searchicon

کپی شد

آرایش نظامی لشکر اسلام در جنگ خیبر

پیامبر (ص)، به هنگام حرکت دادن سپاه اسلام، توجه خاصى به شیوه استتار نظامى داشت. آن حضرت بر این باور بود که کسى از مقصد وى آگاه نشود تا دشمن را غافلگیر نموده و قبل از هرگونه اقدامى، محوطه آنها را محاصره نماید. علاوه بر این، متّحدان دشمن تصور کنند، که مقصد پیامبر (ص) به سوى آنها است، و براى احتیاط در خانه هاى خود بمانند، و به یک‌دیگر نپیوندند.

شاید گروهى تصور کردند که منظور پیامبر (ص) از این راهپیمائى به سوى شمال، سرکوبى قبائل «غطفان‏» و «فزاره‏» -که همدستان یهود در جنگ احزاب بودند- مى باشد. پیامبر (ص)، وقتى به بیابان «رجیع‏» رسید، محور حرکت ستون را به سوى خیبر قرار داد، و به این وسیله ارتباط این دو متّحد را از هم گسست، و از این‌که قبائل مزبور به یهودیان خیبر کمک کنند، جلوگیرى نمود. با این که محاصره خیبر قریب یک ماه طول کشید، با این حال، قبائل مزبور نتوانستند متّحدان خود را یارى نمایند.[1]

رهبر بزرگ اسلام با هزار و ششصد سرباز – که دویست سواره نظام در میان آنها بود – به سوى خیبر پیشروى کرد.[2]

هنگامى که به سرزمین خیبر نزدیک شد، دعاى زیر را که حاکى از نیت پاک او است‏ خواند: بارالها! توئى خداى آسمان ها و آنچه زیر آنها قرار گرفته، و خداى زمین و آنچه بر آن سنگینى افکنده… من از تو خوبى این آبادى و خوبى اهل آن و آنچه در آن هست، مى خواهم و از بدی آن و بدی اهلش و بدى آنچه در آن قرار گرفته، به تو پناه مى‏برم.[3]

مسلمانان، برای پیروزی در برابر دشمن مجهز و نیرومند، باید از هنرنمائى نظامى و تاکتیک هاى جنگى، حداکثر استفاده را می نمودند. نخستین کارى که انجام گرفت، این بود که شبانه تمام نقاط حساس و راه ها، به وسیله سربازان اسلام اشغال گردید. این کار به قدرى مخفیانه و در عین حال سریع انجام گرفت، که نگهبانان برج ها نیز از این کار، آگاهى نیافتند.

صبح‌گاهان که کشاورزان «خیبر»، با لوازم کشاورزى از قلعه ها بیرون آمدند، چشم هاى آنها به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد، که در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاح هاى برّنده، تمام راه ها را به روى آنها بسته اند، که اگر قدمى فراتر بگذارند، فوراً دستگیر خواهند شد. این منظره آن چنان آنها را خائف و مرعوب ساخت، که بى اختیار پا به فرار گذاردند، و همگى گفتند: محمد (ص) با سربازانش این‌جا است و فوراً درهاى دژها را سخت بسته و در داخل دژها شوراى جنگى تشکیل دادند. وقتى چشم پیامبر (ص) به لوازم تخریبى مانند بیل و کلنگ افتاد، آن را به فال نیک گرفت و براى تقویت روحیه سربازان اسلام فرمود: «ویران باد خیبر! وقتى بر قومى فرود آئیم چه قدر بد است روزگار بیم داده شدگان‏».[4]

نقطه اى که مسلمانان برای جنگ با خیبریان در آن فرود آمده بودند، از نظر اصول نظامى چندان مناسب نبود، و سربازان يهود کاملاً بر آن‌جا تسلّط داشتند، و حاجب و مانعى از هدف گيرى و تيراندازى دشمن و سنگباران کردن مرکز اردوى اسلام نبود. روى اين جهت، يکى از دلاوران کارآزموده اسلام، به نام «حباب بن منذر»، حضور پيامبر (ص) رسيد و چنين گفت: اگر شما به فرمان خدا در اين نقطه فرود آمده ايد، من کوچک‌ترين اعتراضى بر اين مطلب ندارم. زيرا دستور خداوند بالاتر از هرگونه نظر و پيش بينى ما است، ولى اگر فرود در اين نقطه يک امر عرفى و عادى است، به طورى که افسران مى توانند در آن اظهار نظر کنند، در اين صورت ناچارم بگويم که اين نقطه، چشم انداز دشمن است، و در نزديکى دژ «نسطاة‏» قرار گرفته، و تيراندازان دژ بر اثر نبودن نخل و خانه، مى توانند قلب لشکر را هدف گيرى کنند.

پيامبر (ص) با استفاده از يکى از اصول بزرگ اسلام (اصل مشاوره) و احترام به افکار ديگران چنين فرمود: اگر شما نقطه بهترى را معرفى نمائيد، آن‌جا را اردوگاه خود قرار مى دهيم. «حباب»، پس از بررسى اراضى خيبر، نقطه اى را تعيين نمود، که در پشت نخل‌ها قرار گرفته بود. در نتيجه، ستاد جنگ به آن‌جا انتقال يافت، و در طول مدّت محاصره خيبر، هر روز افسران و پيامبر (ص) از آن‌جا به سوى دژها مى آمدند و شبانگاه به ستاد ارتش باز مى گشتند.[5]

درباره جزئيات نبرد خيبر نمى توان نظر قاطع ابراز کرد، ولى از مجموع کتاب هاى تاريخ و سيره چنين استفاده مى شود که سربازان اسلام، دژها را يک يک محاصره مى کردند، و کوشش مى نمودند که ارتباط دژ محاصره شده را از دژهاى ديگر قطع نمايند، و پس از گشودن آن دژ، به محاصره دژ ديگر مى پرداختند. دژهایى که با يک‌ديگر ارتباط زيرزمينى داشتند و يا رزمندگان و دلاوران آنها به دفاع سرسختانه بر مى خاستند، گشودن آنها به کندى صورت مى گرفت، ولى دژهایى که رعب و ترس بر فرماندهان آنها مستولى گشته، و يا روابط آنها با خارج به کلى بريده شده بود، تسلّط بر آنها به آسانى انجام مى گرفت و قتل و خونريزى کمتر اتفاق مى افتاد و کار به سرعت زياد پيش مى رفت.

به عقيده گروهى از تاريخ نويسان، نخستين دژى که از خيبر پس از رنج هاى فراوان، به دست ارتش اسلام افتاد، دژ «ناعم‏» بود. گشودن اين دژ به قيمت کشته شدن يکى از سرداران بزرگ اسلام، به نام «محمود بن مسلمة انصارى‏» و زخمى گشتن پنجاه تن از سربازان اسلام تمام شد. افسر مزبور به وسيله سنگ بزرگى که از بالا پرتاب کرده بودند، کشته شد، و همان لحظه جان سپرد و بنا به نقل ابن اثير، در «اسد الغابه»[6] پس از سه روز جان سپرد و پنجاه سرباز زخمى براى ترمیم و پانسمان به نقطه اى که در لشکرگاه براى اين کار اختصاص داده شده بود، انتقال يافتند و همگى درمان شدند.[7]همچنين، دسته اى از زنان «بنى الغفار» که به اجازه پيامبر (ص) به خيبر آمده بودند، در يارى مسلمانان، و پانسمان مجروحان و سائر خدماتى که براى زن در اردوگاه مشروع بود، فداکارى و جانبازى عجيبى از خود نشان مى دادند.[8]

شوراى نظامى تصويب نمود که پس از فتح دژ «ناعم»، سربازان متوجه قلعه «قموص‏» شوند و رياست اين دژ با فرزندان «ابى الحقيق» بود. اين دژ با فداکارى سربازان اسلام گشوده شد، و «صفيه»، دختر «حيى بن اخطب» که بعدها در رديف زنان پيامبر (ص) قرار گرفت، اسير گرديد.

اين دو پيروزى بزرگ روحيه سربازان اسلام را تقويت کرد، و رعب و وحشت بر قلوب يهوديان مستولى گشت.



[1]. ابن هشام، ابو محمد،سيره ابن هشام، ج 2، ص330.

[2]. طوسی، محمد بن حسن، امالى طوسى، ص 164.

[3]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، کامل، ج 7، ص 254، «اللهم رب السموات و ما اظللن و رب الارضین و ما اقللن…نسالک خیر هذه القریة و خیر اهلها و خیر ما فیها، و نعوذ بک من شرها و شر اهلها و شر ما فیها».

[4]. «الله اکبر خربت خیبر انا اذا نزلنا بساحة قوم فساء صباح المنذرین‏»

[5]. حلبى، برهان الدين على بن ابراهيم، سيره حلبى، ج 3،  ص 39.

[6]. جزرى، على بن محمد عبد الكريم، اسد الغابه، ج 4،  ص 334.

[7]. سيره حلبى، ج 3، ص40.

[8]. ابن هشام، ابو محمد، سيره ابن هشام، ج 3،  ص 342.