searchicon

کپی شد

آزادى و دين سالارى

آزادى با دين سالارى کاملاً همسو بوده و مقتضاى طبيعت انسان مى باشد، و اگر در آيين الهى، تکاليف و بايد و نبايد هايى براى انسان وضع شود که طبعاً ضامن سعادت و خوشبختى او است، با آزادى خردورزانه او کاملاً همسو است. او بايد آزادى انديشه و عمل را در چارچوب اين قوانين رعايت کند، آن گاه براى زندگى فردى، اجتماعى و سياسى برنامه ريزى نمايد.

اين كه گاهى گفته مى شود: انسان ميان دو اصل: «آزادى» و «تكاليف» دينى مخالف، درگير است كه اگر اوّلى را بگيرد بايد دومى را رها كند و اگر دومى را برگزيند، آزادى را از دست داده است. اين نوع نگرش به تعاليم مذهبى نگرشى واقع بينانه نيست. تعاليم دينى، ساخته و پرداخته انسان رقيب نيست كه به حريم آزادى او تجاوز كند، بلكه اين تعاليم از جهانى برتر همراه با رحمت و مهربانى فرود آمده است. در اين صورت، نبايد معادله رقابتى ميان اين دو برقرار كرد، بلكه بايد هر دو را گرفت. اينجا اگر بخواهيم از مثلى بهره بگيريم، بايد بگوييم: تعاليم دينى از قبيل تربيت پدر و مادر است كه كودک را از آزادى مطلق باز مى دارد. در چنين شرايط به فكر كسى نمى رسد كه يا بايد كودک آزاد باشد يا فرمان پدر و مادر اجرا گردد. بلكه همگان به خاطر آگاهى از نياز كودک به تربيت و گستره آگاهى پدر و مادر يک نظر بيش نمى دهند و آن اين كه آزادى كودک بايد در محدوده امر و نهى پدر و مادر صورت باشد.

اصولاً بايد هر نوع آزادى طلبى با توجّه به واقعيت هاى وجود انسان باشد، و هر نوع بى توجهى به آن واقعيت، كج انديشى است كه به نتيجه نمى رسد، واقعيت آفرينش انسان بندگى و وابستگى او به جهان بالا است، و اين واقعيت جزو آفرينش او است و هر كارى انجام دهد بندگى خود را نمى تواند نسبت به خالق خود منكر شود، چنانچه قرآن نيز اين انديشه را چنين بيان مى كند: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ إِلاّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً؛[1] هر كه در آسمان ها و زمين است، جز بنده‏وار به سوى [خداى‏] رحمان نمى‏آيد».

در اين صورت، هر نوع طلب آزادى و رهايى از قيد كه در نقطه مقابل بندگى انسان باشد، يک نوع تخلّف از واقعيت به شمار مى رود.

گذشته از اين، هرگاه نظرى بر قوانين اسلام بيفكنيم، درست است كه در وهله نخست، آزادى انسان را محدود مى سازد، ولى آن گاه كه در آثار سازنده اين قوانين فكر كنيم، خواهيم ديد كه همه اين قوانين مايه پيدايش زندگى اجتماعى سالم است كه در آن همه افراد به سان اعضاى يک خانواده در كنار هم زندگى مى كنند. اگر دستورات اسلام را در مورد خوردنى ها و نوشيدنى ها در نظر بگيريد، از آن چه كه نهى كرده، دانش امروز ضرر آن را اثبات نموده و آن چه را كه مجاز شمرده، مفيد بودن و لااقل بى ضرر بودن آن از نظر علمى روشن گشته است.

درست است «روزه» محدوديت خاصى در زندگى انسان پديد مى آورد، ولى همين محدوديت سرچشمه يک رشته آثار سازنده اى است كه در زندگى فردى و اجتماعى انسان نمايان مى گردد. پس نبايد محدوديت هاى دينى را بر خلاف آزادى شمرد يا دين را رقيب آزادى خواند، بلكه بايد تعاليم آن را تعاليم ولىِّ مهربانى انديشيد كه به آزادى كودک و نوجوان خود بهبودى خاصّى مى بخشد.

اگر در ميان برخى از غربيان تعاليم دينى كم رنگ شده و احياناً دين را رقيب آزادى مى انديشند، به خاطر اين است كه از رابطه واقعى بشر با خالق، آگاهى صحيح نداشته، لذا در فكر دين زدايى از جامعه خود هستند و دين را رقيب بشر و دشمن آزادى معرّفى مى كنند، اين سخن بسان اين است كه يک كودک ناآگاه از راهنمايى هاى تربيتى والدين خود، ناراحت شده و احياناً گريه مى كند و خود و مادر را آزار مى دهد؛ چون از رابطه واقعى خود با مادر ناآگاه است. امروز افرادى كه سكولاريسم، پلوراليسم و ليبراليسم و امثال اينها را بر زندگى دينى ترجيح مى دهند و جامعه را به سوى اين مكتب ها سوق مى دهند دچار دو اشتباه مى باشند:

  1. واقعيت انسان را با خدا ناديده انگاشته و احياناً درک نمى كنند.
  2. زندگى به ظاهر زيبايى به دست مى آورند، امّا در درون آن، صدها تضاد و بدبختى دامنگير آنها مى شود و گسترش جنايت ها، انحلال خانواده ها، ذوب شدن عواطف و امثال آن، نتيجه چنين تفكر مادى گرايانه است.

نتیجه این که:

دین داری نشانه آزادی است؛ زیرا: اجابت به دین، لازمه آفرینش و خلقت انسان است، و یکی از ابعاد وجودی او را تشکیل می دهد و پیروی از آن را نباید سلطه غیر اندیشید، و آن را منافی آزادی دانست. هر نوع مزاحمت در راه دینداری، به معنای نفی آزادی است.[2]

[1]. مریم، 93.

[2]. برگرفته از: سبحانی، جعفر، مدخل مسایل جدید در علم کلام، ج 3، ص 100 و 101؛ مقاله «آزادی و مرزهای آن».