کپی شد
آزادی
یکی از مسائل علم کلام جدید، بحث درباره آزادی و مباحث پیرامون آن است. واژه آزادی از زیباترین واژه هایی است که گوش بشر آن را شنیده و با آن انس گرفته است. می توان گفت: آزادی، عمری به بلندای عمر انسان دارد و شاید در جهان، فردی پیدا نشود که آن را نکوهش کند، و یا بر ضد آن تبلیغ کند. حتی مستبدترین انسان ها برای تحکیم حکومت های استبدادی خود، از همین واژه بهره می گیرند، و با مغالطه ها و خطابه های پرطنین، هر نوع محدودیتی را مایه تأمین آزادی قلمداد می کنند، لذا در طول تاریخ، از این واژه بیش از هر واژه دیگر بر ضد خودش استفاده شده است. این نوع سوء استفاده از آزادی حاکی از آن است که نوعی ابهام بر واقعیت آن سایه افکنده تا آن جا که ضد آزادی، عین آن قلمداد می شود؛ از این جهت باید به تبیین معنای صحیح آزادی پرداخت.[1]
آزادی در لغت
«آزاد» در زبان فارسی، غالبا در مقابل «بنده» به کار می رود. در لغت نامه دهخدا آمده است: آزاد: آن که بنده نباشد. آن که در رقیت نباشد. حُرّ. حُرّه. ضد بنده. وی می افزاید: آزاد؛ یعنی آن که به نظام و قیود و آداب سپاهیان و سایر ارباب مناصب مقید نباشد.[2]
آزادی در اصطلاح
تعاریف اصطلاحی گوناگونی از آزادی شده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:
- نفی سلطه بیرونی.[3]
- نبودن مانع خارجی که از جنبش جلوگیری کند.[4]
- هر انسانی بتواند مصلحت خویش را به شیوه مورد نظر خود دنبال کند، مشروط بر این که به مصالح دیگران آسیبی نرساند.[5]
- فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان.[6]
جهان بينى هاى مختلف و تعريف آزادى
در تعريف پديده هاى طبيعى، مى توان به تعريف يكسانى كه مورد پذيرش تمام گروه ها قرار گيرد دست يافت؛ مثلاً آب و نمک دو پديده طبيعى مى باشند و مى توان هر دو را به نوعى معرّفى كرد كه الهى و مادى در برابر آن يكسان باشند؛ زيرا هر دو از يک واقعيت خارجى برخوردار هستند که ذهن و انديشه در واقعيت بخشيدن به آن، تأثيرى ندارد، امّا مفهوم آزادى، يک مفهوم اجتماعى ـ سياسى آن هم مربوط به زندگى فردى و اجتماعى انسان مى باشد. اگر در شناخت انسان اختلاف نظر باشد، و به اصطلاح درباره او دو نوع جهان بينى داشته باشيم، هرگز ممكن نيست به تعريف واحدى كه مورد پذيرش تمام صاحب نظران باشد، دست يافت.
در جهان بينى الهى، انسان مخلوق موجود برترى است كه او را پديد آورده و به انجام امورى و اجتناب از امور ديگر فرمان داده است. از آن جا كه آفريدگار او بهتر از هر كس از خصوصيات زندگى و عوامل سعادت و شقاوت او آگاه است، قهراً به حكم آن كه او حكيم و عادل است دستورهاى وى به صورت تكليف، مايه سعادت و خوشبختى مى باشد و در صورت سرپيچى، بازتاب منفى خواهد داشت.
با توجه به چنين جهان بينى، آزادى مفهومى خواهد داشت كه غير از مفهوم آن در مكتب مادى است كه انسان را بريده از عالم بالا مى انديشد و او را بسان ديگر پديده هاى مادى تلقّى مى كند كه از عوامل مادى پديد آمده و با آنها زندگى مى كند و پس از مدّتى به خاطر به هم ريختن شرايط مادى، به ديار عدم رهسپار مى شود و پس از مرگ هيچ مسئوليت و بازجويى از او وجود ندارد.
در جهان بينى نخست، هر نوع آزادى بايد در چهارچوب تكاليف الهى قرار گيرد. اين نوع محدوديت از درون عقيده استوار او سرچشمه مى گيرد، و نبايد آن را ضدّ آزادى انگاشت. در حالى كه در جهان بينى دوم، وابستگى انسان و تكاليف او در برابر خدا، انديشه ارتجاعى است و هر نوع محدوديت از اين جانب، مزاحم آزادى بوده و مطرود مى باشد.
از اين دو مكتب الهى و مادى كه بگذريم، به مكتب «اگزيستانسياليسم»[7] مى رسيم كه يک مكتب فلسفى است. نحله اى از آن، خواهان نگرش سوم درباره آزادى است. در اين مكتب، «انسان محورى» جانشين «خدامحورى» گشته و بسان هيئت بطلميوسى كه جهان را به گرد زمين در حال گردش تصور مى كرد، او نيز انسان را محور هستى انديشيده و همه چيز را براى او مى خواهد، و تا آن جا پيش رفته كه براى او هيچ نوع حد و ماهيتى قايل نشده و مى گويد: بودن چنين حد و ماهيت، با آزادى او منافات دارد و بايد او حدّ و ماهيت خود را با كار خود به دست آورد. در اين چشم انداز، آزادى معناى وسيع ترى پيدا كرده و هر انديشه كه مزاحم لذت انسانى باشد، مردود شناخته مى شود.
با توجه به اين چشم اندازهاى مختلف درباره انسان، چگونه مى توان براى آزادى تعريف يكسان كرد كه با هر سه جهان بينى سازگار باشد؟[8]
[1]. سبحانی، جعفر، مدخل مسایل جدید در علم کلام، ج 3، ص 71.
[2]. ر.ک: سایت واژه یاب.
[3]. مدخل مسایل جدید در علم کلام، ج 3، ص 96.
[4]. همان، به نقل از هابز – لویتان.
[5]. همان، به نقل از جان استوارت میل، درباره آزادی.
[6]. همان، به نقل از آنیرابرلین، چهار مقاله در باب آزادی، ص 46.
[7]. اگزیستانسیالیسم یا مکتب اصالت وجود، از مهم ترین مکاتب فلسفی معاصر است که به طور رسمی در قرن بیستم، موجودیت خود را اعلام کرد. ر.ک: سایت پژوهه.
[8]. بر گرفته از: مدخل مسایل جدید در علم کلام، ج 3، ص 71 – 91 و 96.