهی حضرت یعقوب (علیه السلام) از زنده بودن حضرت یوسف (علیه السلام)
حضرت یعقوب (علیه السلام) به عنوان پیامبر الهی، طبعاً از علم و آگاهیای برخوردار بود که در شأن یک پیامبر خداست. خداوند متعال در قرآن میفرماید: «… و او (یعقوب) به خاطر تعليمى كه ما به او داديم، علم فراوانى داشت، ولى بيشتر مردم نمىدانند!».[1]
یکی از نمونههای علم حضرت یعقوب (علیه السلام) که از روایات استفاده میشود، آگاهی آن حضرت از زندهبودن فرزندش حضرت یوسف (علیه السلام) است. روايت شده كه حضرت يعقوب (علیه السلام)، ملکالموت (فرشته مرگ) را ديد و از او پرسيد كه آيا روح يوسف را قبض كردهاى؟ گفت: نه، و از اين جا فهميد که يوسف از دنيا نرفته، لذا به برادرانش گفت: اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ،… برويد يوسف و برادرش را شناسايى كنيد.[2]
حضرت يعقوب (علیه السلام)، زمانی که خبر اتهام دزدی بنیامین و ماندن وی در مصر را شنید، به يکباره چشمش نابينا شد و در پيشگاه خداوند عزّ و جلّ به سجده رفت، در سجده مىگريست تا خوابش برد. در خواب فرشته قابض ارواح؛ حضرت عزرائیل (علیه السلام) را ديد و گفت: تو كيستى؟ گفت: من عزرائيل هستم. پس حضرت يعقوب (علیه السلام) او را سوگند داد كه مرا آگاه كن كه آیا جان يوسف مرا گرفتی يا نه؟ ملکالموت گفت: به حق خالق عرش كه من جان يوسف را نگرفتم، او زنده است، و تو او را باز میيابى. هيچ اندوه مدار. پس يعقوب (علیه السلام) از خواب بيدار شد، و همه فرزندانش را صدا زد و به آنها فرمود: به طلب يوسف و برادر او برويد كه من به درستی آگاه شدم كه يوسف من زنده است. فرزندانش همه به او روى آورده و گفتند: تو کهنسال و ديوانه شدهاى، چرا پس از چهل سال كه يوسف را گرگ خورده، از او این چنين ياد میكنى؟.[3]
علاوه بر این حضرت يعقوب (علیه السلام) به چند دلیل و شاهد، يقين داشت كه يوسف (علیه السلام) كشته نشده و زنده است و برادران دروغ میگويند:
- به واسطه خواب يوسف (علیه السلام) كه به منزله وحى بود و بايد تعبيرش ظاهر شود.
- فرمايش يعقوب (علیه السلام) پس از چندين سال نسبت به فرزندانش که فرمود: «فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ»؛[4] و فرمود: «قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً»،[5] در این جمله، حضرت یعقوب (علیه السلام) بيان نفرموده که آن امر و مسأله چه بوده و اين هم قرينهای است بر این كه ایشان میدانسته كه گرگ یوسف (علیه السلام) را نخورده و او را هم نكشتهاند و فقط كارى كردند كه وی از يعقوب جدا شود؛ زيرا آن حضرت كمال اطمينان به حيات یوسف داشته و میدانست که برادران، به جهت همان رؤياى يوسف به وی کینه و حسادت ورزیدند و آن بلا را بر سر وی درآوردند، و الا نه گرگى در کار بوده و نه قتلی.
- بر روی پیراهن یوسف (علیه السلام) اثری از دندانهای گرگ نبود.[6]
[1]. یوسف، 68.
[2]. یوسف، 87، طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ترجمه: مترجمان، مقدمه: واعظ زاده خراسانی، ج 3، ص 242.
[3]. طبری، محمد بن جریر، تفسير طبرى، مترجمان، تحقيق: يغمايی، حبيب، ج 3، ص 799.
[4]. پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد. یوسف، 87.
[5]. (يعقوب) گفت: (هواى) نفس شما، مسأله را چنين در نظرتان آراسته است. یوسف، 83.
[6]. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 170.